مبحث دوم: تصدیق رسول الله جدر هر آنچه خبر داده است.
از مقتضیات این شهادت بزرگ «محمد رسول الله» آن است که: رسول الله جرا در اخباری که از جانب الله ﻷنسبت به گذشته یا حال و آینده خبر میدهد، که اخباری غیبی است، تصدیق کنیم. چرا که رسول الله جابلاغ کنندهای از جانب الله متعال میباشد. و در آنچه متعلق به مسائل دین است، چیزی از جانب خود نمیگوید و بر او جز ابلاغ رسالت نیست. بدین ترتیب، جز به آنچه الله ﻷبدان امر کرده، امر نمیکند و جز از آنچه الله ﻷاز آن نهی کرده، نهی نمیکند؛ و بر این اساس است که اطاعت از او، اطاعت از الله ﻷو نافرمانی از او، نافرمانی از الله ﻷمیباشد و نیز تکذیب رسول الله، تکذیب و دروغ انگاشتن اخبار الله ﻷو از جمله اینکه محمد جفرستادهی الله است، میباشد. الله متعال میفرماید: ﴿ وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٧٩ مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠ ﴾، «ما شما را به عنوان پیامبری برای (هدایت همه) مردم فرستادهایم و کافی است که خداوند گواه (بر تبلیغ تو و پذیرش یا عدم پذیرش آنان) باشد. هر که از پیامبر اطاعت کند، درحقیقت از الله اطاعت کرده است (چرا که پیامبر جز به چیزی دستور نمیدهد که الله بدان دستور داده باشد و جز از چیزی نهی نمیکند که الله از آن نهی کرده باشد) و هر که (به اوامر و نواهی تو) پشت کند (خودش مسؤول است و باک نداشته باش) ما شما را به عنوان مراقب (احوال) و نگهبان (اعمال) آنان نفرستادهایم (بلکه بر رسولان پیام باشد و بس)».
و میفرماید: ﴿ فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظًاۖ إِنۡ عَلَيۡكَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ ﴾[الشوری: ۴۸] «اگر (مشرکان از پذیرش دعوت تو) رویگردان شدند (باک مدار و غمگین مباش) چرا که ما تو را به عنوان مراقب و مواظب (کردار و رفتار) ایشان نفرستادهایم. بر تو پیام باشد و بس». و نیز میفرماید: ﴿ إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ ٢٣ ﴾[فاطر: ۲۳] «تو تنها بیم دهندهای و بس».
و از جمله آیات با عظمتی که این معانی را واضح کرده و آنها را مقرر داشته و موجب رسوخ آنها در قلوب میشود، آن است که الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤ ﴾[النجم: ۱-۴] «سوگند به ستاره در آن زمان که دارد غروب میکند! یار شما (محمد) گمراه و منحرف نشده است و راه خطا نپوئیده است و به کژراهه نرفته است. و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی الله بدو) وحی و پیام میگردد».
الله ﻷدر این آیه به ستاره در زمانیکه در افق، در آخر شب، هنگامیکه شب پشت کرده و روز روی میآورد، سوگند یاد کرده است، چرا که در آن آیات و نشانههای بزرگی میباشد و این مساله موجب سوگند خوردن بدان شده است و برای خالق سوگند یاد کردن به هریک از مخلوقاتش که میخواهد، میباشد ولی برای مخلوق جز سوگند خوردن به خالق جایز نمیباشد.
آنچه در این آیه بدان سوگند یاد شده، شهادت و گواهیای برای رسول الله جمیباشد به اینکه ایشان وظیفهشناس و هدایتگر و تابع حق بوده و گمراه نیست، یعنی جاهلی که در غیر راه مستقیم و بدون علم حرکت کند، نیست و نیز «الغاوی» نیست یعنی عالم به حق و حقیقتی که عمدا از آن رویگرداند، نیست. بدین ترتیب الله ﻷفرستاده و شریعتش را از مشابهت با گمراهانی همچون نصاری و روشهای یهود و از علم بر چیزی و کتمان آن و عمل خلاف آن منزه گردانیده است؛ بلکه رسول الله جو شریعتی که الله ﻷآنرا با او فرستاده است، در نهایت مستقیم بودن و میانهروی و راستی و درستی میباشد؛ و بر این اساس است که الله ﻷفرمودند: ﴿ وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ﴾یعنی هیچ سخنی را از روی هوی و هوس و یا غرض و هدفی نمیگوید: ﴿ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ﴾یعنی فقط آنچه را که بدو امر شده است، میگوید و آنرا کاملا و بدون کمی و زیادی به مردم ابلاغ میکند. بنابراین الله ﻷاعلان فرموده است که پیامبر جاز اینکه در دانش و هدف خود گمراه باشد، منّزه است. و این مستلزم آن است که پیامبر جدر علم خود راهیافته و هادی و دارای هدفی نیکو و خیرخواه خلق باشد. برعکس آنچه اهل گمراهی بر آن هستند که دانش آنها فاسد و قصد و هدفشان باطل است [۳۷۳].
