نداشتن شک و تردید و رسیدن به یقین [۲۵۲]
از شروط (اقرار به) شهادت توحید، نداشتن شک و تردید و رسیدن به یقین، نسبت به خواستهها و شرطهای آن است. همچنان که خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿ وَقَالُوٓاْ إِنَّا كَفَرۡنَا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ وَإِنَّا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَنَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ ٩ ۞قَالَتۡ رُسُلُهُمۡ أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ﴾[إبراهیم: ۹-۱۰] «و گفتند: ما ایمان نداریم به چیزی که به همراه آن فرستاده شده اید (و دلایل و معجزات و رسالت شما را قبول نمیکنیم) و دربارهی چیزی که ما را به آن میخوانید، سخت در شک و گمانیم (و به یکتاپرستی و قانون آسمانی باور نداریم) پیامبرانشان به ایشان گفتند: مگر دربارهی وجود الله، آفرینندهی آسمانها و زمین، (بدون مدل و نمونهی پیشین) شک و تردیدی در میان است؟».
ایشان به خاطر آن که در صحت دعوت پیامبران در فراخواندن آنان به سوی دین توحید تردید داشتند، کافر شدند. درحالیکه همهی پیامبران در طول تاریخ، مردمان را به سوی توحید و گواهی دادن به «لا إله إلا الله» دعوت میکردند. و الله متعال میفرماید: ﴿ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥ ﴾[الأنبیاء: ۲۵] «و ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادهایم، مگر این که به وی وحی کردهایم، که معبودی بحق جز من نیست، پس فقط مرا عبادت کنید». و هر پیامبری به قومش گفته است: ﴿ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ ﴾[الأعراف: ۵۹] «برای شما معبود بحقی جز الله نیست، پس تنها او را عبادت کنید».
و الله متعال فرموده است: ﴿ وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ ﴾[النحل: ۳۶] «ما به میان هر ملتی پیامبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همهی آنها این بوده است) که تنها الله را پرستش کنید و از طاغوت دوری کنید».
و وقتی که در توحید شک نمودند، پس به اجبار در وجود خدای بلندمرتبهای که ایشان را به بهترین شیوه آفریده است، نیز شک نمودند. همچنان که خداوند بلند مرتبه میفرماید: ﴿ أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ﴾[إبراهیم: ۱۰] «آیا دربارهی وجود الله، آفرینندهی آسمانها و زمین، شک و تردیدی در میان است؟».
بنابراین آنان به وجود خداوند بلندمرتبه شک نکردند، بلکه به توحید خداوند پاک و منزه تردید نمودند، سپس لازم شد که به وجود خدای بلندمرتبهای که تنها او شایستهی عبادت میباشد، شک نمایند.
طبق این قاعده، هرکس به توحید یا هر چیز آشکاری از امور ضروری دین شک داشته باشد، درحقیقت به وجود خدای بلندمرتبه و صداقت انبیا و رسولان او شک دارد؛ آنهایی که هرچه را پرودرگار پاک و منزه از امور دین به آنان وحی نموده است، به مردم رساندهاند [۲۵۳].
عبدالله بن مسعود سمیگوید: یقین عبارت است از ایمان کامل [۲۵۴].
حافظ ابن حجر میگوید: «مقصود ابن مسعود سآن است که یقین، عبارت است از اصل ایمان، بگونهای که اگر قلب یقین حاصل کند، تمامی اعضا و جوارح برای ملاقات الله ﻷبا اعمال صالح برانگیخته میشوند». حتی که سفیان ثوری /میگوید: «اگر یقین آنچنان که باید، در قلب واقع گردد، از اشتیاق بهشت و به سبب فرار از جهنم، به پرواز در میآید» [۲۵۵]. و ایمان همانطور که نزد اهل سنت و جماعت معروف است، عبارت است از: نطق با زبان و اعتقاد به قلب و عمل با اعضا و جوارح، که افزایش و کاهش مییابد. بگونهای که با انجام طاعات، افزایش و با انجام معاصی و گناهان کاهش مییابد.
امام ابن قیم /میگوید: [۲۵۶]«یقین نسبت به ایمان، به منزلهی روح برای جسد میباشد و هرگاه صبر و یقین با یکدیگر ازدواج کرده و یکجا شوند، حصول امامت در دین، از میان آنها متولد میگردد. الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ ٢٤ ﴾[السجدة: ۲۴] «و از میان بنیاسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما (و برابر قوانین ما، مردمان را) راهنمائی مینمودند، بدان گاه که بنی اسرائیل (در راه خدا بر تحمّل سختیها) شکیبائی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل (یقین) پیدا کردند».
