مقدمه: اصل این شروط
در فصل گذشته بیان گردید که کلمهی توحید، تنها کلمهای که همچون سرعت تیر در قالب حروفی بر زبان جاری گردد، نمیباشد، آنهم در وقتی که بسیاری از کسانی که آنرا تکرار میکنند، غافل از شروط مهمی میباشند که کلمهی توحید بدانها مقید است و نیز از مقتضیات آن که واجب است مقرون به نطق آن باشند، غافل میباشند.
لذا کلمهی توحید منهجی شامل و کامل میباشد که تمامی جوانب زندگی را در برمیگیرد. پس کسی که آنرا با زبان بگوید و با قلب تصدیق کند و اعضا و جوارح وی بدان ملتزم گردد، کاملاً و با تمام جوانب مختلف حیاتش وارد دین الله ﻷشده است و پس از این در شان و منزلت وی نیست که تنها در بخشی از حیاتش ملتزم به احکام الله ﻷباشد و در جوانب دیگر، از عبودیت و بندگی برای الله ﻷعاری باشد و بدین ترتیب از روشها و برنامهها و اوضاع و قوانین دیگر انتخاب نموده و اختیار کرده و با آنها زندگی و حیاتش را تنظیم کند. براستی این شان کسی که «لا إله إلا الله» را بر زبان جاری کرده و معنای آنرا دانسته و مقتضای آنرا فهمیده باشد، نیست.
به حسن /گفته شد: برخی مردم میگویند: هرکس بگوید «لا إله إلا الله» وارد بهشت میشود؟ حسن گفت: هرکس لا إله إلا الله بگوید و حق و فرض آنرا ادا کند، وارد بهشت میشود [۲۱۹].
و به وهب بن منبه گفته شد: آیا مفتاح و کلید بهشت «لا إله إلا الله» نیست؟ وی در پاسخ گفت: هیچ کلیدی نیست مگر دارای دندانههایی میباشد، پس اگر با کلیدی که دارای دندانه بود، آمدی، درِ بهشت برایت باز میگردد وگرنه بهشت برایت گشوده نمیشود [۲۲۰].
و از قواعد مقرر در اصول فقه آن است که [۲۲۱]: «زمانیکه حکم و سبب یکی باشد، مطلق بر مقید حمل میگردد. پس هرگاه نصوصی مطلق ذکر گردد و نصوص دیگری که در حکم و سبب با آنها یکی باشد، ذکر گردد، نصوص مطلق بر نصوص مقید حمل میگردد».
و احادیث شریفی که در فضل توحید وارد شدهاند و بیانگر آن هستند که وارد شدن به بهشت و تحریم آتش، مرتبط به کلمهی اخلاص و توحید «لا إله إلا الله» میباشند، اینگونه احادیث، احادیث مطلق میباشند که احادیث مطلق دیگری در این مورد اشاره شده که آنها را مقید به شروطی کرده است.
به عنوان مثال: رسول الله جفرمودند: «مَنْ مَاتَ وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ لا إله إلا الله، دَخَلَ الْجَنَّةَ»«هرکس بمیرد و بداند که هیچ معبود بر حقی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت میشود».
و نیز فرمودند: «أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلا الله، وَأَنِّی رَسُولُ اللهِ، لَا یَلْقَى اللهَ بِهِمَا عَبْدٌ غَیْرَ شَاكٍّ فِیهِمَا، إِلَّا دَخَلَ الْجَنَّةَ». «گواهی میدهم که معبود بر حقی جز خدای یکتا وجود ندارد و من فرستاده و رسول خدا هستم، هر بندهای با این دو شهادت الله ﻷرا ملاقات کند و در آن تردیدی به دل راه ندهد، وارد بهشت خواهد شد».
و به ابوهریره سدر حدیثی طولانی فرمودند: «فَمَنْ لَقِیتُ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْحَائِطِ یَشْهَدُ أَنْ لا إله إلا الله مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرْتُهُ بِالْجَنَّةِ».«هرکس را که در پشت این دیوار ملاقات کردی که گواهی دهد: هیچ معبود بر حقی جز الله ﻷوجود ندارد و در دلش بدان یقین داشته باشد او را به داخل شدن در بهشت بشارت بده».