و رسول الله جبرای ما بیان فرمودند که ایشان صادق و امین میباشند و رسالت را ابلاغ و امانت را ادا و امت را نصیحت فرمودند تا اینکه مرگ به سراغشان آمد.
از عبدالله بن عمروبروایت است که میگوید: هر آنچه از رسول الله جمیشنیدم، مینوشتم تا آنها را حفظ کنم که قریش مرا از این عمل نهی کردند و گفتند: تو هر چیزی را که از رسول الله جمیشنوی مینویسی، درحالیکه ایشان نیز بشرند و (همچون هر بشری) در حال خشم و رضا نیز سخن میگویند. همان بود که از نوشتن دست کشیده و این موضوع را با رسول الله جدر میان گذاشتم. ایشان فرمودند: «اكْتُبْ فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا یَخْرُجُ مِنْهُ إِلَّا حَقٌّ». «بنویس، چرا که سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست از آن جز حق بیرون نمیآید» [۳۷۴].
و در روایت ابوهریره سآمده است که رسول الله جفرمودند: «لَا أَقُولُ إِلَّا حَقًّا»«جز حق چیزی نمیگویم». برخی از اصحاب رسول الله جگفتند: یا رسول الله، براستی که گاهی با ما مزاح و شوخی میکنید؟ فرمودند: «إِنِّی لَا أَقُولُ إِلَّا حَقًّا». «همانا من جز حق چیزی نمیگویم» [۳۷۵].
و کافی است که در این باب، این آیات را بخوانیم که قلب در برابر آنها خشوع و خضوع کرده و به سبب آن پریشان و مضطرب میگردد. الله ﻷدر حق فرستاده و حبیب و خلیلش محمد جمیفرماید: ﴿ وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ٤٦ فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِينَ ٤٧ ﴾، «اگر پیامبر پارهای سخنان را به دروغ بر ما میبست، با دست راست او را میگرفتیم. سپس رگ دلش را پاره میکردیم و کسی از شما نمیتوانست مانع (این کار ما درباره) او شود (و مرگ را از او باز دارد)».
حافظ ابن کثیر در مورد این آیات میگوید: «الله ﻷمیفرمایند: ﴿ وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا ﴾یعنی اگر محمد جآنطور که مشرکان گمان میکنند بر ما دروغ بسته و در رسالتش زیاد و کم میکرد، یا اینکه چیزی از جانب خود گفته و به ما نسبت میداد، در صورتی که اینچنین نیست، قطعاً به سرعت با عقوبت ما روبرو میشد و بر این اساس است که الله ﻷفرمود: ﴿ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ﴾گفته شده معنای آن این است که با دست راست از او انتقام میگرفتیم. چرا که در آن گرفتن شدیدتر میباشد. و نیز گفته شده که دست راست او را میگرفتیم.
﴿ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ﴾ابن عباس ب [۳۷۶]میگوید: «وتین» آن رگی است که قلب بدان آویخته است. و آن رگی است که متصل به قلب میباشد و هرگاه قطع شود، انسان میمیرد. [شاهرگ یا سرخرگ دل که خون از آن به تمام رگها روان میباشد].
و اینکه الله ﻷفرمودند: ﴿ فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِينَ ﴾یعنی زمانیکه ارادهی چیزی را در مورد او داشته باشیم، هیچیک از شما قادر نیست تا در بین ما و او مانع شود؛ و معنی این سخن آن است که بلکه او صادق و هدایتگر و وظیفه شناس میباشد چرا که الله ﻷبرای ایشان آنچه را که از جانب حق جلجلاله ابلاغ میکردند، مقرر فرموده و نیز او را با معجزات روشن و دلایل قطعی تایید کردند [۳۷۷].
آری چیزی نیست که رسول الله جبدان خبر داده باشد مگر اینکه همانطور که بدان خبر دادند، محقق شده است. و تاریخ بشریت بر این مساله شاهد و گواه میباشد. بلکه به صداقت و راستی رسول الله جدشمن قبل از دوست و کافر قبل از مسلمان شهادت داده است. بلکه قبل از بعثت، او را لقب «الصادق الامین» داده بودند و چه شهادتی از این بهتر و محکمتر؟
و ترمذی در سنن و ابن ابی حاتم در تفسیرش و حاکم در مستدرک و دارقطنی در علل و دیگران [۳۷۸]از علی روایت کردهاند که ابوجهل به رسول الله جگفت: ما تو را تکذیب نمیکنیم، بلکه آنچه را که با آن آمدی (آنرا آوردی) تکذیب میکنیم که الله متعال این آیه را نازل فرمودند: ﴿ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣ ﴾[الأنعام: ۳۳] «(ناراحت مباش) چرا که آنان (از ته دل به صدق تو ایمان دارند و در حقیقت) تو را تکذیب نمیکنند. بلکه ستمکاران (چون ایشان، از روی عناد) آیات الله را انکار مینمایند».
