مغضوب و ضالین در اصطلاح قرآن:
مغضوب: اسم مفعول از غضب به معنای خشم است. مغضوب علیه، یعنی بر او خشم گرفته شده است. ضالین در اصل اسم فاعل از ضَلَّ است یعنی از راه منحرف شد. ضالَ صفت مشبهه است؛ یعنی کسیکه از راه منحرف و گمراه گشته است.
مغضوب و ضالین در اصل اسم مفعول و اسم فاعل بودند؛ ولی اکنون صفت مشبهه هستند؛ همچنین واژگان دیگری مانند: مؤمن، فاسق، متّقی، منافق و کافر که در قرآن به کار رفتهاند – همگی – صفت مشبهه هستند؛ زیرا بنابر قاعده در غیر ثلاثی مجرد صفت مشبهه بر وزن اسم فاعل میآید، و در ثلاثی مجرد هم گاهی اسم فاعل آن ویژگی اسم فاعلبودنش را – که بر حدوث و زمان وقوع فعل دلالت میکند – از دست میدهد؛ و دوام و ثبات مییابد؛ و صفت مشبهه میگردد؛ برای مثال مُؤمِن به معنای ایمانآورنده نیست، بلکه به معنای با ایمان است. فاسق به معنای دررونده از محدودة دین و پردهدرنده نیست، بلکه به معنای پردهدر و دررفته از دین است؛ یعنی این کارها (ایمان و فسق) برای وی تبدیل به وصف شده است.
توجه به این نکته بسیار مهم است؛ زیرا در مثل دو گونه گناه وجود دارد: یکی آن که گناهکار به سبب این که در برابر غریزه و شهوت یا خشم ناتوان است و نمیتواند خودش را از این صفات نگاه دارد ناچار به سبب ناتوانی بشری دچار گناه شده است؛ اما در درون احساس سرزنش و شرمندگی میکند که نبایستی آن کار را میکرد؛ و از سر ناتوانی در برابر غرایز چنین کرده است. چون این لَوم و شرمندگی کم و ناخشنودی از خود در درونش میجوشد، این کار در نظرش آراسته و نیکو نیست؛ برای همین پس از رهایی از چیرگی نفس کم کم آن لوم و شرمندگی بیشتر میشود، تا به قوت کامل برسد؛ و به توبة او بینجامد. خداوند در این باره فرموده است:
﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ﴾ [۲۱][النساء : ١٧].
این نوع گناه انسان را از دایرة دین بیرون نمیاندازد، حتی اگر شرک و آدمکشی و زنا و مانند اینها هم باشد. قرآن این نوع گناه را «لَمَمْ» نامیده است [۲۲]. لَمَم یعنی ارتکابِ کاری بیبسیار ماندن و ژرفاندیشی در آن کار برای نمونه گفتهاند: اَلَمَّ بفلانٍ؛ یعنی آمد؛ سری زد؛ و رفت. خداوند در جایی دیگر فرموده است:
﴿وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ﴾[آلعمران: ١٣٥]. «و بر آنچه کردهاند، پای نفشردند».
یا در جای دیگر در بارة اینگونه کسان فرموده:
﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ﴾[النساء : ١٧]. «[پس از ارتکاب گناه] به زودی توبه میکنند».
این نوع گناه آمرزیده میشود. گناه دیگری وجود دارد که اگر کسی انجامش دهد از سر بیاختیاری و ندانمکاری نیست؛ و برای انجام آن خجالتزده و شرمنده نیست، بلکه به تعبیر قرآن:
﴿زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ﴾[فاطر: ٨]. «کردار بدش برای او آراسته شد؛ و آن را نیک دید».
یعنی کاری که انجام میدهد، در نظرش کاری آراسته و نیکوست:
﴿وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِيَٓٔتُهُۥ﴾[البقرة: ٨١]. «و گناهش او را در میان گرفته است».
او در دایرة گناه فرو رفته است؛ و هیچ دریچة برای بیرونآمدن از آن نیست، چون گناه برایش دلپذیر است؛ برای نمونه هنگامی از شرابخوردن یا هر گناه دیگری دست میکشد که خسته شده است، نه آن که پشیمان شده و قصد بازگشت داشته باشد. اینگونه گناه انسان را از دین بیرون میاندازد چون نه تنها لوم و سرزنش و شرمندگی در او پدید نمیآورد، بلکه این کار در نظرش نیکو و پسندیده است؛ پس دریچة هم برای رهایی از آن وجود ندارد؛ و ﴿وَلَمۡ يُصِرُّواْ﴾هم نیست، بلکه «أَصَرُّوا» است یعنی لَمَم (زودگذر) نیست، بلکه پیوسته و با ژرفنگری این کار را انجام میدهد. چنین کسی مصداق این آیه است:
﴿ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ﴾[الفرقان: ٤٣]. «هوای [نفس] خویش را معبود گرفته است».
