کنیز پیامبر جو دایۀ ایشان
او برکة ل، دختر ثعلبة بن عمرو بن حصن بن مالک بن سلمة بن عمرو بن نعمان حبشی است. رسول خدا جاو را از پدرش ارث برده بود و ام ایمن نیز پیوسته از رسول خدا جمراقبت میکرد تا ایشان بزرگ شدند. هنگامی که رسول خدا جبا خدیجه دختر خویلد لازدواج کرد، ام ایمن لرا آزاد کرد و او را به ازدواج عبید بن حارث خزرجی درآورد.
ام أیمن برای عبید فرزندی به دنیا آورد به نام أیمن، و أیمن سهجرت و جهاد کرد و در روز جنگ حُنین به شهادت رسید.
پیامبر جام ایمن سرا تکریم میکرد و او را مادر صدا میزد و میفرمود: این زن از اهل بیت من است، همچنین میفرمود: ام ایمن پس از مادرم برای من مادری کرده است [۱۸۵].
ام ایمن لبه خدمت رسول خدا جمیپرداخت و به او مهربانی میکرد و پیامبر جپس از نبوت میفرمود: «اگر کسی بخواهد با زنی بهشتی ازدواج کند و شاد بشود، با ام ایمن ازدواج کند» [۱۸۶].
سپس زید بن حارثه سبا او ازدواج کرد. و برای ام ایمن، اسامه بن زید را به دنیا آورد، که مورد محبت رسول خدا جبود.
هنگامی که خداوند به مسلمانان اذن داد که به مدینه هجرت کنند، ام ایمن لهم از نخستین گروه مهاجران بود که در راه خدا هجرت کرد؛ در حالی که توشهای نداشت و روز را روزه میگرفت. در آن هنگام هوا بسیار گرم بود و رنج تشنگی فراوان، او را ضعیف کرد. از آسمان سطلی با طناب سفید پر از آب آورده شد، که از آن نوشید. روایت کردهاند، که گفته بود: بر من تشنگی عارض شد و این تشنگی به خاطر روزهداری در ایام مهاجرت بود، اما پس از آن که از آن آب نوشیدم هرگز تشنه نشدم، حتی اگر یک روز گرم را تماماً روزه میگرفتم [۱۸٧].
رسول خدا جنسبت به او ملاطفت مینمود و با او، مانند یک مادر به شوخی و گفتگو میپرداخت. یکبار که ام ایمن لآمد، به رسول خدا جگفت: ای رسول خدا، مرا با خود ببرید. پیامبر جبه شوخی فرمود: تو را تنها روی بچه شتر ماده میبرم. حضرت جبا ام ایمن لشوخی میکرد ولی در این شوخیها جز حقیقت، مطلبی نمیفرمود، چرا که هر شتر بچه شتر است [۱۸۸].
ام ایمن للکنتزبان داشت؛ در روز حنین خواست، که برای مسلمانان دعایی کند و به سبب لکنتزبان جملهای بر زبان آورد که نفرینآمیز بود؛ پیامبر جبه او فرمود: ساکت باش ای ام ایمن، زیرا که تو لکنتزبان داری» [۱۸٩]. یک بار هم ام ایمن لنزد پیامبر جآمد و گفت: سلام بر شما مباد [سلام لا علیکم] لذا رسول خدا جبه او اجازه داد که تنها بگوید: «سلام» و سخنش را کوتاه سازد [۱٩۰].
او با همه این صفات پسندیده و با وجود سن زیادش، از حضور در جنگ با دشمنان خدای ﻷو اعتلای کلمة الله همراه شجاعان مسلمان امتناع نورزید و در جنگ احد حاضر شد و تا آنجا که میتوانست سهمی را بر عهده گرفت. به رزمآوران آب میداد و مجروحان را مداوا میکرد و در جنگ خیبر با رسول خدا جهمراه بود [۱٩۱].
به هنگام رحلت رسول خدا جابوبکر به عمر گفت: ما به دیدن ام ایمن میرویم، همانطور که رسول خدا جبه دیدن او میرفت.
هنگامی که نزد او رفتند، گریست. به او گفتند: برای چه گریه میکنی، آنچه نزد خداوند است برای رسولش بهتر است. ام ایمن لگفت: نمیگریم از این که نمیدانم، آنچه نزد خداست برای رسولش بهتر است، اما میگریم که وحی منقطع گشته است. این حرف، بر آن دو نفر هم تأثیر گذاشت و آنها هم با ام ایمن لگریستند [۱٩۲].
هنگامی که عمر بن خطاب سکشته شد، ام ایمن لگریست و گفت: امروز اسلام سست شد [۱٩۳].
ام ایمن لدر روزگار خلافت عثمان بن عفان سپس از گذشت بیست روز از کشتهشدن عمر سوفات یافت.
رحمت خدا بر ام ایمن لدایۀ سرور آدمیان پیامبر خدا ج، روزه داری گرسنه و مهاجر و مسافری که از آسمان به او آب نوشاندند و این شراب آسمانی برای او، مایه شفا گشته بود.
[۱۸۵] حاکم آن را آورده است، (۴ / ۶۳) و عسقلانی در اصابة، (۸ / ۲۱۳) و ابن سعد در طبقات الکبری، (۸ / ۲۲۳). [۱۸۶] ابن سعد آن را آورده است، (۸ / ۲۲۴)، از طریق عبیدالله بن موسی از فضل بن مرزوق و رجالش مورد اعتماد هستند، اما منقطع میباشند، بنگرید به اصابة، (۸ / ۲۱۳). [۱۸٧] ابن سعد /در طبقات آورده است، (۸ / ۲۲۴) و از او حافظ عسقلانی /در اصابة نقل کرده است، (۸ / ۲۱۳). [۱۸۸] بنگرید به طبقات کبری از ابن سعد، (۸ / ۲۲۴). [۱۸٩] همان منبع، (۸ / ۲۲۴ و ۲۲۵). [۱٩۰] همان منبع، (۸ / ۲۲۴ و ۲۲۵). [۱٩۱] طبقات، (۱ / ۲۲۵). [۱٩۲] امام مسلم در فضائل صحابه شماره / ۲۴۵۴، ابن ماجه در جنائز به شماره / ۱۶۳۵ و ابونعیم در حلیة، (۲ / ۶۸) آوردهاند و طبقات، (۸ / ۲۲۶) و همگی آنها از طریق سلیمان بن مغیره بن ثابت، از انس ساین حدیث را نقل کردهاند. [۱٩۳] طبقات، (۸ / ۲۲۶) و سند آن صحیح است و از حافظ در اصابة، (۸ / ۲۱۴).