معانی رب و إله
﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ [۱۴]: رِبّ در اصل از مصدر ربَّ / یرُبُّ به معنای پروردن است که به صفتِ مشبهه تبدیل شده، و معنای دقیقاش خداوند است. پس معنای مصدری ربَّ، خداوندیکردن و معنای صفت مشبهه ربَّ، خداوند است؛ ولی در زبان فارسی واژة خداوند واژة عام است؛ مانند خداوند جاه و خداوند مال، یعنی صاحب جاه و مال. وقتی این معنا را بررسی نماییم، وسعت مییابد؛ یعنی خداوندِ انسان – با توجه به این که انسان مجموعة از استعدادهای نهفته و بالقوّه است؛ و باید در مسیرِ رشد قرار گیرد – نخستین کاریکه برایش انجام میدهد، این است که امکاناتِ لازم را برای حرکت در اختیارش بگذارد؛ برای مثال – این مثال برای توضیح بیشتر است؛ نه این که واژة خداوند به معنای واقعیاش در این زمینه به کار رود – مادر که خداوندِ فرزندِ خویش است – در معنای ناقص – نخستین کارش این است که خوراک و پوشاک و جای خوابیدن و استراحت و دیگر نیازهای فرزندش را تأمین کند.
کارِ دوم خداوند، دورکردن موانع و آسیبها است. کار سوماش این است که او را (آن انسان را) در کنترل داشته باشد؛ زیرا وقتیکه تمام امکانات را برایش فراهم نمود؛ و موانع را از سرِ راهش برداشت، اگر او را تحت کنترل خود نداشته باشد، ممکن است به سوی دیگری برود؛ و از امکاناتِ فراهمشده و راه بیمانع بهره نبرد. اگر از امکانات و راه بیمانع درست استفاده نشود، بودنشان چه سودی دارد؟ کار سوم خداوند این است که آن کسی را که تحت پرورشِ اوست، کنترل کند؛ و زمام کارهایش را در دست بگیرد؛ یعنی مالِک و مَلِکِ او باشد. در پی سه مرحلة که گفته شد، انسان نیز باید موضع خاصی در برابر مالِک و مَلِک خود – که شرایط و امکانات را برایش فراهم نمود؛ و موانع راهش را دور ساخته است؛ و او را در کنترل دارد – بگیرد؛ یعنی هرچه او دستور میدهد، پیروی کند. پس خداوند در موقعِ دستور دادن وصفِ دیگری به خود میگیرد که معنای چهارم «رَبّ» یعنی فرمانده و «مطَاع الأمر» است. انسان در برابرش فرمانبردار و مطیع میشود. به تعبیری دیگر میتوان گفت که معنای چهارم رب، معبود است؛ معبود یعنی مطالع الأمر؛ اما چون انجام فرمانهای معبود، به فراهمسازی امکانات و دورکردن موانع نیاز دارد انسان بایستی آنها را از خداوندش بخواهد، تا بتواند او را اطاعت کند. پس معنای پنجم رب به دست میآید که معین است. میبینیم که رب با یک معنای لغوی مجمل، چنین معناهای متناسب و مرتبط را در بردارد؛ به گونهیی که هرکدام از آنها در ارتباط با بقیهاند؛ و حتی مجموعِ چهار معنای آن، بیمعنای پنجم کامل نیست. پس رب این پنج معنا را دارد.
معنای ﴿ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾:
﴿ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾: عالَمین جمع عالَم است. دیدگاه نیز بیان داشته: اسم جمع است؛ و مفردش عالَم به معنای «ماسوی الله» است؛ اما قرآن ما را به این نکته راهنمایی میکند که عالَمین برای همة «ماسوی الله» به کار نمیرود؛ یعنی درستش، عالمین جمع عالَم است. عالَم بر وزنِ فاعَل از صیغههای است که برای بیان وسیلة انجام کاری به کار برده میشود؛ برای نمونه خاتَم یعنی آنچه با آن پایان پذیرفته؛ و مهر زده میشود؛ یا طابع، یعنی آنچه با آن طبع میشود. بدین ترتیب، عالَم نیز یعنی آنچه به یاری آن کارِ دانستن انجام میشود؛ و دانش به دست میآید. «عالَم» چیزی یا کسیست که به یارییش چیز دیگری دانسته میشود. هر انسان عالَمیست؛ یعنی اگر در او دقت شود؛ و درست مورد توجه قرار گیرد، صفات خدا در وی شناخته میشوند؛ چون انسان خلیفة خداوند است؛ و پرتوهایی از صفات اصل خود (خداوندی که او را به جانشینی خویش برگزیده) دارد؛ یعنی برای این که بتواند کارهایی را که به او وا گذار کرده انجام دهد، از صفات خدا (صفات اکرام و صفات جلال) پرتوهایی دارد.
﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾:هردو واژه از ریشة رحمت گرفته شده که به معنای مِهر است. گفتیم مهر یا رحمت دو مظهر دارد: به دستآوردن سود و دورکردن زیان. الرحمن بر وزن فَعلان، صفت مشبهه است؛ و بیان میکند، موصوف، همة آن صفت را دارد؛ مانند: واژة جوعان که تمام معنای جوع را در بر دارد؛ و مانند اینهاست: ظمآن و ریان؛ همچنین «رحمان»، همة معنای رحمت را دارد. «رحیم» نیز صفت مشبهه است؛ و زمانی به کار میرود که این وصف رخ داده؛ و رحمت خداوند به آفریدهگانش تعلق پیدا کرده است؛ البته صفت مشبهه با اسم فاعل متفاوت است. هنگامیکه گفته میشود راحِم، یعنی مهر ورزنده که تنها حالت انجام کاری را – در یک زمان مشخص – میرساند، ولی رحیم مهر ورزی را برای فاعل به وصفی ثابت تبدیل کرده است. بدین ترتیب رحیم به معنای مهر ورزیست که مبین سرایت آن رحمتها به مردم است.
﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ [۱۵]: در خوانشی دیگر «مَلِک یوم الدین» آمده است. مالک از مصدر مِلک و مَلِک از مصدر مُلک است. مِلک یعنی در اختیار داشتن و دارا بودن به صورت عملی. وقتی گفته میشود: فلان کس مالِک چیزیست یعنی آن چیز را در اختیار داشته باشد؛ و بتواند در آن دخل و تصرّف کند؛ ولی مَلِک یعنی کسی چیزی را در اختیار دارد؛ اما با صدور فرمان در آن دخل و تصرف میکند؛ و خود مستقیماً دست به کار نمیشود؛ و کسانی دیگر فرمان او را انجام میدهند.
در کل صفات جلال که در فهرست مَالِک و مَلِک قرار میگیرند، به معنای کنترلکننده و توجیهکننده هستند. این نکته را بایست توضیح داد که مقصود از کنترل، چگونه بهرهوری از مظاهر رحمت خداوند «رحمان و رحیم» است؛ یعنی محاسبه و بررسی درست و نادرستبودن موضعِ انسان پس از به کارگیری مظاهر رحمت خداوند؛ نه در زمان بهرهوری؛ یعنی خداوند پس از آن که امکانات را فراهم ساخت؛ و موانع را از سر راه برداشت، زمانی را نیز مقرر کرده است، تا بررسی نماید که آیا مظاهرِ رحمت، درست به کار رفته است؛ یا نه. سپس بر پایة آن سرانجامی برای انسان مقرر کند.
پس صفاتیکه در فهرست مالک و ملک قرار میگیرند، تسلط و کنترل و سیطرة را بیان میکنند که پس از به کارگیری از مظاهر رحمت رخ میدهد، یعنی پس از آن که انسان از مظاهرِ رحمت برخوردار شد؛ و درست یا نادرست از آن استفاده کرد، نزد خداوند خود باز میگردد؛ و خداوند در آنجا با مالک بودن و ملک بودنش تصرفاتی در سرنوشت و سرانجام او انجام میدهد.
«یوم» در اصل به معنای روز است؛ اما گاهی به معنای روزگار به کار میرود؛ یعنی از آن محدودیت یک روز بیرون میآید؛ و به معنای زمانی [طولانی] که آغاز و پایانی دارد، به کار میرود؛ مانند ستّة ایام (شش روزگار) که آفرینشِ آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، در این مدت رخ داده است. یوم الدین، زمانیاست که از شیپور به خواب رفتن – نفخ صور نخست نیز گفته میشود – که بر اثر آن همة انسانها میمیرند آغاز میشود؛ و تا پایانِ محاسبه و محاکمه و ورود به بهشت و جهنم ادامه دارد.
[۱۴] « پروردگار جهانیان». [۱۵] «مالک روز جزاء است».