محبت منافی با نفرت و دشمنی [۲۹۸]
یکی دیگر از شرطهای صحت و درستی شهادت توحید؛ دوست داشتن کلمهی توحید و محبت ورزیدن به اهل آن و کینه و عداوت نمودن با دشمنان کلمهی «لاإله إلاالله» و شرکهای متضاد و مخالف آن میباشد.
چگونگی این محبت آن است که الله ﻷو رسول او جدر نزدش، محبوبتر از تمام چیزها غیر از آنان باشد. و تنها الله ﻷرا به خاطر خودش دوست داشته باشیم و غیرالله را صرفاً به خاطر کسب رضای الله دوست بداریم و هیچ کس را نباید هم ردیف و همراه الله دوست بداریم بلکه اگر به کسی دوستی و محبت نمودیم فقط به خاطر دستیابی به رضا و خشنودی الله متعال باشد؛ و اگر انسان به چیزی دوستی و محبت ورزید، نباید آن چیز منفورِ الله متعال باشد و نیز نباید از چیزی احساس تنفر کند که الله متعال آنرا دوست دارد، بخصوص توحید که حق الله متعال بر بنده است. (یعنی نباید به توحید کراهیت داشته باشد، بلکه باید به آن دوستی و علاقه و محبت ورزد.)
اگر انسان با همتایان و شریکان دروغین الله متعال دوستی و محبت ورزد و به آنچه الله متعال از توحید و دین بر انبیاء و رسولانش نازل فرموده، کینه و دشمنی کند، مرتکب شرک و کفر (اکبر) شده است و از دایره اسلام و ایمان خارج میشود و آن چه را از طاعات و اعمال انجام داده باشد به او نفعی نمیرساند.
و دلیل ما هم بر آن چه بحث نمودیم، این فرمودهی الله متعال در قرآن است: ﴿ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِ ﴾[البقرة: ۱۶۵] «برخی از مردم هستند که غیر از الله، شریکانی بر میگزینند و آنان را همچون الله دوست میدارند و کسانی که ایمان آوردهاند الله را بسیار دوستتر میدارند (و بالاتر از هر چیز به او محبت میورزند)».
هرکس مخلوق و آفریدهای را صرفاً به خاطر خود وی دوست داشته باشد، به نحوی که برای وی دوستی و دشمنی کند و بدون توجه به موافقت یا مخالفت او با حق، دوست بدارد کسی که وی او را دوست میدارد و دشمنی ورزد با کسی که وی با او دشمنی میکند، چنین فرد یا افرادی به تحقیق این آفریده را شریک الله متعال قرار دادهاند و به جای پرستش الله متعال، او را عبادت نمودهاند، چون تنها کسی که باید به خاطر ذات خودش، مورد دوستی و محبت قرار گیرد، الله متعال است و غیر از ذات او، صرفاً به خاطر او و برای رضای او دوست داشته میشود.
ابن تیمیه /در جلد ۱۰ «الفتاوی» صفحهی ۲۶۷ میفرماید: «محبت ورزیدن به چیزی از موجودات به خاطر خود آن، جایز نمیباشد و این صرفاً خاص ذات خداوند پاک و منزه است. بنابراین در این دنیا جایز است هر محبوبی را نه به خاطر خود آن، بلکه به خاطر غیر آن (الله متعال) دوست داشت؛ اما واجب است که پروردگار بلندمرتبه را فقط به خاطر خودش دوست بداریم و این از معانی الوهیت الله متعال است آن چنان که خود میفرماید: ﴿ لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَا ﴾[الأنبیاء: ۲۲] «اگر در آسمانها و زمین، غیر از خداوند معبودها و خدایانی میبودند و (امور جهان را به دست میگرفتند) قطعا آسمانها و زمین تباه میگردید (و نظام گیتی به هم میخورد)».
پس دوست داشتن هر چیزی به خاطر خودش شرک است و نباید جز به خاطر الله متعال و رضای او چیزی یا کسی را دوست داشت و این از خصوصیات الوهیت پروردگار است و کسی جز او استحقاق آنرا ندارند و هر محبوبی غیر از الله متعال، اگر به خاطر الله متعال دوست داشته نشود، محبت ورزیدن به آن باطل است.
ابن قیم /در «المدارج» جلد ۱ صفحهی ۹۹ میفرماید: «به تحقیق الله متعال، مردمان را به خاطر عبادت نمودن خود آفریده است، عبادتی که جامع کمال محبت او و همراه با فروتنی برای وی و فرمانبرداری از دستوراتش باشد.
پرستش و عبادت کردن، محبت و دوست داشتن خداوند است، حتی یگانه و یکتا دانستن خداوند هم از روی محبت است و تمامی دوستیها باید (صرفاً) برای الله متعال باشد و نباید همراه او کسی دیگر را دوست داشت و همانا به خاطر الله متعال و رضای اوست که انبیاء و رسولان و فرشتگان و اولیای او هم دوست داشته میشوند. پس در حقیقت محبت و دوستی ما به آنان تکمیل کنندهی محبت و دوستی ما به پروردگار است و محبت ما به آنان جدای از محبت به الله متعال نیست، مثل محبت کسی که از روی کج فهمی همتایانی را جز الله متعال برای خود قرار داده و آنها را همانند دوستی نمودن با الله متعال، دوست میدارد.
الله متعال میفرماید: ﴿ قَالُواْ وَهُمۡ فِيهَا يَخۡتَصِمُونَ ٩٦ تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٨ ﴾[الشعراء: ۹۶-۹۸] «آنان (که معبودهای دروغین را پرستیدهاند) در آن جا به کشمکش (با معبودهای خود) میپردازند و میگویند: به الله سوگند ما در گمراهی آشکار بودهایم. آن زمان که شما (معبودهای دروغین) را با پروردگار جهانیان (در عبادت و طاعت) برابر میدانستیم».
مشرکان آن هنگام که همتایان دروغین و طاغوتها را در عبادت و طاعت با پروردگار جهانیان برابر میدانستند، آنها را در خصوصیت توانایی بر مخلوقات یا تصرف در کائنات یا ضرر و سود رساندن به موجودات، با خدای پاک و منزه و بلندمرتبه یکسان نمیپنداشتند و در حقیقت اینان (همتایان دروغین و طاغوتها) بسیار ناتوانتر از آن هستند که در قدرت بر مخلوقات یا تصرف در کائنات و یا زیان و فایده رساندن به موجودات با الله متعال برابری کنند و مشرکان هم آنها را تنها از جهت طاعت و محبت با الله متعال برابر میکردند و به آنان همانند محبت ورزیدن به الله متعال و یا حتی شدیدتر از آن، مهر میورزیدند و دستور طاغوتها و اطاعت از آنها را بر فرمان الله متعال و پیروی از آن مقدم مینمودند، پس در نتیجهی این کردارِ آنها در این نوع عبادت، شرک حاصل شد» [۲۹۹].
محبت رکن توحید میباشد و با کمال آن، توحید کامل میگردد و با ناقص بودن آن توحید ناقص میشود و هرگاه درخت محبت در قلب کاشته شده و با آب اخلاص و متابعت و پیروی از رسول الله جآبیاری گردد، انواع ثمره را به دنبال دارد و هر زمان که اراده و خواست الله ﻷباشد، میوهی آن بدست میآید و بدین ترتیب اصل آن در قرارگاه قلب بوده و شاخههایش متصل به سدرة المنتهی میباشد [۳۰۰].
آری، کسی که محبت الله ﻷرا دارد، قلبش متصل به ذکر الله ﻷمیباشد و حقوق الله ﻷرا ادا میکند، پس هر زمان سخن بگوید: با نام الله ﻷآغاز میکند و اگر سخنی بگوید از الله ﻷسخن میگوید و اگر حرکت کند، به امر الله ﻷحرکت میکند و اگر بایستد، به خاطر الله ﻷاست. و بدین ترتیب وی برای الله ﻷو متکی به الله ﻷو با الله ﻷمیباشد.
