سورۀ اعراف
﴿فَلَا يَكُن﴾«نباید باشد».
﴿حَرَجٞ﴾«تنگی».
﴿بَأۡسُنَآ﴾«عذاب ما».
﴿بَيَٰتًا أَوۡ﴾«شبانگاهان».
﴿قَآئِلُونَ﴾«خواب نیمروز، خفتگان، درچاشتگاه».
﴿يَوۡمَئِذٍ﴾«آن روز».
﴿ثَقُلَتۡ﴾«سنگین شد».
﴿مَوَٰزِين﴾«کفۀ ترازوی».
﴿خَفَّتۡ﴾«سبک شد».
﴿مَعَٰيِشَۗ﴾«وسایل معثیت، روزیهای».
﴿ٱلصَّٰغِرِين﴾«خوارشدگانی».
﴿أَنظِر﴾«مهلت بده».
﴿يُبۡعَثُونَ﴾«برانگیخته میشود».
﴿ٱلۡمُنظَرِين﴾«مهلت یافتگان».
﴿أَغۡوَيۡت﴾«گمراه کردی».
﴿أَقۡعُدَنَّ﴾«(به کمین)مینشینم».
﴿أَيۡمَٰن﴾«جمع یمین، راست».
﴿شَمَآئِل﴾«جمع شمال، چپ».
﴿لَا تَجِدُ﴾«نخواهی یافت».
﴿مَذۡءُومٗا﴾«نکوهیده».
﴿مَّدۡحُورٗا﴾«خوار، ذلیل».
﴿لَأَمۡلَأَنَّ﴾«پرخواهم کرد».
﴿وُۥرِيَ﴾«پوشیده بود، نهان بود».
﴿سَوۡءَٰت﴾«جمع سوءه، شرمگاه، عورتها».
﴿قَاسَم﴾«سوگند یاد کرد».
﴿فَدَلَّىٰ﴾«فرودآورد».
﴿بَدَتۡ﴾«آشکارشد».
﴿طَفِقَا﴾«شروع کردند».
﴿يَخۡصِفَانِ﴾«چسپاندند، قراردادن».
﴿وَرَق﴾«برگ».
﴿رِيشٗاۖ﴾«(مایه ی)زینت».
﴿لِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾«لباس تقوا».
﴿لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ﴾«شمارانفریبد».
﴿يَنزِعُ﴾«بیرون میآورد، (ازتنشان)کند».
﴿قَبِيلُهُۥ﴾«همکارانش، یارانش».
﴿أَقِيمُواْ﴾«راست کنید».
﴿كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾«هر مسجدی، هر عبادتی، هرسجده ونمازی».
﴿تَعُودُونَ﴾«بازمیگردید».
﴿لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ﴾«تأخیر نمیکنند».
﴿لَا يَسۡتَقۡدِمُونَ﴾«پیش نمیگیرند».
﴿ضَلُّواْ﴾«گم شدند، ناپیداگشتند».
﴿أُخۡتَهَاۖ﴾«خواهرش، دراینجاگروه دیگر، همکیش».
﴿ٱدَّارَكُواْ﴾«به هم رسیدند».
﴿لَا تُفَتَّحُ﴾«گشوده نمیشود، باز نمیگردد».
﴿يَلِجَ﴾«درآید».
﴿ٱلۡجَمَلُ﴾«شتر».
﴿سَمِّ ٱلۡخِيَاطِۚ﴾«سوراخ سوزن».
﴿مِهَادٞ﴾«بستر».
﴿غَوَاش﴾«پوشش».
﴿نَزَعۡنَا﴾«بیرون کشیدیم، برمیکنیم».
﴿غِلّٖ﴾«کینه، نفرت، دشمنی».
﴿نُودُوٓاْ﴾«نداداده میشود».
﴿نَادَىٰٓ﴾«صدازد».
﴿نَعَمۡۚ﴾«بله».
