ارتباط حمد با صفات جلال و اکرام خداوند
برای حمد و ستایش خداوند بایست صفات خداوند را از راه «اسماء الحسنی» شناخت. صفات خداوند – در کل – به دو دسته تقسیم میشود:
۱- صفاتِ اکرام یعنی مجموعة از صفات که مظهرشان به دستآوردن سود و دورکردن زیان است؛ و در رحمت خلاصه میشود؛ و الرحمن الرحیم سر لوحة آنهاست، جزو صفات الرحمن الرحیم اند؛ و زیر مجموعة آن قرار میگیرند؛ مانند هادی، رازق، غفور،... ستّار.
۲- صفاتیکه میتوان به آنها صفات جلال گفت؛ یعنی [برخی از عالمان این اصطلاح را به شیوة دیگر به کار بردهاند]. صفاتیکه کنترل و ضبط و تسلّط را میرسانند. آنچه جزو مالِک و مَلِک باشد، صفات جلال نامیده میشوند؛ و در کل از چیرگی و مدیریت تسلط و سیطره و کنترلی سخن میگوید که پس از بهرهبردن از مظاهر رحمت مطرح میشود؛ یعنی پس از این که انسان از مظاهر رحمت برخوردار شد – چه درست بهره برده باشد؛ چه نادرست – نزد خداوند خود باز میگردد؛ آنگاه خداوند با مالک و ملِک بودنش تصرفاتی در سرانجام و سرنوشت او انجام میدهد.
پس «حمد» خداوند بدینگونه آغاز میشود که انسان خداوند را با این دو دسته از صفات میشناسد؛ سپس شناختِ صفاتِ اکرام در او رَغَب و رَجا و امید و شناختِ صفاتِ جلال در او رهَب و خشیت و خوف پدید میآورد. بدین ترتیب همراه با شناخت خداوند و ایجاد رغبت و رهبت، زمینة ستایش زبانی نیز فراهم شده است. زبان به حرکت درمیآید؛ و ستایش را آغاز میکند؛ و خدایش را به اسمای حسنایش میستاید.
آنگاه، مرحلة تحقق «على جهة التعظيم» فرا میرسد. در این مرحله بایست در برابرِ تمام صفات خداوند و معنا و تفسیر اسمای حسنایش، برخورد درستی نمود؛ یعنی اگر خداوند با صفات رحمان و رحیم ستایش شود، در برابر: ۱- حقوقی به انسان تعلق میگیرد که بر پایة آن از مظاهر مادی و معنوی رحمتش، برخوردار میشود؛ ۲- مسؤولیتی بر انسان واجب میشود که شکر و سپاس این نعمتهاست؛ شکر یعنی درست به کاربردن این نعمتها آنگونه که خداوند رحمن و رحیم دستور میدهد؛ ۳- پس از آن واجبی دیگر در بارة بندگان و آفریدههای خداوند بر دوش انسان میافتد؛ یعنی انسان نیز باید نسبت به دیگران «رحیم» شود.
اگر کسی بخواهد خداوند را با صفت عزیز – که از صفاتِ جلال است – وصف کند، نخست باید صفتهای فروتنی، مانند: خضوع و خشوع و تسلیم و کوچکبودن در برابر خداوند و هر صفت دیگری را که نشانة فروتنی دارد به خود بگیرد؛ سپس در برابر بندگانِ مؤمن خدا – آنان که عزیز خداوند هستند – فروتن و خاضع باشد:
﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [۱۲].
اما انسان با اینگونه رفتار حقوقی به دست میآورد؛ یعنی در برابر کسانیکه این ویژگی را ندارند (کافران) عزیز میشوند؛ چون از عزتیکه آموختهاند، درمییابند که بر کافران مسلطاند:
﴿أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾ [۱۳].
به همین ترتیب، اگر انسان خدا را با صفاتش بشناسد، و در درون منقلب شود و با زبان به ستایش بپردازد، بیگمان موضعگیریهایش نیز در زندگی متناسب با این صفات تصحیح میشود. با توجه به این که نامهای خداوند از صفاتش ریشه گرفتهاند؛ و این صفات، همة زندگی انسان را در بر میگیرند، انسان زمانی ستایشگر میشود که زندگیش تصحیح شود؛ و در راه بندگی خدا بیفتد. پس «حمد» همة آنچه در زمینة بندگی مطرح است، در برمیگیرد؛ یعنی اگر شناخت و موضعگیری درونی (رغبت و رهبت خدا) در درون جای گیرد؛ و زبان به ستایش او سخن گوید؛ و فرمانبردار دینِ ا و باشد، حمد رخ داده است؛ چون اگر شناخت نباشد، انسان بر چه اساسی او را میستاید؟ و اگر رغبت و رهبت نباشد، انگیزة نیست که انسان را به ستایش وا دارد. پس اگر زندگی انسان، بازسازی نشد دیگر آن ستایش، «على جهة التعظيم» نخواهد بود. این معنا و مفهوم حمد است. ملاحظه میکنید که معنای لغوی حمد محدود است؛ اما چون این کیفیتِ ربانی را به خود گرفته، اینچنین گسترده شده است. «الله» اسم خاص خداوند است؛ و به توضیح نیاز ندارد و واژة اله در توضیح واژة رب بیان شده است.
[۱۲] «(آنان) در برابر مؤمنان فروتن هستند». [۱۳] « در برابر کافران سر سخت و گردان فراز هستند».