چهارم- قسم به غیر الله
قسم به غیر از نام خداوندأاز جملۀ شرک اصغر است مانند:
قسم به رسول، به کعبه، به اولیاء و یا مانند قسم به وجدانت و به شرافتت قسم و یا به سر بچههایم قسم. پس قسم به پدر و مادر و سر زن و سر فرزند و همه انواع و اقسام قسم به غیر خداأناجایز و شرک است.
دفع شبهات:
شبهه اول- در بعضی آثار از صحابه روایت شده که آنها به غیرُالله قسم یاد کردند.
جواب: این چنین وقایعی اگر ثابت شود، حتما قبل از نسخ و منع است، زیرا اینگونه اعمال از عادات زمان جاهلیت بوده و طبق عادت قـدیم صورت میگرفت.
پیامبر جآنها را از این قسم عادات منع نموده و فرمودند: کسی که چنیـن عملی را مرتکب میگردد «لا إله إلا الله» و «أستغفر الله» بگوید [۲۵].
شبهه دوم: الله تعالی به بعضی از مخلوقاتش قسم یاد کرده است که در قرآن کریم ذکر گردیده است.
جواب: اینها دلالت میکنند به قدرت رب العالمین و نشانه وحدانیت او تعالی است.
و نیز دلالت میکند بر ألوهیت، علم، حکمت و دیگر صفات کمال او تعالی؛ پس برای مخلوق بخاطر منع صریحی که در شرع وارد شده جایز نیست که به غیرالله قسم یاد کند.
جواب سوم: در مواضعی مثـل (والضحی) (والصافات)و غیره که واو قسم ذکر شده
مفسرین میفرمایند در آن جاها قسم به طور شاهد است نه قسم متعارف.
دلیل:
۱- پیامبر جمیفرماید: «مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللهِ فَقَدْ كَفَرَ أَوْ أَشْرَكَ» [۲۶].
یعنی: هرکس به غیر خدا قسم بخورد، یقیناً کافر یا مشرک شده است.
۲- در روایت صحیحین وارد شده که پیامبر جآن عده اصحابی را که به رسم جاهلیت به پدران و اجدادشان سوگند میخوردند منع نموده و فرمودند: «لَا تَحْلِفُوا بِآبَائِكُمْ» [۲۷].
یعنی: «به پدران و اجدادتان سوگند نخورید.»
۳- و نیز میفرماید: «مَن کاَنَ حَالِفاً فَلاَ یَحلِفْ إلاَّ بِاللهِ» [۲۸].
یعنی: «کسی که سوگند یاد میکند پس نباید به جز نام خدا سوگند یاد کند.»
۴- زیرا مقصود از قسم تعظیم چیزی است که به آن قسم یاد کرده میشود، درحالی که تنها اللهأسزاوار تعظیم و تقدّس است و بس.
۵- صحابه کرام، تابعین و فقهاء رحمهم الله اتفاق دارند که قسم به غیرالله حرام و شرک است.
۶- روی دلایل فوق اگر عاقلانه و مسؤولانه بیندیشیم: برای یک مسلمان چه ضرورت است که به نام غیرالله قسم یاد کند و یا لفظ شرافـت و وجدان دایماً وِرد زبانش باشد؟!
[۲۵] راجع به تفصیل موضوع به تیسیر العزیز الحمید مراجعه شود. [۲۶] رواه الترمذی و حسنه، ترمذی مع تحفة الأحوذی ـ ۲/ ۲۷۱، و ابوداود، و احمد، و صححـه ابن حبان. [۲۷] صحیح بخاری و صحیح مسلم. [۲۸] صحیح مسلم.