بررسی کلی نماز و تفسیر سوره فاتحه

فهرست کتاب

کلمه‌ی اخلاص و رازهای خداوندی

کلمه‌ی اخلاص و رازهای خداوندی

مسألة یک «اله» داشتن و وحدانیت خداوند در الوهیت مطرح می‌شود که انسان بای به مقتضای آن موضع‌گیری کند. به طور اختصار، اله کسی یا چیزی‌ست که انسان او را دورکنندة زیان و سودرسان و مسلّط بر خود بداند؛ در نتیجه به سبب سود رسانی‌یش به او راغب شود؛ و به سبب دورکنندگی زیانش از او راهب گردد؛ و درونش امید و ترس نسبت به او جای بگیرد. آنگاه هرچه او (فرمانروا) دستور می‌دهد، انجام دهد؛ و بر پایة رغبتش از او یاری بخواهد، تا امکانات را برایش فراهم سازد؛ و موانع را دور کند (فریادرس باشد)، تا بتواند او را فرمان‌برداری کند – همانگونه که در معنای رب و اله بیان شد – اِله برای این دو کار اخیر، یعنی فرمان‌روای فریادرس به کار می‌رود؛ مشروط به این که آن اله سودرسان و دورکنندة زیان و مسلّط بر سرنوشت و کنترل‌کننده باشد.

روشن است، انسان زمانی‌که در برابر اوصاف اله‌اش (سودرسان و دورکنندة زیان و مسلط بر سرنوشت و کنترل‌کننده) قرار می‌گیرد؛ و او را می‌شناسد، در وی رغبت و رهبت پدید می‌آید؛ و به انقلاب درونی دچار می‌شود؛ اما زمانی‌که در برابر فرمان‌روای فریادرس قرار می‌گیرد، دیگر مسألة جهت‌دادن به واقعیت زندگی برپایة انقلابی‌ست که در برابر آن سه صفت (سودرسان و دورکنندة زیان و کنترل‌کننده) در وی پدید آمده. بنابر این، آنچه او فرمان می‌دهد، همان را اطاعت می‌کند؛ و روشِ زندگی‌یش همان است که او مقرر کرده؛ و برای طی مسیر نیز از خود او یاری می‌خواهد. پس در برابر اِله قرارگرفتن به معنای پذیرفتنِ واقعیتی ویژه است. هنگامی‌که از آلهة دیگر منصرف می‌شود؛ و به سوی یک اله می‌آید، یعنی واقعیتی را با واقعیتی دیگر عوض می‌کند. واقعیتی را – که پیروی و فرمان‌برداری را از دستورات و نهی‌های آلة دیگر در بر می‌گرفته – رها می‌کند؛ و واقعیت دیگری را – که پیروی بی‌چون و چرا و استعانت را از این اله واحد شامل می‌شود – روشِ زندگی خود قرار می‌دهد.

گرفتن چنین موضعی در برابر الوهیت بندگی‌ست. پس بندگی انتقال از واقعیتی به واقعیتی دیگر است. زمانی‌که این واقعیت به او منتقل شد، باید همة زندگی‌یش را فرا گیرد. از سویی دیگر تا چیزی در روان انسان ریشه نداشته باشد برای همیشه بر واقعیت زندگی‌یش حاکم نمی‌شود. بدین سبب تکرار لفظ «لا إله إلا الله»پسندیده است، تا بندگی در روانش ریشه بدواند. انسان هنگامی «لا إله إلا الله»می‌گوید؛ و همة آلة دیگر، جز الله را نفی می‌کند؛ و تسلیم الوهیت او می‌شود، کم کم بندگی در برابر الوهیت را در روان خود پدید می‌آورد؛ و آنقدر تکرار می‌کند تا به خوی و صفت تبدیل شود؛ و صفت بندگی‌کردن خدا شخصیت وی شود؛ و روانش روحی همراه با بندگی گردد. سپس بسیار آسان در واقعیت زندگی، «بنده» می‌شود؛ چون زندگی پژواک شخصیت انسان است.

بنابر این، هنگامی‌که انسان «لا إله إلا الله»را بر زبان می‌آورد، به خود می‌گوید: با گفتن آن معنای آن را در قلبم می‌آورد. زمانی‌که این معنا به قلبم آمد، بندگی در برابر این معنا بر روان‌ام می‌گذرد؛ و به صورت سطحی بندگی وصفِ روانم می‌شود؛ سپس به «حالت» می‌رسد. آنگاه که چندین بار تکرار کردم، به خصلت و ملکه تبدیل می‌شود. پس از آن شخصیتی از بندگی خواهم بود. پس انسان با این حال و با این توقع و انتظار ذکر «لا إله إلا الله»را بر زبان می‌آورد.