راه جبران کاستیها در نماز
نکتة دیگر این که گاهی با به جا آوردن نماز، مرحلة بر انسان میگذرد؛ و به جایی میرسد که درمییابد با گفتنِ واژهها و انجامدادنِ رفتارها با خداوند پیوند دارد؛ و از راه معانی واژگان و حقایق رفتار فروتنی مینماید؛ و خدا را یاد میکند؛ اما درمییابد گاهی اشکالاتی در کارش رخ میدهد؛ برای نمونه گاهی آمادگی آنچنانی ندارد که یک مرتبه به حالت نماز درآید؛ و یا گاهی درمییابد که در نمازش غفلتها و اشکالاتی روی داده است. در این حالت مقدمات و مکملاتی وجود دارد که بهتر است انسان آنها را نیز انجام دهد.
پیش از بیان مقدمات، بایست گفت در فقه – که به بخش ظاهری نماز اهمیت داده – بیان شده است که برای مثال اگر هنگام قرائتِ سورة فاتحه، واژه یا آیة از یادش رفت؛ و پس از اندکی به یادش آمد؛ باید بازگردد؛ و آن واژه را هم بخواند؛ و اگر فاصله افتاده بود، باید از آغاز – دوباره – سوره را بخواند. گفتگوی ما در بارة بخش باطنی نماز است؛ برای همین میگوییم: چون واژگان و کردار وسیلهاند؛ و مقصود اساسی، معانی واژگان و حقایق کردار است، اگر کسی در تلفظِ یک واژه، متوجه معنای آن نباشد و از قالب معنایش با خدا ارتباط نداشته باشد گویی آن واژه را نگفته؛ و باید آن را باز گوید.
همانگونه که [در فقه] میگویند: اگر به جای «الذین» گفته شود «الزین» در واقع واژه الذین را نگفته است، ما نیز میگوییم: اگر واژة بیتوجه تلفظ شود، آن را نگفته است؛ و باید باز گوید؛ یا اگر رکوع را بیتوجه انجام دهد، رکوع نیست؛ و یا اگر در میان رکوع، حالتی را که پیش از رکوع میبایست داشته باشد، یادآور شود. اکنون (در اثنای رکوع) میتواند جبرانش نماید؛ نه این که باز رکوع دیگری انجام دهد؛ زیرا تکرار رفتار نماز درست نیست؛ اما اگر گذشته بود چه؟ پاسخ این است: برای تکمیل کاستیهای از دست رفته، میتواند چنین کند:
هنگامیکه انسان برای نماز صبح برمیخیزد، آمادگی کامل ندارد، تا بیمقدمه دو رکعت نماز صبح بخواند. پس چه بهتر که نخست و بیدرنگ، نمونة را از این نماز انجام دهد (دو رکعت نافله)؛ و با این کار آمدگی ادای نماز فرض را بیابد؛ ولی پس از نماز صبح اجازة خواندنِ نماز دیگر ندارد، تا مبادا اشکالاتی پدید آید؛ برای نمونه: با عبادت کسانیکه هنگام درآمدن خورشیدن آن را پرستش میکنند، التباس پیش بیاید؛ یا چیزهای دیگر از این دست. سپس انسان در پی کار و کسب برای زندگی میرود؛ و در کار و مسایل دیگر زندگی غرق میشود. این وضعیت تا ظهر ادامه مییابد. هنگام نماز ظهر هم مقدمة دیگر (دو رکعت نماز پیش از ظهر) مناسب است؛ و چون در طول روز (میان نماز صبح و ظهر) بسیار سرگرم است، پس از نماز ظهر هم دو رکعت (نافله) به آن پیوسته میشود، تا اگر کاستی و اشکالاتی در نماز پیش آمده باشد، جبران شود؛ اما پس از آن چون نمازهای عصر و مغرب و عشا – کم و بیش – پشت سر هم و در پی نماز ظهر میآیند، دیگر برای آنها مقدمة مؤکد مطرح نیست، هرچند میتوان خداوند؛ اما نماز نافله پیش از این سه نماز چندان پسندیده نیست. برای رفع اشکالاتی که شاید حین نماز پیش بیاید، پس از نمازهای مغرب و عشا پیوستهایی (نماز نافله) نهاده شده است؛ اما پس از نماز عصر، نماز نافلة نیست؛ زیرا هنگام غروب خورشید است؛ و امکان دارد التباس و اشکالاتی، مانند اشکال سرزدن خورشید پیش بیاید.