محبت روح اعمال میباشد که هرگاه اعمال از آن عاری باشد، همچون جسدی میباشند که روح در آن نیست؛ و نسبت آن با اعمال همچون نسبت اخلاص با آنها میباشد، بلکه محبت حقیقت اخلاص میباشد؛ بلکه محبت نفس اسلام است. چرا که اسلام عبارت است از فرمانبرداری به همراه ذل و خضوع و حب و طاعت برای الله ﻷ. پس کسی که محبت در وی نباشد، قطعاً اسلامی برای او نیست، بلکه محبت حقیقت شهادت «لا إله إلا الله» میباشد چرا که «الإله» کسی است که بندگان بر اساس محبت و خضوع و فروتنی و خوف و امید و تعظیم و اطاعت از وی، او را عبادت میکنند. که به معنای «مالوه» میباشد و آن کسی است که قلوب به سوی او متمایل میباشد. یعنی نسبت بدو محبت داشته و برای او خضوع و فروتنی میکنند. و اصل «التَأَلُّه» تعبد میباشد و تعبد آخرین مراتب حب میباشد. و زمانی گفته میشود او را بنده و شیفته و اسیر محبت خود کرده است که محبت محبوبش وی را خوار و زبون و بر وی سیطره پیدا کرده باشد.
بنابراین محبت، حقیقت عبودیت میباشد؛ و آیا انابت و بازگشتن به سوی الله ﻷ، بدون محبت و رضایت و حمد و شکر و خوف و رجاء (امید) ممکن است؟! و آیا صبر جمیل جز صبر محبین است؟ چرا که محب، در حصول آنچه معبودش دوست دارد و بدان راضی است، فقط بر محبوب خود توکل میکند؛ و همچنین زهد در حقیقت، همان زهد محبین میباشد. چرا که آنها، به سبب محبتی که با محبوبشان دارند، در محبت غیر از محبوبشان پارسایی و پرهیزگاری میکنند؛ و همچنین حیاء در حقیقت همان حیای محبین میباشد، چرا که حیاء از میان حب و تعظیم متولد میشود. اما حیائی که برخاسته از محبت نباشد، تنها به سبب خوف محض میباشد؛ و مقام فقر نیز اینچنین میباشد، چرا که فقر در حقیقت، فقر ارواح در برابر محبوبشان میباشد و آن برترین و بالاترین انواع فقر است، چرا که فقری کاملتر از فقر قلب به سوی کسی که او را دوست دارد، نمیباشد. و همچنین بینیازی درحقیقت بینیازی قلب با حصول محبوبش از هر چیزی میباشد. و شوق به سوی الله ﻷو دیدار او جلجلاله، اینچنین میباشد. چرا که لُب و جوهر محبت و سِرّ آن میباشد» [۳۰۱].
بنابراین، محبت با کلمهی «لا إله إلا الله» و مقتضیات آن و آنچه بر آن دلالت دارد و نیز محبت با اهل توحید و موالات و دوستی و یاری آنها و دشمنی و عداوت با آنچه در تناقض با همهی اینهاست، اصل دین اسلام میباشد. الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ ﴾[البقرة: ۱۶۵] «و دستهای از مردم هستند که همتایانی برای الله متعال میگیرند و آنها را مانند الله دوست میدارند و آنانکه ایمان دارند الله متعال را بیشتر و سختتر دوست دارند».
امام ابن قیم /میگوید: «الله ﻷدر این آیه، خبر داده که هرکس چیزی را غیر از الله ﻷ، همچون الله ﻷدوست داشته باشد، در واقع وی از جمله کسانی است که شریکی برای الله ﻷقرار داده است. و این شریک در محبت است نه شریکی در خلقت و ربوبیت؛ چرا که هیچیک از اهل زمین این شریک و همانند را در ربوبیت الله ﻷقائل نشده است. برخلاف شریک قائل شدن در محبت؛ چرا که بسیاری از اهل زمین، شریکانی برای الله ﻷدر محبت و تعظیم قرار میدهند. سپس الله متعال میفرماید: ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ ﴾که در معنای این آیه، دو دیدگاه وجود دارد:
الف) محبت مومنان در برابر رب و پروردگارشان به مراتب بیشتر از محبت و ارج و قدری است که مشرکین برای معبودهای خود قائلاند.
ب) محبت مومنان نسبت به الله ﻷ، بیشتر از محبت مشرکان برای شریکان الله ﻷمیباشد؛ چرا که محبت مومنان خالص است، اما محبت مشرکین در میان شریکان تقسیم شده است و محبت خالصانه از محبت مشرک شدیدتر است.
و این دو قول مترتب بر دو قولی است که در مورد این کلام الله ﻷ﴿ يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِ ﴾میباشد:
الف) آنان را همانند الله ﻷدوست دارند، که محبت آنان را برای الله ﻷاثبات میکند، اما محبتی آمیخته با محبت شریکانی برای الله ﻷ.
ب) مشرکان شریکان را دوست دارند، همانگونه که مومنین پروردگارشان را دوست دارند، سپس الله ﻷبیان داشته که محبت مومنین برای الله ﻷبیشتر و شدیدتر از محبت مشرکین برای شریکان میباشد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه قول اول را ترجیح داده و میگوید: «مشرکان مورد مذمت قرار گرفتهاند، چون محبت خود را بین الله ﻷو غیر او تقسیم کردهاند. و محبتشان را خالصانه برای الله ﻷهمچون محبت مومنان برای او جلجلاله، قرار ندادند. و به سبب این تسویه است که در آتشِ عذاب درحالیکه اله و معبودهایشان نیز در آنجا حاضرند، میگویند: ﴿ تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ٩٧ إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٨ ﴾[الشعراء: ۹۷-۹۸] «به الله سوگند ما در گمراهی آشکاری بودهایم. آن زمان که ما شما (معبودان دروغین) را با پروردگار جهانیان برابر میدانستیم».
بدیهی است که مشرکان اله و معبودانی را که غیر از الله ﻷاتخاذ کرده بودند، در خلقت و ربوبیت با پروردگار جهانیان، یکسان و مساوی قرار نداده بودند، بلکه فقط آنها را در محبت و تعظیم با الله ﻷمساوی قرار داده بودند. و این همان عدل مذکور در کلام الله ﻷمیباشد که میفرماید: ﴿ ثُمَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ ١ ﴾یعنی غیرالله را با الله متعال در عبادت که عبارت است از محبت و تعظیم، برابر و همتا قرار میدهند و این صحیحترین اقوال از میان دو قول میباشد [۳۰۲].
همچنین [۳۰۳]از دلایلی که بر صحیح بودن شرط محبت به عنوان یکی از شروط صحت و درستی توحید دلالت میکند این است که عدم محبت نسبت به توحید خود به خود مستلزم وجود ضد آن که کینه و نفرت برای توحید است، میباشد؛ و نفرت یا کینه و عداوت با توحید، کفر اکبر است که صاحبش را از دین اسلام خارج میسازد. همچنان که خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَتَعۡسٗا لَّهُمۡ وَأَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٨ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٩ ﴾[محمد: ۸-۹] «کافران، مرگ بر آنان باد و خداوند اعمال (نیک) ایشان را باطل و بیسود گرداند، این عمل بدان خاطر است که چیزی را که خداوند فرو فرستاده است، دوست نمیدارند و لذا خداوند کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود میگرداند».
علل کفر و نابودی اعمال ایشان - آگاه باش که جز کفر و شرک هیچ چیز عمل آدمی را از بین نمیبرد- آن بود که آنها نسبت به برنامهی دینی خداوند که بر پیامبران و رسولانش فرستاده بود، کراهیت داشتند و بزرگترین چیزی هم که پروردگار بلند مرتبه بر انبیای خویش نازل نموده، کلمهی توحید «لا إله إلا الله» است.
