سعد و سعید یاوران راستین پیامبر

فهرست کتاب

گروه اعزامی از طرف سعد به سوی یزدگرد:

گروه اعزامی از طرف سعد به سوی یزدگرد:

حضرت‌ سعد سقبل‌ از اینکه‌ وارد جنگ‌ شود، به‌ خاطراتمام‌ حجّت‌، گروهی‌ دیگر را نزد کسری‌ پادشاه‌ ایران‌ فرستاد تا او رابه‌ سوی‌ دین‌ اسلام‌ دعوت‌ دهند. آنان‌ عبارت‌ بودند از «نعمان‌ بن‌مقرن‌»، «مغیره‌ بن‌ شعبه‌»، «عاصم‌ بن‌ عمرو» و «اشعث‌ بن‌ قیس‌». وقتی‌گروه‌ اعزامی‌ از کوچه‌های‌ کاخ‌ مدائن‌ می‌گذشتند تا نزد یزدگرد بروند،مردم‌ از خانه‌ها بیرون‌ آمده‌ و به‌ آنها نگاه‌ می‌کردند. تعجب‌آور است‌این‌ انسان‌های‌ عقب‌ افتاده‌ با این‌ لباس‌های‌ ساده‌ و این‌ اسلحه‌های‌ابتدایی‌ می‌خواهند با امپراطوری‌ قدرتمند ایران‌ بجنگند. مردم‌ باخود می‌گفتند: محال‌ است‌ که‌ این‌ انسان‌های‌ ساده‌ بتوانند بر سپاه‌کسری‌ فائق‌ آیند!

هیأت‌ اعزامی‌، از میان‌ صف‌های‌ مردم‌ عبور کرده‌، وارد کاخ‌کسری‌ شدند. یزدگرد که‌ پادشاهی‌ بسیار متکبّر و مغرور بود با لحن‌بسیار تندی‌، خطاب‌ به‌ گروه‌ اعزامی‌ گفت‌: چطور جرأت‌ کرده‌اید واردسرزمین‌ کسرای‌ کبیر شوید؟

گفتند: ما آمده‌ایم‌ که‌ تو را به‌ پرستش‌ خدای‌ یکتا دعوت‌ کنیم‌.

در این‌ وقت‌ کسری‌ که‌ برآشقته‌ و خشمگین‌ شده‌ بود، گفت‌: اگر نپذیرم‌چه‌ می‌شود؟!

گفتند: در این‌ صورت‌ باید جزیه‌ بپردازید و تحت‌ فرمان‌ حکومت‌ اسلامی‌باشید.

کسری‌ که‌ به‌ شدّت‌ خشمگین‌ شده‌ بود، گفت‌: اگر نپردازم‌؟

گفتند: بین‌ ما و شما این‌ شمشیرها حکم‌ خواهند کرد.

کسری‌ به‌ نگهبانان‌ خود گفت‌: از دربار بیرون‌شان‌ کنید، اگر به‌ خاطراین‌ نبود که‌ سفرا کشته‌ نمی‌شوند، همگی‌ را از دم‌ تیغ‌ می‌گذراندم‌.

سپس‌ به‌ آنان‌ رو کرد و گفت‌: کدام‌ یک‌ از شما رئیس‌ این‌ هیأت‌ است‌؟

گفتند: چرا؟! گفت‌: یک‌ کوله‌بار خاک‌ را بر سرش‌ می‌گذارم‌، اگر آن‌ رابرندارد همه‌ را به‌ قتل‌ می‌رسانم‌.

عاصم‌ ین‌ عمرو سگفت‌: من‌ رئیس‌ هستم‌! البته‌ رئیس‌ گروه‌عاصم‌ نبود، فقط‌ به‌ خاطر اینکه‌ همراهانش‌ خاک‌ را حمل‌ نکنند! یک‌کوله‌بار خاک‌ بر سر عاصم‌ گذاشتند و آنها را بیرون‌ کردند.

گروه‌ اعزامی‌ نزد حضرت‌ سعد سبرگشتند، از آنان‌ پرسیدند:نتیجه‌ی‌ مذاکره‌ چه‌ شد؟ عاصم‌ که‌ حامل‌ خاک‌ بود گفت‌: این‌ خاک‌، کلیدفتح‌ فارس‌ و دربار کسری‌ می‌باشد که‌ نزد تو آورده‌ام‌.

آری‌! صحابه‌ به‌ برکت‌ قبول‌ دعوت‌ پیامبر صبه‌ جایی‌ رسیدندکه‌ با پادشاهان‌ متکبّر عجم‌ چنان‌ با صراحت‌ به‌ گفتگو می‌پرداختندکه‌ اندکی‌ تحت‌ تأثیر تزئینات‌ درباری‌ و جلال‌ و شکوه‌ سلطنت‌ قرارنمی‌گرفتند و این‌ همه‌ را به‌ جوی‌ نمی‌شمردند، تو گویی‌ این‌ همه‌ درنظر آنان‌ مجسمه‌های‌ بی‌روح‌ و اسباب‌بازی‌های‌ کاغذی‌ هستند که‌ به‌اشکال‌ مختلف‌ درآورده‌ شده‌اند، چنان‌ واقع‌بین‌ و حق‌طلب‌ شده‌بودند که‌ برای‌ مظاهر پوچ‌ و توخالی‌ دنیا، اصلاً حسابی‌ باز نمی‌کردندو یک‌ سر مو از اصول‌ و معیارهای‌ اخلاقی‌ و اسلامی‌ خویش‌ منحرف‌نمی‌شدند، و خود را مکلَّف‌ می‌دانستند که‌ بندگان‌ خدا را از بندگی‌بندگان‌ و الوهیت‌ بشر رهانیده‌ به‌ عبادت‌ و بندگی‌ خدای‌ یکتا سوق‌دهند [۲۷].

[۲۷] پیام‌ سیره‌ نبوی‌ به‌ مردم‌ عصر حاضر: ص‌ ۴۶.