نبوت رسول الله جدر برابر امتحانات بسیاری قرار گرفت و هر بار صدق رسول الله جدر هر آنچه از جانب پروردگارش بدان خبر دادند، روشن گردید؛ از جملهی این امتحاناتی که از دلایل روشن و واضح بر نبوت رسول الله جبود، مسالهی پیروز شدن روم بر فارس بود که داستان آن از این قرار است: زمانیکه فارس که مشرک و بندهی بتها و بارگاهها بودند، بر روم پیروز شدند درحالیکه روم اهل کتاب و در فلسطین بودند، مشرکان در مکه خوشحال شدند و مسلمانان را به عاقبت رومیان تهدید کردند و بدین سبب مومنان ناراحت شدند، که الله ﻷاین آیات را نازل فرمود: ﴿ الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ يَنصُرُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ ٥ وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٦ ﴾[الروم: ۱-۶] «الف. لام. میم. رومیان (از ایرانیان) شکست خوردهاند. (این شکست) در نزدیکترین سرزمین (به سرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داده است) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد. در مدّت چند سالی. همه چیز در دست الله و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنان پیروز میگردند. ضعف و قدرت و شکست و پیروزی و غیره آزمون خداوندی است). در آن روز (که رومیان پیروز میگردند) مؤمنان شادمان میشوند. (آری! خوشحال میشوند) از یاری الله. الله هر کسی را که بخواهد یاری میدهد و او بس چیره (بر دشمنان خود) و بسیار مهربان (در حق دوستان خویش) است. این وعدهای است که الله داده است و خداوند هرگز در وعدهاش خلاف نخواهد کرد و لیکن بیشتر مردم (که کافران و مشرکان و منافقانند، این را) نمیدانند».
و رسول الله جاین آیات را تلاوت کردند و مومنان خوشحال و شادمان گشته و با این آیات کافران مورد تمسخر قرار گرفتند. و در این آیات، هرگز دلیلی مبنی بر این وجود ندارد که روم شکسته خورده شکستشان به پیروزی تبدیل میگردد، خصوصاً که نص قرآنی، مدتی را برای آن تعیین کرده است «فِی بِضْعِ سِنِینَ». و (البضع) میان ۳ تا ۹ سال میباشد. و بلکه خبر به صیغهای وارد شده که تاویل نمیپذیرد. ﴿ وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ﴾و ۷ سال نگذشته بود که فرمودهی الله ﻷتحقق یافت و مومنان خوشحال شده و صدق رسول الله جآشکار گشت.
و از دیگر دلایل صدق نبوت رسول الله جامور غیبی بسیاری میباشد که در عصر ایشان رخ نداده و بلکه همانطور که فرمودند و بدانها خبر دادند، پس از ایشان اتفاق افتاد. و بلکه برخی از آنها در عصر ما مشهور گشت.
براستی چه کسی محمد جرا از آنها خبر داده، آن هم روزی که دستگاهها و امکانات مختلف برای جستجوی علمی نبوده و نیز هواپیمایی نبوده و نیز ماههای مصنوعی که برای هدفهای علمی بوسیله موشکهای فضایی به فضا پرتاب شود، نبوده است؟
نمونه مثالهایی از اخباری که رسول الله جبدان خبر دادهاند و در عصر ما کشف شدند [۳۷۹]:
۱- هیچکس گمان نمیکرد که اصل و اساس آسمان و ستارگان آن دود باشند. تا اینکه دستگاههای جستجوگر علمی ایجاد شد و به وسیلهی آنها محققین بقایای آن دود را که پیوسته ستارگان از آن به وجود میآیند، مشاهده کردند. درحالیکه الله ﻷدر ۱۴ قرن پیش به این مساله در قرآن اشاره کرده و فرمودند: ﴿ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ ١١ ﴾[فصلت: ۱۱] «سپس اراده آفرینش آسمان کرد، درحالیکه دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای)».
۲- اخیرا محققان کشف کردهاند که ماه در ابتدا مشتعل بوده است و سپس شعلهی آن خاموش گشته و نور و روشنایی آن محو گشته است و نوری که در شب از آن میتابد، در واقع انعکاسی از چراغی دیگر که همان خورشید است، میباشد. الله ﻷ(به این مساله در قرآن اشاره کرده و) فرمودند: ﴿ فَمَحَوۡنَآ ءَايَةَ ٱلَّيۡلِ وَجَعَلۡنَآ ءَايَةَ ٱلنَّهَارِ مُبۡصِرَةٗ ﴾[الإسراء: ۱۲] مفسران میگویند: ﴿ ءَايَةَ ٱلَّيۡلِ ﴾ماه و ﴿ ءَايَةَ ٱلنَّهَارِ ﴾خورشید میباشد [۳۸۰].