الله متعال در مورد کافران که در جهنم طلب کمک و یاری میکنند، درحالیکه هیچ فریادرسی ندارند میفرماید: ﴿ وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَۖ قَالَ إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ ٧٧ لَقَدۡ جِئۡنَٰكُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَكُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ ٧٨ ﴾[الزخرف: ۷۷-۷۸] «آنان فریاد میزنند: ای مالک، پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند (تا بیش از این رنج نبریم و از این عذاب دردناک آسوده شویم) او به ایشان میگوید: شما (این جا) میمانید (و مرگ و نیستی و نابودی در کار نیست). (خداوند به ایشان پیغام میدهد که) ما حق را برای شما آوردیم (و توسط پیامبران برایتان فرستادیم) ولی اکثر شما حق را نپسندیده و با آن دشمنی میکردید».
بنابراین، علل و سبب ماندگاری ایشان در جهنم این است که آنها از حقی که از سوی پروردگارشان (به وسیلهی پیامبران) به سوی آنان نازل شده بود، کراهیت داشتند و بزرگترین حقی که به سوی آنها فرستاده شد، اقرار و شهادت به کلمهی توحید «لا إله إلا الله» بود، که ایشان از آن نفرت داشتند و به همین سبب، مستحق عذاب و ماندگاری ابدی در جهنم شدند.
و الله متعال میفرماید: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡهُدَى ٱلشَّيۡطَٰنُ سَوَّلَ لَهُمۡ وَأَمۡلَىٰ لَهُمۡ ٢٥ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لِلَّذِينَ كَرِهُواْ مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ سَنُطِيعُكُمۡ فِي بَعۡضِ ٱلۡأَمۡرِ ﴾[محمد: ۲۵-۲۶] «کسانی که بعد از روشن شدن (راه حقیقت و) هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود بر میگردند، بدان خاطر است که شیطان کارهایشان را در نظرشان زینت میدهد و ایشان را با آرزوهای طولانی میفریبد. این (از دین برگشتن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که الله فروفرستاده است، گفته بودند: در برخی کارها از شما اطاعت و پیروی میکنیم».
پس اینان بعد از آن که ایمان برای آنها آشکار شد و داخل آن گشتند، مرتد و کافر شدند (صرفاً) به این دلیل که به کسانی که دشمن چیزی بودند که خداوند فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها که متضاد و منافی شریعت الله متعال و توحید است، از شما اطاعت و پیروی میکنیم؛ بنابراین به سبب همین گفتارشان کافر و مرتد شدند.
پس حال کسی که به ایشان میگوید: در تمامی کارها از شما اطاعت و پیروی میکنم؛ همانند حال طاغوتهای معاصر که به یهود و نصارا چنین میگویند. و نیز حال کسانی که از فرمانهای طاغوت پیروی میکنند و به آنها دوستی و محبت میورزند، چگونه است؟ همانند حال و وضع کسانی که خود را به طواغیت نزدیک نموده و دین و برنامهی آنان، ایشان را وادار کرده که از آنها پیروی و اطاعت کنند و به طاغوتها میگویند: در هر کاری از شما اطاعت میکنیم و (نیز) از تمامی تعلیمات و فرمانها و قوانین صادره از سوی شما که با شریعت الله متعال در تضاد میباشد، پیروی مینماییم؟ و حال و وضع کسانی که خودشان (به طور مستقیم) با آنچه الله متعال نازل کرده دشمنی میکنند، چگونه است؟
بدون شک اینان در مقایسه با کسانی که به دشمنان برنامهای که الله متعال نازل کرده است میگویند: در برخی کارها (که با شریعت الله در تضاد است) نه در تمامی آنها، از شما پیروی و اطاعت میکنیم، به کفر و ارتداد سزاوارتر میباشند.
طبق این قاعده کسی که کلمهی توحید را بر زبان براند و در همان حال از کلمهی توحید و پیروان آن کینه و نفرت داشته باشد، کافری مرتد است و جایگاه او همراه با منافقین در پایینترین جای آتش جهنم میباشد. و هیچ کدام از اعمال و طاعات (نیکی) که (قبل از مرگ) انجام داده است به او سودی نمیرساند [۳۰۴].
علامه ابن قیم /محبت را به چهار دسته تقسیم کرده و میگوید: «در اینجا بایستی انواع محبت را که بر چهار دسته میباشند، از یکدیگر متمایز نموده و جدا کرد. و هرکس تمایز بین آنها را نداند، گمراه میشود:
الف) محبت الله ﻷ؛ این نوع محبت به تنهایی برای نجات از عذاب الله متعال و رستگاری کفایت نمیکند، چرا که مشرکان و بندگان صلیب و یهود و غیر آنها، الله ﻷرا دوست دارند.
ب) محبت و دوست داشتن آنچه الله ﻷآنرا دوست دارد؛ این نوع محبت، محبتی است که شخص را وارد اسلام کرده و وی را از کفر خارج میکند که محبوبترین انسانها نزد الله ﻷکسی است که به این محبت بیشتر پایبند بوده و در آن کوشاتر باشد.
ج) محبت برای الله ﻷو در راه الله متعال، که از لازمههای محبت کسی است که دوست داشته میشود، زیرا محبت کسی که دوست داشته میشود، کامل نمیشود مگر با دوست داشتن دیگران در راه او و به خاطر او.
د) محبت (کسی) با الله ﻷ؛ که محبتی شرک آمیز است و هرکس چیزی را با الله ﻷو نه به خاطر او و نه در راه او دوست بدارد، آنرا شریک الله ﻷقرار داده است و این محبت مشرکین است.
و این تقسیم در خلال سخن از جزئیات مهمی که مطرح میکنیم، واضح میگردد و آن اینکه: بسیاری از مردم، ادعای محبت الله ﻷو دین و کتاب و فرستادهاش را میکنند، بدین سبب لازم است تا شروط محبت و ارکان و علامات آنرا بشماریم، تا هر مسلمانی، جایگاه خود در برابر این گمانش را بشناسد و در واقع بهرهاش از این محبت را بداند.
اولین علامت از علامتهای محبت بنده نسبت به پرودرگارش آن است که:
بنده، هر آنچه الله ﻷدوست دارد، گرچه مخالف هوی و هوسش باشد، انجام دهد و نیز نسبت به هر آنچه الله ﻷکراهت دارد، او نیز بغض و کراهت داشته باشد. گرچه هوی و هوس وی بدان تمایل داشته باشد.
این علامت، نشانهی کمال عبودیت بنده برای الله ﻷمیباشد و عبودیت عبارت است از: کمال حب به همراه کمال ذل و فروتنی و خضوع برای الله ﻷ؛ پس هرآنکه محبوبی را دوست داشته باشد و برای او فروتنی و خضوع کند، در حقیقت قلبش برای او عبادت کرده است.
بنابراین کسی که محبتش تنها برای الله ﻷباشد، اگر چیز دیگری را هم دوست داشته باشد، آنرا به خاطر الله ﻷو در راه الله ﻷیا بدین سبب که وسیلهای برای محبت الله ﻷمیباشد، دوست دارد. و این محبت الله متعال او را از محبت غیرالله، باز میدارد. چرا که حقیقت عبودیت با وجود شریک قائل شدن برای الله ﻷدر محبت، حاصل نمیگردد و این محبت برای غیرالله، بدیهی است که بر خلاف محبت الله ﻷمیباشد، چرا که محبت الله ﻷاز موجبات و لوازم عبودیت میباشد، چرا که انسان بندهی محبوبش میباشد، هرکس که باشد، همانطور که گفته شده:
أنت القتیل بكل من أحببته
فاختر لنفسك فی الهوی من تصطفی
[۳۰۵]
«تو کشتهی هر آن کسی هستی که او را دوست داری، پس در خواهشات و خواستههایت برای خود، بهترین را اختیار کن».
