دگرگونیهای طبیعی و زمان نمازهای واجب
نماز صبح (هنگام طلوع فجر) به همان روشی که گفته شد، به جا آورده میشود. پس از آن با درآمدن خورشید دگرگونی دیگری رخ میدهد؛ و انسان به یاد رستاخیز میافتد. پس بایست به تسبیح پرداخت. به سخن دیگر این دگرگونی بر رستاخیز اشاره دارد؛ و به جاست که انسان نسبت ناتوانی و باطل را بار دیگر از خداوند دور کند؛ اما چون در زندگی واقعی انسانها نمیشود در آن زمان عبادت ویژة به جا آورد، خداوند رحمان پس از سرزدن خورشید، نمازی فرض نکرده است؛ اما بسیار به جا است که انسان هنگام درآمدن و درخشیدنِ خورشید – دست کم – تسبیحی انجام دهد؛ یا به معنای واقعی «سبحان الله» بگوید. بهتر است، انسان در آن موقع کوهها و پرندگان را همراه خود تصور کند؛ همانگونه که پیامبر خدا (داود ÷) انجام میداد: البته نه درست مانند او؛ چون هنگامیکه او این کار را میکرد، از میان او و پرندگان و کوهها پرده برداشته شده بود؛ پس همراهی او با کوهها و پرندگان به گونة دیگری بود؛ همانگونه که اسبها برای پسرش، سلیمان آیینة یاد خدا بودند؛ و در آیینة اسبها یاد خدا را میدید؛ و با ژرفنگری در این مظهر رحمت خدا را یاد میکرد؛ و چنان به وجد میآمد که بر گردن و ساقهای اسب دست میکشید. اگر انسان به آن درجه نمیرسد – دست کم – در هر سطحی هست، تسبیحی انجام دهد که از سر اشراف باشد؛ برای نمونه: سبحان الله بگوید.
تا هنگام ضحی، یعنی درخشیدنِ کامل خورشید دگرگونی دیگری در طبیعت رخ نمیدهد که اقتضای زندگی ایجاب مینماید، خداوند حکیم عبادتی را واجب نگرداند. پس از آن هنگام زوال فرا میرسد. زوال [خورشید] باز دگرگونی دیگریست. بازهم بایست به یاد روز رستاخیز افتاد؛ و اندوهگین شد که غافلان از این آیة الاهی بیخبرند؛ و به خداوند نسبت ناتوانی میدهند. مؤمن در صدد انتقام برمیآید؛ اما خداوند فرمان میدهد که اکنون زمان این کار نیست؛ و وقت کار دیگریست. پس به فرمان خدا گوش فرا میدهد؛ بازهم خدا را حمد و تسبیح میگوید؛ بدین ترتیب: ما اکنون برخلاف غافلان، نسبت عجز و باطل را از خداوند دور میکنیم؛ و حق و قدرت را به او نسبت میدهیم. در موضع بندگی میایستیم؛ و نماز میگزاریم.
پس به نماز میایستد؛ و همانند صبح دو رکعت نماز میگزارد. پس از رکعت دوم مینشیند؛ و تشکراتی انجام میدهد. آنگاه حقیقت کبرا را بر زبان میآورد:
«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ». سپس میخواهد آخرین سخنانش را به خداوند بگوید. یکباره درمییابد کافی نیست؛ و «الله اکبر»! کبریایی خداوند، بالاتر از آن است که به این اندازه بسنده شود. اکنون وضعیت به گونة دیگریست؛ و باید بیش از این تسبیح و حمد خداوند را به جا آورد. برمیخیزد و دو رکعت دیگر میافزاید؛ و پس از آن نمازش را به پایان میبرد. این که گفتم: پس از تشهد دوباره برمیخیزد؛ و بر پیامبر جصلوات نمیفرستد، چون روایتی در این باره – فرستادن صلوات بر پیامبر خدا جدر تشهد نخست – نیست. تازه اگر بخواهیم بگوییم، باید کامل گفته شود؛ یعنی همانگونه که پیشتر آورده شده؛ زیرا ما صلوات ناقص «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ» نداریم؛ و در این زمینه روایتی وجود ندارد.
پس از آن، نمازها پی در پی آغاز میشوند. با گذر از ظهر، دگرگونی دیگری رخ میدهد: زردشدن و پریدن رنگ خورشید. رنگ پریدگی، بازهم از رستاخیز نشان دارد؛ و یکی دیگر از نشانههای خداوند تکرار میشود. افزون بر آن سوی دیگر روز است؛ همچنان که نماز صبح تضمینی بود برای استوارکردن آغاز زندگی، این یکی هم پایانِ زندگی را در روز پایدار میکند (نماز عصر). هنگامیکه در دو سوی زندگی، بندگی در اوج باشد، همة زندگی تضمین خواهد شد. باز پسندیده است، این زمان از دست نرود؛ و فرصت غنیمت شمرده شود؛ و پیش از آن که این زمان «اصیل» پایان یابد، نمازی گزارده شود. انسان با این نماز پایدارییش را در بندگی نشان میده که زندگی را در اوج بندگی آغاز مینماید؛ و همانگونه که هم به پایان میرساند. رفتن از روز به شب، انسان را به یاد رفتن از دنیا به رستاخیز میاندازد. رستاخیز هم صفات اکرام خداوند و مظاهر ویژة خود را دارد که مایة تضرّع است؛ و صفات جلال و مظاهرش را دارد که مایة خیفه (بیمناکشدن) است. از این دو (تضرع و خیفه)، آرام و آهسته سخنگفتن: ﴿وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾ناشی میشود که در نماز این حالات هم باید بر انسان حاکم باشد.
آنگاه خورشید غروب میکند؛ و دگرگونی دیگر پدید میآید. باز انسان به یاد رستاخیز میافتد؛ و به تسبیح و حمد میپردازد؛ و به بندگی درمیآید (نماز مغرب). با دگرگونی دیگر طبیعت، آخرین نشانههای روشنایی از بین میرود؛ و شفق غروب میکند. باز زمان به جاآوردن نمازی دیگر فرا میرسد (نماز عشا). این نماز کامل هنگام پایان کار و فعالیت و جنب و جوشهاست. گویی مُهریست، بر پایان زندگی. انسان پس از این به عالم خواب و بیهوشی فرو میرود؛ همچنانکه صبح (نماز صبح) آغاز جنب و جوش بود، این یکی هم پایان کار انسان خواهد بود.