﴿فَأَذَّنَ﴾«ندازد».
﴿مُؤَذِّنُۢ﴾«ندادهنده ای».
﴿عِوَجٗا﴾«کج».
﴿حِجَابٞ﴾«حجاب، مانع، پرده».
﴿ٱلۡأَعۡرَافِ﴾«بلندیها».
﴿سِيمَىٰ﴾«چهره، سیما».
﴿يَطۡمَعُونَ﴾«طمع دارند».
﴿صُرِفَتۡ﴾«گردانده شود».
﴿تِلۡقَآءَ﴾«سوی، جهت».
﴿مَآ أَغۡنَىٰ﴾«بی نیازنکرد، سودنبخشید».
﴿لَا يَنَالُ﴾«نمیرساند».
﴿أَفِيضُواْ﴾«بریزید، عطاکنید».
﴿نَنسَىٰ﴾«فراموش میکنیم».
﴿هَل لَّنَا﴾«آیابرای ماهست».
﴿نُرَدُّ﴾«بازگردیم، برگردانده شویم».
﴿سِتَّة أَيَّامٖ﴾«شش روز».
﴿يُغۡشِي﴾«میپوشاند».
﴿يَطۡلُبُ﴾«درپی آن است».
﴿حَثِيثٗا﴾«شتابان».
﴿مُسَخَّرَٰتِۢ﴾«فرمانبرداران، مسخر».
﴿تَبَارَكَ﴾«پربرکت، بزرگ».
﴿تَضَرُّعٗا﴾«فروتنانه، باتضرع».
﴿خُفۡيَة﴾«پنهانی».
﴿وَطَمَعًا﴾«امید».
﴿رِّيَٰحَ﴾«بادها».
﴿بُشۡرَۢا﴾«بشارت دهنده».
﴿أَقَلَّتۡ﴾«بردارند».
﴿سَحَابٗا﴾«ابرها».
﴿ثِقَالٗا﴾«سنگین بار».
﴿سُقۡنَٰهُ﴾«آن رامیفرستیم، برانیمش».
﴿لِبَلَدٖ مَّيِّتٖ﴾«سرزمین مرده».
﴿ٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ﴾«سرزمین پاکیزه(وخوب)».
﴿نَبَات﴾«گیاه».
﴿نَكِدٗا﴾«اندک بیارزش».
﴿رِسَٰلَٰتِ﴾«پیامها».
﴿أَنصَحُ﴾«اندرزمیدهیم».
﴿عَجِبۡتُمۡ﴾«تعجب کرده اید».
﴿قَوۡمًا عَمِين﴾«گروهی نابینا(کور)».
﴿ٱلۡمَلَأُ﴾«اشراف(وبزرگان)».
﴿سَفَاهَةٖ﴾«نادانی، سفاهت».
﴿نَظُنُّ﴾«میپنداریم».
﴿نَاصِحٌ﴾«نصیحت کننده، خیرخواه».
﴿زَادَ﴾«افزود».
﴿بَصۜۡطَةٗۖ﴾«توسعه، فزونی(قدرت)داد».
﴿ءَالَآءَ﴾«نعمتها».
﴿وَقَعَ﴾«واقع شده، فراگرفته».
﴿رِجۡسٞ﴾«عذاب».
﴿أَسۡمَآءٖ﴾«نامها».
﴿سَمَّيۡتُمُوه﴾«نام نهاده اید».
﴿دَابِرَ﴾«ریشه».
﴿نَاقَة﴾«شتر».
﴿تَأۡكُلۡ﴾«بخورد، بچرد».
﴿بَوَّأَ﴾«مستقرساخت».
﴿سُهُول﴾«دشتها».
﴿قُصُورٗا﴾«قصرها».
﴿تَنۡحِتُونَ﴾«میتراشید».
﴿ٱلۡجِبَالَ﴾«کوهها».
﴿بُيُوتٗا﴾«خانهها».
