باز هم تبوک
مسلمانان در غزوهی تبوک دچار گرسنگی و قحطی شدیدی شدند. برای همین برخی از صحابه به فکر قربانی کردن شترها و خوردن آن افتادند، و نزد رسول خدا ج آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا... اگر اجازه دهید شترهایمان را ذبح کنیم و گوشت آن را بخوریم و از روغن آن استفاده کنیم.
آنان بسیار گرسنه و خسته بودند. گرما و عطش هم وضع را بدتر کرده بود. از سوی دیگر آنان قصد نداشتند همهی شترها را ذبح کنند و تنها قصد ذبح تعدادی از آنان را برای رفع گرسنگی داشتند.
پیامبر ج فرمود: «چنین کنید».
صحابه به سوی تعدادی از شتران رفتند تا آن را ذبح کنند.
پیامبر ج نسبت به یارانش مهربان و دلسوز بود و به مشورت و نظرخواهی اهمیت میداد. اینجا بود که عمرس به نزد رسول خدا ج آمد و گفت: ای پیامبر خدا! اگر به آنان اجازه دهی وسیلهی سواری ما کم میشود و دیگر مرکبی برای ادامهی راه نخواهیم داشت. بهتر است به آنها بگویی غذایی را که باقی مانده است بیاورند، سپس شما بر آن دعای برکت نمایی. امید است که الله در آن برکت بیندازد.
پیامبر ج فرمود: «باشد».
سپس تکهای چرم خواست و آن را بر زمین پهن کرد و خواست غذای اضافی خود را بیاورند. هر کس چیزی آورد... یکی یک کف دست ذرت آورد، دیگری یک مشت خرما و دیگری قرصی نان... تا آنکه بر روی آن تکه چرم مقدار کمی غذا جمع شد؛ سپس رسول خدا ج بر آن دعای برکت نمود. آنگاه فرمود: «آن را در ظرفهایتان بریزید».
راوی میگوید: همه از آن غذا در ظرفهای خود ریختند تا آنکه ظرفی در لشکرگاه نماند مگر آنکه پر شده بود. سپس آنقدر خوردند که سیر شدند و باز هم مقداری غذا بر روی تکه چرم ماند.
آنگاه رسول خدا ج فرمود: «گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله و اینکه من فرستادهی الله هستم. ممکن نیست بندهای با این شهادت بدون آنکه شکی داشته باشد به دیدار الله برود و سپس از بهشت محروم شود» [٣٦].
***
[٣٦] به روایت مسلم.