تسبیح و ارتباط آن با حمد
تسبیح از سباحت به معنای شنا کردن، گرفته شده است. در شنا کردن حرکت تند و بیفراز و نشیبی وجود دارد. این فعل در باب تفعیل به کار رفته؛ و متعدی است. گویی کسیکه تسبیح میشود، به شنا وادار میشود؛ و به سرعت از موضوعی دور میگردد. تسبیح خداوند، یعنی او را بیمکث از هر نسبت ناشایست دورکردن.
تسبیح آفریدگان برای خداوند چنین است: اگر یکی از آفریدههای خداوند نقص داشته باشد، چون آفریدة خداوند است، با زبان حال میگوید که آفرینندة من ناقص است؛ زیرا من که آفریده و ساختة او هستم، ناقص هستم. اغلب بر پایه ساخته شدهها، در بارة سازندگانشان حکم صادر میشود؛ برای نمونه، اگر ضبط صوتی خوب باشد، میگوییم: سازندهاش در کار خود ماهر بوده است؛ و اگر خوب نباشد، میگوییم: ناشیست. پس اگر آفریدة در نقص بماند؛ در حالیکه استعداد رفتن از آن حالت به درجاتِ بالاتری را داشته باشد، در این صورت وجود نقص در آن آفریده به معنای نسبتدادنِ نقص به آفریننده است. پس سبحان الله، یعنی دورکردنِ خداوند از نقص؛ البته محال است که ما بتوانیم خداوند را از چیزی دور کنیم، بلکه خود آفریده از نقایص فرار میکند؛ زیرا این آفریده است که نقایص در او جلوهگر میشود؛ و اگر آن نقایص در او باقی بماند، به معنای نسبتدادنِ نقص به آفریدگار خواهد بود.
پس هنگامیکه انسان، خدا را تسبیح میکند، باید تا آنجا که میتواند، خود در مسیر تکامل حرکت کند؛ و از نقایص دور شود؛ البته چون آفریده محدود است، شاید به جایی برسد که دیگر توانایی حرکت در تسبیح و حمد را نداشته باشد؛ ولی این حالت به معنای نسبتدادن نقص برای آفریدگار نیست؛ چون انسان بیش از آن را نمیتواند تحمل کند. زمانی نقص خواهد بود که انسان هنوز تحمل رفتن به بالاتر را داشته باشد؛ اما کوتاهی کند. در این صورت گفته میشود: چرا پدید آورنده، این انسان مستعد را بالاتر نبرده است؟ در این صورت است که به خداوند نسبت نقص داده میشود. پس معنای تسبیح آفریدگار، دورشدن آفریده از نقص خواهد بود؛ یعنی همان کاریکه انسان انجام میدهد؛ و از نقص به سوی کمال میرود، خداوند را از نسبت نقص دور میکند. بدین سبب تسبیح بر همة موجودات عام است:
﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ﴾[الإسراء: ٤٤].
«و هیچ چیزی نیست، مگر آن که با ستایشِ او تسبیح میگوید».
یعنی تمام موجودات در جنبشاند؛ و موجودی نیست که دربایستد؛ و ساکن باشد؛ البته انس و جن در بخش اختیاریشان میایستند که در این بخش نسبت نقص به خود آنها برمیگردد؛ چون خداوند به آنها اراده و اختیار داده است؛ و آنچه نشانة اقتدار و کمال او باشد، انجام شده است؛ ولی انس و جن خود نمیخواهند به سوی کمال حرکت کنند؛ و خداوند نیز آنان را وادار به انجام کاری نمیکند.
پس حرکتِ هر آفریدة از نقطة نقص به نقطة کمال، تسبیح است. زمانیکه به مرتبة بالاتر از مرتبة پیشین رسید، با زبان حال میگوید که آفرینندة من کامل است که این اندازه از کمال را به من بخشیده است؛ زیرا کمال ساختهشده از کمالِ سازنده نشان دارد. و این درجه از کمال که به آن رسیده حمد است؛ یعنی رسیدنِ وی به کمال بعدی حمد خواهد بود؛ و این درجه نیز نسبت به درجة بالاتر نقص است. پس در آن مرحله نیز نباید بایستد، بلکه تا میتواند باید به سوی کمال حرکت کند. اگر از این مرحله نیز بگذرد، حرکت وی تسبیح است؛ و رسیدن او به مرتبة بالاتر حمد خواهد بود. همینگونه تا جایی میرود که در دانش خداست. پس تسبیح و حمد، حرکتِ پیوسته و همیشگی از نقص به سوی کمال است.
انسان میتواند در زمینههای گوناگون از جمله: عقیده و نگاه و شنیدن و قلب و... تسبیح بگوید؛ برای مثال، هر روز که بیشتر و بیشتر دانش دیداری و شنیداری و قلبی به دست میآورد، در واقع تسبیح کرده است. تسبیح در قلب به اینگونه است که هر روز بیشتر از رغب و رهب جز خدا تخلیه شود؛ و رغب و رهب خدا در آن تقویت گردد. تسبیح با زبان به اینگونه است که زبانش هر روز بیشتر به ستایش خداوند مقید شود؛ و از ذکر و قدردانی جز او و در غیر ارتباط با او رهایی یابد؛ البته قدردانی از مؤمن و ایمانداران به خدا همان قدردانی از خداست؛ به شرطیکه از روی توجه باشد؛ و هر روز بیشتر در راه بندگی بماند؛ پس میبینیم که تسبیح و حمد همة زندگیست؛ و این تسبیحیکه به زبان آورده میشود بازگوکنندة تسبیح اصلیست، نه آن که همة تسبیح باشد. درست مانند حمد که ستایش با زبان باید اصلاح در رفتار را نیز همراه داشته باشد.
تحیات
تحیات جمع تحیة است؛ مصدر باب تفعیل؛ مانند تبصره و تجربه و دیگر مصدرهاییی که بر وزن تَفعِلَه است. «تحیة» در اصل به معنای زندهگردانیدن است. «حیاهُ الله» یعنی خدا او را زنده کرد. هنگامیکه برای انسان به کار برده شود، یعنی انسان دیگری را تحیت کند؛ چون انسان زندهکننده نیست، معنای «زنده باد» را میرساند. حیاهُ فلان؛ یعنی فلان کس از خداوند خواست او را زنده کند. چون اصطلاح زنده باد در عرف برای تعظیم و بزرگداشت به کار برده شده است، معنای بزرگداشت را به خود گرفته. پس تحیت به معنای تعظیم و بزرگداشت است. «التحیات لله» یعنی همة بزرگداشتها و همة تعظیمها برای خداوند است. تعظیمهایی چون: قیام، رکوع و سجود و قعود و همة تسبیحها و حمدهای انجامشده در میان نماز که بالاترین تحیات هستند؛ و همة ستایشهای دیگر که روشناند، همه ویژة خداوند است.