﴿لَا تَعۡثَوۡاْ﴾«(به فسادوتباهی)نکوشید».
﴿ٱسۡتُضۡعِفُواْ﴾«ضعیف بشمارآمده بودند، مستضعفان».
﴿مُّرۡسَلٞ﴾«فرستاده شده».
﴿عَقَرُواْ﴾«پی کردند».
﴿عَتَوۡاْ﴾«سربارزدند، سرکش کردند».
﴿ٱئۡتِنَا﴾«(برسرما)بیاور».
﴿تَعِد﴾«وعده میدهی».
﴿ٱلۡمُرۡسَلِين﴾«پیامبران».
﴿ٱلرَّجۡفَةُ﴾«زلزله».
﴿جَٰثِمِينَ﴾«خشکیدند، ازپای درآمدند، مردند».
﴿تَوَلَّىٰ﴾«روی برتافت، روی گردانید».
﴿تَأۡتُونَ﴾«درآئید، انجام میدهید».
﴿مَا سَبَقَ﴾«بیش ازشماانجام نداده است».
﴿مِنۡ أَحَدٖ﴾«هیچ کس».
﴿أُنَاسٞ﴾«مردمان».
﴿يَتَطَهَّرُونَ﴾«پاکیزگی میطلبند».
﴿ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾«بازماندگان، هلاک شوندگان».
﴿أَمۡطَرۡنَا﴾«بارانیدیم».
﴿مَّطَرٗا﴾«بارانی».
﴿لَا تَبۡخَسُواْ﴾«نکاهید».
﴿أَشۡيَآءَ﴾«چیزها».
﴿لَا تَقۡعُدُواْ﴾«ننشینید».
﴿تُوعِدُونَ﴾«تهدیدکنید، میترسانید».
﴿تَصُدُّونَ﴾«بازدارید».
﴿كَثَّرَ﴾«بسیارگرداند».
جزء نهم
﴿لَتَعُودُنَّ﴾«باز گردید».
﴿كَٰرِهِينَ﴾«کراهت داشته باشیم».
﴿ٱفۡتَرَيۡنَا﴾«دروغ بسته ایم».
﴿عُدۡنَا﴾«بازگردیم».
﴿لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ﴾«درآن(دریا)نبوده اند».
﴿ءَاسَىٰ﴾«افسوس بخورم».
﴿عَفَواْ﴾«افزون شدند».
﴿أَمِنَ﴾«ایمن شدند».
﴿نَآئِمُونَ﴾«خفته باشد».
﴿ضُحٗى﴾«چاشتگاه، روز».
﴿مَكۡرَ﴾«تدبیر، چاره، مکر».
﴿حَقِيقٌ﴾«سزاواراست».
﴿أَلۡقَىٰ﴾«انداخت».
﴿ثُعۡبَانٞ﴾«اژدها، ماربزرگ».
﴿نَزَعَ﴾«بیرون آورد».
﴿بَيۡضَآءُ﴾«سفید، درخشان».
﴿أَرۡجِهۡ﴾«مهلت بده، به تأخیر بیانداز، بازداشت کن».
﴿ٱلۡمَدَآئِنِ﴾«شهرها، آبادیها».
﴿حَٰشِرِينَ﴾«جمع آوری کنندگان».
﴿سَٰحِر﴾«جادوگر».
﴿عَلِيمٖ﴾«دانا، ماهر».
﴿ٱلسَّحَرَةُ﴾«جادوگرا».
﴿تُلۡقِيَ﴾«بیفکن، بینداز».
﴿ٱلۡمُلۡقِينَ﴾«اندازندگان، ما میافکنیم».
﴿أَلۡقُواْ﴾«بیفکنید».
﴿سَحَرُوٓاْ﴾«افسون کردند».
﴿أَعۡيُنَ﴾«چشمها».
﴿ٱسۡتَرۡهَبُو﴾«ترساندند».
﴿جَآءُو﴾«(پدید)آوردند».
