تعدد زوجات (چندهمسری) در اسلام
هنگامی که اسلام آمد نظام تعدد زوجات در میان اعراب جاهلی رواج داشت و مردانی بودند که حتی ده زن یا بیشتر و کمتر داشتند.
اسلام که آمد حدی را برای اختیار همسر معین کرد که عبارت بود از این که هر مرد مسلمان تنها باید چهار زن داشته باشد و حتی شرط عدالت برقرارکردن میان این چهار زن را مقرر کرد که اگر نتوانند چنین کنند، تنها باید یک زن اختیار کنند تا ایمانشان را حفظ کنند.
سید قطب /در تفسیر ارزشمند فی ظلال القرآن مینویسد:
اسلام تعدد زوجات بیحد و حصر را نیاورد، بلکه برای آن حدودی مشخص قرار داد. اسلام ازدواج را برای هوسرانی مردان تشریع نکرده است و تعدد زوجات را با شرط عدالت مقید ساخته است و گرنه به هیچکس چنین رخصتی داده نخواهد شد.
اما چرا این اجازه (برای چهار زن داشتن) جایز دانسته شده است؟
اسلامی نظامی برای انسان است. نظام واقعی و ایجابی که با فطرت و سرشت انسان و واقعیات و ضروریات زندگیش هماهنگ است و با مقتضیات زمان و مکان توافق دارد.
اسلام نظام واقعی و ایجابی است و آدمی را از وضعی که دارد و از موضعی که اختیار کرده به بالاترین مقامات و به قلۀ سعادت میرساند، بدون آن که خواستههای فطری انسان را انکار کند و بیآن که از واقعیت انسان غافل بماند و او را به دورشدن یا کنارهگیری از حقیقت زندگیش وادار کند!
این اسلام نظامی است که بر گزافهگوییهای پوچ، و بر تندروی و آرمانهای واهی و پندارهای مخالف با واقعیت و شرایط زندگی او پیریزی نشده است.
اسلام نظامی است که روحیات انسان و پاکسازی جامعه را در نظر میگیرد و مادیگرایی را روا نمیداند کهشان آن، از میانرفتن اخلاق و آلودهکردن جامعه زیر پتک جبر تاریخی است که با واقعیت در تضاد است.
هدف غایی اسلام پیریزی مرامی است که در راه پاسداری از اخلاقیات و پاکسازی اجتماع با بهرهگیری از تلاش فرد و جامعه هردو، مدد رساند.
اگر ما با این خصوصیات اساسی در نظام اسلامی همراه شویم، نظر اسلام را دربارۀ تعدد زوجات، درمییابیم... اما نظر اسلام چیست؟
ما معتقدیم... اولاً این واقعیت در جوامع بسیار – چه گذشته و چه عصر حاضر – نمایانگر ازدیاد جمعیت زنان صالح برای ازدواج در برابر مردان است. حد نهایی این اختلال که برخی از جوامع دچار آن شدهاند نسبت چهار به یک نگذشته و همیشه در همین حد در جریان است.
اگر ما با این خصوصیات اساسی در نظام اسلامی همراه شویم، نظر اسلام را دربارۀ تعدد زوجات درمییابیم... اما نظر اسلام چیست؟
ما معتقدیم... اولاً این واقعیت در جوامع بسیار – چه گذشته و چه عصر حاضر – نمایانگر ازدیاد جمعیت زنان صالح برای ازدواج در برابر مردان است. حد نهایی این اختلال که برخی از جوامع دچار آن شدهاند نسبت چهار به یک نگذشته و همیشه در همین حد در جریان است.
چگونه این واقعیت را که تکرار میشود چاره کنیم؟ این حقیقتی است که نمیتوانیم آن را انکار نماییم؟
آیا فقط میتوانیم با بالاانداختن شانهها پاسخ دهیم؟ یا چارۀ کار را به حال خود واگذاریم؟ یا منتظر پیآمدهای آن میمانیم؟
با بالاانداختن شانهها مشکلی حل نمیگردد! همانطور که اگر اجتماع چارۀ این واقعیت را بر حسب اتفاق رها کند، هیچ انسان جدی که به خود و نوع بشر به احترام مینگرد چنین نمیگوید.