بنابراین کسی که اله او، الله ﻷنباشد، اله و معبودش هوی و هوس میباشد، همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٢٣ ﴾[الجاثیة: ۲۳] «هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است و با وجود آگاهی (از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) الله او را گمراه ساخته است و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پردهای انداخته است؟! پس چه کسی جز الله میتواند او را راهنمائی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟».
پس هر کسی که همراه الله ﻷغیر او را عبادت میکند، درحقیقت، وی بندهی هوی و هوس خویش میباشد، بلکه سبب هر گناهی که بنده با آن نافرمانی الله ﻷرا میکند، مقدم داشتن هوی و هوس بر اوامر و نواهی الله ﻷمیباشد [۳۰۶]؛ و الله ﻷکسی را که محبت اهل و مال و خانواده و تجارت و منازلش را بر محبت الله ﻷو محبت آنچه الله ﻷآنرا واجب و بدان امر کرده، مقدم دارد، به عقاب و عذاب وعید داده است، الله ﻷمیفرماید: ﴿ قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤ ﴾[التوبة: ۲۴] «بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیله شما و اموالی که فراچنگش آوردهاید و بازرگانی و تجارتی که از بیبازاری و بیرونقی آن میترسید و منازلی که مورد علاقه شما است، اینها در نظرتان از الله و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر باشد، در انتظار باشید که الله کار خود را میکند (و عذاب خویش را فرو میفرستد). الله کسان نافرمانبردار را (به راه سعادت) هدایت نمینماید».
بنابراین باید محبت الله ﻷو آنچه را که الله ﻷدوست داشته و آنرا از بندهاش میخواهد، بر هر آنچه بنده دوست دارد، ترجیح داده شود. و چنین محبتی است که اصل سعادت در دنیا و آخرت میباشد.
و در صحیحین از انس بن مالک ساز رسول الله جروایت است که فرمودند: «ثَلاَثٌ مَنْ كُنَّ فِیهِ وَجَدَ حَلاَوَةَ الإِیمَانِ: أَنْ یَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ یُحِبَّ المَرْءَ لاَ یُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ، وَأَنْ یَكْرَهَ أَنْ یَعُودَ فِی الكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنْهُ كَمَا یَكْرَهُ أَنْ یُقْذَفَ فِی النَّارِ» [۳۰۷]. «کسی که این سه خصلت را داشته باشد، شیرینی و حلاوت ایمان را میچشد: یکی اینکه الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد، دوم اینکه: محبتش با هرکس به خاطر خشنودی الله ﻷباشد. و سوم اینکه: پس از اینکه الله ﻷوی را از کفر نجات داده، برگشتن به کفر برایش مانند رفتن در آتش ناگوار باشد».
امام نووی /میگوید: «حلاوت و شیرینی ایمان یعنی: لذت بردن از طاعات و تحمل مشقتها و برگزیدن آنها بر اهداف دنیوی و محبت بنده برای الله ﻷبا انجام اوامر و ترک نواهی و ترک مخالفت با او جلجلاله؛ و همچنین در مورد رسول الله ج».
شیخ الاسلام /میگوید [۳۰۸]: «بنابراین حلاوت ایمان، متضمن لذت و شادی میباشد که کمال محبت بنده برای الله ﻷرا در پی دارد و این با سه امر ممکن میباشد. تکمیل این محبت و خالص گرداندن آن و دفع ضد آن.
که تکمیل محبت، چنین است که الله و رسولش جنزد وی از هر چیزی غیر آنها، محبوبتر باشد. و خالص گرداندن آن بدین قرار است که هیچکس را جز به خاطر الله ﻷدوست نداشته باشد. و دفع ضد این محبت، آن است که کراهت و نفرتش نسبت به آنچه ضد ایمان است بسیار بیشتر از کراهت و نفرتش نسبت به افتادن در آتش باشد.
و در سنن ابوداود و معجم طبرانی از ابوامامه سروایت شده که رسول الله جفرمودند: «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ، وَأَبْغَضَ لِلَّهِ، وَأَعْطَى لِلَّهِ، وَمَنَعَ لِلَّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْإِیمَانَ». «هرکس برای الله ﻷدوستی کند و برای الله ﻷدشمنی کند و برای الله ﻷببخشد و برای الله ﻷمنع کند، ایمان (خود) را کامل نموده است».
امام ابن قیم /میگوید: «روحِ کلمهی توحید و سر آن، عبارت است از به یگانگی گرفتن الله ﻷدر محبت و بزرگی و تعظیم و بیم و امید و توابع آنها نظیر توکل و انابت و رغبت و رهبت. و هرچه جز الله ﻷدوست داشته میشود به تبعیت از محبت او دوست داشته میشود. و بودن آن چیز فقط وسیلهای برای ازدیاد محبت اوست و به غیر او امید داشته نمیشود و بر غیر او توکل نمیشود و به غیر او میل و رغبتی و از غیر او ترس صورت نمیگیرد و جز به اسم او سوگند یاد نمیشود و نذری جز برای او تقدیم نمیشود و توبه جز نزد او صورت نمیگیرد و جز از فرمان او اطاعت نمیشود و جز او کفایت نمیکند و در سختیها از غیر او کمک گرفته نمیشود و به غیر او پناه برده نمیشود و جز برای او سجده نمیشود و جز برای او و جز با نام او ذبح نمیشود و همهی اینها در یک جمله جمع شده است و آن جمله این است که کسی جز او - در تمام وجوه عبادت- نباید عبادت شود و این محقق شدن لا إله إلا الله است. و به همین دلیل بر کسی که حقیقتاً به لا إله إلا الله شهادت دهد، آتش را حرام کرده است. و محال است کسی که این شهادت را به تحقیق رساند و آنرا به پا دارد، وارد آتش جهنم کند» [۳۰۹].
علامت و نشانهی دوم از علامات محبت بنده نسبت به پروردگارش جلجلاله عبارت است از:
محبت و دوست داشتن رسول الله جو پیروی کردن از سنتش و سیر کردن در مسیر هدایتش و اطاعت از او در هر آنچه امر کرده و دست کشیدن از هر آنچه نهی کرده باشد. الله ﻷمیفرماید: ﴿ قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ ﴾[آلعمران: ۳۱] «بگو: اگر الله را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد».
حافظ ابن کثیر /میگوید [۳۱۰]: «این آیهی کریمه، در مورد هر کسی که ادعای محبت الله ﻷرا دارد، درحالیکه بر روش رسول الله جنمیباشد، حکم نموده و قضاوت میکند. چرا که وی در اینصورت در ادعایش کاذب و دروغگو میباشد، تا اینکه از شریعت محمدی و دین نبوی در تمامی اقوال و افعال و احوالش پیروی کند».
حسن بصری و غیر از او سلف صالح فرمودند: [۳۱۱]«عدهای گمان بردند الله ﻷرا دوست دارند که الله ﻷآنها را با این آیه مورد امتحان و آزمایش قرار داد. و فرمود: ﴿ قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ ﴾. پس نشانه و ثمرهی محبت الله ﻷاتباع و پیروی از رسول الله جمیباشد.
و محبت رسول الله جواجب و تابع محبت الله ﻷو لازمهی آن میباشد. چرا که آن محبت برای الله ﻷو به خاطر او میباشد، که با افزایش محبت الله ﻷدر قلب مومن، افزایش یافته و با کاهش آن، کاهش مییابد. و هر آنکه به خاطر الله ﻷ، دوست داشته میشود، تنها در راه الله ﻷو به خاطر او دوست داشته میشود، همانطور که ایمان و عمل صالح دوست داشته میشود؛ این محبت با محبتی که شرک آمیز است تفاوت دارد، چرا که در آن شائبهای از شائبههای شرک، همچون اعتماد به محبوب، از حیث جلب خیر و دفع شر وجود ندارد، درحالیکه محبت شرکی، دوست داشتن آن شریک به همراه الله ﻷو رغبت به سوی او و نه به خاطر الله ﻷمیباشد. بر این اساس، تفاوت و تمایزِ میان محبت در راه الله و به خاطر او که از کمال توحید میباشد و محبت همراه الله ﻷکه محبت مثل و مانندها به همراه الله ﻷمیباشد و متعلق به قلوب مشرکین است که معبودشان را صفت الوهیت دادهاند درحالیکه این صفت جز برای الله ﻷجایز نیست، آشکار میگردد» [۳۱۲].