﴿أَلۡقِ﴾«بیفکن».
﴿تَلۡقَفُ﴾«میبلعد».
﴿يَأۡفِكُونَ﴾«دروغ برساخته بودند».
﴿بَطَلَ﴾«باطل شد».
﴿غُلِبُواْ﴾«مغلوب شدند».
﴿أُلۡقِيَ﴾«افتادند».
﴿ءَاذَنَ﴾«اجازه دهم».
﴿أُقَطِّعَنَّ﴾«خواهم برید».
﴿لَأُصَلِّبَنَّ﴾«به دار خواهم زد».
﴿مُنقَلِبُونَ﴾«باز میگردیم».
﴿تَنقِمُ﴾«عیب میدانی، انتقام میگیری».
﴿أَفۡرِغ﴾«فروریز».
﴿أَتَذَرُ﴾«رها میکنی».
﴿نُقَتِّلُ﴾«میکشیم، خواهیم کشت».
﴿نَسۡتَحۡيِۦ﴾«زنده نگه میداریم».
﴿قَٰهِرُونَ﴾«چیره ومسلط هستیم».
﴿أُوذِينَا﴾«آزار دیده ایم».
﴿بِٱلسِّنِينَ﴾«قحط سالی».
﴿نَقۡص﴾«کمبود».
﴿لَنَا هَٰذِهِۦ﴾«این حق ماست».
﴿يَطَّيَّرُواْ﴾«فال بد میزدند، نحوست میدانند».
﴿طَٰٓئِرُ﴾«نحوست، فال بد».
﴿مَهۡمَا﴾«هر چه را».
﴿ٱلۡجَرَادَ﴾«ملخ».
﴿ٱلۡقُمَّل﴾«شپش».
﴿ٱلضَّفَادِعَ﴾«جمع ضفدع، قورباغه».
﴿ٱلرِّجۡزُ﴾«عذاب».
﴿كَشَفۡ﴾«بر طرف نمود».
﴿بَٰلِغُوه﴾«میرسیدند».
﴿يَنكُثُونَ﴾«پیمان شکنی میکردند».
﴿ٱلۡيَمِّ﴾«دریا».
﴿مَشَٰرِق﴾«سمت مشرق، خاورها».
﴿مَغَٰرِبَهَا﴾«سمت مغرب، باخترها».
﴿دَمَّرۡنَا﴾«درهم کوبیدیم».
﴿يَعۡرِشُونَ﴾«میافراشتند».
﴿جَٰوَزۡنَا﴾«گذراندیم».
﴿يَعۡكُفُونَ﴾«باتواضع وفروتنی گرد آمده بودند».
﴿مُتَبَّرٞ﴾«نابود شدنی است، تباه است».
﴿ثَلَٰثِينَ﴾«سی».
﴿مِيقَٰتُ﴾«میعاد، مدت تعیین شده».
﴿أَرۡبَعِينَ﴾«چهل».
﴿ٱخۡلُفۡنِي﴾«جانشین من باش».
﴿أَصۡلِحۡ﴾«اصلاح کن».
﴿أَرِنِيٓ﴾«به من نشان بده».
﴿لَن تَرَىٰنِي﴾«(در این جهان)هرگز مرا نخواهی دید».
﴿تَجَلَّىٰ﴾«تجلی کرد».
﴿دَكّٗا﴾«متلاشی ساخت».
﴿خَرَّ﴾«افتاد».
﴿صَعِقٗاۚ﴾«بیهوش».
﴿أَفَاقَ﴾«به هوش آمد».
﴿ٱلۡأَلۡوَاحِ﴾«جمع لوح، لوحها، آنچه برآن چیزی بنویسند».
﴿أُوْرِي﴾«نشان خواهم داد».
﴿أَصۡرِفُ﴾«باز میدارم».
﴿ٱلرُّشۡدِ﴾«هدایت».
﴿ٱلۡغَيِّ﴾«گمراهی».