در این صورت چارهای جز داشتن یک نظام نیست، و چارهای از اجرای آن نظام نمیباشد.
اکنون ما مقابل خود سه احتمال داریم:
۱- این که هر مرد با یک زن ازدواج کند... آنگاه یک زن یا بیشتر – بر حسب میزان آشفتگی بدون ازدواج باقی میمانند و بدون ازدواج با مردان عمرشان را میگذرانند!.
۲- این که هر مرد با تنها یک زن به طور شرعی و قانونی ازدواج کند ولی به طور نامشروع با یک زن یا زنانی که همسر قانونی ندارند، ارتباط دوستی برقرار کند. زنان اینگونه مردان را همدم و مونس در امر حرام و منحرفی میشناسند!
۳- همه مردان یا برخی از آنان با بیش از یک زن پیمان همسری ببندند و این زن یا زنان دیگر همسری شریف و کدبانویی بزرگوار برای آن مرد باشد و ارتباط آنها به گونه یک زن و شوهر واقعی باشد، نه ارتباطی نامشروع و رفاقت حرام.
احتمال اول ضد فطرت و توان بشر است؛ چرا که بسیاری از زنان جامعه با این وضع، بیهمسر میمانند. نیاز زن به مرد تنها حاجت مادی از طریق کسب و کار مرد نیست که یاوهگویان میپندارند، بلکه مسأله بسیار عمیقتر از این حرفهاست.
هزاران کسب و کار، انسان را از احتیاج فطریاش به زندگی طبیعی بینیاز نمیکند؛ چرا که انسان سوای نیازهای جسمی و غریزی، نیازهای روحی و روانی نیز دارد. کار و کسب مرد برای او کفایت نمیکند و او هنگامی که آرامش مییابد که برای تشکیل خانواده بکوشد و زن نیز در این باره مانند مرد است و از یک سرشت آفریده شدهاند.
احتمال دوم برخلاف موضعگیری صحیح اسلام و ضد قوانین جامعۀ سالم اجتماعی است و با کرامت انسانی نیز مخالفت دارد. آنها که بر شیوع فحشاء در جامعه اهمیت نمیدهند، کسانی هستند که دانش خودشان را مافوق دانش الهی میپندارند و بر آموزههای شریعت او حمله میبرند؛ چون کسانی را نیافتهاند که مانع این گردنکشی گردند؛ بلکه از سوی توطئهچینان بسیار تشویق میشوند!.
احتمال سوم نظامی است که اسلام آن را برگزیده است. اسلام اجازۀ تعدد همسر را با قید و شرط داده است؛ چرا که اسلام به مقتضیات زمان و مکان و واقعیتهای اجتماعی فوق العاده اهمیت میدهد. اسلام در رویارویی با این واقعیت اجتماعی که شانه بالاانداختن و خیالبافی در برابر آن سودی ندارد، نظام تعدد زوجات را که هماهنگ با این واقعیت ایجابی است برگزیده است. این نظام با فطرت و جنبههای مختلف زندگی انسان هماهنگی دارد و اخلاق پاکیزه و جامعهای پاک را برای انسان در نظر گرفته است.
این روش، انسان را از بیعفتی باز میدارد و به مرتبۀ بالایی به سوی قلۀ سعادت میرساند، اما به آسانی و نرمی و واقعگرایی.
اما نظر دوم ما این است که... در اجتماعات انسانی گذشته و حال، دیروز و امروز و فردا تا انتهای هستی در زندگی مردم واقعیتی است که نمیتوان آن را انکار کرد و یا خود را به ندانستن زد.
