بیان ترتیب نماز و استفتاح آن
سپیده سر میزند؛ و یکی از آیات الهی جلوهگر میشود؛ تحولی پدید آمده که نشانه و یادآور تحول بزرگ دیگری به نام رستاخیز است. کافران و غافلان از آخرت این آیه نیز غافلاند و به خداوند نسبت ناتوانیدر عمل میدهند که نمیتواند رستاخیز را بیاورد. آنان چنین گمان میکنند که خلقِ این همه نعمتها و در اختیارِ انسان گذاشتن آنها، کاری بیهوده است. در اینجا مؤمن آشفته میشود، و میخواهد کاری کند؛ اما خداوند فرمودهاست:
﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ﴾[طه: ١٣٠]. «بر آنچه میگویند، بردبار باش!».
شکیبایی کن که اکنون زمانِ انجام کاری یا درگیرشدن با ایشان نیست؛ چون – خود – هنوز چیزهایی کم داری که باید آنها را تکمیل کنی. مسایل دیگری هست که باید تحقق یابد، تا زمینه مساعد شود. اکنون به سرزدن سپیدة این آیة خداوند توجه کن! در نتیجه به تسبیح او بپرداز! و نسبت ناتوانی و باطل را از پروردگارت دور کن! و به حمد او بپرداز! و قدرت و حق را به او نسبت بده!
بیگمان کسیکه دگرگونی پیروزمندانة سپیده را پیش آورد، میتواند دگرگونی آخرت را هم پیش بیاورد؛ و چون آخرت را پیش میآورد؛ کارهایش بیهوده نیست. پس این تسبیح و حمد تو مقتضی آن است که برخلاف کافران و غافلان، موضعِ بندگی بگیری و برای آن که عابد باشی، باید نماز بگزاری و اقامة صلاة کنی. پس پیش از هرچیز و هر کاری، بیدرنگ به انجام نماز بشتاب؛ و نماز صبح را بگزار؛ زیرا نماز مهمترین چیزیست که در سپیدهدمان انسان را به برگزاری آن وامیدارد (ابکار). سپیدهدم یکی از دو سوی روز است. اگر آغاز و پایان روز را با اقامة صلاة و تسبیح و حمد سرشار کنی، گویی با این کار هستییت را تضمین کردهای. از خواب که بیدار شدی؛ و حرکت زندگی را آغاز نمودی؛ گام نخست جهت دهندة تو خواهد بود. پس گام نخستت را با نماز آغاز کن، تا سمت و راه بندگی را در پیش بگیری. پس در مناسبترین زمان (سرزدن سپیده تا درآمدن آفتاب) فرصت را غنیمت شمار! و پیش از فوت وقت، نماز صبح را بخوان! هریک از این سخنان را از آیهها فرا گرفتهام. برای این که سخن به درازا نکشد، تنها اشاره به آنها کافیست. (نگا: آلعمران: ۴۱، غافر: ۵۵).
پس از لحظاتی دیگر آفتاب طلوع میکند؛ پس بدین مناسبت، روز رستاخیز را بیاد بیاور که در آنجا نیز زمین با نور پروردگارش روشن میشود:
﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾[الزمر: ٦٨].
«و زمین به نور پروردگارش تابناک میشود».
هنگامیکه به یاد رستاخیز افتادی، برای برخوردارشدن از مظاهر رحمت و بهشت و رضوان خدا، حالت تضرع (فروتنی) تو را فرا گیرد؛ و در بارة مظاهرِ جلال و مُلک و ملکِ خدا و برای رهاییی از جهنم و ناخرسندی او، حالت خیفه (ترس و بیم) داشته باش! در نتیجه بر اثر این تضرع و خیفه آهستهبودن و صدا بلند نکردن، ﴿وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾ [۳۸][الأعراف: ٢٠۵] تو را فرا میگیرد. با این حال نماز (ظهر) را میخوانی. همانگونه که نماز عصر هم هنگام رفتن از روز به شب، یادآورندة چنین موضوعیست. باید اینگونه باشی: تضرع و خیفه تو را فرا گیرد؛ و بر اثر آنها آهسته و بیبلند کردن صدا نماز بگزاری.
