حقیقت توحید

فهرست کتاب

مبحث سوم: لا إله إلا الله... تحکیم شریعت

مبحث سوم: لا إله إلا الله... تحکیم شریعت

اسلام عقیده‌ای است که شریعتی که امور زندگی را تنظیم می‌کند، از آن صادر می‌شود. بنابراین عقیده، اصلی است که ارکان شریعت بر آن متمرکز می‌باشد. و هرگز الله از مردم، شریعت را قبول نمی‌کند مگر اینکه عقیدهشان صحیح و سالم باشد و به الله و وحدانیت او در الوهیت و ربوبیت و اسماء و صفات و افعالش، ایمان داشته و به عالم غیب و جهان آخرت و آنچه که در آن است از حسابرسی و جزا و پاداش و بهشت و جهنم، یقین داشته باشند.

اگر عقیده در قلبها رسوخ کند، آن وقت است که بنای جامعه‌ای ممکن میباشد که در حیاتش، چه در روابط با پروردگارش و چه در روابطش با انسان‌ها و جهان هستی ملتزم به شریعت الله است. و بر این اساس بوده که اولین امری که پیامبران - که بر همه‌ی آنها سلام و درود باد - بدان دعوت داده‌اند، عقیده بوده است؛ الله متعال می‌فرماید: ﴿ وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ [النحل: ۳۶] «ما به میان هر ملّتی پیامبری را فرستاده‌ایم (و محتوای دعوت همه پیامبران این بوده است) که الله را بپرستید و از طاغوت دوری کنید». و نیز می‌فرماید: ﴿ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥ [الأنبیاء: ۲۵] «ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستاده‌ایم، مگر این که به او وحی کرده‌ایم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید».

بنابراین اسلام، مجرد عقیده‌ای وجدانی که از زندگی بشری به دور باشد، نیست، بلکه عقیده اصل دین بوده و شریعتی که امور مختلف زندگی را تنظیم می‌کند، از آن صادر می‌گردد. مثال آن در درخت سرسبز و سایهدار اسلام، همچون تنه در برابر شاخه‌ها و میوه‌ها می‌باشد. بگونه‌ای که اگر عقیده صحیح بوده و در قلب رسوخ پیدا کند، ساقه‎ی آن محکم و استوار شده و شاخه‌های آن کشیده و پهن می‌گردد و برگهای آن آشکار می‌شود و شکوفه زده و میوههایش در زندگی انسان با استقامت در راه و منهج الله و توقف کردن در حدود او و التزام و پایبندی به شریعتش و رفتار اسلامی استوار به دست می‌آید.

تنها بدین سبب الله پیامبرانش را با عقیده به سوی بندگانش فرستاد تا اینکه توحیدشان را برای الله و برائت و بیزاریشان را از خداگونه‌هایی که شریک الله قرار داده‌اند، اعلان کنند. و تا اینکه به مقتضای آن، با جامه عمل پوشاندن به امر و نهی الله و انقیاد و التزام و پایبندی به شریعتش در عمل و رفتار و منهج، بدان اذعان کنند. و اگر اینگونه نبود، عقیده تنها ادعایی بود که واقعیت، آنرا تصدیق نمی‌کرد. بلکه با منهج و روش و نظام جامعه متناقض بوده و ادعای آن ادعایی دروغ و بهتانی بزرگ بود.

و در واقع حقیقت ایمان به یگانگی الوهیت الله و عبودیت انسان برای او، برای ایمان آورندگانی نمیباشد که بعد از ایمان آوردن به این مساله، در دینداری کردن با هر روشی که به حکمی جز حکم الله حکم می‌کند، خود را آزاد دانسته و در برابر شریعت الله خضوع و فروتنی نمی‌کنند.

چرا که هیچ رسولی تنها با عقیده‌ای مجرد از احکام و تشریعات عملی، مبعوث نشده است و بلکه با عقیدهای که همراه آن شریعت بوده مبعوث شده تا اینکه الله بعد از او رسولی دیگر فرستاده است.

الله در مورد عیسی ÷می‌فرماید: ﴿ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ [آل عمران: ۵۰] «و (من پیامبری‌ام که) تصدیق کننده آن چیزی هستم که پیش از من از تورات بوده است و (آمده‌ام) تا پاره‎ای از چیزهائی را که (بر اثر ستم و گناه) بر شما حرام شده است (به عنوان تخفیفی از سوی الله) برایتان حلال کنم».

و در مورد تورات می‌فرماید: ﴿ وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞ [المائدة: ۴۵] «و در آن (کتاب آسمانی، تورات نام) بر آنان مقرّر داشتیم که انسان در برابر انسان (کشته می‌شود) و چشم در برابر چشم (کور می‌شود) و بینی در برابر بینی (قطع می‌شود) و گوش در برابر گوش (بریده می‌شود) و دندان در برابر دندان (کشیده می‎شود) و جراحت‌ها قصاص دارد».

بنابراین، بین عقیده‌ای که در نفوس مستقر می‌شود و آثار آن که بایستی در حیات و رفتار و قضاوت و حکم و مدیریت آن در سطح فرد و جامعه ظاهر گردد، تلازمی ضروری میباشد.