ما معتقدیم که دورۀ باروری در مردان تا هفتاد سالگی طول میکشد یا حتی بیشتر. اما این مورد در زنان تا حدود پنجاه سالگی است و متوسط سن باروری مردان بیست سال بیشتر از زنان است. شکی نیست که از مهمترین اهداف اختلاف و سپس التقاء میان دو جنس مذکر و مؤنث استمرار زندگی و تولید مثل باروری و آبادکردن زمین با تولید نسل و انتشار آن است. آنچه که با این واقعیت فطری و تکوینی بشر هماهنگی ندارد، این است که اجازه ازدواج به صورت قانونی برای همگان و در همه زمانها و مکانها داده شود. این رخصت، هماهنگی میان فطرت بشری از یک سو و موضعگیری شریعت و قانون الهی از سوی دیگر است.
معمولاً در قانونگذاری بشری این امر فراهم نیست، چون نگرش بشری کوتاه است و به آن توجه ندارد و تمام شرایط دور و نزدیک را در نظر ندارد و از تمام زوایا به آن نمینگرد و تمام احتمالات را در نظر نمیگیرد.
یکی از واقعیتهایی که باید بپذیریم – که مرتبط با حقایق گذشته است – آن چیزی است که گاهی در تمایل مرد به ادای این وظیفه فطری خود و بیعلاقگی زن به همبستری – به دلیل پیری یا بیماری – با وجود این که هردو به تداوم زندگی زناشویی علاقه دارند و طلاق را ناخوش میدارند وجود دارد. در اینگونه موارد چگونه باید با مسائل روبرو شویم؟
آیا باید شانه بالا انداخت تا هریک از زن و شوهر به شدت سرش را به دیوار بکوبد؟ یا باید با حالت زیرکانهای تفره برویم و با ظرافت تحقیرآمیزی با آن روبرو شویم؟
به طور حتم، آنطور که گفتیم – شانه بالاانداختن مشکلی را حل نمیکند و ماهرانه تفرهرفتن با ظرافتهایی تحقیرآمیز با مشکلات واقعی زندگی جدی انسان توافقی ندارد. در این زمان است که ما خود را – بار دیگر – مقابل یکی از سه احتمال مییابیم:
۱- مرد را سرزنش میکنیم و او را وادار کنیم تا از شادابی فطریاش با زور قانونی و حکومتی دست بردارد! و به او بگوئیم: ای مرد، زشت است! این کار شایسته نیست و با حقوق و ارزشی که زن نزد تو دارد، هماهنگ نیست.
۲- این که این مرد را رها سازیم تا با هر زنی که میخواهد همبستر شود و به گناه زشت زنا، روی آورد.
۳- این که برای این مرد تعدد زوجات را جایز بشمریم – بر طبق نیازها و احوالات او – و از این که زن اول را طلاق بدهد، هم بپرهیزیم...
احتمال اول که ضد فطرت است و فوق طاقت انسان و ضد تحمل مرد از نظر عصبی و روانی است و پیامد فوری آن – که شریعت و قانون دولت هردو آن را محکوم میکند – همان تزلزل بنیان زندگی زناشویی است که اسلام از آن کراهت دارد. اسلام خانه را محلی برای به آرامشرسیدن، و زن و مرد را مأنوس و همدم یکدیگر میخواهد.
احتمال دوم ضد مسائل اخلاقی است و مخالف روش ترقیخواهانه اسلام برای زندگی است. اسلام میخواهد انسان را به سوی تعالی و ترقی سوق دهد و او را پاک سازد. تا آنجا به انسان ارزش میدهد و او را بر همه حیوانات دیگر برتری میبخشد.
تنها احتمال سوم است که نیازهای ذاتی و واقعی انسان را توأم و با روش اخلاقی اسلام در نظر میگیرد و برای زن اول همه شرایط زناشویی را پاس میدارد و باعث میشود تا تمایلات زناشویی و لذتبردن زن و شوهر از هم و همصحبتی آنها باهم، تداوم یابد و گامهای ترقی را برای انسان هموار میسازد و حقایق را برایش آسان جلوهگر میکند.
و در زمانی که زن نازا و عقیم میگردد، با تمایل ذاتی شوهر به نسل، دو راه بیشتر وجود ندارد و راه سومی برای آن متصور نیست.
