سورۀ مریم
﴿خَفِيّٗا﴾«پنهانی».
﴿وَهَنَ﴾«سست شده است».
﴿ٱلۡعَظۡمُ﴾«استخوان».
﴿ٱشۡتَعَلَ﴾«شعله ورشد، فرار گرفته».
﴿ٱلرَّأۡسُ﴾«سر».
﴿شَيۡبٗا﴾«پیری».
﴿شَقِيّٗا﴾«محروم».
﴿ٱلۡمَوَٰلِيَ﴾«وارثانم».
﴿عَاقِرٗا﴾«نازا، عقیم».
﴿سَمِيّٗا﴾«همنام».
﴿عِتِيّٗا﴾«خشکیدگی، غایت پیری وناتوانی، فرتوت».
﴿هَيِّنٞ﴾«آسان».
﴿وَلَمۡ تَكُ﴾«نبودی».
﴿سَوِيّٗا﴾«سالم وتندرستی».
﴿صَبِيّٗا﴾«کودکی».
﴿حَنَانٗا﴾«شفقت، محبت».
﴿ٱنتَبَذَتۡ﴾«کناره، گرفت».
﴿تَمَثَّلَ﴾«ظاهرشد».
﴿لَمۡ يَمۡسَسۡنِي﴾«با من تماس نداشته است».
﴿بَغِيّٗا﴾«بدکاره، زناکار».
﴿قۡضِيّٗا﴾«دوردست، بعد».
﴿فَأَجَآ﴾«پس کشید، وادارکرد».
﴿ٱلۡمَخَاضُ﴾«درد زایمان».
﴿جِذۡعِ﴾«تنۀ درخت».
﴿نَسۡيٗا مَّنسِيّٗا﴾«بکلی ازیادرفته، فراموش شده».
﴿سَرِيّٗا﴾«چشمه ای».
﴿هُزِّيٓ﴾«تکان بده».
﴿تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ﴾«فرومیریزد».
﴿رُطَبٗا جَنِيّٗا﴾«رطب تازه ای».
﴿وَقَرِّي﴾«روشن دار، شادباش».
﴿إِنسِيّٗا﴾«انسانی، بشری».
﴿فَرِيّٗا﴾«بسیار زشت».
﴿ٱلۡمَهۡدِ﴾«گهواره».
﴿مَا دُمۡتُ﴾«تازمانی که».
﴿حَيّٗا﴾«زنده ام».
﴿بَرَّۢا﴾«نیکوکار، نیک رفتار».
﴿مَّشۡهَدِ﴾«صحنه قیامت، حضوریافتن».
﴿أَسۡمِعۡ﴾«چه خوب شنوا».
﴿أَبۡصِرۡ﴾«چه خوب بینا».
﴿ٱهۡجُرۡنِي﴾«ازمن دور شو».
﴿مَلِيّٗا﴾«مدتی طولانی».
﴿حَفِيّٗا﴾«گرم ومهربان».
﴿أَعۡتَزِلُ﴾«کنارگیری میکنم».
﴿أَضَاعُواْ﴾«ترک کردند، ضایع نمودند».
﴿غَيًّا﴾«ضلالت، گمراهی».
﴿مَأۡتِيّٗا﴾«فراخواهد رسید».
﴿نَسِيّٗا﴾«فراموشکار».
﴿ٱصۡطَبِرۡ﴾«شکیباوپایداری».
﴿جِثِيّٗا﴾«به زانو درآمدگان».
﴿نَنزِعَنَّ﴾«جدا خواهیم کرد، بیرون میکشیم».
﴿شِيعَةٍ﴾«گروه».
﴿أَوۡلَىٰ﴾«سزاوارتر».
﴿صِلِيّٗا﴾«به آتش درآمدن، سوختن».
﴿حَتۡمٗا﴾«حتمی، شدنی».
﴿نَدِيّٗا﴾«محفل، مجلس».
﴿رِءۡيٗا﴾«سیما، ظاهر، منظر».
﴿أَضۡعَفُ﴾«ناتوان تر».
﴿مَّرَدًّا﴾«عاقبت، بازگشت».
﴿فَرۡدٗا﴾«تنها».
﴿ضِدًّا﴾«ضد، مخالف».
﴿تَؤُزُّهُمۡ﴾«آنهاراتحریک کنند، آنهارا برانگیزند».
﴿أَزّٗا﴾«برانگیختن، سخت تکان دادن».
﴿وَفۡدٗا﴾«به صورت مهمان».
﴿وِرۡدٗا﴾«تشنه کام».
﴿إِدّٗا﴾«زشت، زننده، گران».
﴿يَتَفَطَّرۡنَ﴾«متلاشی گردد».
﴿هَدًّا﴾«فروریخته، پراکنده شده».
﴿وُدّٗا﴾«محبت، دوستی».
﴿لُّدّٗا﴾«سرسخت، ستیزه گر».
﴿رِكۡزَۢا﴾«صدای بسیارضعیف، کمترین صدایی».