بنابراین، یقین روح اعمال قلب که آن روح اعمال اعضا و جوارح است، میباشد. و یقین حقیقت صدیقیت میباشد. و هر زمان که یقین به قلب متصل گردد، پر از نور و روشنایی میگردد. و هر شک و تردید و خشم و اندوه و ناراحتی از آن منتفی میگردد و بلکه پر از محبت الله ﻷو ترس و رضایت و شکر و سپاسگذاری از او و توکل بر او و انابت و بازگشت به سوی او میشود.
و یقین به عنوان شرطی از شروط لا إله إلا الله عبارت است از: یقین منافی هر شک و تردیدی؛ بدینگونه که گویندهی کلمهی توحید، نسبت به مدلول این کلمه، یقین جازم داشته است. چرا که ایمان جز با علم یقینی و نه علم ظنی فایدهای ندارد؛ پس ایمان چگونه میباشد زمانیکه شک و تردید در آن داخل باشد؟ الله ﻷمیفرماید: ﴿ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥ ﴾[الحجرات: ۱۵] «مؤمنان تنها کسانیند که به الله و پیامبرش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه ندادهاند و با مال و جان خویش در راه الله به تلاش ایستادهاند و به جهاد برخاستهاند. آنان (بلی آنان، در ایمان خود) درست و راستگویند».
الله ﻷدر این آیه، در صدق ایمانشان به الله ﻷو رسولش جشک نداشتن را شرط کرده است. و کسی که شک و تردید در آن داشته باشد، از جملهی منافقین میباشد، کسانی که الله ﻷدر مورد آنان میفرماید: ﴿ إِنَّمَا يَسۡتَٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ ٤٥ ﴾[التوبة: ۴۵] «تنها کسانی از تو اجازه میخواهند که (در جهاد شرکت نکنند که مدّعیان دروغینند و) به الله و روز جزا ایمان ندارند و دلهایشان دچار شک و تردید است و در حیرت و سرگردانی خود بسر میبرند» [۲۵۷]. و تردیدی نیست که اگر این یقین، در قلب واقع گردد، صاحبش قطعا حلاوت و شیرینی ایمان را میچشد. زمانیکه مومن حلاوت این ایمان را بچشد، ایمان بر اعضا و جوارح و اقوال و اعمالش، منعکس میگردد؛ و بدین ترتیب ایمان، به واقعیت تبدیل میگردد. چرا که ممکن نیست ایمان در قلب استقرار یابد و پس از آن، مطیع غیر الله باشد و یا اینکه غیرالله را دوست داشته باشد، یا اینکه از غیرالله بخواهد یا طلب یاری و مدد کند یا اینکه حکمی غیر از حکم الله و رسولش را قبول کند، یا اینکه با دشمنان الله و رسولش، دوستی و محبت کند یا اینکه با دوستان الله و رسولش دشمنی ورزد؛ آری ایمان تنها کلمهای نیست که بر زبان جاری گردد لیکن ایمان حقیقتی است که تکالیفی را به دنبال دارد و امانتی است سنگین که مسئولیت به دنبال دارد.
حسن /میگوید [۲۵۸]: «ایمان آرزو کردن و خودآرایی نیست، بلکه آن چیزی است که در قلوب استقرار یافته و اعمال آنرا تصدیق میکند. پس هرکس سخنی نیکو و عمل نیکو انجام داد، ایمان از وی قبول میشود و کسی که سخن نیکو گفته و عمل شر انجام دهد، ایمان از وی قبول نمیشود». و در صحیح مسلم از عباس بن عبدالمطلب سروایت است که وی از رسول الله جشنیده که فرمودند: «ذَاقَ طَعْمَ الْإِیمَانِ مَنْ رَضِیَ بِاللهِ رَبًّا، وَبِالْإِسْلَامِ دِینًا، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا» [۲۵۹]«کسی طعم ایمان را میچشد که راضی باشد: الله ﻷپروردگار او بوده و اسلام دین او و محمد پیامبر او باشد».
امام نووی /میگوید: «صاحب تحریر /میگوید: معنای به چیزی راضی شدم، آن است که بدان قناعت و اعتقاد داشته و به همراه آن چیز دیگری نمیخواهم. بنابراین معنای حدیث آن است که تنها کسی طعم ایمان را میچشد که طالب غیر الله نباشد و غیر از روش اسلام را مجاز نداند و جز در مسیری که موافق با شریعت محمد جباشد، حرکت نکند؛ تردیدی نیست کسی که صفت او چنین باشد، حلاوت ایمان به قلبش رسیده و طعم آنرا میچشد».