پس چنین انسانی از دین بیرون آمده و هوای نفس را اله خود قرار داده است. زمانی گفته میشود کسی کافر یا فاسق یا منافق است که پیوسته به آن کار بپردازد؛ و گرنه مؤمن هم در آن لحظة که گناه میکند؛ برای مثال شراب میخورد یا زنا یا دزدی میکند، در آن لحظه به نوعی کافر شده است؛ همانگونه که در حدیث آمده:
«لا يشرب الشارب حين يشرب وهو مؤمن، ولا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن» [۲۳].
«شرابخوار هنگامیکه شراب میخورد، چنان نیست که مؤمن باشد؛ و زناکار هنگامیکه زنا میکند، چنان نیست که مؤمن باشد».
در این جا کفر به این معناست که انسان آنگونه که باید در برابر حقیقت موضعگیری نکرده است؛ و این نوع ارتکاب گناه نیز خلافِ موضعگیری شایسته در برابرِ حق است. بنابر این، مؤمن در لحظة انجام گناه نوعی کفر مرتکب شده است؛ اما چون همیشگی نیست؛ و لَمَم است؛ و زود توبه میکند:
﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ﴾
«[پس از ارتکاب گناه] به زودی توبه میکنند».
خداوند به رحمت خود بر او نام کافر را نگذاشته؛ و نمیتوان او را کافر دانست؛ البته به صورت اسم فاعل (کافر: یک بار کفرورزنده) به کار میرود؛ اما چون احتمال اختلاط با کافر به معنای صفت مشبهه وجود دارد، به کاربردنِ واژگانی مانند: کافر و فاسق و ظالم و...، برای مؤمن ممنوع شده است؛ پس کافر و فاسق و ظالم و مسلم و مؤمن و دیگر اصطلاحات قرآنیکه به کار برده میشوند، معنای پیوستگی و همیشگی را میرسانند که همان معنای صفت مشبهه است.
مغضوب علیهم و ضالین هم بدین ترتیب است؛ یعنی مؤمن گاهی در لحظة نسبت به چیزی گمراه میشود؛ اما چون پیوستگی ندارد، ضال نیستغ یا در لحظة که گناه انجام میدهد مستحق غضب میشود، اما هنگامیکه توبه کرد دیگر چنین نخواهد بود. پس مغضوب علیهم و ضالین کسانی هستند که خشمگرفتن بر آنها یا گمراهی صفت همیشگیشان شده است.
﴿ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ﴾ [۲۴]یعنی کسانیکه روندة راهی باشند که پایان آن راه انعام خواهد بود. کدام راه؟ همان راهیکه پیشتر توضیح داده شد. راه شناخت صفات جلال و اکرام، انقلاب درونی متناسب با آن شناختها (رَغَب و رَهَب) و موضعگیری عملی عبادت و استعانت، این راه راست و صراط مستقیم است. «مغضوب علیهم» شناخت دارند؛ و کاستییی در شناختشان پیش نیامده، انقلاب درونی و موضعگیری خارجی را آنگونه که باید ندارند. میتوان گفت: علم بیعمل دارند. و «ضالین» در اثرِ بیتوجهی و طالبِ حق نبودن، از هدایت صرف نظر کردهاند؛ و نه تنها عمل که علم را هم از دست دادهاند.
یادآوری: پیش از این (در جای دیگر) در بارة ضالین گفته بودم، کسانی هستند که – هرگز – هدایت به آنان نرسیده است. نه مُنعَم علیهم هستند و نه مغضوب علیهم؛ اما بعدها که در آیات قرآن بیشتر دقت کردم دریافتم غضب خداوند شامل حال ضالین نیز میشود؛ و کافرند؛ البته اینان جزو گمراهان فتری نیستند [۲۵]. بلکه کسانی هستند که پس از فروفرستادهشدن هدایت الهی گمراه شدهاند؛ چنانچه در بارة نصاری فرموده است:
﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلضَّآلُّونَ ٩٠﴾[آلعمران: ٩٠].
«و آنان – خود – گمراهاناند».
پس هم مغضوب علیهم، ضالین هستند؛ و ضالین هم، مغضوب علیهم هستند.
***
[۲۱] «[پس از ارتکاب گناه] به زودی توبه میکنند». [۲۲] اشاره به آیه ۳۲ سورة نجم که میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ﴾. [۲۳] صحيح بخاري، كتاب الأشربة، باب قول الله: إنما الخمر والمسير...، شماره ۵۵۷۸، صحيح مسلم، كتاب الإيمان، باب بيان نقص الإيمان بالمعاصي... شماره ۲۰۰ از طريق ابوهريره با الفاظ: «لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن، ولا يسرق السارق حين يسرق وهو مؤمن، ولا يشرب الخمر حين يشربها وهو مؤمن». [۲۴] « کسانیکه بر آنان نعمت دادی». [۲۵] گمراهان فَتری کسانی هستند که به علت مبعوث نشدن پیامبر برایشان، گمراه شدهاند.