سعد و سعید یاوران راستین پیامبر

فهرست کتاب

استقامت سعد سبر توحید:

استقامت سعد سبر توحید:

هنگامی‌ که‌ نور ایمان‌ قلب‌ سعد را منوّر ساخت‌ او جوانی‌ ۱۷ ساله‌ و از خانواده‌ای‌ ثروتمند و نامدار بود که‌ محبّت‌ شدید و فراوانی‌ بین‌ او و پدر و مادرش‌ وجود داشت‌. مسلمان‌ شدن‌ چنین‌ جوانی‌ از این‌ خانواده‌ی‌ سرشناس‌ به‌ این‌ آسانی‌ها نبود، آنان‌ این‌ اقدام‌ را مایه‌ی‌ ننگ‌ قبیله‌ی‌ خویش‌ تلقی‌ می‌کردند.

پس‌ قرار گرفتن‌ سعد در آغوش‌ اسلام‌ به‌ این‌ سهل‌ و آسانی‌ تمام‌ نشد، بلکه‌ او در معرض‌ مشکل‌ترین‌ و سخت‌ترین‌ آزمایش‌ قرار گرفت‌، و حتی‌ سختی‌ و دردناکی‌ این‌ آزمایش‌ به‌ حدی‌ رسید که‌ در مورد آن‌ آیه‌ی‌ قرآن‌ نازل‌ شد. اما بگذار داستان‌ را به‌ خودش‌ واگذار کنیم‌ که‌ این‌ تجربه‌ی‌ بی‌نظیر را برایمان‌ بگوید:

«مادرم‌ به‌ محض‌ اینکه‌ از اسلامم‌ باخبر شد، آتش‌ گرفت‌ و از کوره‌ در رفت‌ و من‌ جوانی‌ بودم‌ نسبت‌ به‌ او نیکو رفتار و با محبت‌، که‌ او را بسیار دوست‌ داشتم‌، مادرم‌ به‌ من‌ رو کرد و گفت‌:

«این‌ دینی‌ که‌ تو اختیار کرده‌ای‌ و تو را از دین‌ پدر و مادرت‌ منصرف‌ کرده‌ است‌، چه‌ ارزشی‌ دارد؟ قسم‌ به‌ خدا یا این‌ دین‌ را ترک‌ می‌کنی‌، یا تا مردن‌ لب‌ به‌ آب‌ و غذا نمی‌زنم‌، بگذار از گرسنگی‌ و تشنگی‌ بمیرم‌. و تو هم‌ از غصّه‌ی‌ مرگ‌ من‌ دق‌ به‌ دل‌ شوی‌ و جگرت‌ بسوزد و از کارت‌ پشیمان‌ شوی‌ و خون‌ جگر بخوری‌، و تا آخر دنیا مردم‌ تو را به‌ نام‌ ننگ‌ یاد کنند».

گفتم‌: «مادر جان‌! چنین‌ کاری‌ نکن‌، چون‌ هیچ‌ چیز نمی‌تواند مرا به‌ ترک‌ دین وادارد».

ولی‌ مادرم‌ تهدید و وعده‌ی‌ خود را عملی‌ کرد، و از خوردن‌ و آشامیدن‌، برای‌ مدتی‌ مدید امتناع‌ ورزید، در نتیجه‌ جسمش‌ لاغر و استخوانش‌ سست‌ و نیرویش‌ را از دست‌ داد. و من‌ هم‌ هر ساعت‌ پیش‌ او می‌رفتم‌ و تشویقش‌ می‌کردم‌ که‌ چیزی‌ بخورد یا بنوشد، اما هر بار شدیدتر از دفعه‌ی‌ قبل‌ امتناع‌ می‌کرد، و قسم‌ می‌خورد تا مرگ‌ چیزی‌ نخورد و ننوشد، مگر اینکه‌ من‌ دینم‌ را ترک‌ نمایم‌.

بالاخره‌ به‌ او گفتم‌:

«مادر جان‌! خودت‌ می‌دانی‌، تو را بیش‌ از تصوّر دوست‌ دارم‌، ولی‌ باید بگویم‌، خدا و پیامبر صرا بیش‌ از تو دوست‌ دارم‌. قسم‌ به‌ خدا اگر تو هزار جان‌ داشته‌ باشی‌، و یکی‌ بعد از دیگری‌ آنها را از دست‌ بدهی‌، من‌ دینم‌ را ترک‌ نمی‌کنم‌».

مادرم‌ وقتی‌ این‌ صحنه‌ را دید و یقین‌ پیدا کرد که‌ من‌ در تصمیمم‌ جدّی‌ هستم‌، به‌ ناچار خوردن‌ و نوشیدن‌ را از سر گرفت‌ و اعتصاب‌ غذایش‌ را شکست‌، بعد از آن‌ خدای‌ متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد [۷].

﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا[لقمان: ۱۵].

«هرگاه‌ آن‌ دو (پدر و مادر) تلاش‌ کردند که‌ چیزی‌ را شریک‌ من‌ قرار دهی‌ که‌ کمترین‌ آگاهی‌ از بودن‌ آن‌ و (کوچک‌ترین‌ دلیل‌ بر اثبات‌ آن‌) سراغ‌ نداری‌، از ایشان‌ فرمانبرداری‌ مکن‌. (چراکه‌ در مسأله‌ی‌ عقائد و کفر و ایمان‌ همگامی‌ و همراهی‌ جایز نیست‌، و رابطه‌ی‌ خدا، مقدّم‌ بر رابطه‌ی‌ انسان‌ با پدر و مادر است‌، و اعتقاد مکتبی‌ برتر از عواطف‌ خویشاوندی‌ است‌ ولی‌ در عین‌ حال‌) با ایشان‌ در دنیا به‌ طرز شایسته‌ و به‌ گونه‌ی‌ بایسته‌ای‌ رفتار کن‌».

[۷] صور من‌ حياة الصحابة: ص‌ ۲۹۱.