و نیز فرمودند: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَشْهَدُ أَنْ لا إله إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ، إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ».«هرکس از ته قلب و از روی صداقت و اخلاص گواهی دهد که معبودی به حق جز الله ﻷنیست و محمد فرستادهی اوست، الله متعال آتش جهنم را بر او حرام میکند».
و فرمودند: «أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِی یَوْمَ القِیَامَةِ، مَنْ قَالَ لا إله إلا الله، خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ، أَوْ نَفْسِهِ». «نیکبختترین مردم نسبت به شفاعت من در روز قیامت، کسی است که از روی اخلاصی که برخاسته از قلبش باشد، بگوید: هیچ معبود به حقی جز الله ﻷنیست».
و فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إله إلا الله، یَبْتَغِی بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ ﻷ». «براستی الله ﻷآتش را بر گویندهی لا إله إلا الله که با گفتن آن خواستار دیدار وجه الله باشد، حرام گردانیده است».
همهی این احادیث شرطها و قیدهایی را که کلمهی توحید مقید به آنهاست، بیان میکند؛ و بیانگر آن است که کلمهی توحید، تنها کلمهای نیست که بر زبان جاری گردد، بلکه شرایط و قیدهایی دارد. و این شرطها و قیدها، بر اساس استقراء و استنباط و تتبع و بررسی در دلایل صحیح، از کتاب و سنت گرفته شده است. لذا خواهیم دید که برای هریک از این شروط، از کلام الله ﻷو احادیث صحیح رسول الله جآنچه که این شروط را تایید و ثابت میکند، میباشد و همهی آنها حقیقت توحید عملی را که شایسته است مردم بر آن باشند تاکید میکنند و بیانگر آنند که حقیقت توحید، مجرد جاری کردن کلمهی لا إله إلا الله بر زبان نمیباشد بلکه بایستی کسی که آنرا میگوید، نسبت به آن مخلص، صادق و عالم به شروط و مقتضیات و اوامر و نواهی و حدود آن باشد. یا به طور خلاصه، عالم به حرام و حلال آن یعنی آنچه را که حلال و حرام کرده، باشد؛ و قلبش بدان یقین داشته و بدان ایمانی جازم که هیچگونه شکی هرگز در آن راه ندارد، داشته باشد، چرا که ایمان به الله ﻷبدون علم یقینی، مفید و سودمند نمیباشد و یقین عبارت است از همهی ایمان؛ و بایستی به کلمهی توحید، التزام کامل داشته و آنرا در همهی امور زندگیاش قبول کند و به همراه همهی اینها، نهایت محبت با الله ﻷو رضایت از الله ﻷرا دارا باشد و با قلب و اعضا و جوارح به آنچه الله و رسولش جدوست دارند، متمایل باشد؛ گرچه آن چیز مخالف با هوی و هوس وی باشد؛ و نیز از هر آنچه الله و رسولش جنسبت به آن بغض و کراهت داشته آنرا ناپسند میدانند، اعراض و رویگردانی کند، گرچه هوی و هوسش بدان متمایل باشد.
این شرطها در این شعر زیبا جمع شده است:
وبشـروط سبعة قد قیدت
وفی النـصوص الوحی حقا وردت
فـإنه لـم ینـتفــع قـائلـها
بـالنطـق إلا حـیث یستكـملـهـا
العلـم والیقیــن والقبـول
والانــقـیـاد فــمادر مــا أقـــول
والـصـــدق والمـحـبــة
والإخـلاص وفقك الله لما أحبــه
«کلمهی توحید مقید به شروط هفتگانه میباشد که در نصوص وحی وارد شدهاند. پس تنها نطق به کلمهی توحید گویندهاش را نفع نمیرساند، مگر زمانیکه شروط آنرا کامل گرداند. که این شروط عبارتند از: علم و یقین و قبول و انقیاد و صدق و محبت و اخلاص؛ الله ﻷتو را در آنچه که دوست دارد، موفق بگرداند».
