مادر شهیدان
او تماضر دختر عمرو بن حارث، بن شرید است. شاعرهای مشهور، که وقتی برای برادرش صخر، در دوران جاهلیت فاجعهای ناگوار رخ داد، در رثای او مرثیهای سوزناک سرود، که او را در شمار بزرگترین زنان شاعر مرثیهسرا قرار داد. یکی از کوتاهترین چکامههای او در رثای صخر مطلع آن چنین است:
آیا در چشمانت خاشاک است یا چشمانت دردناک است؟ یا این که سرزمینی پس از رفتن، ساکنانش، بیآب و علف گشته اند؟
و از دیگر بیانات زیبای اوست که:
ای چشمانم بگریید و خشک نباشید، چرا برای صخر نمیگریید.
چرا برای شجاع و زیبارو نمیگریید؟ چرا برای جوانمرد بزرگوار نمیگریید؟
او همراه قومش از قبیله بنی سلیم، بر رسول خدا جوارد شد و اسلامش را آشکار ساخت و آن را بر بنای توحید پیریزی کرد. اسلام او ثابت و استوار بود، اسلامش نیکو شد و او به نمادی از نمادهای شجاعت و عزت و نشانی برای مادران مسلمان بدل گشت.
رسول خدا جاز او خواست، که برایش شعر بخواند و شعر او پیامبر جرا به شگفتی واداشت و شعری خواند که پیامبر جبه او فرمود: «بیا خنساء» و با دست به او اشاره میکردند» [۲۱۸].
هنگامی که عدی بن حاتم سبر رسول خدا جوارد شد و با ایشان همکلام گشت عرض کرد: ای رسول خدا در بین ما شاعرترین مردمان و سخاوتمندترین افراد و جنگجوترین مردم قرار دارند.
پیامبر جفرمودند: «آنها را نام ببرید».
گفت: اما شاعرترین آنان امرؤالقیس بن حجر است و بخشندهترین آنها حاتم بن سعد – یعنی عدی – و جنگجوترین مردم عمرو بن معدیکرب است. رسول خدا جفرمود:
ای عدی، آنچنانکه تو گفتی نیست، شاعرترین مردم خنساء دختر عمرو است و سخاوتمندترین مردم محمد - یعنی خودشان – و جنگجوترین افراد علی بن ابی طالب است».
و اما دربارۀ مقام شرعی خنساء لکه به آن معروف شد، دربارۀ او گفته شده است: «او زنی است که شعر را با علم درآمیخت» [۲۱٩].
فرازهای درخشان زندگی این بانو، سرشار است از دفاع از دین و یاری حق؛ او در بسیاری از جنگهای مسلمانان شرکت کرد و با سربازان پیرو همراه شد.
هنگامی که مثنی بن حارثه شیبانی سرو به سوی جنگ قادسیه داشت – در زمان عمر بن خطاب س– خنساء لبا چهار فرزندش، همراه این لشکر بود. و در میدان جنگ و شب سخت نبرد رزمآوران، خنساء لبا چهار فرزندش و برخی دیگر از رزمندگان میرفت و آنها را بر جنگیدن تشویق میکرد، تا از معرکۀ جنگ نگریزند و شهادت در راه خدا را برای آنها شیرین جلوهگر میساخت. و اکنون به آن سفارش مهم او گوش میدهیم، که او میگفت:
«ای پسران من، شما اسلام آوردید و اطاعت کردید، با اختیار خود مهاجرت کردید و به خدا سوگند که خدایی جز او نیست، شما پسران زنی تنها هستید که به پدرتان هرگز خیانت نکرد و داییتان را رسوا و بیآبرو نساخت و هرگز اصل و تبار شما را فرومایه و پست نگرداند و نَسَب شما را دگرگون نکرد و میدانید که خداوند به مسلمانان در جنگ با کفار پاداش بسیاری داده است، و بدانید که خانۀ پایدار، بهتر از خانۀ فانی است خداوند ﻷمیفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠﴾[آل عمران: ۲۰۰]. «ای اهل ایمان، صبر و شکیبایی پیشه سازید و یکدیگر را به بردباری و پایداری سفارش کنید و مراقب کار دشمن باشید و از خدا بترسید باشد که پیروز رستگار شوید».