آری، روح نمازت باید یاد خدایی باشد که دارندة همة کبریاست؛ و در برابرش، خشوع تو را فرا گیرد. روشن است که هدف از خشوع و وابستههای آن به دستآوردن خشنودی خداست؛ و برای رسیدن به آن، مقدماتی را مانند توجه به سپیدهدم و پاکیزهکردنِ لباس و بدن و جای نماز و طهارت از دو حدث (جنابت و بیوضویی) را طی کردهای.
آنگاه نمازگزار به یاد میآورد: «من اکنون خود را آراستهام برای آن که در حضور خداوند بایستم؛ و نماز بگزارم؛ پس باید آرایشی را که در جامعهام متعارف است به خود بگیرم؛ و آراسته به پیشگاه پروردگارم بروم». خداوند فرموده است:
﴿خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾[الأعراف: ٣١].
«جامة آراستة خود را در هر نمازی برگیرید!».
منظور آرایش به معنای متعارف است که در هر جامعة حد و مرز مشخصی دارد؛ و در فقه «ستر عورت» نامیده شده است؛ اما زیور آمده در آیه گستردهتر از آن است.
پس از فراهمنمودن این مقدمات از راه نماز با خداوندت تماس بگیر! ولی چون روحی دمیدهشده در بدن مادی هستی، برای تماس با خداوند و کسب خشنودی او، گرفتار محسوسات و مشهوداتای؛ و بیسو و سمت یا نماد حسّی، به خداوندت نمیتوانی توجه کنی؛ پس رو به آن خانة که خداوند آن را مرکز فرمانروایی خود بر روی زمین نهاده است، بایست. هنگامیکه بدنت رو به آن خانه ایستاد، روح و روان و قلبت نیز رو به خداوند خواهد بود. آنگاه بگو: الله اکبر. هنگامیکه الله اکبر گفتی؛ و تصوّرِ کبریای خدا را کردی؛ و به حال و هوای نماز وارد شدی، از توجه به هرچیز دیگر، روی میگردانی و سفر را آغاز میکنی. برای واردشدن به بنیادیترین بخش نماز – سورة فاتحه – مقدمة نیاز است (استفتاح). برای استفتاح، و ردها و ذکرهایی روایت شده است؛ اما قویترین روایت چنین است:
«اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ، كَمَا بَاعَدْتَّ بَيْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ».
«خدایا! به اندازة دوری مشرق و مغرب گناهان و کجرویهایم را از من دور گردان! و مرا نیز از آنها دور کن!».
انسان باید از نشانههای این کجرویها نیز رهایی یابد، تا بتواند با خداوند تماس بگیرد؛ زیرا قلبِ گرفتارِ تاریکیهای خطا و گناه این توانایی را ندارد که با خداوند تماس داشته باشد:
«اللهُمَّ نَقِّنِي مِنْ خَطَايَايَ كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الْأَبْيَضُ مِنَ الدَّنَسِ، واغْسِلْنِي مِنْ خَطَايَايَ بِالثَّلْجِ وَالْمَاءِ وَالْبَرَدِ».
«خدایا! و از کجرویهایم پاکیزهام گردان! همچنان که لباس سفید از چرکاش پاکیزه گردانده میشود؛ و با برف و آب و تگرگ (و دیگر وسیلههای پاککننده)، مرا از کجرویهایم پاکیزه گردان!».
این کار مهم (خواندن سورة فاتحه) برای ناپاکان و شیطانها بسیار ناخوشآیند است. بنابر این، هرچه از دستشان برآید، مزاحمت ایجاد میکنند؛ برای همین در آغاز بایست به خدا پناه برد؛ و گفت: «نعوذ بالله من الشیطان الرجیم»اگر با صیغة جمع بیان شود، بهتر است؛ چون همة صیغههای سورة فاتحه جمعاند؛ و روایت صحیحی هم نداریم که صیغة أعوذ را تعیین کرده باشد.
