سورۀ حج
﴿تَذۡهَلُ﴾«فراموش میکند، از یاد میبرد».
﴿مُرۡضِعَةٍ﴾«شیرده».
﴿تَضَعُ﴾«میگذارد».
﴿ذَاتِ حَمۡلٍ﴾«زن باردار».
﴿سُكَٰرَىٰ﴾«مستان».
﴿مَرِيدٖ﴾«سرکشی».
﴿تَوَلَّاهُ﴾«دوستی کند».
﴿ۡعَلَقَةٖ﴾«خون بسته شده».
﴿مُّضۡغَةٖ﴾«پاره گوشتی».
﴿مُخَلَّقَةٖ﴾«شکل یافته».
﴿نُقِرُّ﴾«نگه میداریم».
﴿طِفۡلٗا﴾«کودک».
﴿أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ﴾«پست ترین مرحله عمر، به نهایت فرتوتی».
﴿هَامِدَةٗ﴾«خشکیده، خاموش».
﴿ٱهۡتَزَّتۡ﴾«به حرکت در آید».
﴿رَبَتۡ﴾«رشد کند».
﴿زَوۡجِۢ بَهِيجٖ﴾«گیاهان زیبا، جفتی زیبا».
﴿ثَانِيَ﴾«میپیچد».
﴿عِطۡفِ﴾«پهلو، گردن».
﴿حَرۡفٖۖ﴾«کنار».
﴿سَبَبٍ﴾«ریسمان».
﴿ٱلدَّوَآبُّ﴾«جمع دابه، جنبندگان».
﴿خَصۡمَانِ﴾«دشمنان یکدیگر».
﴿ٱخۡتَصَمُواْ﴾«خصومت کردند».
﴿قُطِّعَتۡ﴾«بریده شده است».
﴿يُصَبُّ﴾«ریخته میشود».
﴿يُصۡهَرُ﴾«گداخته میشود».
﴿مَّقَٰمِعُ﴾«گرزها، چکشها».
﴿حَدِيد﴾«آهن».
﴿لُؤۡلُؤٗاۖ﴾«مروارید».
﴿حَرِيرٞ﴾«حریر».
﴿ٱلۡعَٰكِفُ﴾«ساکن، مقیم».
﴿ٱلۡبَادِ﴾«وارد شدگان، بادیه نشین».
﴿إِلۡحَاد﴾«انحراف، کج روی».
﴿ضَامِرٖ﴾«شترلاغر».
﴿فَجٍّ عَمِيقٖ﴾«راه دور».
﴿بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾«چهار پایان».
﴿كُلُواْ﴾«بخورید».
﴿أَطۡعِمُواْ﴾«اطعام کنید».
﴿ٱلۡبَآئِس﴾«بینوا، سخت نیازمند».
﴿يَقۡضُواْ﴾«برطرف سازند».
﴿تَفَث﴾«آلودگی، چرک».
﴿يُوفُواْ﴾«وفا کنند».
﴿يَطَّوَّفُواْ﴾«طواف کنند».
﴿ٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ﴾«خانۀ کهنسال، خانۀ کعبه».
﴿تَخۡطَف﴾«میربایند».
﴿تَهۡوِي﴾«پرتاب میکند».
﴿سَحِيقٖ﴾«بسیار دور، ژرف».
﴿ٱلۡمُخۡبِتِينَ﴾«فروتنان».
﴿ٱلۡبُدۡنَ﴾«شتران فربه».
﴿صَوَآفَّۖ﴾«بر با ایستاده».
﴿وَجَبَتۡ﴾«افتاد».
﴿ٱلۡقَانِعَ﴾«فقیرغیر سائل، مستمند عفیف
﴿ٱلۡمُعۡتَرَّۚ﴾«فقیر سائل».
﴿لَن يَنَالَ﴾«هرگز نمیرسد».
﴿لُحُومُ﴾«گوشتها».
﴿خَوَّانٖ﴾«خیانتکار».
﴿أُذِنَ﴾«اجازه داده شده است».
﴿يُقَٰتَلُونَ﴾«(با آنان)جنگ میشود».
﴿هُدِّمَتۡ﴾«ویران میگردید».
﴿صَوَٰمِعُ﴾«جمع صومعه، دیرها».
﴿بِيَعٞ﴾«جمع بیعة، کلیساها».
﴿صَلَوَٰت﴾«جمع صلات، کنشتها».
﴿أَمۡلَيۡتُ﴾«مهلت دادم».
﴿نَكِيرِ﴾«انکار، عقوبت».
﴿بِئۡرٖ﴾«چاه، (چاه پر آب)».
﴿مُّعَطَّلَةٖ﴾«بی حاصل مانده».
﴿قَصۡرٖ﴾«قصر، کاخ».
﴿مَّشِيدٍ﴾«برافراشته، استوار».
﴿تَعۡمَى﴾«نابینا میشوند».
﴿تَمَنَّىٰٓ﴾«تلاوت کرده است، آرزو کرده است».
﴿أُمۡنِيَّتِ﴾«تلاوت، آرزو».
﴿تُخۡبِتَ﴾«خاضع گردد».
﴿عَقِيمٍ﴾«نازا، نحس، بی مانند».
﴿مُخۡضَرَّةً﴾«سبز وخرم».
﴿أَن تَقَعَ﴾«آن که افتد».
﴿يَسۡطُونَ﴾«حمله ور شوند».
﴿ٱلذُّبَابُ﴾«مگس».
﴿يَسۡلُبۡ﴾«برباید».
﴿لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ﴾«نمیتوانند باز پس گیرند».
جزء هیجدهم