چون به یاری خدا فردا به سلامت بودید، آگاهانه مهیای جنگ با دشمنان خدا شوید و به خداوند سوگند، که او شما را بر دشمنانش یاری خواهد داد. اگر جنگ را دیدید که شروع شده است به سرعت به پیش بروید و آتش این پیشروی را شعلهور سازید و روشنی این آتش را بر نواحی مختلف جنگ پرتو افکنید و میدان جنگ را کامل کنید. و سردمدار آنان را با شجاعت بکشید، تا پیروزی یابید و به غنائم فراوان و کرامت جاودانه و مقام والا دست بیابید...».
فرزندانش وصیت او را شنیدند و در حالی که اندرزهای او را با گوش جان پذیرفته بودند و گفته او را به یاد میآوردند، آهنگ میدان نبرد کردند. سپیدهدمان که پیکار آغاز شد، چنین رجز میخواندند:
برادرانم، دیشب زنی ناصح، ما را اندرز داد و با ما وداع کرد، گفتاری با بیان روشن؛ پس به جنگ دشوار خانمانسوز بروید.
در حالی باهم میجنگند که سگهای پارسکنندۀ ساسانیان گریه و زاری میکنند.
به خاطر رویداد بزرگی به شما یقین پیدا کردند و شما زندگی خوبی را سپری میکنید، یا مردهای که به او گوسفندی فربه به ارث میرسد.
این پسر خنساء لکه اینگونه رجز میخواند، آنقدر جنگید تا کشته شد، سپس دومین نفر حمله کرد و در این حال، چنین رجز میخواند:
پیرزنی دارای دوراندیشی و صبر و نظری موافق و رأی استوار، ما را به استواری رأی و هدایت امر کرد و به نیکویی به فرزندش نصیحت کرد. آنها با تعدادی برای جنگ دفاعی رفتند یا به پیروزی خوشایندی میرسند.
یا مرگی که به شما عزت جاوید در بهشت برین و زندگی پرآسایش ارث داده میشود. او هم آنقدر جنگید تا شهید شد، پس سومین نفر حمله کرد و چنین رجز میخواند:
به خدا سوگند، من حتی یک کلمه از اندرزهای پیرزن، سرپیچی نمیکنم؛ او ما را به جنگ، همراه با مهربانی فرمان داده است. ناصحی پرخیر و راستگو و مهربان، پس در این جنگ خانمانسوز بر دیگران پیشی بگیرید و یورش ببرید. تا این که با خداوندان خسرو روبه، رو شوید تا غیرت شما به خوبی نمودار گردد.
ما کوتاهی شما را ضعف میبینیم و کشتهشدن در میان شما پیروزی و رسیدن به مقام قرب الهی است. او نیز جنگید تا شهید شد. پس نفر چهارم در حالی که چنین رجز میخواند یورش برد:
از آن خنساء لهستم و نه از آن کسی که بینیش شکافته شد و نه از آن عمرو، برای هیچیک نیستم. اگر در میان سپاه، لشکر ایرانیان را اداره نکنم، با ترس و هراس و شمشیر بر آن حمله میکنم. یا باید به زودی به پیروزی و غنیمت دست یافت و یا در راه والای جهاد وفادار ماند.
او هم جنگید، تا کشته شد.
هنگامی، که خبر این فرزندان به مادر باایمان صبور، رسید. هرگز جزع و فزع سر نداد و آه و شیون نکرد، بلکه سخنان بیان کرد، که تا تاریخ باقی است جاودانه میماند، اگر خدا بخواهد:
«سپاس خدایی را که مرا به شهادت آنها سربلند گرداند و از پروردگارم میخواهم که مرا به آنها ملحق سازد و در آرامش و رحمتش جای دهد».
عمر بن خطاب ساز مقام والای خنساء لو فرزندانش آگاهی داشت و پیوسته به او، روزی چهار اولادش را میداد تا آنگاه که از دنیا رفت.
سرانجام خنساء ل، در آغاز خلافت عثمان بن عفان سدر بادیه و در سال بیست و چهار هجری وفات یافت [۲۲۰].
خدا بیامرزد، خنساء لرا که مادری نمونه، نه تنها برای مادران بود، بلکه الگویی جاودانه شد. چشمان بزدلان هرگز نخسبد.
[۲۱۸] الإصابة فی تمییز الصحابة، (۸ / ۶۶). [۲۱٩] بنگرید به الإصابة فی تمییز الصحابة، (۸ / ۶٧). [۲۲۰] اصابة فی تمییز الصحابه، (۸ / ۶۶ و ۶٧).