بنابراین محبت رسول الله جتابع و لازمهی محبت الله ﻷو نیز شرطی برای تکمیل ایمان میباشد، همانطور که در حدیث متفق علیه از انس سروایت است که رسول الله جفرمودند: «لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ، حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِین» [۳۱۳]. «هیچ یک از شما نمیتواند مومن کامل و واقعی باشد، مگر اینکه من برای او از فرزندان و پدر و مادرش و همهی مردم محبوبتر باشم».
ابوسلیمان خطابی /در شرح خود بر این حدیث میفرماید: «معنا و مفهوم این حدیث آن است که (پیامبر ج) میفرماید: ای انسان! تو در حب و دوست داشتن من صداقت نخواهی داشت، مگر این که به طور کلی فرمانبردار و مطیع (اوامر) من باشی و رضایت مرا بر خواستههای خود ترجیح دهی، اگرچه هلاکت تو هم در آن باشد.
و در صحیح بخاری از عمر بن خطاب سروایت است که گفت: یا رسول الله، شما از هر چیزی نزد من، جز خودم، محبوبتری. رسول الله جفرمودند: «لاَ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَیْكَ مِنْ نَفْسِكَ». «نه، سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، تا زمانیکه من نزد تو از خودت هم محبوبتر نباشم (به کمال نخواهی رسید)». عمر سگفت: سوگند به الله ﻷکه تو هم اکنون برای من از خودم هم محبوبتری. رسول الله جفرمودند: «الآن یا عمر» اکنون ای عمر (به کمال رسیدی)» [۳۱۴].
بنابراین کسی که ادعای محبت و دوستی رسول الله جرا بدون پیروی و مقدم کردن سخن او بر سخن غیر حق کند، درحقیقت دروغ گفته است، همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٧ ﴾[النور: ۴۷] «(از جمله کسانی که الله توفیق هدایت قرینشان نفرموده است، منافقانی هستند که پرتو ایمان به دلهایشان نتابیده است، ولی دم از ایمان میزنند) و میگویند: به الله و پیامبر ایمان داریم و (از اوامرشان) اطاعت میکنیم، امّا پس از این ادّعاء، گروهی از ایشان (از شرکت در اعمال خیر همچون جهاد سرباز زده و از حکم قضاوت شرعی) رویگردان میشوند و آنان در حقیقت مؤمن نیستند».
در این آیه، نفی ایمان از کسی است که از اطاعت رسول الله جرویبرگرداند. [۳۱۵]و در صحیح بخاری از ابوهریره سروایت است که رسول الله جفرمودند: «كُلُّ أُمَّتِی یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَبَى». «تمامی امتم جر کسانی که از ورود به بهشت ابا ورزند، وارد آن میشوند». گفتند: یا رسول الله، و چه کسی است که از ورود به بهشت ابا میورزد؟ فرمودند: «مَنْ أَطَاعَنِی دَخَلَ الجَنَّةَ، وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ أَبَى».«هرکس از من اطاعت کند، وارد بهشت میشود و هرکس از من نافرمانی کند، درحقیقت از ورود به بهشت ابا ورزیده است» [۳۱۶]. همچنین در صحیح بخاری از جابر بن عبداللهبروایت است که میگوید: رسول الله جخواب بودند که چند نفر نزد ایشان آمدند، یکی از آنان گفت: او خواب است. دیگری گفت: چشمش خواب است ولی قلبش بیدار است. آنگاه به یکدیگر گفتند: این دوست شما مثالی دارد، مثالش را بیان کنید. دوباره یکی از آنان گفت: او خواب است، دیگری گفت: چشمش خواب است ولی قلبش بیدار است. سپس به یکدیگر گفتند: مثال او همانند شخصی است که خانهای ساخته و سفرهای در آن پهن کرده و دعوتگری فرستاده است. پس هرکس دعوتگر را اجابت کند، وارد خانه میشود و از آن سفره میخورد. و هرکس دعوتگر را اجابت نکند، وارد خانه نمیشود و از آن سفره نمیخورد. آنگاه به یکدیگر گفتند: آنرا توضیح دهید تا بفهمد. یکی از آنان گفت: او خواب است، دیگری گفت: چشمش خواب است ولی قلبش بیدار است. آنگاه گفتند: خانه همان بهشت است و دعوتگر محمد رسول الله است. پس هرکس از محمد، اطاعت کند در حقیقت از الله ﻷاطاعت کرده است و هرکس از محمد نافرمانی کند، در حقیقت از الله ﻷنافرمانی کرده است و این محمد است که مسلمانان و کفار را از یکدیگر جدا ساخته است» [۳۱۷].
صاحب کتاب معارج، حافظ حکمی /میگوید: «از اینجا دانسته میشود که شهادت لا إله إلا الله جز با شهادت محمد رسول الله کامل نمیشود. و زمانیکه دانسته شد محبت الله ﻷجز با محبت آنچه او جلجلاله دوست دارد و کراهت داشتن نسبت به آنچه او جلجلاله کراهت دارد، کامل نمیشود، راهی جز معرفت و شناخت آنچه الله ﻷآنرا دوست دارد و بدان راضی میباشد و نیز شناخت آنچه نسبت به آن کراهت دارد، باقی نمیماند و این جز با اتباع و پیروی از آنچه که رسول الله جبدان امر کرده و نیز اجتناب از آنچه از آن نهی کرده، امکان پذیر نمیباشد. بنابراین محبت الله ﻷمستلزم محبت رسول الله جو تصدیق و پیروی از او میباشد. و بر این اساس است که الله ﻷدر مواضع بسیاری از قرآن، محبتشان را با محبت رسول الله جمقرون کرده است [۳۱۸].
اما علامت سوم از علامات و نشانههای محبت بنده نسبت به الله ﻷعبارت است از:
موالات و دوستی و یاری با کسانی که با الله ﻷو فرستادهاش و مومنین دوستی و محبت دارند و نیز دشمنی و عداوت با کسانی که با الله ﻷو فرستادهاش و مومنان دشمنی و عداوت دارند. چرا که ولاء و محبت و دوستی جز برای الله ﻷنمیباشد، و نیز ولاء و دوستی جز با بیزاری و برائت جستن از هر معبودی غیر از الله ﻷممکن نیست، همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ ﴾[الممتحنة: ۴] «(رفتار و کردار) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از الله میپرستید، بیزار و گریزانیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم و دشمنانگی و کینه توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانیکه به الله یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید».
و نیز میفرماید: ﴿ لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ﴾[المجادلة: ۲۲] «مردمانی را نخواهی یافت که به الله و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با الله و پیامبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران یا پسران یا برادران و یا قوم و قبیله ایشان باشند. چرا که مؤمنان، الله بر دلهایشان رقم ایمان زده است».
و نیز میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ﴾[المائدة: ۵۱] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصارا را به دوستی نگیرید، آنان خود دوستان یکدیگرند. هرکس از شما که ایشان را به دوستی گزیند در زمره آنهاست و الله ستمکاران را هدایت نمیکند».
و میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَابَآءَكُمۡ وَإِخۡوَٰنَكُمۡ أَوۡلِيَآءَ إِنِ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡكُفۡرَ عَلَى ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣ ﴾«ای کسانی که ایمان آوردهاید! پدران و برادران (و همسران و فرزندان و هریک از خویشاوندان دیگر) را یاوران خود نگیرید (و تکیه گاه و دوست خود ندانید) اگر کفر را بر ایمان ترجیح دهند (و بیدینی از دینداری در نزدشان عزیزتر و گرامیتر باشد). کسانی که از شما ایشان را یاور و مددکار خود کنند، مسلّماً ستمگرند».
