سورۀ کهف
﴿مَّٰكِثِينَ﴾«ماندگاران، جاودانه».
﴿بَٰخِعٞ﴾«هلاک کننده، هلاک سازی».
﴿ءَاثَٰر﴾«پی».
﴿صَعِيدٗا جُرُزًا﴾«خاکی هموار و بیگیاه، بیابانی خشک».
﴿ٱلۡكَهۡف﴾«غار، کهف».
﴿ٱلرَّقِيمِ﴾«نوشته، کتیبه».
﴿فِتۡيَةُ﴾«جمع فتی، جوانان».
﴿هَيِّئۡ﴾«آماده ساز، فراهم کن».
﴿ۡحِزۡبَيۡنِ﴾«دو گروه».
﴿أَحۡصَىٰ﴾«یاد داشته، بهتر حساب کرده».
﴿لَبِثُوٓاْ﴾«درنگ کرده اند، مانده اند».
﴿أَمَدٗا﴾«مدت، مقدار».
﴿رَبَطۡنَا﴾«استوار ساختیم».
﴿شَطَطًا﴾«سخنی گزاف وبیهوده».
﴿ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ﴾«از آنها کنارهگیری کردید».
﴿ٱعۡتَزَلۡ﴾«کناره گیری کرد».
﴿فَأۡوُۥٓاْ﴾«پناه برید».
﴿يُهَيِّئۡ﴾«مهیا سازد، فراهم میکند».
﴿مِّرۡفَقٗا﴾«راه آسایش، اسباب زندگی».
﴿طَلَعَت﴾«طلوع کند، هنگام طلوع».
﴿تَّزَٰوَرُ﴾«میگراید، متمایل میگردد».
﴿ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ﴾«به سمت راست».
﴿غَرَبَت﴾«غروب میکند، هنگام غروب».
﴿تَّقۡرِض﴾«در میگذشت، میبرد».
﴿ذَاتَ ٱلشِّمَالِ﴾«به سمت چپ».
﴿فَجۡوَةٖ﴾«محل وسیعی(در غار)».
﴿مُّرۡشِدٗا﴾«راهنمایی».
﴿أَيۡقَاظٗا﴾«بیداران».
﴿رُقُودٞۚ﴾«خفتگان، خفته بودند».
﴿نُقَلِّب﴾«میگرداندیم».
﴿بَٰسِطٞ﴾«گشوده، گشاینده».
﴿ذِرَاعَيۡهِ﴾«دستهایش».
﴿ٱلۡوَصِيدِ﴾«آستانه، دهانه ی(غار)».
﴿ٱطَّلَعۡتَ﴾«نگاه میکردی، اطلاع مییافتی».
﴿لَوَلَّيۡتَ﴾«روی بگردانی، پشت میکردی».
﴿فِرَارٗا﴾«گریزان».
﴿مُلِئۡتَ﴾«پر میشد».
﴿وَرِق﴾«نقره، سکه».
﴿يَتَلَطَّفۡ﴾«دقت کند، به نرمی رفتار کند».
﴿يُشۡعِرَنَّ﴾«آگاه سازد».
﴿أَعۡثَرۡنَا﴾«آگاه ساختیم، متوجه کردیم».
﴿رَجۡمَۢا بِٱلۡغَيۡبِۖ﴾«بدون دلیل، از روی ظن وگمان».
﴿مِرَآءٗ﴾«گفتگو، جدال».
﴿مُلۡتَحَدٗا﴾«پناهگاهی».
﴿أَغۡفَلۡنَا﴾«غافل ساخته ایم».
﴿فُرُطٗا﴾«افراط، از دست رفته، از حد گذشته».
﴿سُرَادِق﴾«سرا پرده».
﴿يَسۡتَغِيثُواْ﴾«تقاضای آب کنند، فریاد کنند».
﴿يُغَاثُواْ﴾«به فریادشان رسیده شود، آب داده شوند».
﴿ٱلۡمُهۡلِ﴾«فلز گداخته».
﴿يَشۡوِي﴾«بریان میکند».
﴿مُرۡتَفَقًا﴾«آرامگاهی».
﴿يُحَلَّوۡنَ﴾«آراسته میشوند».
﴿أَسَاوِرَ﴾«دستبندها».
﴿ثِيَابًا﴾«لباسهای».
﴿خُضۡرٗا﴾«سبز رنگ».
﴿سُندُسٖ﴾«حریر نازک».
﴿إِسۡتَبۡرَقٖ﴾«حریر ضخیم».
﴿ٱلۡأَرَآئِكِ﴾«جمع أریکه، تختها».
﴿حَفَفۡنَٰ﴾«احاطه کرده بودیم، گرداگرد آن پوشاندیم».
﴿كِلۡتَا﴾«هر دو».
﴿خِلَٰلَهُمَا﴾«در میان آن دو».
﴿يُحَاوِرُ﴾«گفتگو میکرد».
﴿أَعَزُّ﴾«نیرومند ترم».
﴿نَفَرٗا﴾«از لحاظ نفرات».
﴿تَبِيدَ﴾«نابود شود».
﴿أَقَلَّ﴾«کمتر».
﴿حُسۡبَانٗا﴾«آفتی».
﴿صَعِيدٗا زَلَقًا﴾«زمینی بیگیاه لغزنده».
