میگویی... یا من بگویم؟!
وابصۀ الأسدی میگوید: نزد رسول خدا ج آمدم و قصد داشتم همه چیز را دربارهی نیکی و گناه از او بپرسم.
نزدش آمدم در حالی که میان گروهی از مسلمانان بود که سوالات خود را از او میپرسیدند.
از میان آنها گذشتم... به من گفتند: ای وابصۀ از پیامبر خدا دور شو!
گفتم: مرا رها کنید که بیش از هر کس دوست دارم به او نزدیک شوم...
پیامبر ج فرمود: «وابصۀ را رها کنید... نزدیک بیا ای وابصۀ... نزدیک بیا ای وابصۀ!»...
نزدیکش شدم و در مقابل او نشستم.
فرمود: «ای وابصۀ خودم بگویم یا میپرسی؟»
گفتم: نه... خودتان بگویید.
فرمود: «آمدهای دربارهی نیکی و گناه بپرسی».
گفتم: آری...
انگشتانش را جمع کرد و با آن به سینهام اشاره کرد و فرمود:
«ای وابصۀ از دلت و از درونت بپرس...
ای وابصۀ، از دلت و از درونت بپرس...
ای وابصۀ، از دلت و از درونت بپرس...
زیرا نیکی آن است که درون به آن آرام میگیرد،
و گناه آن است که در درونت احساس خارش پدید آورد و در سینهات تردید به وجود آورد... حتی اگر مردم آن را برای تو جایز بدانند» [١٢].
***
[١٢] به روایت احمد و بیهقی با سند صحیح.