۳- و هیچکس تصور نمیکرد که کوهها همچون میخ در زمین فرو رفتهاند، تا اینکه پژوهشگران کشف کردند که در زیر لایهی سخت زمین، که ما در روی آن زندگی میکنیم، لایهای نرم و لزج وجود دارد و هر کوهی ریشهای دارد که در این لایهی نرم و لزج حرکت میکند و بدین ترتیب لایهی سخت زمین را که برروی آن زندگی میکنیم از لرزش در زیر پایمان به سبب نرمی که در زیر آن قرار دارد، حفظ میکند، الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا ٧ ﴾[النباء: ۷] «و آیا کوهها را میخهائی ننمودهایم؟».
و نیز میفرماید: ﴿ وَجَعَلۡنَا فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمۡ ﴾[الأنبیاء: ۳۱] «ما در زمین کوههای استوار و ریشهداری پدید آوردهایم تا زمین انسانها را مضطرب نسازد و توازن آنان را به هم نزند (و کوهها از فشار گدازهها و گازهای درونی و حرکات پوسته زمین و از وزش تند بادها، تا حدّ زیادی جلوگیری کنند)».
۴- و محققان کشف کردند که در همهی گیاهان قانون زوجیت مذکر و مونث وجود دارد درحالیکه قبل از آن کسی بدین مساله آگاهی نداشت. (درحالیکه الله متعال بدین مساله در قرآن اشاره کرده) فرمودند: ﴿ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا يَعۡلَمُونَ ٣٦ ﴾[یس: ۳۶] «تسبیح و تقدیس خداوندی را سزاست که همه نرها و مادهها را آفریده است، اعم از آنچه از زمین میروید و از خود آنان و از چیزهائی که ایشان نمیدانند».
۵- و پزشکان کشف کردند که عصبهایی که با سوختن توسط آتش یا شدت سرما به درد میآیند، فقط در پوست هستند، همانطور که باقی عصبهای حس در پوست متمرکز میباشند. درحالیکه قرآن بیان کرده که درد در اثر سوختن، در پوست میباشد. قرآنی که الله ﻷآنرا بر محمد نازل فرمود: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا ٥٦ ﴾[النساء: ۵۶] «بیگمان کسانی که آیات و دلائل ما را انکار کرده و انبیاء ما را تکذیب نمودهاند، بالاخره ایشان را به آتش شگفتی وارد میگردانیم و بدان میسوزانیم. هر زمان که پوستهای (بدن) آنان بریان و سوخته شود، پوستهای دیگری به جای آنها قرار میدهیم تا (چشش درد، مستمر باشد و) مزه عذاب را بچشند. خداوند، توانا (بر عذاب منکران و کافران) حکیم است (و از روی حکمت کیفر میدهد)».
۶- بشریت نمیدانست که در دریا غیر از موج سطحی، موج داخلی نیز میباشد. و نیز احدی نمیدانست که موج با سطح مائل آن، نوری را که از بالا بر آن نفوذ میکند، متشتت و پراکنده کرده و بدین سبب موجب تاریکی در دریا میگردد، همانطور که ابرها عمل میکنند و مانع نفوذ برخی از پرتوهای نور به زمین میشوند؛ لیکن همهی این اسرار را الله ﻷدر یک آیه ذکر کرده و میفرماید: ﴿ أَوۡ كَظُلُمَٰتٖ فِي بَحۡرٖ لُّجِّيّٖ يَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ يَدَهُۥ لَمۡ يَكَدۡ يَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ ٤٠ ﴾[النور: ۴۰] «یا (اعمال آنان) بسان تاریکیهائی در دریای ژرف موّاجی است که امواج عظیمی آنرا فرا گرفته باشد و بر فراز آن امواج عظیم، امواج عظیم دیگری قرار گرفته باشد (و موجهای کوه پیکر بر یکدیگر دوند و به بالای همدیگر روند) و بر فراز امواج (خوفناک دریا) ابرهای تیره خیمه زده باشند. تاریکیها یکی بر فراز دیگری جای گرفته (و آن چنان ظلمتی و وحشتی پدید آمده باشد که مسافر دریا) هرگاه دست خود را به در آورد (و بدان بنگرد، به سبب تاریکی وحشتزای بیرون و هراس دل از جای کنده درون) ممکن نیست که آنرا ببیند. (آری! نور حقیقی در زندگی انسانها فقط نور ایمان است و بدون آن فضای حیات تاریک و ظلمانی است. نور ایمان هم تنها از سوی الله عطاء میگردد) و کسی که الله نوری بهره او نکرده باشد، او نوری ندارد (تا وی را به راه راست رهنمود کند و بر راستای راه بدارد)».
این اسرار و دیگر اسراری که در اعماق آسمانها، آبها و درون زمین و در چهارپایان و گیاهان و در ترکیب انسان میباشند، انسان آنها را جز در این زمان نشناخته است. آنهم پس از ساختن دقیقترین دستگاهها که امکان شناخت این اسرار را فراهم میکند. براستی چه کسی این اسرار را در ۱۴۰۰ سال پیش برای محمد جروشن ساخت؟ آری چه کسی به محمد جاین اسرار را تعلیم داده و او را از این اسرار و رموز آگاه ساخته تا آنها را برای مردم نقل کند؟ براستی که او الله علیم و خبیر است، چرا که محمد جبنده و فرستادهی اوست.