این شروط هفتگانه را شیخ حافظ ابن احمد حکمی [۲۲۲]/در کتاب ارزشمندش، «معارج القبول بشرح سلم الوصول إلى علم الأصول فی التوحید» ذکر کرده است. بزودی به هریک از این شرطها میپردازیم، تا توحید عملی را توضیح دهیم که واجب است به صورت حقیقی در حیات امت، در وقتی که اهل توحید در آن غریب شدهاند، ایجاد گردد. آنهم در وسط جاهلیت جاهلانی که همهی استعدادها و امکانات مادی و معنوی را برای مبارزه با توحید و اهل آن در قالب طرح و نقشههایی خبیث و بدنهاد به منظور جاهل کردن مسلمانان به حقیقت توحید، بسیج کردهاند تا با این تلاش حقیقت توحید را از زندگی و حیات مردم و واقعیتی که در آن هستند، کاملا جدا کنند.
[۲۱۹] أخرجه الشجری، فی الأمالی (۶) وعزاه ابن بطال فی شرحه لصحیح البخاری (۱/۲۲۰) للطبری. [۲۲۰] أخرجه البخاری، معلقا، کتاب الجنائز، باب من کان آخر کلامه «لا إله إلا الله» (فتح، ۳/۱۳۱۱) ووصله فی التاریخ الکبیر (۱/۹۵) وأبو نعیم فی الحلیة (۴/۶۶) والبیهقی فی الأسماء والصفات ص ۱۹۰ وإسحاق بن راهویه فی مسنده کما فی المطالب العالیة (۲۹۷۲) وحسنه ابن حجر /. [۲۲۱] انظر: المستصفی للغزالی (۲۶۲) والإحکام للآمدی (۳/۴ وما بعدها) ومذکرة أصول الفقه علی روضة الناظر: للشنقیطی (۴۱۱) ط دارالیقین. [۲۲۲] شیخ حافظ ابن احمد بن علی حکمی یکی از علمای کشور عربستان میباشد. وی عالمی از علمای منطقهی جنوب (تهامه) میباشد که در ۲۴ رمضان در سال ۱۳۴۲هـ،۱۹۴۲ م در روستای السلام از توابع شهر (المضایا) در جنوب شرقی شهر جازان متولد شد. در خانهای صالح رشد کرد سپس علم را از شیخ بزرگوارش عبدالله قرعاوی /آموخت. در طلب علم نبوغ خاصی داشت بگونهای که چون به سن ۱۹ سالگی رسید، شیخش از وی خواست تا کتابی در باب توحید تالیف کند و از او خواست تا کتاب به صورت شعر باشد تا حفظ آن برای طلاب آسان باشد. بدین ترتیب منظومهی ارزشمندش، «سلم الوصل إلى علم الأصول فی التوحید» را نگاشت. و مورد تحسین استادش و علمای معاصر بود. پس از این تالیف در مبحث حدیث و فقه و سیره و علم میراث و دیگر علوم، شروع به تالیف کرد و سرانجام در بهار زندگیاش درحالیکه ۳۵ سال از عمر مبارکش میگذشت در سال ۱۳۷۷ هـ به ملاقات پروردگارش شتافت. الله ﻷاز او قبول کرده و ما و او را به همراه سید و آقای داعیان جمع بفرماید. بنگر: معارج القبول (۱/۳۳۱- ۳۳۸ ط. نزار). [کتاب ارزشمند ایشان «اعلام السنة المنشوره لاعتقاد الطائفة الناجیة المنصورة» که اعتقاد اهل سنت و جماعت را در قالب سوال و جواب مطرح میکند با عنوان «فرازهایی از عقیده اهل سنت و جماعت» به فارسی ترجمه شده است. (مترجم)]
معنای «لا إله إلا الله» [۲۲۳]
«لا إله إلا الله» یعنی: هیچ پرستش شونده و معبود بحقی، جز خداوند بلندمرتبه در عالم هستی وجود ندارد.
کلمهی «لا إله إلا الله» بر دو رکن اساسی استوار است:
رکنی که متضمن جانب نفی مطلق، برای وجود معبودی است که شایستگی آنرا داشته باشد که در چیزی پرستش شود و مقصود از قسمت نخست شهادت توحید «لااله..». نیز همین است.