۱- مرد زنش را طلاق بدهد تا به جای او همسر دیگری انتخاب کند، تا میل فطری خود را به باقیماندن نسلش ارضا کند.
۲- با زن دیگری ازدواج کند و روابط زناشوییاش را با زن اولی ادامه دهد.
برخی از یاوهگویان سخنان بیهودهای گفتهاند و طریق نخست را پذیرفته اند؛ اما به یقین نود و نه درصد زنان، کسانی را که این طریق را پیشنهاد کردهاند نفرین میکنند! راهی که زنان را خانهنشین کرده و بیدلیل آنها را سالخورده میکند – پس چقدر کم زنان نازایی پیدا میشوند که رغبت به ازدواج داشته باشند – و زنان زیادی را نمییابی در حالی که نازا هستند. الفت و رغبت نسبت به بچههای کوچک داشته باشند، و همراه او زن دیگری از زنانش را میآورد و با بچهای که آن زن میآورد خانه پر از تحرک و شادی میشود در حالی که قبل از آن زن و شوهر به خاطرنداشتن بچه دچار اندوه و یأس بودند.
و اگر ما دربارۀ مسائل عملی که زندگی واقعاً با آن سروکار دارد، فکر کنیم، درست نیست که سخنان یاوه و بیهوده بگوئیم و به راحتی سخنان هزل و سبک و تهی مغز را نگوئیم در جایی که بایستی دربارۀ اینگونه مسائل جدیت قاطع داشته باشیم...
ما نشانههای حکمت متعالی را در این اجازه مییابیم اما محدود به قیود:
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ٣﴾[النساء: ۳].
«واگر از رعایت نکردن عدالت درباره ی (ازدواج با) دختران یتیم نگرانید، از سایر زنان مورد پسندتان، دو یا سه و یا چهار زن را به ازدواج خویش درآورید. اگر می ترسید که نتوانید به عدالت رفتار نمایید، پس به یک زن یا کنیزانی که مال شما هستند، بسنده کنید و این به آنکه ستم نکنید، نزدیک تر است».
این اجازه با واقعیت فطرت و زندگی سازگاری دارد، و اجتماع از این تمایلات – در زیر فشار ضرورتهای فطری و واقعی متنوع – از انحلال یا ملال حمایت میکند... و این قید و بند زندگی زناشویی مرد را از بیعفتی و خدشهدارشدن حفظ میکند و جلوی ستم و ظلم به زن را میگیرد، و از این که کرامت زن مورد تعرض قرار بگیرد ممانعت میکند تا بدون ضرورت و احتیاط کامل بیاحترامی به او نشود و خوار و حقیر نگردد. همچنین تضمینکننده عدالتی است که ضرورت و مقتضیات تلخ آن را تحمل میکند [۲۶٧].
در اینجا باید به این مطلب اشاره کنیم که عدالت مطلوب همان شرطی است که دربارۀ تعدد زوجات گذاشته شده است، عدالت در مورد فراهمساختن ضروریات اولیه زندگی مانند لباس و مسکن و خوراک و نفقه و معاشرت و همبستری با او است و به طور کلی آنچه بر گردن مرد است. اما عدل در احساسات قلبی و روحی، از مرد خواسته نمیشود، زیرا از ارادۀ او خارج است و برای همین هم خدای تعالی میفرماید:
﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٢٩﴾[النساء: ۱۲٩].
«و شما هرگز نتوانید میان زنان به عدالت رفتار کنید و هرچند راغب و حریص به عدل و راستی باشید (زیرا حب قلبی به یک زن دون دیگری در اثر حسن و جوانی وغیره خارج از اختیار شماست) پس با تمام میل خود یکی را بهرهمند و دیگری را محروم میکنید تا او معلق و بلاتکلیف مانده اگر سازش کنید و پرهیزگار باشید همانا خدا بخشنده و مهربان است».
