سورۀ طه
﴿تَشۡقَىٰٓ﴾«به رنج افتی، به مشقت افتی».
﴿ٱلۡعُلَى﴾«بلند».
﴿ٱسۡتَوَىٰ﴾«قرار گرفت».
﴿ٱلثَّرَىٰ﴾«خاک».
﴿أَخۡفَى﴾«نهان تر».
﴿رَءَا﴾«دید».
﴿ٱمۡكُثُوٓاْ﴾«درنگ کنید».
﴿ءَانَسۡتُ﴾«دیدهام، یافتهام».
﴿بِقَبَسٍ﴾«شعلهای».
﴿فَٱخۡلَعۡ﴾«بیرون کن».
﴿نَعۡلَيۡ﴾«کفشها، دوکفش».
﴿طُوٗى﴾«نام سرزمین مقدس».
﴿ٱخۡتَرۡت﴾«برگزیدم».
﴿أَكَادُ﴾«میخواهم، نزدیک است که من».
﴿أُخۡفِي﴾«پنهان دارم».
﴿فَتَرۡدَىٰ﴾«هلاک خواهی شد».
﴿أَتَوَكَّؤُاْ﴾«تکیه میکنم».
﴿أَهُشُّ﴾«(برگ درختان)فرو میریزم».
﴿غَنَمِي﴾«گوسفندانم».
﴿مََٔارِبُ﴾«کارهای، نیازهای».
﴿حَيَّةٞ﴾«مار».
﴿سِيرَت﴾«صورت، حالت».
﴿ٱضۡمُمۡ﴾«فرو بر، بچسپان».
﴿بَيۡضَآءَ﴾«سفید».
﴿ٱشۡرَحۡ﴾«بکشا، فراخ کن».
﴿ٱحۡلُلۡ﴾«باز کن».
﴿عُقۡدَةٗ﴾«گره، لکنت».
﴿ٱشۡدُدۡ﴾«استوارومحکم».
﴿أَزۡرِي﴾«پشت مرا».
﴿أَشۡرِكۡ﴾«شریک گردان».
﴿كَيۡ﴾«تا».
﴿سُؤۡلَكَ﴾«درخواست، خواسته تورا».
﴿ٱقۡذِفِي﴾«بینداز، بیفکن».
﴿لِتُصۡنَعَ﴾«ساخته شوی، پرورش یابی».
﴿عَيۡنِيٓ﴾«دیدگان من، نظارت ورعایت من».
﴿أَدُلُّ﴾«نشان دهم».
﴿تَقَرَّ﴾«روشن شود».
﴿فَتَنَّٰكَ﴾«آزمودیم».
﴿فُتُونٗاۚ﴾«انواع آزموناها، آزمایشی».
﴿ٱصۡطَنَعۡتُكَ﴾«ساختم، پرورش دادم».
﴿لِنَفۡسِي﴾«خاص برای خودم».
﴿لَا تَنِيَا﴾«سستی نکنید».
﴿يَفۡرُطَ﴾«پیش دستی نماید، سبقت گیرد».
﴿أَعۡطَىٰ﴾«ارزانی داشته، داده است».
﴿مَا بَالُ﴾«چیست، حال».
﴿شَتَّىٰ﴾«گوناگون».
﴿ٱرۡعَوۡاْ﴾«بچرانید».
﴿أُوْلِي ٱلنُّهَىٰ﴾«خرد مندان، صاحبان عقل».
﴿تَارَةً أُخۡرَىٰ﴾«باردیگر».
﴿مَكَانٗا سُوٗى﴾«مکانی هموار، جای مقبول».
﴿يَوۡمُ ٱلزِّينَةِ﴾«روز(عید)زینت».
﴿ضُحٗى﴾«چاشت گاه».
﴿يُسۡحِت﴾«نابود میسازد».
﴿خَابَ﴾«ناکام گردید».
