ترس مردم از دعای سعدس:
اکثر مردم این را میدانستند که سعد بن ابیوقاص به سرعت دعایش قبول میشود، به همین جهت از اذیت و آزار او میترسیدند.
سعید بن مسیب گوید: «روزی با حضرت سعد سنشسته بودیم که مردی بازاری آمد و گفت:
ای ابواسحاق! من الان نزد مروان بودم و شنیدم از او که میگفت: «این مال متعلق به ماست هر طور و به هر کس که بخواهیم آن را میبخشیم».
سعد دستهایش را بلند کرد و گفت:آیا دعا کنم؟
فوراً مروان از روی تختش پایین پرید و دست به دامانش شد و گفت:
«تو را به خدا ای ابواسحاق! دعا نکن، آن مال از آن خداوند است» [۱۸].
[۱۸] مستدرک حاکم: ج ۳، ص ۵۰۰، أصحاب الرسول ص: ص ۲۵۱.