سورۀ اسراء
﴿أَسۡرَىٰ﴾«برد، شب روی کرد».
﴿بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾«بسیار نیرومند، پیکار جوی».
﴿جَاسُواْ﴾«جستجو کنند، بگردند، تفتیش کردند».
﴿خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِۚ﴾«درون خانهها، لابه لای شهرها».
﴿ٱلۡكَرَّةَ﴾«هجوم، چیره شدن».
﴿نَفِيرًا﴾«نفرات».
﴿أَسَأۡتُمۡ﴾«بدی کنید».
﴿يُتَبِّرُواْ﴾«نابود کنند، درهم کوبند».
﴿مَا عَلَوۡاْ﴾«آنچه را دست یابند».
﴿تَتۡبِيرًا﴾«نابود کردنی، یکسره نابود کنند».
﴿عُدتُّمۡ﴾«برگردید».
﴿عُدۡنَا﴾«باز میگردیم، برمیگردیم».
﴿حَصِيرًا﴾«زندان، مکان تنگنایی».
﴿مَحَوۡنَآ﴾«محو کردیم، از بین بردیم».
﴿أَلۡزَمۡنَٰهُ﴾«آویخته ایم، همراه کرده ایم».
﴿طَٰٓئِرَ﴾«عمل، نامۀ عمل».
﴿مَنشُورًا﴾«سر گشوده».
﴿أَمَرۡنَا﴾«فرمان میدهیم، امیر میگردانیم».
﴿مُتۡرَفِيهَا﴾«مترفین، سرکشان، خوشگذران».
﴿دَمَّرۡنَٰ﴾«نابود کنیم».
﴿تَدۡمِيرٗا﴾«نابود کردنی، به کلی نابود گردانیم».
﴿ٱلۡعَاجِلَةَ﴾«زود گذر».
﴿مَذۡمُومٗا﴾«نکوهیده».
﴿مَّدۡحُورٗا﴾«مردود، رانده شده».
﴿مَّشۡكُورٗا﴾«سپاسگزاری شده».
﴿مَحۡظُورًا﴾«ممنوع، باز داشته شده».
﴿تَفۡضِيلٗا﴾«برتری دادن».
﴿مَّخۡذُولٗا﴾«خوار شده».
﴿قَضَىٰ﴾«حکم کرد، مقرر داشته».
﴿ٓ إِيَّاهُ﴾«او را».
﴿كِلَاهُمَا﴾«هر دوی آنها».
﴿أُفّٖ﴾«اف، کمترین کلمۀ رنج آور».
﴿لَا تَنۡهَرۡ﴾«فریاد نزن».
﴿كَرِيمٗا﴾«بزرگوارانه، گرامی».
﴿ٱلذُّلِّ﴾«فروتنی».
﴿رَبَّيَانِي﴾«مرا پرورش دادند».
﴿صَغِيرٗا﴾«کودکی».
﴿أَوَّٰبِينَ﴾«توبه کنندگان، برگشت کنندگان».
﴿ءَاتِ﴾«بده، بپرداز».
﴿لَا تُبَذِّرۡ﴾«اسراف نکن، تبذیر مکن».
﴿ٱلۡمُبَذِّرِينَ﴾«تبذیر کنندگان».
﴿تَرۡجُوه﴾«امید داری».
﴿مَّيۡسُورٗا﴾«نرم، خوب، محترمانه».
﴿مَغۡلُولَة﴾«بسته».
﴿مَلُومٗا﴾«سرزنش شده».
﴿مَّحۡسُورًا﴾«درمانده، بیچیز».
﴿إِمۡلَٰقٖۖ﴾«تنگدستی، فقر».
﴿خِطۡٔٗا﴾«گناه».
﴿مَنصُورٗا﴾«مورد حمایت است، یاری شونده است».
﴿ٱلۡقِسۡطَاسِ﴾«ترازو».
﴿لَا تَقۡفُ﴾«پیروی نکن».
﴿لَا تَمۡشِ﴾«راه مرو».
﴿مَرَحًا﴾«متکبرانه، خرامان».
﴿لَن تَخۡرِقَ﴾«هرگز نمیتوانی بشکافی».
﴿طُولٗا﴾«بلندی».
﴿مَكۡرُوهٗا﴾«ناپسند».
﴿إِلَٰهًا ءَاخَرَ﴾«معبود دیگری».
﴿تُلۡقَىٰ﴾«افکنده میشوی».
﴿أَصۡفَىٰ﴾«اختصاص داد، بر گزید».
﴿مَّسۡتُورٗا﴾«پوشیده، ناپیدا».
﴿أَكِنَّةً﴾«جمع کنان، پوششها».
﴿وَقۡرٗا﴾«سنگینی».
﴿عِظَٰمٗا﴾«جمع عظم، استخوانها».
﴿وَرُفَٰتًا﴾«پراکنده، پوسیده».
﴿جَدِيدٗا﴾«تازه، نو».
﴿يُنۡغِضُونَ﴾«میجنبانند، تکان میدهند».
