برخیز: جستجویی در معجزات و نشانه های رسول الله صلی الله علیه وسلم

فهرست کتاب

داستان سُراقه

داستان سُراقه

از جمله حوادث هجرت مبارک این بود که قریشیان برای کسی که پیامبرج و یار او را دستگیر می‌کرد جوایز بزرگی در نظر گرفته بودند. این جوایز آنقدر گرانبها بود که مردم مشتاق به دست آوردن آن شدند.

از جمله کسانی که برای به دست آوردن آن جایزه تلاش بسیاری کرد، سراقۀ بن مالک بود.

سراقه توانست عملا خود را به پیامبر ج و ابوبکر صدیق برساند... او هم‌چنان به آنان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد.

در همین حال ابوبکرس خطاب به پیامبر ج گفت: ای پیامبر خدا... به ما رسیدند...

پیامبر ج فرمود: «اندوهگین مشو، الله با ماست». سپس علیه سراقه دعا کرد.

ناگهان پاهای اسب سراقه در زمین فرو رفت... سراقه سعی کرد از آن وضعیت رهایی یابد اما اسبش تا شکم به زمین فرو رفته بود...

نتوانست خود را نجات دهد، پس پیامبر ج را صدا زد و گفت: دانستم که شما علیه من دعا کرده‌اید... دعا کنید تا نجات یابم و من در عوض کاری می‌کنم که جویندگان شما باز گردند.

پیامبر ج دعا کرد تا او نجات یابد. سراقه از آن وضعیت نجات یافت و به مکه بازگشت و هر کس را که می‌خواست به سمت پیامبر ج و یارش برود از رفتن به آن سو منصرف می‌کرد و به جاهای دیگر می‌فرستاد.

و این‌گونه خداوند پیامبر خود ج را نجات داد، و راست گفت آنجا که فرمود: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ[المائدة: ٦٧]. «و الله تو را از مردم حفظ می‌کند».

***