بنابراین، ممکن نیست در یک زمان، محبت الله و رسولش جو محبت کفر و اهلش در یک قلب جمع شود، حتی این امر در حالت اکراه به اقرار به کلمهی کفر، امکان پذیر نمیباشد، چرا که انسان در حالت رضای قلبی معذور نمیباشد. [و تنها معذوریت زبانی در حالت اکراه مورد قبول میباشد].
پس کسی که با الله ﻷو رسولش جو مومنان، موالات و دوستی کند و در عین حال از شرک و مشرکین برائت و بیزاری نجوید، ایمانش صحیح نمیباشد و اسلامش راست و درست نمیباشد، همانطور که شیخ سلیمان میگوید: «برای مومن دینش جز با موالات و دوستی اهل توحید و عداوت و دشمنی اهل گمراهی و بغض و برائت و بیزاری از آنها صحیح نمیباشد، همانطور که ابراهیم علیه الصلاة والسلام و کسانی که همراه او بودند، از کفار برائت و بیزاری جستند و همانطور که پیامبر ما محمد جو اصحاب گرامی ایشان از کفار قریش و هرکس که شبیه آنها بود، بیزاری و برائت جستند. و این است موالات و دوستی و محبت برای مومنان و عداوت و دشمنی با مشرکان که در واقع اصل و اساس دستگیره و دستاویز ایمان و محکمترین آنها میباشد» [۳۱۹].
امام ابن قیم در «نونیه» در این مورد میگوید [۳۲۰]:
أتحب أعداء الحبیب وتدعی
حبـا لـه مـا ذاك فـی الامكـان
وكذا تعادی جاهدا أحبـابه
أیـن المحبـة؟ یا أخا الشیـطان
شرط المحبة أن توافق من
تحـب علی محبته بلا نقصــان
فإن ادعیت له محـبة مـع
خلافك ما یحب فأنت ذوبهتان
«آیا ادعای محبت رسول الله جمیکنی درحالیکه دشمنان او را دوست داری و نیز باتمام توان با دوستانش مبارزه میکنی، این امکان ندارد؛ کجا این محبت است ای برادر شیطان. شرط محبت آن است که با کسی که او را دوست داری در آنچه او دوست دارد موافق باشی، پس اگر ادعای دوستی او را داری درحالیکه بر خلاف آنچه او دوست دارد عمل میکنی، دروغ میگویی».
بایستی که در این کلمات روشنگر در این دو آیهی کریمه، تدبر کنیم، که الله ﻷمیفرماید: ﴿ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ أَن سَخِطَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَفِي ٱلۡعَذَابِ هُمۡ خَٰلِدُونَ ٨٠ وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨١ ﴾[المائدة: ۸۰-۸۱] «بسیاری از آنان را میبینی که کافران را به دوستی میپذیرند (و با مشرکان برای نبرد با اسلام همدست میشوند. با این کار زشت) چه توشه بدی برای خود پیشاپیش (به آخرت) میفرستند! توشهای که موجب خشم الله و جاودانه در عذاب (دوزخ) ماندن است. اگر آنان به الله و پیامبر (اسلام) و آنچه بر او (از قرآن) نازل شده است، ایمان میآوردند، (به سبب ایمان راستین هرگز) کافران را به دوستی نمیگرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارجند».
شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید [۳۲۱]: «در این آیات، الله ﻷبیان فرمودند که ایمان به الله متعال و رسول الله جو آنچه بر او نازل شده، مقتضی عدم ولایت و دوستی با کفار میباشد. بگونهای که ثبوت موالات و دوستی با آنها موجب عدم ایمان میباشد. چرا که عدم لازم عدم ملزوم را اقتضا میکند.
و از ابن عباس بروایت است که میگوید: هرکس در راه الله متعال دوست بدارد و به خاطر الله متعال دشمنی ورزد و در راه الله ﻷدوستی کرده و به خاطر الله ﻷدشمنی ورزد، در این صورت است که به ولایت و دوستی با الله ﻷمیرسد. و بنده، طعم و مزه ایمان را نمیچشد گرچه نماز و روزهاش زیاد باشد تا اینکه اینچنین باشد؛ و معمولا برادری مردم با یکدیگر بر اساس امور دنیوی میباشد، حال آنکه چنین دوستی چیزی به اهل خود نمیبخشد [۳۲۲]. و در حدیثی آمده است که «أَوْثَقَ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبَّ فِی اللَّهِ، وَالْبُغْضَ فِی اللَّهِ ﻷ» [۳۲۳]. «محکمترین دستاویز ایمان، حب و بغض به خاطر الله ﻷو در راه او میباشد».
و همچنین در حدیث آمده است: «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ، وَأَبْغَضَ لِلَّهِ، وَأَعْطَى لِلَّهِ، وَمَنَعَ لِلَّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْإِیمَان». «هرکس به خاطر الله ﻷدوستی ورزد و به خاطر الله ﻷدشمنی ورزد و به خاطر او جلجلاله ببخشد و به خاطر الله جلجلاله منع کند، ایمان را کامل کرده است».
اما علامت چهارم از علامات و نشانههای محبت بنده نسبت به الله ﻷ، دچار شدن به بلا و صبر بر آن میباشد [۳۲۴]:
از نشانههای ایمان و صدق محبت، دچار شدن به بلا و مصیبت و ناراحتی و صبر نمودن بر آن است. همچنان که الله متعال میفرماید: ﴿ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ ٢ ﴾[العنكبوت: ۲] «آیا مردمان گمان بردهاند همین که بگویند ایمان آوردهایم (و به یگانگی الله و رسالت پیامبر اقرار کردهایم) به حال خود رها میشوند و ایشان (با تکالیف و وظایف و سختیهایی که باید در راه تحقق دین اسلام تحمل کنند) آزمایش نمیگردند؟».
یعنی: آیا مردم میپندارند، همین که ادعای محبت به الله و رسول او بنمایند و خود را از اهل توحید و عبودیت مخلصانه برای الله متعال به حساب آورند، به حال خود رها میشوند و در راه دین اسلام و یاری رساندن به آن دچار آزمایش و ابتلا نمیگردند...؟! تا خداوند به این وسیله مجاهدان بردبار صادق را از دیگر کسان و آنهایی که صرفاً ادعای ایمان میکنند و در همان مرحلهی نخستین بلا و مصیبتی که در میدان جهاد علیه کافران و مشرکان و مرتدان به آن دچار میشوند خیلی زود از دین خود بر میگردند و مرتد میشوند، جدا نماید.
و همچنان که الله متعال میفرماید: ﴿ وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَكُمۡ ٣١ ﴾[محمد: ۳۱] «ما همهی شما را (با وجود آگاهی از اعمالتان) قطعا آزمایش میکنیم تا معلوم شود، مجاهدان (واقعی) و صابران شما چه کسانی هستند (و مجاهد نماها و ناشکیبایان سست عنصر نیز چه کسانی هستند) و اخبار شما را بیازماییم (که آیا در راه اسلام صادقانه پیکار کردهاید یا خیر، دعوت مستمر و خستگی ناپذیر داشتهاید یا نه و آیا از همهی توان جنگی و علمی خود در نابود کردن کافران سود بردهاید یا از سرزنش کنندگان ترسیدهاید؟)».
از اینرو صبر و شکیبایی مومنان بر بلا و مصیبت، نشانه و علامتی صادق برای راستی و محبت و عبودیت و پیکار (آنان) در راه الله متعال است؛ اما خداوند در مورد آنانی که ادعای ایمان و توحید میکنند، سپس به خاطر کوچکترین فتنه و آزمایش یا سختی و مصیبتی که در میدانهای پیکار (با کافران) به آن دچار میشوند (خیلی زود) از دین خود بر میگردند و مرتد میشوند، میفرماید: ﴿ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِۖ ﴾[العنكبوت: ۱۰] «اما هنگامی که به خاطر الله مورد اذیت و آزار قرار گرفتند، (به ناله و فریاد میآیند و چه بسا از دین بر میگردند، انگار ایشان) شکنجههای مردمان را (در دنیا) همسان عذاب الله (در آخرت) میشمارند».