اما آنچه مغرضان تحریف کردهاند و از این آیه برای تحریم تعدد زوجات استشهاد جستهاند، وجهی ندارد. معلم و رسول بشریت جمفهوم عدل را در این آیه کریمه مشخص کردهاند: که منظور عدل قلبی، خارج از ارادۀ انسان است و البته این عدل پس از عدل مادی است که مرد باید در امور مادی میان همسرانش رعایت تعادل را بکند، سپس حضرت جمیفرماید: «خدایا آنچه که مالک آن هستم قسمت من بود، پس مرا به آنچه که تو مالک آن هستی و من مالک آن نیستم سرزنش نکن (یعنی قلب)» [۲۶۸].
همین وضعیت را دربارۀ قید و بندها در اسلام داریم، اسلام شروطی را برای تعدد زوجات هنگامی که آن را روا دانست، ذکر کرده است. اسلام برای مردی که قصد تعدد زوجات دارد لازم دانسته که دربارۀ این شروط بپرسد، و خودش را نیت و قصدش بسنجد تا آن که به ظلمی که اسلام آن را حرام دانسته دچار نشود.
اکنون اسلام زندگی زن را براساس تربیت اسلامی برپا میکند، تا زن به نهایت سعادت واقعیاش برسد و برای او یک زندگی شاد به وجود آورد که نه ظلمی بر زنان باشد و نه بر مردان، که محرک آنها خودپسندی و هوی و هوس است و نه این که میان فرزندان مختلف آنها دشمنی و کینهجوئی باشد، و یک خانۀ اسلامی پر از فضیلت و اخلاق و آبادانی و عشق و اخلاص شود.
اما این ادعا که کرامت زن به خاطر عدم مساوات او با مردان، باطل میباشد و این که به زنان به خاطر تعدد زوجات به شکل مساوی یا منع طرفین از آن، مسامحه شده است، باطل است؛ زیرا با طبیعت و سرشت انسانها مغایر است.
اکنون به سخن ابن قیم /گوش فرا میدهیم که اشتباهات قائلان به این مسئله رد میکند:
«قرآن ازدواج مرد با چهار زن را مباح دانسته است، اما برای زن مباح ندانسته که با بیشتر از یک شوهر ازدواج کند؛ زیرا کمال حکمت خدای متعال احسان و رحمت او به همه انسانها و رعایت مصالح آنهاست و خداوند سبحان از این که چنین نباشد برتر است و شریعت خداوند از این که غیر این را انجام دهد، منزه میباشد. اگر برای زن بیشتر از یک شوهر را جایز میکرد، باعث ازدیاد فساد در جهان میشد؛ نسلها نابود میشدند و برخی از شوهران برخی دیگر را میکشتند، بلا زیاد میشد و آشوب و بلوا شدت مییافت و بازار جنگ به روایتی برپا میگردید. و چگونه وضعیت این زن میان شرکای مخالف هم، تثبیت میگشت؟ و چگونه حال این شوهران در این میان اصلاح میشد؟ پس قانون الهی برای زن برخلاف این وضعیت، بزرگترین دلایل بر حکمت و رحمت و عنایت قانونگذار بر بندگانش میباشد» [۲۶٩].
پیش از این که گفتارمان را به پایان ببریم، در رد بر تهمتهای کسانی که بر نظام تعدد زوجات خرده گرفتهاند، میگوییم:
اسلام – که در مواجهه با واقعیات زندگی بشری و ضرورتهای فطرت انسانی اجازۀ تعدد زوجات را داده است – زن را بر پذیرش ازدواج با مردی که قبلاً ازدواج کرده اجبار نمیکند و او را در پذیرش یا رد، آزاد گذاشته است. هرگاه زن با خاطری خوش، این ازدواج را قبول کرد، خود دلیلی بر توانایی آن زن برای زندگیکردن با تمام فراز و نشیبها است و اسلام حقوقی را برای زن در نظر گرفته و هرگز به او ستمی روا نداشته بلکه بر زن کرامت بخشیده و در این ازدواج مبارک و خجسته جانب مساوات را برقرار نموده است.