و از جملهی این امور غیبی که رسول الله جدر مورد آن سخن گفتهاند و در عصر ایشان اتفاق نیفتاده است، معجزات زیر میباشد:
۱- امام بخاری در صحیحشان از عدی بن حاتم سروایت کرده که میگوید: درحالیکه نزد رسول الله جبودم، ناگاه مردی آمد که از فقر و تنگدستی شکایت کرد و سپس مردی دیگر آمده و از راهزنی و ناامنی راه شکایت کرد. رسول الله جفرمودند: «یَا عَدِیُّ، هَلْ رَأَیْتَ الحِیرَةَ؟»«ای عدی، آیا شهر حیره را دیدهای؟» گفتم: آنرا ندیدهام، ولی اسمش را شنیدهام. رسول الله جفرمودند: «فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَیَاةٌ، لَتَرَیَنَّ الظَّعِینَةَ تَرْتَحِلُ مِنَ الحِیرَةِ، حَتَّى تَطُوفَ بِالكَعْبَةِ لاَ تَخَافُ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ». «اگر عمرت طولانی باشد خواهی دید که زنی هودج نشین از حیره سفر میکند (تا آنکه به مکه میرسد) و کعبه را طواف میکند و به جز از الله ﻷاز کسی ترسی ندارد». عدی سمیگوید: با خود گفتم: پس راهزنان قبیلهی طیئ که آتش فتنه و فساد را در شهرها برافروختهاند، کجا خواهند رفت؟ (سپس رسول الله جفرمودند:) «وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَیَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَی».«و اگر عمرت طولانی گردد، (خواهی دید که) گنجهای کسری فتح خواهند شد»، گفتم: کسری بن هرمز؟ رسول الله جفرمودند: «كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ، وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَیَاةٌ، لَتَرَیَنَّ الرَّجُلَ یُخْرِجُ مِلْءَ كَفِّهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ، یَطْلُبُ مَنْ یَقْبَلُهُ مِنْهُ فَلاَ یَجِدُ أَحَدًا یَقْبَلُهُ مِنْهُ، وَلَیَلْقَیَنَّ اللَّهَ أَحَدُكُمْ یَوْمَ یَلْقَاهُ، وَلَیْسَ بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ تَرْجُمَانٌ یُتَرْجِمُ لَهُ، فَلَیَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أَبْعَثْ إِلَیْكَ رَسُولًا فَیُبَلِّغَكَ؟ فَیَقُولُ: بَلَى، فَیَقُولُ: أَلَمْ أُعْطِكَ مَالًا وَأُفْضِلْ عَلَیْكَ؟ فَیَقُولُ: بَلَى، فَیَنْظُرُ عَنْ یَمِینِهِ فَلاَ یَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ، وَیَنْظُرُ عَنْ یَسَارِهِ فَلاَ یَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ».«(بله) کسری بن هرمز؛ و اگر عمرت طولانی گردد میبینی که مردی با مشتی پر از طلا و نقره کسی را میجوید که از وی بپذیرد، لیکن کسی را نمییابد که از وی بپذیرد. و هریک از شما الله ﻷرا ملاقات میکند، در آن روز که او را ملاقات میکند میان او و الله ﻷترجمانی نیست که سخنان الله متعال را ترجمه کند. همانا الله ﻷبه او میگوید: آیا به سوی تو پیامبری نفرستاده بودم که (احکام را) به تو برساند؟ وی میگوید: آری (فرستاده بودی). الله ﻷمیفرماید: آیا به تو مال و فرزند و افزونی نداده بودم؟ میگوید: آری داده بودی. وی به سوی راست مینگرد و به جز دوزخ چیزی نمیبیند و به سوی چپ مینگرد و به جز دوزخ چیزی نمیبیند». عدی سمیگوید: از رسول الله جشنیدم که میفرمود: «اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقَّةِ تَمْرَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ شِقَّةَ تَمْرَةٍ فَبِكَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ». «خود را از آتش دوزخ حفظ کنید هرچند با (صدقهی) نصف خرمایی باشد و اگر کسی آنرا هم نیافت، پس با زبان خوش و سخنان نیکو خود را از آتش دور کند». عدی سمیگوید: سپس دیدم که زن هودج نشین از حیره سفر میکند و کعبه را طواف مینماید و به جز از الله ﻷاز کسی ترس ندارد و من در زمرهی کسانی بودم که گنجهای کسری بن هرمز را گشودند و اگر عمر شما طولانی گردد قطعا مصداق سخن ابوالقاسم جرا خواهید دید که کسی با مشتی از طلا خارج میگردد [۳۸۱].