﴿حُلِيِّهِمۡ﴾«زیورها».
﴿جَسَدٗا﴾«پیکره ای، جسدی».
﴿خُوَارٌۚ﴾«صدای گوساله».
﴿سُقِطَ﴾«افتاد، پشیمان شد».
﴿غَضۡبَٰنَ﴾«خشمگین».
﴿أَسِفٗا﴾«اندوه ناک».
﴿يَجُرُّ﴾«میکشید».
﴿ٱبۡنَ أُمَّ﴾«فرزند مادر».
﴿فَلَا تُشۡمِتۡ﴾«شاد مکن، شماتت کنند».
﴿سَكَتَ﴾«فرو نشست».
﴿نُسۡخَتِ﴾«نوشتهها».
﴿يَرۡهَبُونَ﴾«میترسند».
﴿ٱخۡتَارَ﴾«برگزید».
﴿سَبۡعِين﴾«هفتاد».
﴿وَإِيَّٰيَ﴾«مرا».
﴿فِتۡنَتُكَ﴾«آزمایش تو».
﴿خَيۡرُ ٱلۡغَٰفِرِينَ﴾«بهترین آمرزندگانی».
﴿هُدۡنَآ﴾«باز گشته ایم».
﴿أُصِيبُ﴾«میرسانم».
﴿أَشَآءُ﴾«بخواهم».
﴿ٱلۡأُمِّيَّ﴾«درس ناخوانده، أمی».
﴿مَكۡتُوبًا﴾«نوشته شده».
﴿يَضَع﴾«بر میدارد، میاندازد».
﴿إِصۡرَ﴾«بارهای سنگین».
﴿وَٱلۡأَغۡلَٰلَ﴾«قید، زنجیرها».
﴿عَزَّرُوه﴾«گرامی داشتند».
﴿ٱثۡنَتَيۡ عَشۡرَةَ﴾«دوازه».
﴿أَسۡبَاطًا﴾«قبیله، شاخه».
﴿فَٱنۢبَجَسَتۡ﴾«بیرون جست، فواره زد».
﴿عَيۡنٗا﴾«چشمه».
﴿حِيتَان﴾«جمع حوت، ماهیها».
﴿شُرَّعٗا﴾«نمایان، آشکارا».
﴿تَعِظُونَ﴾«اندرز میدهید».
﴿مَعۡذِرَةً﴾«پوزشی، عذری باشد».
﴿بَِٔيسِۢ﴾«سخت».
﴿عَتَوۡاْ﴾«سرپیچی کردند».
﴿نُهُواْ﴾«نهی شده بودند».
﴿بَلَوۡنَٰ﴾«آزمودیم».
﴿خَلَف﴾«جانشین شد».
﴿خَلۡفٞ﴾«جانشینان بد».
﴿وَرِثُواْ﴾«به ارث بردند».
﴿يَأۡخُذُونَ﴾«میگیرند».
﴿عَرَضَ﴾«متاع، کالا».
﴿دَرَسُواْ﴾«خوانده اند».
﴿يُمَسِّكُونَ﴾«تمسک میجویند».
﴿نَتَقۡنَا﴾«برافراشتیم، بالا بردیم».
﴿ظُلَّةٞ﴾«سایبان».
﴿وَاقِعُۢ﴾«فرود میآید».
﴿أَلَسۡتُ﴾«آیا من نیستم».
﴿أَشۡرَكَ﴾«شرک آورده بودند».
﴿ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾«باطل گرایان».
﴿ٱنسَلَخ﴾«جدا وعاری گشت».
﴿فَأَتۡبَعَه﴾«پیروی کرد».
﴿ٱلۡغَاوِينَ﴾«گمراهان».
﴿أَخۡلَدَ﴾«مائل شد، به پستی گرایید».
﴿ٱلۡكَلۡب﴾«سگ».
﴿تَحۡمِلۡ﴾«حمل کنی».
