شتر او را اجابت میکند...
خانوادهای از انصاریان شتری داشتند که با آن آب از چاه میکشیدند... اما روزی آن شتر بر آنها شورید و نتوانستند از آن استفاده کنند و نه بر آن سوار شوند. برای همین کارشان بر زمین ماند و چون فقیر بودند نمیتوانستند شتر دیگری بخرند.
نزد رسول خدا ج آمدند و گفتند: ما شتری داشتیم که بر آن آب میکشیدیم، اما اکنون از ما اطاعت نمیکند و بار نمیکشد و کشتها و درختان تشنهاند...
پیامبر ج به یارانش فرمود: «برخیزید»...
یاران به همراه ایشان به راه افتادند... به باغ رسیدند و پیامبر ج به سوی آن شتر رفت...
انصار ترسیدند که آن شتر به رسول خدا ج آسیبی برساند... به او گفتند: ای پیامبر خدا... این شتر هماکنون مانند سگ هار است و میترسیم به تو زیانی برساند...
پیامبر ج فرمود: «زیانی به من نخواهد رساند» و نزد شتر رفت.
شتر که پیامبر ج را دید به سوی ایشان آمد و در برابرش به سجده افتاد!
سپس پیامبر ج سر شتر را گرفت و آن را که کاملا آرام و مطیع بود با خود تا کنار چاه آورد و پایش را بست.
صحابه به شگفت آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا... این چارپا که عقل ندارد به شما سجده میبرد؛ ما که عاقلیم بیش از او شایسته سجده بردن برای شماییم.
پیامبر ج فرمود: «برای هیچ انسانی شایسته نیست که به انسانی دیگر سجده برد، و اگر سجده کردن انسانی برای انسان دیگر شایسته بود دستور میدادم که زن به سبب حق بزرگی که شوهر به گردن او دارد به وی سجده بَرَد» [٢٠].
[٢٠] ابونعیم دربارهٔ این حادثه و امثال آن میگوید: یا آنکه پیامبر از زبان جانوران آگاهی یافته بود، که این نشانهای برای اوست، مانند سلیمان÷که سخن پرندگان را میدانست؛ یا آنکه از طریق وحی به آن آگاهی یافته بود، و در هر صورت در این حادثه معجزه و نشانهای موجود است.