صراط، اصطلاحی ربانی
صراط در اصل «سراط» با سین از سرَطَ یسرُطُ به معنای بلعیدن است. از آنجا که لقمه چون بلعیده شود، از راه همواری میگذرد و آسان میرود. واژة سراط برای راهی به کار رفته است که پیمودنش آسان باشد؛ و رفتنی در آن همچون پایینرفتن لقمه از حلق است. سپس سین آن به صاد تبدیل گشته، تا با «طا» که از حروف مستعلیه است، تناسب داشته باشد؛ اما تلفظ آن با حرف سین هم درست است. صراط در اصطلاح ربانی و قرآنی، به معنای راهیاست که حرکتکردن در آن برای انسان سخت نباشد؛ یعنی راهیکه هم با انسان هم با کل جهان هستی سازگار است؛ زیرا انسان جزیی از کلّ دستگاهِ هستی است؛ و باید حرکت این جزء با حرکت دیگر اجزا هماهنگ باشد؛ همانگونه که حرکتش باید هماهنگ با استعدادهای خود انسان باشد. پس پیمودنِ این راه هم مقتضای استعدادهای خود انسان است (چون در اصل برای پیمودنِ این راه آفریده شده)؛ هم وقتیکه در این راه قرار میگیرد، هماهنگ با دیگر اجزا در کاروانِ عظیم جهان هستی پیش میرود. اگر راهی جز راه خدا صراط نامیده شود؛ ادعایی بیش نیست. درست همانند به کار بردن اله و مانند اینها برای جز خدا.
مستقیم: استقامَ از ریشة قوم و قیام به معنای برخاستن است. باب استفعال – همانگونه که معروف است – برای خواسنِ انجامِ مصدر (ثلاثی) مجرد از مفعول به کار میرود؛ یعنی فاعل از مفعول میخواهد آن را انجام دهد؛ برای نمونه إستَخرَجَهُ یعنی از او خواست که بیرون بیاید. بدین ترتیب باب استفعال باید همیشه متعدی باشدغ اما گاه گاهی گویا فعلهایی از این باب به صورت لازم به کار برده شدهاند که اگر دقت شود، اینها نیز در حقیقت متعدی هستند؛ اما چون مفعول خود فاعل بوده؛ و فاعل و مفعول هردو یکی بودهاند به آوردنش نیازی نیست؛ و حذف شده است برای همین گمان رفته فعل لازم است؛ نمونه آن که إستَقَرَّ در اصل إستقرَّ نَفسَهُ است؛ یعنی از خود خواست که قرار گیرد. واژة مورد بحث ما است. «إستَقَام» در اصل «إستقام نفسه» است؛ یعنی از خود خواست که برخیزد. واژگانی که در اصل متعدیاند و مفعول خود فاعل است، ویژگیی به آنها داده میشود که گویی فاعل از خود کسی را منتزع کرده؛ و در برابر خود نهاده است؛ و از او میخواهد که کار را انجام دهد. روشن است هنگامی کسی از دیگری کاری بخواهد، جز آن است که خود او آن کار را انجام دهد. پس این فعلها نیز در واقع متعدی هستند.
تذکر: هنگامیکه کسی از دیگری میخواهد کاری انجام دهد، نخست در بارة آن کار به او اطلاع و آگاهی میدهد، تا بر پایة آگاهی به آن کار اقدام کند؛ اما گاهی انسان کاری را انجام میدهد که حواسش خوب متوجه آن نیست، و بر پایة آگاهی آن را انجام نمیدهد. پس اگر گفته شود: قامَ، این امکان نیز وجود دارد که فعل قیام بیآگاهی رخ داده باشد؛ اما هنگامیکه گفته میشود: إستقام، این احتمال منتفی میگردد و این معنا را میرساند که با آگاهی و با حواس جمع و توجه و بیداری آن کار را انجام داده است. در این صورت مبالغة فراوانی در معنای آن نهفته است.
پس مستقیم به کسی یا چیزی گفته میشود که با تمام وجود برخاسته است. در اصل باید آن برخاستن برای ارتفاع باشد؛ اما میدانیم که راه – اغلب – به سوی بالا نمیرود؛ و عمودی نیست، بلکه به صورت افقی است پس واژة مستقیم – که برای سمت بالا به کار میرود – به این سبب برای راه به کار رفته که وقتی چیزی برخیزد؛ و عمود کامل شود، در آن بریدگی و کجی و موانع وجود ندارد؛ و گمان میشود که کاملاً راست و قائم ایستاده است. پس با توجه به این معنا که راه راست بیمانع و پستی و بلندی و... است، واژة مستقیم برای آن به کار رفته است. صراط مستقیم نیز یعنی این که از مبدأ تا مقصد هیچ مانعی و عایقی در این راه نیست؛ و سالک خیلی آسان میتواند راه را بپیماید؛ البته نه به این معنا که گرفتارِ مشکلات نمیشود، بلکه به این معنا که اگر عزم داشته باشد این راه او را به مقصد میرساند؛ و انسان در میان راه به چیزهایی که خلاف سیر است – برای نمونه افتادن در چاه و مانند آن – گرفتار نمیشود؛ اما مشکلاتیکه دچار آنها میشود، مانند از دستدادن جان و مال و... با افتادن در چاه تفاوت دارد؛ چون هنگامیکه انسان گرفتار این مشکلات میشود، نه تنها از حرکت باز نمانده است، بلکه خود آن مشکلات هم جزو حرکت و سیر است. پس اگر چه در این راه باید همه چیز را از دست داد وقفه در این راه نیست؛ و هر گامیکه برداشته شود در بسترِ همواری از راه گذاشته میشود؛ و در نتیجه حرکت مسیر طبیعی خود را ادامه داده و تا مقصد میرود.
أنعَمتَ: از باب إفعال و إنعام از ریشة نعمت به معنای خوشحالی است. انعام این است که چیزی به کسی داده شود که مایة خوشحالی و شادی او باشد. أنعم علیه با حرف جر «علی» به کار رفته مانند این که آن نعمتها که شادیآور و سبب خوشحالی هستند، بر سرش بارانده شده و او را فرا گرفته است.