و الله متعال میفرماید: ﴿ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ﴾[الحج: ۱۱] «اگر بلا و مصیبتی به ایشان برسد (به سوی کفر بر میگردند و) عقب گرد میکنند. به این ترتیب هم (آرامش ایمان به قضا و قدر و یاری خداوند را در) دنیا و هم (نعمت و سعادت) آخرت را از دست میدهند».
انسان به اندازهی دین و ایمان و توحید و صدق و محبتش مورد امتحان و آزمایش الله متعال قرار میگیرد، پس اگر ایمانش مستحکم و توحیدش برای الله عزیز و بلندمرتبه، صادقانه و محبتش تنها برای او باشد، به مراتب بلا و سختیها بر او شدیدتر است و پروردگار هم وی را در صبر و شکیبایی بر آن یاری میدهد، همچنان که در حدیث آمده است: «یُبْتَلَى الرَّجُلُ عَلَى حَسَبِ دِینِهِ، فَإِنْ كَانَ دِینُهُ صُلْبًا اشْتَدَّ بَلاَؤُهُ، وَإِنْ كَانَ فِی دِینِهِ رِقَّةٌ ابْتُلِیَ عَلَى حَسَبِ دِینِهِ، فَمَا یَبْرَحُ البَلاَءُ بِالعَبْدِ حَتَّى یَتْرُكَهُ یَمْشِی عَلَى الأَرْضِ مَا عَلَیْهِ خَطِیئَةٌ» [۳۲۵]. «هر فردی به تناسب ایمان خود مورد امتحان و آزمایش قرار میگیرد؛ پس اگر دارای ایمانی راسخ باشد، به بلای شدیدتری مبتلا خواهد شد و اگر دارای ایمانی ضعیف باشد؛ به همان اندازه دچار سختیها میشود. بلاها و مصیبتها از بندهی پروردگار جدا نمیشود؛ مگر آن که او در حالی گام بر میدارد که گناهی بر او باقی نمانده است».
و رسول الله جفرمودند: «إِنَّ الصَّالِحِینَ یُشَدِّدُ عَلَیْهِمْ» [۳۲۶]. «همانا ابتلا و آزمایش بر صالحین بسیار سختتر است..»..
و رسول الله جفرمودند: «كما یُضَاعَفُ لَنَا الْأَجْرُ كَذلكَ یُضَاعَفُ عَلینَا البَلاءُ» [۳۲۷]«ما پیامبران همان طور که اجر و پاداشمان دو چندان است، ابتلا و مصیبت هم بر ما هم دو چندان است».
به همین خاطر پیامبران به سبب کمال ایمان و صداقت عبادتشان برای الله متعال، نسبت به دیگر مردمان به شدیدترین آزمایشها و محنتها در راه الله و صبر و تحمل بر آن دچار میشدند. همچنان که رسول الله جدر حدیثی صحیح میفرماید: «أَشَدُّ النَّاسِ بَلاَءً الأَنْبِیَاءُ، ثُمَّ الأَمْثَلُ فَالأَمْثَلُ» [۳۲۸]. «در بین مردم کسانی که به شدیدترین سختیها مبتلا میشوند، پیامبران هستند و سپس کسانی که به لحاظ ایمان به آنها نزدیکترند».
و رسول الله جفرمودند: «مَا یُؤْذَى أَحَدٌ ما أُوذِیتُ فِی اللَّهِ» [۳۲۹]. «هیچ کس آن گونه که من در راه الله آزار و اذیت شدم، اذیت نشد».
از ابو سعید خدری روایت است: درحالیکه تب شدیدی بر رسول الله جچیره بود نزد ایشان رفت. جامهی پُرزدار خوابناکی بر روی ایشان بود، دستش را روی جامه گذاشت، حرارت تب بدن رسول الله جرا با وجود جامه احساس کرد، به ایشان گفت: یا رسول الله، چه قدر تب شدید است؛ رسول الله جفرمودند: «اِنَّا كَذلك یَشتَدُ عَلینَا البَلاءُ ویُضاعَفُ لَنا الأجْرُ» [۳۳۰]. «همانطور که بلا و مصیبت بر ما پیامبران شدیدتر است، اجر و پاداشمان هم دو چندان است». ابوسعید سگفت: یا رسول الله، چه کسانی در بین مردم به سختیها و بلاهای بیشتری دچار میشوند؟ رسول الله جفرمودند: «اَلأنبِیاءُ ثُم الصَالِحُونَ...»«پیامبران و سپس بندگان صالح..».
مردی نزد رسول الله جآمده و به ایشان گفت: یا رسول الله، به خدا سوگند، من شما را دوست دارم. رسول الله جهم فرمودند: «إِنَّ الْبَلَایَا أَسْرَعُ إِلَى مَنْ یُحِبُّنِی مِنَ السَّیْلِ إِلَى مُنْتَهَاهُ» [۳۳۱]. «همانا بلاها به کسی که مرا دوست دارد سریعتر روی میآورد، تا سیل که (با سرعت) به پایان خود میرسد».
یعنی: اگر در آن چه میگویی صادق هستی، توقع و انتظار بلا را داشته باش ... و نشانهی دوستی و محبت تو با من آن است که در راه الله دچار بلا و محنت شوی و بر آن هم بردباری و صبر پیشه کنی.
اتباع و پیروی ... انتخاب و برگزیدن ... ولاء و براء ... بلا و مصیبت ... اینها علامتها و دلایل محبت صادقانه با الله ﻷو فرستادهی او میباشد. پس هرکس فاقد آنها باشد، صدق محبت و توحید و عبودیت برای خدای یگانه را ندارد. اگرچه این انسان به زبانش هم خلاف آنرا ادعا کند، درحقیقت او با نداشتن این علامتها خود را با چیزی سیر نموده که به او داده نشده است و هر چند به ظاهر هم مدعی باشد که از مومنین و موحدینی است که الله متعال و رسولش جرا دوست دارد، ولی در واقع، حال و وضع و زبان عمل وی با تمام وضوح و روشنی بر او حکم میکند که: او از دروغ گویان... و از منافقینِ کافر است.
میگویم: سپاس الله متعال را؛ همهی احادیثی که قبلاً دربارهی مصیبت و بلا ذکر کردیم، صحیح است.
برداشت ما از این احادیث و غیر آنها و دربارهی کسانی که در راه الله در بوتهی آزمایش قرار گرفتهاند و به ویژه افرادی از ایشان که بلا و مصیبت در راه الله بر آنان شدت بیشتری دارد، این است که میدانهای تأویل و عذر را در مورد ایشان گسترش دهیم و حسن ظن را در حق آنان بر سوء ظن ترجیح دهیم ... و این هم خلق و خوی میانه و شریف رسول الله جاست که هرگاه یکی از اصحابش در لغزش و شبههای شک برانگیز میافتاد، بر او سخت نمیگرفت و برایش تاویل میکرد و به نفع او میدانهایی که در آن برای رضای الله متعال به ابتلا و محنت افتاده بود، یادآوری میکرد ... نه ای عمر، همانا او از اهل بدر است [۳۳۲].
اما کسی که به بلا و مصیبتی در راه الله متعال دچار نشده است، میدان تاویل و عذر برایش تنگ میشود و این قاعدهی روشنی است که انسان مسلمان هنگام تعمق و بررسی در مسائل بزرگی همچون مسائل کفر و ایمان باید به آن توجه کند [۳۳۳].