اسلام شامل احکامی اعتقادی می‌باشد که دربردارنده اموری است که بر مکلف اعتقاد به آن در مورد الله و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران و روز قیامت و خیر و شر تقدیر واجب است؛

و نیز شامل احکامی اخلاقی میباشد که متعلق به فضائلی است که بر مکلف واجب است آراسته بدانها باشد؛

و نیز شامل احکام عملی در زمینه اقوال و افعال و عقود و تصرفاتی است که از او صادر می‎شود؛

و نیز شامل حیاتی تعبدی است که به سبب آن قلب مسلمان متوجه الله شده و در جوانب مختلف زندگی الله متعال را در نظر می‌گیرد.

حیات در اسلام به معنای نظامی اخلاقی می‌باشد که به منظور اشاعه‌ی فضیلت و ریشه کن شدن رذیلت به پا خاسته است. و نظامی سیاسی که اساس آن اقامه‌ی عدل در بین مردم می‌باشد. و نظامی اجتماعی که هسته‌ی آن خانواده‌هایی صالح و ستون‌های آن، تعهد فرزندان جامعه نسبت به یکدیگر می‌باشد. و نظام اقتصادی که عامل تعیین کننده‌ی آن و کار و محصول به دست آمده‌ و ثمرهی آن بر وفق منهج اسلامی می‌باشد. و به طور کلی اسلام، منهج و برنامهای کامل برای فعالیت‌های بشری می‌باشد.

بنابراین، عقیده‌ی توحید، وجوب تحکیم و حَکمیت شریعت اسلامی را اقتضا می‌کند. و عمل به احکام شریعت از مقتضیات توحید می‎باشد [۱۵۹]. با این همه باز هم منکر زشتی که هیچکس فکرش را نمی‌کرد، اتفاق افتاد و آن دست کشیدن از شریعت الله بود. و بزرگ‌تر و تلختر از آن، متهم کردن شریعت به عجز و ضعف و ناتوانی و جمود می‌باشد. و اینکه شریعت توانایی آنرا ندارد که با روح عصری که در آن هستیم و پیشرفت و ترقی همگانی آن، موافقت و همراهی کند. و بدین امر تنها در حد سخن گفتن اکتفا نکرده و بلکه از این هم تجاوز کرده و شریعت را متهم به بیگانه بودن با بسیاری از جوانب زندگی کرده است و به جای آن قوانین وضعی فرانسوی و آمریکایی و انگلیسی و سوسیالیستی و دیگر قوانین مستبد و نادرست را حل کننده اوضاع دانسته است.

و مثال آن‌ها در این مورد، همچون مثال سوسکی است که از بوی خوش مشک اذیت شده و بلکه با بوی متعفن در مستراح زندگی کرده و از این وضع خود بسیار شادمان است. گاهی بسیاری از نادانان و ناآگاهان چنین گمان نموده و فکر می‌کنند که تشریع و نظام قانونی بشری، از جمله تشریع و قوانین وضعی ملحدین و زنادقه و سکولارها و کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها و سرمایهداران و طرفداران دموکراسی و دیگر کسانیکه هوی و هوسشان بر آن‌ها حکم می‌کند و شهوات و شبهات بر آن‌ها سیطره دارند، بِسان کشتی نجات دهنده‌ای است که ایشان را از وسط بادهای طوفان و امواج متلاطم و فتنه‌های ویرانگر و تاریکی‌های بسیار سیاه که بسیاری از مردم در آن همچون کسی که شیطان سخت او را دچار جنون و دیوانگی کرده، تلوتلو می‌خورند، نجات می‌دهد؛ و اینگونه همگی آن‌ها نامراد و زیانمند گردیدند: ﴿ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠ [المائدة: ۵۰] «آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از الله حکم می‌کند؟»و چه کسی حکمش از حکم الله نیکوتر و بهتر است؟ و چه کسی تشریع و قانونگذاری وی از تشریع و قانونگذاری الله ، نیکوتر و بهتر است؟ چه کسی ادعا می‌کند که به مخلوقات از خالق و مدبر امورشان داناتر است؟ و چه کسی گمان می‌کند که وی به احوال مردم و آنچه بدان در هر زمان و مکانی نیاز دارند، داناتر و آشناتر از خالق مردم است؟ ﴿ أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٤ [الملك: ۱۴] «مگر کسی که (مردمان را) می‌آفریند (حال و وضع ایشان را) نمی‌داند و حال این که او دقیق و باریک بین بس آگاهی است؟!»آیا الله نمی‎دانست که اوضاع تغییر خواهد کرد؟ و امور دگرگون خواهد شد؟ و چیزهای جدیدی ایجاد خواهد شد؟ چه کسی می‌تواند ادعا کند که الله تغییرات احوال و امور را نمی‌داند.(العیاذ بالله)

[۱۵۹] من کتاب «وجوب تحکیم الشریعة الإسلامیة، للشیخ الفاضل مناع خلیل القطان».