۲- از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمودند: «سَتَكُونُ فِتَنٌ، القَاعِدُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ القَائِمِ، وَالقَائِمُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ المَاشِی، وَالمَاشِی فِیهَا خَیْرٌ مِنَ السَّاعِی، وَمَنْ یُشْرِفْ لَهَا تَسْتَشْرِفْهُ، وَمَنْ وَجَدَ مَلْجَأً أَوْ مَعَاذًا فَلْیَعُذْ بِهِ» [۳۸۲]. «بزودی فتنههایی رخ خواهد داد که در آنها آنکه نشسته از آنکه ایستاده، بهتر است و آنکه ایستاده از آنکه راه میرود بهتر است و کسی که راه میرود، از کسی که میدود بهتر است. (هرکس دخالت کمتری در فتنهها داشته باشد بهتر است) و هرکس که به سراغ فتنهها برود، او را هلاک خواهد کرد. لذا هرکس پناهگاهی یافت، بایستی که به آن پناه ببرد».
۳- و از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمودند: «إِذَا هَلَكَ كِسْرَى فَلاَ كِسْرَى بَعْدَهُ، وَإِذَا هَلَكَ قَیْصَرُ فَلاَ قَیْصَرَ بَعْدَهُ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتُنْفَقَنَّ كُنُوزُهُمَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» [۳۸۳]. «هرگاه کسری هلاک شد، پس از او کسرایی دیگر نمیباشد و هرگاه قیصر هلاک شد قیصری پس از او نمیباشد؛ سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست حتما حتما گنجهای آنها را در راه الله ﻷانفاق خواهی کرد».
۴- از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمودند: «صِنْفَانِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لَمْ أَرَهُمَا، قَوْمٌ مَعَهُمْ سِیَاطٌ كَأَذْنَابِ الْبَقَرِ یَضْرِبُونَ بِهَا النَّاسَ، وَنِسَاءٌ كَاسِیَاتٌ عَارِیَاتٌ مُمِیلَاتٌ مَائِلَاتٌ، رُءُوسُهُنَّ كَأَسْنِمَةِ الْبُخْتِ الْمَائِلَةِ، لَا یَدْخُلْنَ الْجَنَّةَ، وَلَا یَجِدْنَ رِیحَهَا، وَإِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ كَذَا وَكَذَا» [۳۸۴]. «دو گروه از اهل دوزخ هستند که من آنها را در جامعه و زمان خود ندیدهام. گروه نخست، گروهی هستند که شلاقهایی همچون دم گاو به دست دارند و با آن مردم را میزنند و گروه دوم زنانی هستند که لباس به تن دارند اما برهنهاند. به دیگران تمایل دارند و دیگران را به سوی خود متمایل میکنند، موهای سرهایشان همچون کوهان شتر است، این زنها به بهشت نمیروند و بوی آنرا احساس نخواهند کرد، درحالیکه بوی بهشت از فاصلههایی چنین و چنان به مشام میرسد».
همهی این اخبار و بسیاری دیگر از اخباری که ذکر شده، از معجزات جاویدان رسول الله جمیباشد. و رسول الله جبه چیزی از جانب پروردگارشان جلجلاله، خبر ندادند مگر اینکه به مثل آنچه از آن خبر دادهاند، اتفاق افتاده است چرا که او صادق المصدوق است که از روی هوی و هوس سخن نمیگوید.
با این همه، گروه خبیثی از قدیم بوده که ادعای عقلانیت کرده و عقل را بر نقل صحیح از رسول الله جمقدم داشتهاند. بگونهای که آنچه عقلهایشان قبول کند، آنرا تصدیق کرده و آنچه را که عقلشان انکار کند، آنرا رد میکنند و عقل را میزان و حاکم قرار دادهاند. بدین ترتیب اگر نقلی صحیح و خبری صادق، از صادق المصدوق جوارد شده باشد و عقلهای مریض اینها آنرا نفهمد و درک نکند، نقل را رد کرده و آنرا متهم میکنند و عقل را بزرگ پنداشته و آنرا مقدس میشمارند.
و این همان اصل فساد در عالم میباشد، چنانکه امام ابن قیم /میگوید: «براستی معارضهی بین عقل و نقل، اصل هر فسادی در عالم میباشد و از هر وجهی با دعوت پیامبران متضاد میباشد، چرا که پیامبران به سوی مقدم داشتن وحی بر آراء و معقولات دعوت میدهند، درحالیکه طرف مقابل آنها، در تضاد با این دعوت به سوی مقدم داشتن آراء و معقولات بر وحی دعوت میدهند، بگونهای که اتباع و پیروان پیامبران، وحی را بر رأی و معقولات مقدم میدارند و اتباع و پیروان ابلیس یا نمایندگان وی، عقل را بر نقل مقدم میکنند» [۳۸۵].
امام شهرستانی در کتابش ملل و نحل میگوید: «بدان که اولین شبههای که در خلقت واقع شد، شبههی ابلیس بود و مصدر آن استبداد در رای در مقابل نص و اختیار کردن هوی و هوس در معارضه با امر و تکبر ورزیدن به مادهای که از آن خلق شده بود (آتش) در برابر مادهای که آدم ÷از آن خلق شده (گل) بود؛ و از این شبهه، شبهات دیگر منشعب گردید» [۳۸۶].