قاضی عیاض /میگوید: «معنای حدیث آن است که ایمانش صحیح بوده و نفسش مطمئن و ثابت به آن میباشد و ایمان به باطنش سرایت کرده است، چرا که رضایت وی به آنچه در حدیث ذکر شده، دلیل ثبوت معرفت و فراست و روشنبینی وی و آمیختگی قلبش با آن میباشد؛ چرا که هرکس به امری راضی باشد، آن امر بر وی آسان میگردد. و مومن نیز چنین میباشد که هرگاه ایمان وارد قلبش میشود، برای وی انجام طاعات الله ﻷآسان گشته و از آنها لذت میبرد. و الله اعلم [۲۶۰].
و در صحیحین از ابوهریره سروایت است که میگوید: «در مسیری همراه رسولالله جبودیم که توشههای سفر قوم گم شد. ابوهریره سمیگوید: حتی که تصمیم به ذبح کردن شترهای حاملهشان گرفتند. عمر بن خطاب سگفت: یا رسول الله، امر کنید تا توشههایی را که باقی مانده، جمع کرده و بر آنها به درگاه الله ﻷدعا کنید. ابوهریرهسمیگوید: پس چنین کردند. پس صاحب گندم با گندم و صاحب خرما با خرما آمد. ابوهریرهسمیگوید: مجاهد گفت: کسی که هستهی خرما داشت با آن آمد، گفتم: با هستههای خرما چه میکنند؟ مجاهد گفت: آنرا مَکیده و بِروی آن آب مینوشند. ابوهریرهسمیگوید: پس برای این عمل ندا داده شد، تا اینکه همگی گرد توشههایشان جمع شدند که رسول الله جدر این هنگام فرمودند: «أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلا الله، وَأَنِّی رَسُولُ اللهِ، لَا یَلْقَى اللهَ بِهِمَا عَبْدٌ غَیْرَ شَاكٍّ فِیهِمَا، إِلَّا دَخَلَ الْجَنَّةَ» [۲۶۱]. «گواهی میدهم که معبود بر حقی جز الله ﻷوجود ندارد و من فرستادهی او هستم، هیچ بندهای نیست که با این دو (شهادتین) الله ﻷرا ملاقات کند، مگر اینکه وارد بهشت میگردد».
در این حدیث رسول الله جبه همراه لا إله إلا الله، شرطی قرار دادند تا اینکه گویندهی آن از اهل بهشت باشد و همانطور که در حدیث واضح گردید، آن شرط عدم شک و تردید که همان یقین است، میباشد. و در حدیثی طولانی مسلم از ابوهریره سروایت کرده که رسول الله جاو را با کفشهایشان فرستاده و بدو فرمودند: «...اذْهَبْ بِنَعْلَیَّ هَاتَیْنِ، فَمَنْ لَقِیتَ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْحَائِطَ یَشْهَدُ أَنْ لاَّ إله إِلاَّ اللهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ، فَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ» [۲۶۲]. «با این دو کفش من برو و هرکس را که در ورای این دیوار ملاقات کردی که از روی یقین قلبی گواهی میدهد که هیچ معبود به حقی جز الله ﻷنیست، پس او را به بهشت بشارت بده».
امام نووی سخن در این مورد را خلاصه کرده و میگوید: «آنچه بنده به سبب آن مستحق مدح و ولایت و دوستی از سوی مومنین میباشد، امور سهگانهای میباشد که عبارتند از: تصدیق با قلب و اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح؛ و هیچ اختلافی وجود ندارد که اگر شخصی به کلمهی توحید اقرار کرده و بدون علم و معرفت و شناخت نسبت به پروردگارش عمل کند، مستحق اسم مومن نمیباشد و اگر پروردگارش را شناخته و عمل کند ولی با زبان انکار کرده و آنچه را که از توحید شناخته، تکذیب کند، مستحق اسم مومن نمیباشد؛ و همچنین اگر به الله ﻷو پیامبرانش - که درود و سلام الله ﻷبر همهی آنها باد - اقرار کرده و فرائض را انجام ندهد، مطلقاً مومن نامیده نمیشود، گرچه در کلام عرب تنها با تصدیق مومن نامیده میشود، اما در کلام الله ﻷ، تنها با تصدیق مستحق اسم مومن نمیباشد، چرا که الله ﻷمیفرماید: ﴿ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ ﴾[الأنفال: ۲-۴] «مؤمنان واقعی، تنها کسانی هستند که هر وقت نام الله برده شود، دلهایشان هراسان میگردد (و در انجام نیکیها و خوبیها بیشتر میکوشند) و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده میشود، بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگار خود توکل میکنند (و خویشتن را در پناه او میدارند و هستی خویش را بدو میسپارند). آنان کسانیند که نماز را چنان که باید میخوانند و از آنچه بدیشان عطاء کردهایم، (مقداری را به نیازمندان) میبخشند. آنان واقعاً مؤمن هستند».