رکن دیگری که متضمن جانب اثبات است؛ اثبات آن که معبود بحق، تنها الله یکتا و بلندمرتبه است و منظور و مقصود از قسمت دوم شهادت توحید «الاالله» نیز همین است.
هرگاه بعد از حرف نفی (لا)، حرف استثنای (إلا) بیاید، نشانگر نهایت حصر و قصر برای آن معبود بحقی است که همان خداوند بلندمرتبه و یگانهی بدون شریک است.
از این تعریف ملاحظات و تحلیلهای زیر را استنباط مینماییم:
۱- هر کسی (تنها) به جانب نفی شهادت توحید، بدون جانب اثبات آن روی بیاورد، مومن نمیشود و همچنین هرآنکه (صرفاً) به جانب اثبات شهادت توحید، بدون جانب نفی آن روی بیاورد، مؤمن نمیگردد؛ و انسان مؤمن نمیشود مگر آن که هر دو رکن نفی و اثبات را با هم، در اعتقاد و قول و عمل (خویش)، در ظاهر و باطن به جای آورد.
همچنان که خداوند بلند مرتبه در مورد اصحاب کهف میفرماید: ﴿ وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ ﴾[الكهف: ۱۶] «و چون از این قوم جدا میشوید و از چیزهایی که میپرستند به جز الله کنارهگیری میکنید (و حساب خود را از قوم خویش و معبودهای دروغین آنان جدا میسازید) پس به غار پناهنده شوید (و دین خویش را نجات دهید)».
اصحاب کهف هر دو رکن «لا إله إلا الله» را به طور همزمان به کار بستند: کنارهگیری از مشرکین و آنچه از طاغوتها و خدایان دروغین که پرستش میشدند... اما از عبادت خدای پاک و منزه دوری نکردند؛ چون تنها خدای یکتا شایستهی عبادت کردن است و واجب است که طاعت و عبادت صرفاً برای او انجام گیرد.
و همچنین خداوند بلندمرتبه از( زبان) پیامبرش، ابراهیم ÷میفرماید: ﴿ وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ ٢٧ ﴾[الزخرف: ۲۶-۲۷] «و آن گاه که ابراهیم خلیل به پدر و قوم مشرک خود گفت: من از آنچه که شما آنها را پرستش میکنید بیزاری میجویم، به جز از (عبادت) خدایی که مرا آفرید و حتما من را هم به دین حق راهنمایی و به راه نیکبختی هدایت میکند».
باز پروردگار بلندمرتبه از (زبان) پیامبرش، ابراهیم ÷میفرماید: ﴿ قَالَ أَفَرَءَيۡتُم مَّا كُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ ٧٥ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ ٧٦ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّيٓ إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٧٧ ﴾[الشعراء: ۷۵-۷۷] «آیا (میدانید که چه کار میکنید و) میبینید که چه چیز را پرستش میکنید؟ هم شما و هم پدران پیشین شما، همهی آنها (که شما معبود خود میدانید) به جز پروردگار جهانیان، دشمن من هستند».
به این ترتیب ابراهیم ÷دشمنی و کنارهگیری خود را از تمام خدایان باطلی که پرستش میشدند، اعلان کرد و عبادات و موالاتش را صرفاً برای خداوند بلند مرتبهای که تنها او معبود بحق است، خالص گردانید.
این آیات و آیات دیگری از این قبیل، بیانگر آن است که مشرکین در گذشته، خداوند بلندمرتبه را پرستش میکردند، ولی در عباداتشان او را با معبود دیگری به طور همزمان شریک قرار میدادند ... بنابراین اگر (ابراهیم و دیگر پیامبران †از همهی آنچه قومشان عبادت میکردند اعلام برائت مینمودند و آفریدگار پاک و منزه را که (تنها او) سزاوار عبادت کردن است مستثنی نمیکردند، این اعلام بیزاری (آنان) شامل همهی آنچه (از طرف ایشان) مورد پرستش قرار میگیرد، اعم از خدای بلندمرتبه... و دیگر معبودهای (دروغین و باطل) میشد.