آنچه موجب اندوه قلب میشود آن است که این عقلانیون، با هالهای از تبلیغات خبیثی احاطه شدهاند که موجب اضافه شدن القاب و اوصافی بزرگ به آنها شده است، همچون آزاد اندیشان، مجددان، اندیشمندان و روشنفکران و... و همهی اینها بدان سبب است تا مردم را به سوی خود جذب کنند.
ما نیز قدر و ارزش عقل را انکار نمیکنیم یا اینکه جایگاه آنرا هدر نمیدانیم، هرگز، بلکه براستی اسلام عقل را گرامی داشته و به رشد و تزکیهی آن تشویق کرده است؛ بلکه عقل در معرفت و شناخت علوم و کمال و صلاح اعمال شرط میباشد و با عقل است که علم و عمل کامل میگردد [۳۸۷]. لیکن بدین شرط که عقل، قدر و منزلت و حد و حدودش را بشناسد و از آن تجاوز و تعدی نکند و با تمام وجود، تسلیم الله ﻷ، پروردگار جهانیان باشد.
الله ﻷاز امام مالک بن انس /راضی باشد آنجا که فرمود: «هر زمان مردی مجادله کنندهتر از مردی دیگر نزد ما آمد، قصد آن داشت تا آنچه را که جبرئیل با آن به سوی رسول الله جآمده، به خاطر جدل آنها ترک کنیم».
بنابراین بر ما واجب است که خبر رسول الله ج- به شرط اینکه صحیح و بر طبق قواعد علمای حدیث باشد - را به عقلها و آراء و فهم و تحلیلمان مقدم کنیم. و نیز از حکم و کلامش اطاعت کنیم و از او در هر آنچه با آن آمده است، تبیعت و پیروی کنیم. چه عقلمان آنرا درک کند یا درک نکند. تفاوت میان سلف صالح و اهل بدعت و هوی و هوس آن است که سلف صالح اصل را در دین، اتباع و تسلیم و رضایت بدان قرار دادند و معقولات را تابع منقولات قرار دادهاند. اما اهل هوی و هوس و بدعت، اساس دینشان را بر معقولات قرار داده و منقول را تابع معقول قرار دادهاند. الله ﻷرحمت کند کسی را که گفت: اسلام همچون پلی است که جز با تسلیم از آن عبور نمیشود.
زیباست که این مبحث مهم را با این کلمات زیبا، به پایان برسانیم.
علم العلیم و عقل العاقل اختلفا
من ذا الذی فیها قد احرز الشرفـا
فالـعلم قـال: أنـا احرزت غایته
و العقل قال: أنا الرحمن بیعرفا
فافصح العلم إفصاحاً وقال له:
باینـا الـله فـی قـرآنـه اتصفــا
فأیقن العقل إن العلـم سیـده
فقبل العقل رأس العلم وانصـرفا
«علم عالم و عقل عاقل با یکدیگر اختلاف کردند، که کدامیک از آنها، شرف و بزرگی را حاصل کرده است بگونهای که علم گفت: من نهایت و غایت آنرا به دست آوردهام. و عقل گفت: با من است که الله ﻷشناخته میشود. علم با فصاحت تمام به عقل گفت: الله ﻷکدامیک از ما را در قرآنش بدان توصیف کرده است. پس عقل یقین کرد که علم سید و آقای آن است و سر علم را بوسید و بازگشت».
و الله ﻷرحمت کند امام ابن قیم /را که میگوید: [۳۸۸]
لا یـستـقـل العقل دون هدایة
بـالـوحی تاصـیلا ولا تفصیلا
كالطرف دون النور لیس بمدرك
حتــی یـراه بـكـرة واصـیــلا
فإذا النبوة لم ینلك ضــیاؤهـا
فالعـقل لا یهدیك قط سبیــلا
نـور النبـوة مثل نور الشـمس
للعین البصیرة فاتـخذه دلیــلا
طرق الهـدی مسدودة إلا علی
من أم هذا الــوحـی والتنزیـلا
فإذا عدلـت عن الطریق تعمدا
فاعـلـم بأنـك ما أردت وصـولا
یا طالبـا درك الهـدی بالعقل
دون النقل فلن تلقی لذاك دلیلا
«عقل بدون هدایت وحی، نه در جزئیات و نه در کلیات مستقل نیست، مانند چشم که بدون نور، بینندهی صبحگاه و شامگاه نیست. وقتی که نبوت روشناییاش را به تو ندهد، پس عقل تو هرگز تو را به راهی رهنمون نخواهد کرد. [۳۸۹]راههای هدایت محدود است مگر برای کسی که قصد وحی و قرآن را داشته باشد. وقتی که از روی عمد از راه راست منحرف شدی، بدان هرگز ارادهی وصول به مقصود را نداری. ای کسی که به دنبال درک هدایت با عقل، بدون نقل هستی، هرگز برای این عملت دلیلی نخواهی داشت».
