ژهد و رویگردانی سعدساز دنیا
عامر پسر حضرت سعد سگوید: پدرم (سعد) مشغولچرانیدن گوسفندانش بود که برادرم از دور ظاهر شد، هنگامی که سعداو را دید گفت: از شرّ این سوار به خدا پناه میبرم، وقتی جلو آمد و بهسعد رسید، گفت: پدر جان! شما در اینجا به چرانیدن گوسفندانتراضی هستی، در حالی که مردم در مدینه بر سر ملک و املاک با هم درنزاع هستند!.
پدر بر روی سینه برادرم زد و فرمود: ساکت باش! من از رسولخدا صشنیدم که میفرمودند: به حقیقت که خداوند بندهپرهیزگارش را که استغنا داشته باشد و از شهرت دوری کند، دوستمیدارد [۵۳].
همان طور که در صفحات پیشین نقل شد، حضرت سعد سدر حجةالوداع مریض شده و از رسول خدا صمیخواهد که به اواجازه دهد تا تمامی اموالش را در راه خدا به عنوان صدقه ببخشد،ولی رسول الله صاجازه نمیدهد. پس بر نصف آن اجازهمیخواهد که باز رسول الله صمخالفت میکند. بالاخره از پیامبرصاجازهی خرج ثلث (یک سوم) مالش را در راه خدا گرفته، و آنرا صدقه میدهد [۵۴].
[۵۳] سير أعلام النبلاء: ج ۱، ص ۱۰۲. [۵۴] الرياض النضرة: ج ۴، ص۲۸۷.