ظرف آب ابوقتاده
پیامبر ج به همراه یاران خود در سفر بودند... آبی که همراه داشتند کم بود، پس پیامبر خدا ج برایشان سخن راند و گفت: امروز و امشب را در راه خواهید بود و فردا ان شاءالله به آب خواهید رسید.
مردم به راه خود ادامه دادند و مسیر بسیاری را طی کردند و به شدت تشنه شدند، ولی آبی برای وضو نیافتند...
آنگاه پیامبر خدا ج ظرف کوچکی را که همراه با ابوقتاده بود خواست. ابوقتاده آن ظرف را که تنها کمی آب داشت آورد. پیامبر با کمی از آن وضو گرفت... مقداری آب در ظرف مانده بود. سپس پیامبر ج به ابوقتاده فرمود: «ظرف آبت را نگه دار که برای آن ماجراهایی خواهد بود!»
سپس به راه خود ادامه دادند.
خورشید بالا آمد و هوا داغ شد... مردم میگفتند: هلاک شدیم ای پیامبر خدا!
پیامبر ج فرمود: «هلاک نشدید».
سپس فرمود: «ظرف وضوی مرا بیاورید». سپس ظرف ابوقتاده را خواست.
ابوقتاده آن را آورد. ظرف کوچکی که کمی آب در آن بود. آن را برداشت و درش را باز کرد و سرازیرش کرد... آب از آن روان شد... همین که مردم آب را دیدند به آن هجوم آوردند...
پیامبر ج فرمود: «آرام باشید... همه سیراب خواهید شد». سپس خود در ظرف آب ریخت و ابوقتاده به مردم آب داد، تا آنکه همه سیر شدند و ظرفهای خود را پر کردند. تا آنکه جز ابوقتاده و پیامبر ج کسی نماند.
آنگاه پیامبر ج آب ریخت و خطاب به ابوقتاده فرمود: «بنوش».
ابوقتاده گفت: نمینوشم مگر آنکه اول شما بنوشید ای پیامبر خدا...
رسول الله ج فرمود: «من ساقی قوم هستم و آخر از همه خواهم نوشید».
ابوقتاده میگوید: نوشیدم و سپس رسول خدا ج نوشید. همهی مردم که سیصد تن بودند نوشیدند.
این از برکت او ج و از معجزات آشکار ایشان بود [٣١].
***
[٣١] به روایت امام احمد و مسلم.