۲- مقصود ما از آوردن کلمهی «بحق» در تعریف و معنی«لا إله إلا الله» برای آن است که با این قانون مهم، خدایان دروغین و باطلی که به جای خداوند بلندمرتبه پرستش میشوند با نداشتن نشانه و علامت «حق بودن» در توصیف آنها، موجودیت معبودی آنان بگونهای که مستحق عبادت شدن باشند، از بین میرود... بنابراین هرگاه این خدایان دروغین باطل، به جای خداوند بلندمرتبه مورد عبادت قرار بگیرند، شایستگی هیچگونه پرستشی را که در حیطهی عبادت باشد ندارند، چون این (معبودان دروغین) مالک حقیقی نیستند؛ ویژگیها و صفاتی که آنها را به درجهی الوهیت برساند، ندارند و به همین خاطر انجام عبادت برای آنان به جای الله یا همراه او جایز نمیباشد.
بنابراین، اگر گفته شود: آیا در هستی به غیر از خداوند بلندمرتبه، معبودها و طواغیت دیگری که مورد عبادت قرار گیرند، یافت میشوند...؟
(در پاسخ) به آنها میگوییم: (آری) خدایانی یافت میشوند اما صاحب ویژگیها و صفات الوهیت نمیباشند ... و هرگاه هم مورد پرستش واقع شوند، آن پرستش، باطل و نادرست است. و شهادت توحید «لا إله إلا الله» وجود خدایان (دروغین و باطل) را در هستی به طور مطلق نفی نمیکند، بلکه نفی مطلق خدایان و معبودانی میکند که مستحق (داشتن) خصوصیات الوهیت، به صورتی که شایستگی پرستش به جای خداوند بلندمرتبه یا همراه او را داشته باشند» [۲۲۴].
پس قسمت نخست شهادت توحید «لا إله إلا الله» یعنی: معبودی بحق جز الله نیست و او خدای حقی است که دارندهی ویژگیها و صفات الوهیت میباشد و کسی است که مستحق آن است که به تنهایی و بدون هیچ شریکی پرستش شود و کسی است که بر همهی بندگان واجب است تمامی آنچه را که در حیطهی عبادت شرعی است، برای وی انجام دهند.
۳- با این تعریف و تفسیر برای شهادت توحید، میتوانیم به باطل بودن (نظریهی) کسانی که - و چه بسا در روزگار ما هم بسیارند - شهادت توحید را صرفاً به توحید ربوبیت، تعریف و تفسیر میکنند، پی ببریم.
از جملهی گفتارشان در معنا و تعریف شهادت توحید «لا إله إلا الله» این (عبارات) است: آفریننده، زیان رساننده، سود دهنده، روزی بخشنده، میراننده، زنده کننده و فرمانروایی جز خداوند پاک و منزه نیست...! اگر چه خداوند بلند مرتبه متصف به تمامی این اوصاف است و همهی این معانی حق است اما این (معانی) در برگیرندهی تمام معانی مورد نظر شهادت توحید نمیباشد...! حتی مشرکین هم در گذشته اینگونه معنی کردن «لا إله إلا الله» را قبول داشتند و به این سبب با انبیاء مخالفت نمیکردند، بلکه در این (مسأله) که تنها خدای یکتا سزاوار و شایستهی عبادت کردن است، مخالف بودند. آنها با علم و اقرار به این که تنها خدای یکتا، آفریننده، فرمانروا، زیان رساننده و سود دهنده است، عباداتشان را برای خدایان (ساختگی و دروغین) و طاغوتها و بتهایشان به جای خداوند یگانه و بلندمرتبه انجام میدادند...! به این خاطر کافر و مشرک بودند و از سوی انبیا و رسولان-صلوات الله وسلامه علیهم- مستحق جهاد و قتال شدند.
همچنان که خداوند بلندمرتبه در مورد آنها میفرماید: ﴿ وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ ﴾[لقمان: ۲۵] «هرگاه از آنان (که معتقد به شرکاء هستند) بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتما میگویند: الله».