﴿غَوۡرٗا﴾«فرو رفتن، در عمق (زمین) فرو رفته».
﴿ٱلۡوَلَٰيَةُ﴾«یاری وکمک».
﴿هَشِيمٗا﴾«گیاه خشک، پرپرشده».
﴿أَمَلٗا﴾«امید».
﴿بَارِزَةٗ﴾«آشکار، صاف».
﴿لَمۡ نُغَادِرۡ﴾«ترک نکرده ایم، فرو نمیگذاریم».
﴿عُرِضُواْ﴾«عرضه میشود».
﴿وُضِعَ﴾«گذارده میشود».
﴿مُشۡفِقِينَ﴾«ترساننده».
﴿لَا يُغَادِرُ﴾«فرو نگذاشته، رها نکرده است».
﴿عَضُدٗا﴾«دستیار، مددکار».
﴿مَّوۡبِقٗا﴾«مهلکه، هلاکت گاهی».
﴿مُّوَاقِعُوهَا﴾«خواهند افتاد، افتادگان».
﴿جَدَلٗا﴾«مجادله، ستیزه».
﴿يُدۡحِضُواْ﴾«از میان بردارند».
﴿مَوۡئِلٗا﴾«پناهگاه، راه فرای».
﴿لَآ أَبۡرَحُ﴾«دست بر نمیدارم، پیوسته راه میروم».
﴿مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ﴾«محل برخورد دو دریا».
﴿أَمۡضِيَ﴾«به راه خود ادامه دهم، راه بروم».
﴿حُقُبٗا﴾«مدت طولانی، مدت درازی».
﴿ٱلۡحُوتَ﴾«ماهی».
﴿سَرَبٗا﴾«راه پیش گرفت، شکافنده، نقبی».
﴿جَاوَزَا﴾«گذشتند».
﴿أَوَيۡنَآ﴾«پناه بردیم».
﴿ٱلصَّخۡرَةِ﴾«تخته سنگ».
﴿نَبۡغِۚ﴾«میخواستیم».
﴿ٱرۡتَدَّا﴾«بازگشتند».
﴿قَصَصٗا﴾«پیجویانه، جستجو کنان».
﴿أَمۡرٗ﴾«فرمان، کاری».
﴿ٱنطَلَقَا﴾«آن دو به راه افتادند».
﴿خَرَقَ﴾«سوراخ کرد».
﴿تُغۡرِقَ﴾«غرق کنی».
﴿شَيًۡٔا إِمۡرٗا﴾«کار بدی».
﴿لَا تُرۡهِق﴾«سخت مگیر».
﴿شَيۡٔٗا نُّكۡرٗا﴾«کار زشتی».
جزء شانزدهم
﴿لَن تَسۡتَطِيعَ﴾«هرگز نمیتوانی».
﴿ٱسۡتَطۡعَمَا﴾«غذا خواستند».
﴿فَأَبَوۡاْ أَن﴾«خودداری کردند».
﴿يُضَيِّفُوهُمَا﴾«مهمان کنند».
﴿جِدَارٗا﴾«دیوار».
﴿أَعِيبَهَا﴾«آن رامعیوب کنم».
﴿غَصۡبٗا﴾«بستم، به زور، غضب میکرد».
﴿يُرۡهِقَ﴾«تحمیل کند، وادارد».
﴿سَبَبًا﴾«وسیله، اسباب».
﴿حَمِئَةٖ﴾«گل آلود سیاه».
﴿نُّكۡرٗا﴾«سختی، زشتی».
﴿سِتۡرٗا﴾«پوششی».
﴿لَدَيۡهِ﴾«نزداو، دراختیارداشت».
﴿ٱلسَّدَّيۡنِ﴾«دوکوه، دومانع وحاجز».
﴿خَرۡجًا﴾«هزینه».
﴿سَدّٗا﴾«بندی، سدبزرگ ومحکم».
﴿أَعِينُونِي﴾«مرا یاری کنید».
﴿رَدۡمًا﴾«سدمحکم».
﴿زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِۖ﴾«قطعات آهن».
﴿سَاوَىٰ﴾«برابرکرد».
﴿ٱلصَّدَفَيۡنِ﴾«دوجانب، دوکوه».
﴿ٱنفُخُواْ﴾«بدمید».
﴿قِطۡرٗا﴾«مس ذوب شده».
﴿مَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ﴾«اصلا نتوانستند».
﴿يَظۡهَرُوهُ﴾«بالا بروند».
﴿مَا ٱسۡتَطَٰعُواْ﴾«به هیچ وجه نتوانستند».
﴿نَقۡبٗا﴾«سوراخی، نقبی».
﴿يَمُوجُ﴾«موج میزنند».
﴿عَرۡضًا﴾«عرض کردنی».
﴿غِطَآءٍ﴾«پرده».
﴿نُزُلٗا﴾«پذیرایی».
﴿أَخۡسَرِينَ﴾«زیان کارترین».
﴿صُنۡعًا﴾«کارنیکویی».
﴿ٱلۡفِرۡدَوۡسِ﴾«بهشت برین».
﴿حِوَلٗا﴾«نقل مکان، جابجایی».
﴿مِدَادٗا﴾«جوهر».
﴿لِّكَلِمَٰتِ﴾«سختان، کلمات».
﴿نَفِدَ﴾«تمام شد، پایان رسید».