[۳۷۳] تفسیرابن کثیر، سوره النجم، وتفسیر السعدی عند هذه الآیة. [۳۷۴] أخرجه أحمد (۲/۱۶۲) وابن أبی شیبة فی المصنف (۵/۳۱۳) وأبوداود، کتاب العلم، باب فی کتابة العلم (۳۶۴۲) والدارمی (۴۸۴) والحاکم (۱/۱۰۵، ۱۰۶) وصححه والرامهرمزی فی المحدث الفاصل (۳۶۶) والمزی فی تهذیب الکمال (۳۱/۳۸) والخطیب فی الجامع لأخلاق الراوی (۲/۳۶) وابن عبدالبر فی جامع بیان العلم (۲۹۲) وابن عساکر فی تاریخه (۳۱/۲۶۰) وصححه العلامة الألبانی /فی الصحیحة (۱۵۳۲) وصحیح الجامع (۱۱۹۶). [۳۷۵] أخرجه أحمد (۲/۳۴۰، ۳۶۰) والبخاری فی الأدب المفرد (۲۶۵)، والترمذی کتاب البر والصلة باب ما جاء فی المزاج (۱۹۹۰) وفی الشمائل (۲۳۲) وقال: «هذا حدیث حسن صحیح» وأبوالفضل المقری فی أحادیث فی ذم الکلام (۴/۱۶۷) والبیهقی فی الکبری (۱۰/۲۴۸) والطبرانی فی الأوسط (۸۷۰۶) وابن عساکر فی تاریخه (۴/۳۵) وصححه العلامة الألبانی فی صحیح الجامع (۲۴۹۴) والصحیحة (۱۷۲۶) وقال الذهبی فی تاریخ الإسلام (۱/۱۳۴): وهو صحیح. [۳۷۶] أخرجه وکیع بن جراح فی الزهد (۵۹) والطبری فی تفسیره (۳۴۶۹۰-۳۴۶۹۳) والحاکم (۲/۵۴۴) وعلقه البخاری فی صحیحه بصیغة الجزم فی کتاب التفسیر، تفسیر الحاقة. وهو عند ابن أبی حاتم موصولا – کما فی تغلیق التعلیق (۳/۶۰) وقال الحافظ فی الفتح (۸/۶۶۴): وإسناده قوی. [۳۷۷] انظر: تفسیر ابن کثیر (۴/۴۱۸). [۳۷۸] أخرجه الترمذی فی السنن، کتاب القرآن، باب ومن سورة الأنعام (۳۰۶۴) وابن أبی حاتم فی تفسیره (لسورة الأنعام، ۳۳) والحاکم فی مستدرک (۲/۳۱۵) والدار قطنی فی علله (۴/۱۴۳) والقاضی عیاض فی الشفاء (۱/۱۴۹) من حدیث علی سمرفوعاً وأخرجه الطبری فی تفسیره (۱۳۲۳۱، ۱۳۲۳۲) والترمذی (عقب رقم: ۳۰۶۴) وابن أبی حاتم فی تفسیره من حدیث ناجیه بن کعب مرسلا (فأسقط علیا من الإسناد). قلت: وقد رجح المرسل غیر واحد من الحفاظ، کالبخاری والترمذی والدار قطنی وغیرهم، فراجع علل الدار قطنی (۴/۱۴۳) وسنن الترمذی، وعلل الترمذی الکبیر (۴۳۰)، وضعفه الشیخ الألبانی فی ضعیف الترمذی. [۳۷۹] کتاب الإیمان، کتاب تعلیم الواجبات الدینیة، لمجموعة من العلماء (ص ۸۶) موسسة الرسالة. [۳۸۰] انظر: تفسیر الطبری (تفسیر الإسراء: ۱۲) ففیه جملة من الآثار فی ذلک. [۳۸۱] أخرجه البخاری، کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام (۳۵۹۵). [۳۸۲] أخرجه البخاری، کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام (۳۶۰۱، ۷۰۸۱، ۷۰۸۲). [۳۸۳] أخرجه البخاری، کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام (۳۶۱۸). [۳۸۴] أخرجه مسلم، کتاب اللباس والزینة، باب النساء الکاسیات العاریات المائلات الممیلات (۲۱۲۸). [۳۸۵] مختصر الصواعق المرسلة (۱/۲۹۳) للموصلی. [۳۸۶] الملل والنحل للشهرستانی (۱/۹-۱۰). [۳۸۷] مجموع الفتاوی لشیخ الإسلام (۳/۳۳۸، ۳۳۹). [۳۸۸] الصواعق المرسلة (۳/۹۷۸، ۹۸۱) للعلامة الإمام ابن القیم طیب الله ثراه ص ۳۰۶-۳۰۷. [۳۸۹] نور نبوت مثل نور خورشید است که برای چشم موجب بصیرت و بینایی میشود، پس آنرا به عنوان دلیل و برهان اتخاذ کن.