﴿ٱلۡمُثۡلَىٰ﴾«بهتر، برتر».
﴿ٱسۡتَعۡلَىٰ﴾«چیره، غالب گردد».
﴿حِبَالُهُمۡ﴾«جمع حبل، ریسمانها، طنابها».
﴿عِصِيُّ﴾«جمع عصا، چوبدستیها».
﴿يُخَيَّلُ﴾«به نظر میرسید، بگمان میآمد».
﴿تَسۡعَىٰ﴾«حرکت میکند، میرود».
﴿أَوۡجَسَ﴾«احساس کرد».
﴿لَن نُّؤۡثِرَكَ﴾«تو را ترجیح نمیدهیم».
﴿فَطَرَنَا﴾«ما را آفریده است».
﴿اضٍ﴾«حکم کن».
﴿يَبَسٗا﴾«خشکی».
﴿دَرَكٗا﴾«تعقیب، دریافتن».
﴿هَوَىٰ﴾«نابود شده است».
﴿أَثَرِي﴾«دنبال من».
﴿عَجِلۡتُ﴾«شتاب کردم».
﴿طَالَ﴾«درازا کشید، به طول انجامید».
﴿جَسَدٗا﴾«مجسمه، پیکره ای، جسدی».
﴿خُوَارٞ﴾«صدای گوساله».
﴿عَٰكِفِينَ﴾«پرستش کنندگان، نشستگان».
﴿يَبۡنَؤُمَّ﴾«ای فرزند مادر».
﴿لِحۡيَت﴾«ریش».
﴿لَمۡ تَرۡقُبۡ﴾«رعایت نکردی، به کار نبستی».
﴿بَصُرۡتُ﴾«دیدم».
﴿فَقَبَضۡتُ﴾«گرفتم».
﴿قَبۡضَةٗ﴾«یک مشتی».
﴿لَا مِسَاسَ﴾«دست نزنید، نزدیک نشوید».
﴿ظَلۡتَ﴾«پیوسته».
﴿عَاكِفٗا﴾«عبادتش میکردی، رها نمیکردی».
﴿نُحَرِّقَنَّ﴾«میسوزانینم، خواهیم سوزاند».
﴿نَسۡفًا﴾«پراکنده شدن، از بیخ کندن».
﴿زُرۡقٗا﴾«کبود رنگ».
﴿يَتَخَٰفَتُونَ﴾«آهسته سخن میگویند».
﴿أَمۡثَلُ﴾«نیکوترین، بهترین».
﴿قَاعٗا﴾«فلات، صاف».
﴿صَفۡصَفٗا﴾«هموار».
﴿عِوَجٗا﴾«پستی، گودی، نشیب».
﴿أَمۡتٗا﴾«بلندی، فراز».
﴿هَمۡسٗا﴾«صدای آهسته».
﴿عَنَتِ﴾«فروتن میشود، کرنش وخضوع میکنند».
﴿هَضۡمٗا﴾«کم وکاستی».
﴿يُحۡدِثُ﴾«پدید آورد».
﴿زِدۡنِي﴾«بیفزا مرا».
﴿عَزۡمٗا﴾«تصمیم واراده، عزمی استوار».
﴿لَّا تَجُوعَ﴾«نه گرسنه شوی».
﴿لَا تَعۡرَىٰ﴾«نه برهنه گردی».
﴿لَا تَظۡمَؤُاْ﴾«نه تشنه شوی».
﴿لَا تَضۡحَىٰ﴾«نه گرما مییابی».
﴿لَّا يَبۡلَىٰ﴾«بی زوال، فنا نمیگردد، کهنه نمیشود».
﴿ضَنكٗا﴾«تنگ، سخت».
﴿لِزَامٗا﴾«دامنگیر، محقق میشد».
﴿زَهۡرَةَ﴾«زینت، بهجت».
﴿نَفۡتِنَ﴾«بیازماییم».
جزء هفدهم