و الله متعال میفرماید: ﴿ قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٨٥ ﴾[المؤمنون: ۸۴-۸۵] «بگو، زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست اگر میدانید؟ خواهند گفت: از آن الله، بگو: پس چرا نمیاندیشید و یادآور نمیشوید».
با این همه، از این جهت که عبادتشان را برای غیرالله انجام میدادند، مشرک بودند.
بنابراین کسی که شهادت توحید را بر زبان آورد و مقصودش صرفاً ربوبیت باشد، حقانیت شهادت توحید را آنگونه که الله و رسولش جبه آن فرمان دادهاند، ادا نکرده است تا در روز قیامت به او نفع برساند؛ و بدون هیچ شک و تردیدی از جمله مشرکین میباشد.
۴- شهادت توحید (لا إله إلا الله) شامل هر سه نوع از انواع توحید سه گانه میباشد؛ توحید الوهیت، توحید ربوبیت و توحید اسماء و صفات.
جنجال برانگیزان اهل ارجاء (مرجئههای عصر) ادعا میکنند که داعیان توحید در این روزگار، نوع چهارمی از توحید را آوردهاند که قبلا از کسی از آنان سابقه نداشته است و آنرا «توحید حاکمیت» نام نهادهاند...!
میگویم: این (نظر با توجه به دلایلی که) بعدا ذکر میشود، دروغ و ظلمی در حق داعیان توحید است ... اتهام آنها را به چند طریق رد مینمایم:
الف) همانا این نوع از توحید که به توحید حاکمیت نامگذاری شده است، ایمان و دین فرد جز با (انجام) آن صحت نمییابد و معنای آن هم یکتا و یگانه قرار دادن خداوند بلندمرتبه در حاکمیت و قانونگذاری است و (در حقیقت) حاکمیت قدری و شرعی همه از آن خداوند بلندمرتبه است و کسی از آفریدههایش (حق) شراکت در آنرا ندارد. و همانگونه که آفرینش و تدبیر همهی امور از آن خداست، حاکمیت و دستور هم، همه از آن اوست ... و در (اثبات) این معنی، نصوص شرعی زیادی وارد است، از آن جمله:
الله متعال میفرماید: ﴿ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٤٠ ﴾[یوسف: ۴۰] «فرمانروایی از آن الله است و بس (این اوست که بر کائنات حکومت میکند و از جمله؛ عقاید و عبادات را وضع مینماید) الله دستور داده است که جز او را پرستش نکنید. این دین راست و ثابتی است (که ادله و براهین نقلی و عقلی بر صدق آن گواهند) ولی بیشتر مردم نمیدانند (که حق این است و غیر این، پوچ و ناروا است)».
و نیز الله متعال میفرماید: ﴿ وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٦ ﴾[الكهف: ۲۶] «در فرمان دهی و قضاوت خود کسی را شریک نمیکند».
و نیز میفرماید: ﴿ وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦۚ ﴾[الرعد: ۴۱] «الله فرمان میراند و فرمانش هیچگونه مانعی (مقابل) ندارد».
و نیز فرموده است: ﴿ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠ ﴾[المائدة: ۵۰] «آیا (آن فاسقان از پذیرش حکم تو طبق آنچه الله نازل کرده است، سرپیچی میکنند و) جویای حکم جاهلیت (برخاسته از هوی و هوس) هستند؟ چه کسی برای افراد معتقد، بهتر از الله حکم میکند؟».
و نیز الله متعال فرمودند: ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ مَا يُرِيدُ ١ ﴾[المائدة: ۱] «الله هر چه را بخواهد (و مصلحت بداند) حکم میکند».
و نیز فرموده است: ﴿ وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ ﴾[الشوری: ۱۰] «اگر در مورد چیزی (از امور دنیا یا دین) اختلاف پیدا کردید، قضاوت و حکم آنرا به الله ارجاع دهید».
و نیز فرموده است: ﴿ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ ١٢١ ﴾[الأنعام: ۱۲۱] «ای پیامبر، اگر از آنان اطاعت کنید، بیگمان شما (هم مثل ایشان) مشرک خواهید بود».
