خبر شتر!
پیامبر ج در گرمایی بسیار شدید که چهرهها را میسوازند و در راهی بسیار سخت به سوی نبرد تبوک خارج شد.
در منزلگاهی توقف کردند و دچار تشنگی شدید شدند به طوری که نزدیک بود گردنها از شدت عطش پاره شود. حتی برخی از مردم شترهایشان را ذبح کردند و آب داخل شکم آن را خوردند.
ابوبکرس خطاب به رسول الله ج گفت: ای پیامبر خدا... خداوند در مورد دعا به تو وعدهی خیر داده. پس برای ما نزد الله دعا کن.
رسول الله ج فرمود: «آیا دوست داری؟»
گفت: آری.
پس رسول الله ج دستانش را به آسمان بالا برد و به درگاه خداوند دعا و تضرع نمود.
هنوز دستانش را پایین نیاورده بود که آسمان شروع به باریدن کرد. مردم ظرفهایی که داشتند را پر کردند و صحابه رفتند تا دور و بر خود را ببیند و متوجه شدند که ابرها از محل اردوی آنها آن طرفتر نرفته.
یکی از منافقان همراه آنان بود. یکی از مردم رو به او کرد و گفت: وای بر تو ای فلانی. ایمان بیاور. آیا بعد از این دیگر شکی هست؟
منافق گفت: کجایش تعجب دارد؟ ابری بود که عبور کرد و بارید!
میگویند در همین غزوه شتر پیامبر ج گم شد و صحابه برای یافتن آن پراکنده شدند.
مردی از منافقان گفت: این محمد به شما میگوید که پیامبر است و برای شما از آسمان خبر میآورد و خودش نمیداند شترش کجاست؟!
وقتی این سخن به پیامبر ج رسید فرمود: «به خدا سوگند من جز آنچه خداوند به من یاد میدهد چیزی نمیدانم، و الله جای آن را به من نشان داد. آن شتر در درهای است و افسارش به درختی گیر کرده».
برخی از اصحاب به آن سو رفتند و آن شتر را آوردند.
از این حدیث میتوان استجابت الله برای دعای پیامبر ج و همچنین آشکار کردن برخی از امور غیبی برای پیامبر وی ج را دانست.
***