﴿يَلۡهَثۡ﴾«زبان بیرون میآورد».
﴿ٱلۡمُهۡتَدِي﴾«هدایت یافته».
﴿ذَرَأۡنَا﴾«آفریده ایم».
﴿أَضَلُّ﴾«گمراه تر».
﴿ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾«نیک، زیباترین».
﴿نَسۡتَدۡرِج﴾«به تدریج گرفتار خواهیم کرد».
﴿أُمۡلِي﴾«مهلت میدهم».
﴿كَيۡدِي﴾«تدبیر».
﴿مَتِينٌ﴾«استوار، متین».
﴿جِنَّةٍۚ﴾«دیوانگی».
﴿ٱقۡتَرَبَ﴾«نزدیک شده باشد».
﴿بِأَيِّ حَدِيثِۢ﴾«کدام سخن».
﴿هَادِيَ﴾«هدایت کنند».
﴿أَيَّانَ﴾«کی».
﴿مُرۡسَىٰهَا﴾«واقع میشود، به وقوع پیوستن آن».
﴿لَا يُجَلِّيهَا﴾«آشکار نمیسازد».
﴿ثَقُلَتۡ﴾«سنگین است، پوشیده است».
﴿بَغۡتَةٗ﴾«ناگهانی».
﴿كَأَنَّكَ﴾«گویی تو».
﴿حَفِيٌّ﴾«خبر داری، باخبری».
﴿لَّآ أَمۡلِكُ﴾«مالک نیستم».
﴿لِنَفۡسِي﴾«برای خویشتن».
﴿لَوۡ كُنتُ﴾«اگر بودم».
﴿أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾«غیب میدانستم».
﴿لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ﴾«بسیار فراهم میآوردم».
﴿يَسۡكُنَ﴾«آرام بگیرد».
﴿تَغَشَّىٰه﴾«آمیزش کرد».
﴿حَمَلَتۡ﴾«حمل برداشت».
﴿حَمۡلًا﴾«بار».
﴿خَفِيفٗا﴾«سبکی».
﴿مَرَّتۡ﴾«گذرانید».
﴿أَثۡقَلَت﴾«سنگین شد».
﴿دَّعَوَا﴾«هر دو دعا کردند».
﴿صَٰلِحٗا﴾«تندرست، شایسته».
﴿لَّنَكُونَنَّ﴾«مسلما خواهیم بود».
﴿لَا يَسۡتَطِيعُونَ﴾«نمیتوانند».
﴿صَٰمِتُونَ﴾«خاموش باشید».
﴿يَمۡشُونَ﴾«راه بروند».
﴿يَبۡطِشُون﴾«بگیرند».
﴿كِيدُونِ﴾«تدبیر(ونیرنگ)کنید».
﴿وَلِـِّۧيَ﴾«یاور من، سرپرست (وکار ساز)من».
﴿يَتَوَلَّى﴾«سرپرستی(وکار سازی) میکند».
﴿ٱلۡعُرۡفِ﴾«پسندیده، نیکی».
﴿نزَغ﴾«وسوسه».
﴿ٱسۡتَعِذ﴾«پناه ببر».
﴿طَٰٓئِف﴾«خیال بد، وسوسه».
﴿يَمُدُّون﴾«یاری وکمک میکنند، میکشانند».
﴿لَا يُقۡصِرُونَ﴾«کوتاهی نمیکنند».
﴿ٱجۡتَبَيۡتَ﴾«برگزیدی».
﴿قُرِئَ﴾«خوانده شود».
﴿ٱسۡتَمِعُواْ﴾«گوش فرا دهید».
﴿أَنصِتُواْ﴾«خاموش باشید».
﴿دُونَ ٱلۡجَهۡرِ﴾«نه با صدای بلند».
﴿ٱلۡغُدُوِّ﴾«صبحگاهان».
﴿ٱلۡأٓصَال﴾«شامگاهان».