و نیز فرموده است: ﴿ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥ ﴾[النساء: ۶۵] «اما، نه به پروردگارت سوگند که آنان مومن به شمار نمیآیند تا (اینکه) تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت و داوری تو) باشند».
در حدیث صحیحی از رسول الله جروایت است که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَكَمُ، وَإِلَیْهِ الْحُكْمُ» [۲۲۵]همانا الله (خود) داور است و حکم (و قضاوت) هم به او بر میگردد.
نصوص شرعی دیگری که بر این نوع از توحید دلالت کند، بسیار است، هرکس آنرا رد کند، ایمان را به طور کامل رد کرده است و لازمهی (نپذیرفتن این نوع از توحید) آن است که تمامی نصوص مذکور پیشین و غیر از آنرا نیز رد مینماید.
ب) همچنان که قبلاً نیز بحث شد، لازمهی اعتبار توحید حاکمیت به آن معنا نیست که به عنوان قسم چهارم توحید، به اقسام سهگانهی معروف توحید اضافه شود و کسی هم چنین چیزی نگفته است، بلکه تمامی اهل علم، (قسمت عمدهای از) توحید حاکمیت را در توحید الوهیت جای میدهند و نیز برخی قسمتهای آن در توحید ربوبیت و توحید اسماء و صفات قرار میگیرد.
اما با افزایش شرک در امت، از جهت حکم نمودن به غیر آنچه الله متعال نازل نموده است و نیز داوری و قضاوت را نزد قوانین طاغوت بردن، لازم گردید که داعیان (توحید)، برای آگاه نمودن عامهی مردم به این نوع از توحید (توحید حاکمیت) به طور مستقل از آن بحث کنند. و این (جدا کردن توحید حاکمیت از اقسام سهگانهی معروف توحید) مانند آن است که کسی دریابد، مردم از جهت مسائلی مانند استغاثه، محبت، طاعت، فروتنی، خضوع و... دچار شرک و تفریط شدهاند و به آنها بگوید: توحید طلب و دعا یا توحید محبت و طاعت یا توحید فروتنی و خضوع و ... را برای الله به جا آورید و خالصانه آنرا (برای او) مراعات کنید. و این گفتهی درستی است و کتابهای علما از امثال اینگونه جملهها و تعابیر انباشته است، ولی کسی نمیگوید: این علما، توحید چهارم یا پنجم یا ششم ... را آوردهاند. چون گفتههایشان از چارچوب اقسام سهگانهی معروف توحید خارج نمیشود و اگر به طور اختصاصی و تفصیلی در مورد توحید حاکمیت بحث میکنند، به خاطر اهمیت و نیاز مردم به آن است و اینگونه (شرح و توضیحها) ضرری ندارد.
انسانهای زیادی در این روزگار هستند که اگر به آنها بگویی: به توحید الوهیت پایبند باشید، معنی و مقصود تو را نمیفهمند و این سبب میشود که توحید الوهیت را برای او توضیح دهید و بگویی: توحید دعا و طلب و قصد و نیت را مراعات کن و توحید محبت را بر خود لازم بدان ... و محبوب ذاتی را تنها همان خدای بلند مرتبه بدانید و بس؛ و توحید طاعت (و فرمانبرداری از خداوند) را نیز مراعات کن؛ در مورد توحید حاکمیت نیز چنین است و هرگاه مردم را ببینی که به جای حکم به شریعت و دستورات خداوند به قوانین و احکام طاغوت روی آوردهاند (لازم میشود که آنها را بر حذر دارید و بگویی:) حاکمیت را تنها از آن خدای یگانه بدانید.
[۲۲۳] به نقل از کتاب شروط لا إله إلا الله نوشتهی مصطفی حلیمه ص ۲۵-۳۷. (مترجم) [۲۲۴] آیهی مبارکهی ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٣٠﴾[لقمان: ۳۰] این موضوع را به روشنی بیان میکند. [۲۲۵] أخرجه أبوداود، کتاب الأدب، باب فی تغییر اسم القبیح (۴۹۵۵) والنسائی فی کتاب آداب القضاة، (۵۳۸۷) وصححه الألبانی.