برخیز: جستجویی در معجزات و نشانه های رسول الله صلی الله علیه وسلم

فهرست کتاب

خدای ابوذر را رحمت کند!

خدای ابوذر را رحمت کند!

هنگامی که پیامبر ج به سوی تبوک به راه افتاد، راه سفر بسیار سخت بود و هوا بسیار گرم و طاقت فرسا. برای همین برخی از مردم از شرکت در نبرد تخلف ورزیدند.

پیامبر ج نیز بر کسانی که حاضر نمی‌شدند سخت نگرفت. اگر می‌گفتند فلانی شرکت نکرده، می‌فرمود: «رهایش کنید. اگر خیری در او باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت و اگر جز این باشد، الله شما را از او آسوده کرده».

اما شتر ابوذر او را خسته کرده بود و به سختی راه می‌رفت. ابوذر که چنین دید پایین آمد و توشه‌ی خود را برداشت و بر دوش خود نهاد، سپس به سرعت حرکت کرد و شتر را رها کرد تا به رسول خدا ج برسد... در آن گرما و حرارت شدید خورشید بر پاهای خود حرکت می‌کرد.

در اثنای راه، رسول خدا ج توقف کرد. یکی از مسلمانان گفت: ای پیامبر خدا، این مرد دارد پیاده به سوی ما می‌آید.

پیامبر ج به مردی که در آن گرمای شدید می‌آمد و بار خود را بر دوش گذاشته بود نگاه کرد که غبار راه گاه او را از دیدگان مخفی می‌کرد، پس فرمود: «ابوذر باش».

هنگامی که مردم به خوبی او را نگاه کردند گفتند: ای پیامبر خدا... به خدا سوگند او ابوذر است.

پیامبر ج در حالی که به دور دست می‌نگریست فرمود: «الله ابوذر ر رحمت کند... به تنهایی راه می‌رود، و به تنهایی می‌میرد، و به تنهایی برانگیخته می‌شود».

سال‌ها گذشت و پیامبر ج از دنیا رفت.

پس از وی ابوبکر و عمر به ترتیب به خلافت رسیدند...

سپس در دوران عثمان س ابوذر زندگی در مدینه را رها کرد و در ربذه در خیمه‌ای در صحرا ساکن شد و با تنها کسانی از خانواده‌اش که باقی مانده بودند، همسر و فرزند نوجوانش زندگی می‌کرد.

هنگام پیری وقتی مرگش نزدیک شد ام ذر همسرش کنار سرش نشسته و می‌گریست. ابوذر به او نگاه کرد و گفت: چرا گریه می‌کنی؟

گفت: چرا گریه نکنم؟! تو داری در این صحرای دور افتاده می‌میری و نزد من حتی لباسی نیست که برای کفن تو کافی باشد.

ابوذر گفت: گریه نکن و بشارت ده که من شنیدم رسول خدا ج به گروهی که من نیز در میان آن‌ها بودم می‌فرمود: «مردی از شما در صحرایی دور می‌میرد و گروهی از مسلمانان [در تکفین و تدفین] او حضور می‌یابند».

همه‌ی آن‌هایی که در آن جمع بودند در شهر و میان مردم درگذشتند و اکنون این من هستم که دارم در صحرا می‌میرم.

سپس ابوذر با یقین گفت: به خدا قسم نه دروغ می‌گویم و نه به من دروغ گفته‌اند، نگاهت به راه باشد.

همسرش گفت: آخر چطور؟ حجاج رفته‌اند و راه بسته شده!

گفت: برو و راه را نگاه کن.

همسرش به راه افتاد و بالای تپه رفت و راه را نگاه کرد اما کسی را ندید.

بازگشت و به پرستاری و مراقبت از او می‌پرداخت و هر گاه می‌دید حالش بد می‌شود دوباره به بالای تپه برمی‌گشت و راه را زیر نظر می‌گرفت... اما باز کسی را نمی‌دید و برمی‌گشت.

در همین رفت و برگشت‌ها ناگهان مردانی را دید که از دور دست سوار بر مرکب‌هایشان در حال نزدیک شدن بودند. هنگامی که به نزدیکی او رسیدند گفتند: ای بنده‌ی خدا اینجا چه کار داری؟

گفت: مردی از مسلمانان در حال مرگ است؛ آیا او را کفن می‌کنید؟

گفتند: کیست؟

گفت: ابوذر...

گفتند: صحابی رسول خدا ـ جـ؟

گفت: اری.

با شنیدن نام او هیجان زده به یکدیگر گفتند: ابوذر! ابوذر! و به سرعت وارد خیمه شدند.

هنگامی که کنار ابوذر نشستند به آنان خوش آمد گفت و گفت:

من شنیدم که رسول خدا ج به گروهی از مسلمانان که من جزو آنان بودم فرمود: «بی‌شک یکی از شما در صحرایی دور افتاده می‌میرد و گروهی از مومنان شاهد [کفن و دفن] او خواهند بود».

هیچ یک از آن گروه نمانده مگر آنکه در روستا یا میان مردم در گذشته است و اکنون منم که دارم در صحرا می‌میرم. می‌شنوید؟ اگر لباسی داشتم که برای کفن من یا زنم کافی بود... می‌شنوید؟ شما را شاهد می‌کنم که کسی از شما که امیر یا عریف [٨]یا نامه‌رسان یا نماینده هست، مرا کفن نکند.

آنان یکدیگر را نگریستند... کسی از آنان نبود مگر آنکه یکی از این کارها را کرده بود، جز جوانی از انصار که گفت:

ای عمو، من تو را کفن می‌کنم زیرا هیچ یک از این کارها را نکرده‌ام. تو را در ردای خودم و در دو لباسی که مادرم برایم دوخته کفن خواهم کرد.

پس از آنکه ابوذر درگذشت و او را برای دفن آماده کردند، عبدالله بن مسعود با تعدادی از یارانش از اهل کوفه از آنجا گذشت؛ پرسید: این چیست؟

گفتند: ابوذر است.

ابن مسعود گریست و گفت: راست گفت رسول خدا ج که: «الله ابوذر را رحمت کند... به تنهایی راه می‌رود، و به تنهایی می‌میرد، و به تنهایی برانگیخته می‌شود».

سپس ابن مسعود پیاده شد و خود او را دفن کرد.

***

[٨] عریف: مسئول امور قبیله یا گروه را عریف گویند که کارهای آن‌ها را به عهده می‌گیرد و امیر به واسطهٔ او از امور آنان مطلع می‌شود. [النهایة في غریب الحدیث والأثر] (مترجم).