پس باید بسیار با حواس جمع داخل نماز شد؛ چون برای مثال نماز عصر یا صبح – که از دست رفت – نمیتوان جبران کرد؛ (به سبب نبودن نماز نافله پس از آنها). البته میتوان کار دیگری کرد؛ و آن این که باز نماز را خواند. این تنها چارة کار است. امام غزالی - /- فرموده: «اگر از چهار رکعت، دو رکعت به یاد خدا بود، بازگشت نیاز نیست؛ و با رواتب جبران کند؛ اما اگر [در نماز چهار رکعتی] سه رکعتش به یاد خدا نبود، باید اعاده کند».
ما به خود اجازه میدهیم که بگوییم: اگر در نیم رکعت هم به یاد خدا نبود، باید اعاده کند؛ زیرا – تنها – سه رکعت و نیم انجام داده است؛ نه چهار رکعت.
این روح و حقیقت نماز است که انسان مؤمن باید بزرگترین وظیفهاش را با جدیت کامل انجام دهد؛ زیرا قرآن فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾[النساء : ٤٣].
«در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا زمانیکه بدانید چه میگویید».
مفسران گذشته مانند بیضاوی /گفتهاند: «سکاری معنایی عام است؛ و سکران – تنها – سکران خمر نیست. هرگونه بیهوشی سکر است». در نتیجه این آیه تنها مربوط به گذشته نیست که خمر تحریم نشده بود، بلکه زمانیکه هوشیار نیستید؛ و حواستان جمع نیست؛ و نمیدانید چه میگویید؛ و چه میکنید؛ اصلاً نزدیک نماز نشوید. نهی هم برای حرمت است؛ یعنی اگر انسان حواسش جمع و سرخود نبود، حرام است به نماز نزدیک شود. نه بدین معنا که چون سرحال نیست؛ نماز نخواند، بلکه مکلف است پیش از نماز، حالت هوشیاری به خود بگیرد؛ سپس با آن حالت وارد نماز شود:
﴿حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾«تا بداند که چه میگوید»؛ برای نمونه اگر مشغلة دارد؛ و کارها او را در بر گرفتهاند، به گونة خود را از آن رها کند. اگر کاریست که میترسد از یادش برود، یادداشت کند. حتی اگر نماز هم به این سبب کمی به تأخیر افتد، نه تنها جایز بلکه حتمی و ضروریست؛ یا اگر کارهایی جزیی هستند که اگر آن را انجام ندهد، ذهنش با آن مشغول میشود، باید آنها را انجام دهد. در هر صورت کاری کند که در ذهنش مزاحمی نماند؛ و با آن حالت پسندیده وارد نماز شود؛ البته سخنگفتن در بارة نماز به طور کامل وقت بسیاری میخواهد؛ و بسیار مفصلتر از این بایست سخن گفت؛ اما اگر انسان در این حد متوجه حقیقت نماز گردد؛ سپس به تطبیق این دانستهها بپردازد کم کم به بسیاری از مطالب دیگر در بارة نماز دست مییابد. بدین سبب، بیش از این به سخنگفتن نیاز نیست، بلکه آنچه پسندیده است، دقت در کار نماز و عزم و جدیت در این زمینه است. اگر انسان در انجام بزرگترین مسؤولیت متوجه این حقایق شود؛ و در تحققبخشیدن به آنها اقدام ورزد، بعدها خود به رازهای دیگری دست خواهد یافت.
حتی گاهی انسان در اثنای تلاوت قرآن در نماز، بیژرف نگری – آن چنانکه هنگام مطالعه دارد – به رازهایی از آیات قرآن برمیخورد که شاید با ساعتها مطالعه به آنها نرسد. از سوی دیگر انسان باید – تنها – در نماز به آرامش برسد؛ یعنی هنگامیکه انسان در اثر مشکلات و ناملایمات و درد سرها، گرفتارِ بدحالی و ناخوشی میشود و برمیخیزد و به نماز میایستد، مانند این است که پس از هجرانها و فراقها اکنون به محبوب و مطلوب خود رسیده؛ و حال ویژة یافته؛ و اطمینان و آرامش بر او حاکم شده است. انسان باید چنین حالی داشته باشد؛ همچون زمانیکه برخیها با دعاکردن بیرون از نماز چنین حالی را مییابند. هنگامیکه مطالبی در بارة دنیا یا رستاخیز داشته باشند، با حال ویژة به مناجات میپردازند؛ و حال خوشی دارند. در نماز نیز اینگونه باشند؛ و چنین حالی داشته باشند.