الله ﻷدر این آیه خبر داده، مومن کسی است که این صفات وی باشد؛ و ابن بطال در «بَابُ مَنْ قَالَ إِنَّ الإِیمَانَ هُوَ العَمَلُ»میگوید: «پس اگر گفته شود: قبلاً گفتید، ایمان عبارت است از تصدیق؛ گفته شده: تصدیق اولین منزل از منازل ایشان میباشد و موجب وارد شدن تصدیق کننده در حیطهی ایمان میگردد اما موجب استکمال منازل ایمان برای وی نمیگردد و مطلقاً مومن نامیده نمیشود؛ این مذهب جماعت (گروه) اهل سنت میباشد که ایمان عبارت است از: قول و عمل.
سپس ابن بطال در باب دیگری میگوید: مهلب میگوید: اسلام درحقیقت، عبارت است از ایمانی که عبارت است از گره خوردن قلب تصدیق کننده با اقرار زبانی که نزد الله ﻷجز آن سودمند نمیباشد».
سپس امام نووی /میگوید: «بر اساس آنچه از مذاهب سلف و ائمهی خلف ذکر کردیم، به صورت واضح و آشکار، مشخص گردید که ایمان افزایش و کاهش مییابد.
سپس میگوید: و بر این اساس است که ایمان صدیقین، قویتر از ایمان غیر ایشان میباشد، چرا که برایشان شبههای ایجاد نمیگردد و با عارضهای ایمانشان متزلزل نمیگردد؛ بلکه پیوسته قلوبشان آسودهخاطر و نورانی میباشد گرچه احوال بر آنها تغییر یابد. اما جز آنها از جمله کسانی که پیشوای مسلمانان صلاح دیده تا از راه احسان از آنها دلجویی شود (مولفة قلوبهم) و کسانی که بدانها نزدیکاند و نیز دیگرانی همچون آنها، اینچنین نیستند. و این مساله از جمله مسائلی است که انکار آن امکان ندارد و هیچ عاقلی در این شک و تردیدی ندارد که تصدیق آحاد مردم با تصدیق ابوبکر صدیق سمساوی نبوده و یکسان نمیباشد» [۲۶۳].
بنابراین یقین شرطی از شروط لا إله إلا الله میباشد، بدینگونه که گویندهاش آنرا با زبان گفته و قلبش آنرا تصدیق کند و با اقوال و اعمالش، آنرا محقق گرداند؛ و این حقیقت ایمان میباشد. و یقین عبارت است از ایمان کامل، همانطور که ابن مسعود سفرمود.
[۲۵۲] به نقل از کتاب شروط لا إله إلا الله ص۹۵-۹۶. (مترجم) [۲۵۳] پایان نقل از کتاب شروط (مترجم). [۲۵۴] أخرجه البخاری تعلیقاً فی کتاب الإیمان باب: قول النبیج: (بنی الإسلام علی خمس) (۱/۴۵ فتح) ووصله الطبرانی فی الکبیر (۸۵۴۴) والحاکم (۲/۴۴۶) والبیهقی فی الشعب (۴۱۸) ووکیع فی الزهد (۲۰۲) وصححه الحافظ فی الفتح (۱/۴۸) وقد روی مرفوعاً وحکم علیه بالنکارة الشیخ الألبانی فی الضعیفة (۴۹۹). [۲۵۵] فتح الباری (۱/۶۳) کتاب الإیمان. [۲۵۶] مدارج الساکین (۲/۴۱۳) بتصرف. [۲۵۷] معارج القبول (۲/۴۱۹). [۲۵۸] أخرجه الخطیب فی اقتضاء العلم والعمل (۵۶) وابن أبی شیبة فی مصنفه (۱۱/۲۲) و(۱۳/۵۰۴) وعبدالله بن مبارک فی الزهد (۱۵۶۵) وعبدالله ابن أحمد فی زوائد الزهد (۳۲۲). [۲۵۹] أخرجه مسلم فی کتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من رضی بالله ربا وبالإسلام دینًا وبمحمد رسولاً فهو مؤمن (۳۴). [۲۶۰] صحیح مسلم، بشرح النووی، کتاب الإیمان باب ذاق طعم الإیمان من رضی بالله ربا (۲/۲) طبعة الریان. [۲۶۱] أخرجه مسلم، کتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من مات علی التوحید دخل الجنة قطعًا (۲۷). [۲۶۲] أخرجه مسلم کتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من مات علی التوحید دخل الجنة قطعًا (۳۱). [۲۶۳] صحیح مسلم بشرح النووی، ملخصاً کتاب الإیمان، باب الإیمان یزید وینقص والإیمان: قول وعمل (۱/۱۴۵) وما بعدها بتصرف.