﴿يَنزَغُ﴾«فتنه میکنند، فسادوتباهی».
﴿زَعَمۡتُم﴾«میپندارید».
﴿تَحۡوِيلًا﴾«تغییردهند».
﴿مَحۡذُورٗا﴾«ترسناک است».
﴿مَسۡطُورٗا﴾«ثبت شده است، نوشته شده است».
﴿تَخۡوِيفٗا﴾«ترسانیدن».
﴿ٱلۡمَلۡعُونَةَ﴾«نفرین شده».
﴿كَرَّمۡتَ﴾«برتری دادی، گرامی داشتی».
﴿أَخَّرۡت﴾«مهلت دهی، تأخیر بیاندازی».
﴿أَحۡتَنِكَنَّ﴾«ریشه کن خواهم کرد، از بیخ برکنم، لگام میزنم، نابود میکنم».
﴿مَّوۡفُورٗا﴾«کامل وفراوان، بی کم وکاست».
﴿ٱسۡتَفۡزِزۡ﴾«برانگیز، بجنبان، تحریک کن، بلغزان».
﴿أَجۡلِبۡ﴾«بتاز».
﴿بِخَيۡلِكَ﴾«باسوارانت».
﴿رَجِلِكَ﴾«پیادگانت».
﴿شَارِكۡ﴾«شرکت جوی».
﴿عِدۡ﴾«وعده بده».
﴿يُزۡجِي﴾«به حرکت در میآورد، میراند».
﴿حَاصِبٗا﴾«تند بادی از سنگریزه، باران سنگ».
﴿تَارَةً﴾«بار، گاهی».
﴿قَاصِفٗا﴾«(تند باد) کوبنده ای».
﴿تَبِيعٗا﴾«کارساز، نگهبان، مؤاخذه کننده».
﴿كِدتَّ﴾«نزدیک بود».
﴿تَرۡكَنُ﴾«تمایل کنی».
﴿أَذَقۡنَ﴾«میچشاندیم».
﴿ضِعۡفَ﴾«دوچندان».
﴿يَسۡتَفِزُّونَ﴾«بلغزانند».
﴿دُلُوكِ ٱلشَّمۡسِ﴾«زوال آفتاب».
﴿غَسَقِ ٱلَّيۡلِ وَقُرۡءَانَ﴾«تاریکی».
﴿فَتَهَجَّدۡ﴾«(از خواب)برخیز».
﴿نَافِلَة﴾«افزون، زائد(برنمازهای) فرض».
﴿مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾«مقام ستوده و والایی، مقام پسندیده».
﴿زَهَقَ﴾«نابود شد، از بین رفت».
﴿زَهُوقٗا﴾«نابود شونده، نابود شدنی است».
﴿وَنََٔا﴾«دور کند».
﴿جَانِب﴾«پهلو، شانه».
﴿شَاكِلَتِ﴾«روش، شیوه».
﴿ئَُوسٗا﴾«ناامید».
﴿ظَهِيرٗا﴾«یاور، پشتیبان».
﴿تَفۡجُرَ﴾«جاری کنی».
﴿يَنۢبُوعًا﴾«چشمهای».
﴿تَفۡجِيرًا﴾«به خوبی جاری سازی، روان کردنی».
﴿تُسۡقِطَ﴾«فرود آوری».
﴿كِسَفًا﴾«پاره پاره».
﴿قَبِيلًا﴾«رویارو، روبرو».
﴿زُخۡرُفٍ﴾«پرنقش ونگار، سیم وزر».
﴿تَرۡقَىٰ﴾«بالا روی».
﴿رُقِيِّ﴾«بالا رفتن».
﴿مُطۡمَئِنِّينَ﴾«با آرامش ومطمئن، آرمیدگان».
﴿خَبَتۡ﴾«(آتش)فرو نشیند».
﴿سَعِيرٗا﴾«شعله ای، آتش».
﴿قَتُورٗا﴾«بسیار بخیل».
﴿مَثۡبُورٗا﴾«هلاک شده».
﴿يَسۡتَفِزَّهُم﴾«ایشان را بجنباند، آنان را بیرون کند».
﴿لَفِيفٗا﴾«درهم آمیخته، دسته جمعی».
﴿فَرَقۡنَٰ﴾«جدا ساختیم».
﴿مُكۡثٖ﴾«درنگ، تدریج، تأنی».
﴿يَخِرُّونَ﴾«میافتند».
﴿لِلۡأَذۡقَانِ﴾«چهرهها، رو».
﴿سُجَّدٗاۤ﴾«سجده کنان».
﴿يَبۡكُونَ﴾«گریه کنان».
أَيّٗامَّا﴾«هر کدام که».
﴿وَلَا تَجۡهَرۡ﴾«بلند نخوان».
﴿لَا تُخَافِتۡ﴾«(خیلی)آهسته نخوان».
﴿بَيۡنَ﴾«میان».
﴿ذَٰلِكَ﴾«آن دو».
﴿سَبِيلٗا﴾«راهی(معتدل)».
﴿ٱلذُّلِّ﴾«ناتوانی».