از خلال این عرض صریح، واضح گردید که محبت برای کلمهی توحید و مقتضیات آن و بغض و دشمنی با آنچه که آنرا نقض میکند، اصل دین اسلام میباشد. و در واقع رکن توحید میباشد و با کمال آن، توحید کامل شده و با نقص آن، توحید ناقص میگردد.
برخی از علماء بر این شروط، شرطهای دیگری برای لا إله إلا الله ذکر کردهاند که بیان آنها در این مقام مفید و سودمند میباشد [۳۳۴].
[۲۹۸] به نقل از کتاب شروط ۱۱۰-۱۱۳. (مترجم) [۲۹۹] پایان نقل از کتاب شروط (مترجم) [۳۰۰] مدارج السالکین، (۳/۹۰) وما بعدها. [۳۰۱] مدارج السالکین (منزله المحبة) (۳/۶- ۴۳). [۳۰۲] مدارج المساکین، الجزء الثالث، منزلة المحبة. [۳۰۳] به نقل از کتاب شروط۱۱۷-۱۱۹ (مترجم) [۳۰۴] پایان نقل از کتاب شروط (مترجم). [۳۰۵] فائیة ابن الفارض (الکشکول للبهاء العاملی۴۱۷) وسلک الدرر فی أعیان القرن الثانی عشر لأبی الفضل المرادی (۱/۳۸۵). [۳۰۶] معارج القبول (۲ ص ۴۲۴) وما بعدها. [۳۰۷] أخرجه البخاری فی کتاب الإیمان باب حلاوة الإیمان (۱۶) ومسلم فی کتاب الإیمان باب خصال من اتصف بهن وجد حلاوة الإیمان (۴۳، ۶۷). [۳۰۸] مجموع الفتاوی (۱۰/۲۰۶). [۳۰۹] الداء والدواء لابن القیم (ص ۳۳۲) وما بعدها. [۳۱۰] تفسیر ابن کثیر لسورة آل عمران: ۳۱. [۳۱۱] فقد روی الطبری فی تفسیره (۶۸۴۶، ۶۸۴۷، ۶۸۴۹) وغیره من طرق عن الحسن البصری - بألفاظ ومنها - قال: «إن أقواما كانوا علی عهد رسول الله یزعمون أنهم یحبون الله، فأراد الله أن یجعل لقولهم تصدیقا من عمل، فقال: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ﴾الآیة». [۳۱۲] انظر: فتح المجید، ص ۳۳۷. [۳۱۳] أخرجه البخاری فی کتاب الإیمان، باب حب الرسول من الإیمان (۱۵) ومسلم فی کتاب الإیمان، باب وجوب محبة رسول الله أکثر من الأهل والولد والوالد والناس أجمعین (۴۴/۷۰). [۳۱۴] أخرجه البخاری فی کتاب الأیمان والنذور، باب کیف کانت یمین النبیج (۶۶۳۲). [۳۱۵] فتح المجید، ۴۳۰ ط ابن رجب. [۳۱۶] أخرجه البخاری فی کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة: باب الاقتداء بسنن رسول الله (۷۲۸۰). [۳۱۷] أخرجه البخاری فی کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة، باب الاقتداء بسنن رسول الله (۷۲۸۱). [۳۱۸] انظر: معارج القبول، ج ۲ ص ۴۲۷. [۳۱۹] الدرر السنیة (۲/۹۵) [۳۲۰] نونیه، ابن قیم /ص ۱۷۱ [۳۲۱] الاقتضاء (۱/۴۹۰) بتصرف. [۳۲۲] أخرجه ابن جریر الطبری، کما فی الجامع العلوم لابن رجب (۳۴ ط المعرفة) والمروزی فی تعظیم قدر الصلاة (۳۹۶) ومحمد بن عمر العدنی فی الإیمان (۵۶) من طریق: لیث عن المجاهد عن ابن عباس وسنده ضعیف. [۳۲۳] مسند ابن أبی شیبة (۳۲۱) وشعب الإیمان (۹۰۶۴). [۳۲۴] به نقل از کتاب شروط ص۱۲۵-۱۳۱ (مترجم). [۳۲۵] رواه الترمذی (۲۳۹۸) وشعب الإیمان (۹۳۱۸) ومسند أحمد (۱۶۰۷). [۳۲۶] شعب الإیمان (۹۷۳۱) ومسند احمد (۲۵۲۶۴) والحاکم فی االمستدرک (۷۹۰۱). [۳۲۷] مسند احمد (۱۱۸۹۳) وابن ماجه (۴۰۲۴) وشعب الإیمان (۹۳۱۷). [۳۲۸] سنن الکبری للنسائی (۷۴۴۰) وشعب الإیمان (۹۳۱۹) ومسند أحمد (۲۷۰۷۹). [۳۲۹] ابن ماجه (۱۵۱) والترمذی (۲۴۷۲). [۳۳۰] ادب المفرد (۵۱۰) وابن ماجه (۴۰۲۴) ومسند احمد (۱۱۸۹۳). [۳۳۱] أخرجه ابن حبان، السلسلة الصحیحة، ۱۵۸۶. [۳۳۲] اشارهای به داستان «حاطب ابن ابی بلتعه» میباشد که امام بخاری (۳۰۰۷) و امام مسلم (۲۴۹۴) رحمه الله علیهم هریک در کتاب صحیح خود در باب فضائل اهل بدر، ذکر کردهاند. علی سمیگوید: رسول الله جمن و زبیر و مقداد بن اسود را احضار کرده و فرمودند: بروید تا به محلی به نام روضهی خاخ (محلی بین مکه و مدینه) میرسید، زنی به نام ظعینه در آن جاست نامهای همراه دارد آن نامه را از او بگیرید. ما رفتیم، اسبهایمان را به سرعت راندیم تا به روضه رسیدیم، همین که به آنجا رسیدیم دیدیم آن زن که نامش ظعینه بود در آنجاست. به او گفتیم: نامهای که همراه داری بیرون بیاور. گفت: من نامهای همراه ندارم. گفتیم: اگر نامه را به ما ندهی لباسهایت را از تن بیرون میآوریم. آن زن نامه را از میان موهای سرش بیرون آورد. نامه را به نزد رسول الله آوردیم. در نامه نوشته شده بود، از حاطب ابن ابی بلتعه به سوی جماعتی از مشرکین اهل مکه؛ حاطب قسمتی از اسرار رسول الله جرا به مشرکین نوشته بود. رسول الله جفرمود: ای حاطب، این نامه چیست؟ حاطب گفت: یا رسول الله، در این مورد نسبت به من عجله نکن، من انسانی هستم که نسبتی با قریش ندارم و از قبیلهی دیگری به میان ایشان آمدهام، ولی مهاجرین دیگری که با شما هستند، نزدیکان و خویشانی در مکه دارند که به وسیلهی آنان خانواده و اموال خود را محفوظ میکنند. من کسی را در آنجا ندارم، گفتم: حال که من در آنجا قوم و خویشی ندارم باید کاری بکنم تا در نزد قریش وسیلهای به دست آورم و خانوادهی خود را به این وسیله حفظ نمایم؛ این کار را به خاطر کفر و برگشت از دین اسلام و رضایت به کفر بعد از ایمان به اسلام انجام ندادهام. رسول الله جفرمود: حاطب به شما راست گفت. عمر سگفت: یا رسول الله اجازه بدهید تا گردن این منافق را بزنم. رسول الله جفرمود: حاطب در جنگ بدر شرکت کرده است، شما نمیدانید اهل بدر چه قدر با عظمت میباشند، مسلماً خداوند بر تمام اعمال ایشان آگاه است با وجود این در مورد آنها میفرماید: هر چه میخواهید بکنید، من شما را مورد عفو و بخشش قرار دادهام. [۳۳۳] پایان نقل از کتاب شروط لا إله إلا الله (مترجم). [۳۳۴] شروط و یادآوریهایی که از این پس ذکر میگردد، تا پایان این فصل از کتاب شروط لا إله إلا الله نقل شده است (مترجم).