«أعوذ» از آن دسته واژگانی است که حرف نخستش عین و حرفِ دوماش واو است. بیشتر آنها معنای عود و بازگشتن را میرسانند. گویی انسان گرفتار وسواسهای شیطانها بوده؛ و اکنون باز گشته و گفته است: از هر بدجنسِ راندهشده از رحمت خدا، برمیگردم و به او پناه میبرم، تا از دست آن بدجنس رهایی یابم؛ و مزاحمت او از من برداشته شود.
سپس «بسم الله الرحمن الرحیم» بر زبان آورده میشود، تا بتوان راه را ادامه داد. سپس سورة فاتحه با همان کیفیتیکه گفتیم، خوانده میشود. چون سورة فاتحه هفده بار در روز تکرار میگرد، روانِ انسان ویژگی بندگی مییابد؛ به گونة که متن بندگی (سورة حمد) شخصیتِ انسان میشد؛ و زندگییش شرح آن متن خواهد بود؛ زیرا جهتگیریهای واقعیتِ زندگی – همه – از ویژگیهای انسان ریشه گرفته است؛ اما سورة فاتحه – که متنِ مجملِ بندگیست، خود شرحی دارد (قرآن) که هر سوره و هر آیه از آن، تفصیل گوشة از همین متن است. با خواندن سورة فاتحه شخصیتِ اجمالی بندگی به اوج خود میرسد. چه بهتر که پس از آن، مقطع دیگری از قرآن نیز خوانده شود، تا یک گوشة از شخصیتِ تفصیلی آن هم تکمیل گردد. روز دیگر گوشة دیگر خوانده میشود. همینگونه هر روز مقطعی از آن تکمیل میگردد.
هنگامیکه سورة از قرآن یا مقطعی از آن سوره خوانده شد، دیگر نبایست سر پا ایستاد؛ زیرا دیگر چیزی نمانده که گفته شود. درمییابد کبریای خدا از این هم بالاتر است. پس پسندیده نیست در بزرگداشت و بندگییش به این اندازه بسنده کرد، بلکه بایست بیشتر بندگی کرد؛ برای همین نمازگزار با گفتن: الله اکبر سر تعظیم فرود میآورد؛ و به رکوع میرود.
در بارة رکوع ذکرهایی روایت شده است که در کتابهای حدیث میتوان آنها را یافت. یکی از آن ذکرها چنین است: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ» یعنی «خداوند بزرگام را از نسبت نقص دور میکنم». کدام نقص؟ «از این که گمان کنم، آن اندازه بندگی که انجام دادم، کافی بود. بنابر این، بندگی و تسبیح و ستایش برای خدا در حالت قیام، کافی نیست؛ و باید از آن حالت دور شوم». گفته شد که تسبیح فرار بنده از نقص به کمال است؛ البته میتوان ذکرهای دیگری هم گفت.
پس از آن که در رکوع تسبیح خوانده شد، سر برمیدارد؛ و پشت سر تسبیح حمد – که پسندیده است – بر زبان جاری میشود. دورشدن از مرحلة قیام به رکوع و از رکوع به اعتدال تسبیح و رسیدن به هریک از آنها حمد است. (حرکت نمازگزار از یک مرحله به مرحله دیگر، تسبیح و رسیدن به آن مرحله حمد است). پس از رکوع به حالت اعتدال میرود و میگوید:
«سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».
(خدا گوش فرا دهد؛ و بپذیرد ستایش کسی را که ستایشاش میکند).
آنگاه میخواند:
«رَبَّنَا وَلَكَ الحَمْدُ» یا «اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَكَ الحَمْدُ».
«خداوندا! همانگونه که تسبیح برای تو بود، ستایش هم برای تو است».
باز در مییابد که کافی نیست. الله اکبر: کبریای خدا بالاتر از آن است که به رکوع هم بسنده شود. بایست بیشتر از اینها فروتن بود؛ پس تلاش میکند از آن هم خاضعتر باش؛ آنگاه مینشیند؛ و به حالتی درمیآید که درجة بالاتر از آن در خضوع نیست. سجده میکند؛ یعنی سر بر آستان عظمت خدا میساید.
[۳۸] « نه با صدای بلند».