اما این که امروزه میبینیم تعدد زوجات وسیلهای برای تباه ساختن بنیان خانواده و دستمایۀ برخی شهوترانان گشته و در نتیجه به سرانجام شوم تزلزل زندگی زناشویی انجامیده است، از نقص این حکم اسلام نیست؛ بلکه به سبب دوریگزیدن از آموزههای اسلام و عدم اجرای صحیح آن است. این سنت الهی دربارۀ مخلوقاتش است زمانی که از روش الهی دور میشوند، مرحوم سید قطب /در این باره مینویسد:
«هنگامی که نسلی از نسلها این رخصت الهی را به شیوۀ صحیح به کار نگیرند، این از اسلام نیست و این افراد نمونۀ اسلام نیستند... اینان به درجۀ پایینی رسیدهاند که از اسلام چیزی درنیافتهاند و از آن دور شدهاند و روح تعالیم شریعت را درک نکردهاند. دلیلش این است که این افراد در اجتماعی که اسلام حکومت نمیکند زندگی میکنند؛ جامعهای که شریعت الهی بر آن اقتدار ندارد؛ اجتماعی که قدرت اسلامی بر آن حاکم نیست که به اسلام و شریعت آن پایبند باشد، و مردم را به راهنماییها و قوانین و سنتهای اسلام هدایت کند، لذا این جامعه مخالف با اسلام و دور از شریعت و قانون آن است، که مسئول این همه آشفتگی است. آنان مسئول تبدیلشدن زندگی زناشویی به یک زندگی حیوانیاند. هرکس که میخواهد این وضعیت را اصلاح کند، باید مردم را به اسلام و شریعت اسلامی و روش اسلامی بازگرداند... کسی که بخواهد اصلاح کند باید که مردم را نه به شکل جزئی بلکه در یک روش کلی زندگی به اسلام بازگرداند. پس اسلام نظام تکاملی است که ثمرۀ آن کامل و فراگیر است» [۲٧۰].
سخن آخر این که ای بانوان مسلمان از این که شیفته تهمتهای دشمنان اسلام و سخنان و شعارهای پرزرق و برق آنها دربارۀ منع تعدد زوجات شوید، بپرهیزید؛ شعارهایی با برچسب پیشرفت و آزادیخواهی برای زنان و... سرت را به نشانه عزت بالا بگیر و از همسالان خود بخواه تا این رخصت بزرگ را جدی بگیرند که باعث نجات و رهایی بسیاری از زنان خواهد شد، که نیازهای جنسی خود را از راههای پست و حیوانی برطرف سازند. این تنها اسلام است که کرامت و پاکدامنی زنان را پاس میدارد.
﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٥٠﴾[المائدة: ۵۰].
«آیا خواهان حُکم جاهلیت اند؟ و برای کسانی که یقین دارند، چه حکمی بهتر از حکم پروردگار است؟».
در فرازی بعدی از این کتاب، به رد و نقد و بررسی تهمتی که به ساحت مقدس سرور بنی آدم پیامبر خدا جروا داشتهاند، میپردازیم.
[۲۶٧] فی ظلال القرآن، سید قطب /، (۴ / ۵٧٩ – ۵۸۱). [۲۶۸] ابوداود /در نکاح باب قسمت میان زنان روایت کرده است به شماره / ۲۱۳۴ / و ترمذی/در نکاح باب مساوات میان هووها شماره / ۱۱۴۰ / و نسائی /در ده زن، باب میل مرد به تفاوت گذاشتن میان زنانش، (٧ / ۶۴) و حاکم /در مستدرک، (۳ / ۱۸٧) و گفته است که این حدیث صحیح است به شرط و ذهبی /هم با آن موافقت دارد و شیخ البانی حفظه الله در روایت غلیل به این حدیث اشاره کرد، (۲۰۱۸)، حدیث به خاطر مرسلبودن کوتاه گشته است. [۲۶٩] دربارۀ کلام ابن قیم /مراجعه کنید به اعلام الموقعین، (۲ / ۸۵) و آنچه که بعد از آن دربارۀ پاکیزگی و زیبایی این بحث آمده است. [۲٧۰] بنگرید به کتاب فی ظلال القرآن، (۱ / ۸۵۲).