بررسی کلی نماز و تفسیر سوره فاتحه

فهرست کتاب

اله و الوهیت

اله و الوهیت

برای دریافت و شناخت معنای إله و الوهیت بایست پنج معنای رب را در نظر داشت. «إله» در لغت معنایی محسوس و مادی دارد؛ چون واژگان هم سیر تکاملی دارند؛ و از سادگی و محسوس و مادی‌بودنِ معانی آغاز می‌شوند تا به کمال معنا برسند. عرب‌ها گفته‌اند: «اَلِهَ الفصِيلُ» (فصیل: بچه شتر) آنان این عبارت را وقتی به کار می‌بردند که شترها به چراگاه می‌رفتند؛ و بچه‌های‌شان در ده یا شهر می‌ماندند. بچه شترها پس از اندکی، گرسنه می‌شدند؛ اما مادری نبود که به آنان شیر دهد. بنابر این، گرسنه می‌ماندند؛ و حس گرسنگی و موانع‌نرسیدن به سیری تا بازگشتن مادرهای‌شان ادامه داشت. وقتی‌که شتران از کوه بر می‌گشتند؛ بچه شتر با حرص و رغبت و اشتیاق به سوی مادر می‌دوید؛ و خود را به زیر مادر می‌انداخت؛ و پستان را به دهان می‌گرفت؛ و از آن پس هر جا مادر می‌رفت او هم در پی‌اش روان بود؛ و در اختیار او قرار می‌گرفت. اعراب برای بیان این حالت واژة «اَلِهَ» را به کار می‌بردند و می‌گفتند: «اَلِهَ الفصِيلُ» یعنی بچه شتری‌که چنین حالتی را از خود نشان می‌دهد.

کم کم، این واژه در موارد دیگری به کار گرفته شد. آخرین معنای این واژه چنین است: پس از این که کسی یا چیزی به دست‌آورندة سود و دورکنندة زیان و کنترل‌کننده می‌شود، ترس و امید را در درون انسان‌ها نسبت به خود جای می‌دهد؛ و با دقت از او اطاعت می‌کنند و از او یاری می‌خواهند. به چنین کسی اِله می‌گویند. و دیگری تألُّه کرده است؛ یعنی همان معانی رب مصداق دارد، با این تفاوت که در «رب» هر پنج معنا مستقیماً مدلول و موضوع له هستند؛ به عبارت دیگر یک معنا پنج بُعد می‌یابد. اما در «له» سه معنای نخست شرط و دو معنای بعدی، موضوعٌ له ‌اند؛ برای همین گفتیم، پس از آن که سه معنای نخست تحقق یافتند، اطاعت و کمک‌خواستن از اله انجام می‌گیرد؛ و اله، معبود و معین می‌شود؛ یعنی «اله» معبود و معین است، به شرطی‌که «رحمان» و «رحیم» و «مالک و مَلِک» باشد. پس رحمان و رحیم و مالک و مَلِک شرط هستند؛ و جزء معنای اله نیستند؛ برای نمونه می‌گوییم: سجود، جزو نماز است؛ اما وضو شرط نماز است. وضو باید باشد اما از اجزای تشکیل‌دهندة نماز نیست. رحمن و رحیم و مالِک و مَلِک از این لحاظ شرط‌اند که اگر کسی رحمن و رحیم نباشد، چگونه مُعین می‌شود؟ و اگر مالِک و مَلِک نباشد، چگونه معبود و آمرِ مطاع الأمر می‌شود؟

پس وقتی‌که گفته می‌شود «اِله»، یعنی معبود و مُعِینی که رحمن و رحیم و مالک است؛ و چون هیچکس جز خداوند، رحمان و رحیم و مالِک و مَلِک نیست؛ و به دست‌دهندة امکانات و از میان‌برندة موانع و کنترل و تسلط در دست کسی جز او نیست، کسی جز او اِله نمی‌شود؛ بنابر این، « لا إله إلا الله» یعنی اِله – تنها – اوست. اگر به طاغوت‌ها اله گفته می‌شود، منظور اله ادعایی و باطل است که با ادعا معبود و معین شده‌اند؛ در حالی‌که نه مسلط نه مالک‌اند؛ نه رحمان و رحیم. آن‌ها پوچ‌اند؛ و اصلاً اله نیستند.

بنابر این، حکمت گزینش اِله برای کلمة توحیدی « لا إله إلا الله» روشن شد؛ و معلوم شد که چرا نفرمود: لا رب الا الله. چون اگر این جمله کلمة توحید می‌شد، آن وقت مشرکان که ربوبیت – یعنی بخش نخست (رحمان و رحیم و مالک و مَلِک) – را پذیرفته؛ ولی الوهیت – یعنی در مسیر دین خدا قرار گرفتن – را نپذیرفته بودند، «لا رب الا الله» را می‌پذیرفتند؛ اما با توجه به سه معنای نخست رب به آن اقرار می‌کردند؛ و موضع‌گیری عملی خود را تغییر نمی‌دادند؛ و تغییر جدیدی پیدا نمی‌شد. بدین سبب واژة اله برگزیده شد، تا سه معنای نخست نص را بر دو معنای اخیر لازم بداند؛ زیرا هنگامی‌که از مردم خواسته شود « لا إله إلا الله» بگویند؛ و به آن معتقد شوند، مشخص باشد که از آنان چه چیز خواسته می‌شود. در حقیقت دعوت به « لا إله إلا الله» به معنای درخواستِ انتقال انسان است از واقعیتی بر پایة غیر خدایی به واقعیت دیگر زندگی بر پایة الوهیت خداوند. پس توحید الوهیت – که مردم به آن دعوت می‌شوند – کرداری است؛ و به ذهن و درون مربوط نمی‌شود؛ و شناخت و رغبت و رهبت نیست، بلکه عمل و جهت‌گیری ویژة است که بر پایة شناخت و انقلاب درونی صورت می‌گیرد. این است که امام سید قطب /فرموده است: «لا إله إلا الله» منهج حیات و روشی برای یک گونة ویژه از زندگی است».

***