حقیقت توحید

فهرست کتاب

یادآوری سوم

یادآوری سوم

از شرط‌های صحیح بودن توحید این نیست که شروطی را که قبلاً برای صحیح بودن توحید ذکر گردید، حفظ و یا دلایل (هر کدام از) آن به خاطر سپرده شود ... (چون از یک سو) چنین چیزی در شرع نیامده، بلکه خلاف آن وارد شده است و از سویی دیگر در آن برای همه‌ی بندگان، تکلیفی مافوق توان و قدرت آن‌هاست.

امام مسلم در کتاب صحیح [۳۴۹]خود از معاویه بن الحکم سروایت می‌کند که فرمود: کنیزی داشتم که در اطراف کوه احد و جَوّانِیَّه برایم گوسفند می‎چرانید. در یکی از روزها با خبر شدم که گرگ یکی از گوسفندهایم را ربوده است. من هم به مانند دیگر انسان‌ها ناراحت شدم و او را به شدت تنبیه نمودم. سپس نزد رسول الله جآمدم (ایشان این کار مرا) گناه بزرگی دانستند. پس گفتم: یا رسول الله، آیا (برای کفاره و جبران گناه این عملم) او را آزاد نکنم؟ فرمود: او را نزد من آورید. وی را نزد ایشان آوردم. رسول الله جاز او پرسید: خداوند کجاست؟ گفت: در آسمان، فرمود من کیستم؟ گفت: تو فرستاده‌ی خداوند هستی. پس فرمودند: «أَعْتِقْهَا، فَإِنَّهَا مُؤْمِنَةٌ». «او را آزاد کن زیرا مومن است».

رسول الله جبا توجه به همین چند پرسش، بر آن کنیز حکم ایمان نهاد، بدون آن که در مسایل اصول و فرعیات آن تعمق کند و (یا) از وی طلب استدلال نماید...!

و در سنن ابوداود از عبدالله بن ابی اوفی روایت شده است که فرمود: مردی نزد رسول الله جآمده و گفت: من نمی‌توانم چیزی از قرآن را یاد بگیرم، چیزی به من یاد ده که جایگزین آن باشد، فرمودند: بگو: «سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ، وَلاَ إلهَ إِلَّا اللهُ، وَاللَّهُ أَكْبَرُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»(آن مرد) گفت: یا رسول الله، این (اذکار، شکر و سپاس) برای خدای عزیز و بزرگوار است! پس برای خودم چه؟ فرمودند: بگو: «اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی وَارْزُقْنِی وَعَافِنِی وَاهْدِنِی».هنگامی که (آن مرد) برخاست با (انگشتان) دستش این چنین گفت. رسول الله جفرمودند: اما به تحقیق این (مرد) دستش را پر از خیر نمود». [۳۵۰]

این صحابی نتوانست چیزی از قرآن حتی سوره‌ی «الفاتحه» را که نماز جز به آن صحت نمی‌یابد، حفظ کند، اما این به سبب عجز و ناتوانی‌اش بود که نمی‌توانست چیزی را حفظ کند. رسول الله جهم عذر وی را پذیرفت و او را به چیزی که برایش آسانتر بود راهنمایی فرمود و نه تنها درخواست حفظ اصول و (دانستن) دلایل آنرا از وی ننمود بلکه حتی به او هم نفرمود که حتما باید سوره‌ی «الفاتحه» را حفظ کند.

بلکه می‌بینیم که رسول الله جعجله‌ی خالد بن ولیدسرا در کشتن آن گروه (از مردمی) که نتوانستند به درستی بگویند: «اسلام آوردیم» و به جای آن گفتند: «از دین (خود) برگشتیم». نکوهش نمود. همچنان که در صحیح بخاری [۳۵۱]، سالم از پدرش نقل می‌کند که گفت: رسول الله جخالد بن ولید را به سوی بنیحذیفه فرستاد (تا آن‌ها را به دین اسلام دعوت کند) آن‌ها نتوانستند به درستی بگویند: «اسلام آوردیم» بلکه (برای بیان مقصود خود) گفتند: از دین (خود) برگشتیم، از دین (خود) برگشتیم. خالد نیز عجله کرده و (تعدادی از آن‌ها را) کشت و (شماری را هم) اسیر نمود و به هریک از ما اسیری داد! و سپس دستور داد که هر کدام از ما اسیرش را بکشد! من هم گفتم: به خدا سوگند! نه من و نه هیچیک از همراهانم اسیری را نمی‌کشیم! تا اینکه به خدمت رسول الله جرسیدیم و ماجرا را برای ایشان بازگو کردیم. رسول الله جدو بار فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدُ بْنُ الوَلِیدِ. اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدُ بْنُ الوَلِیدِ»«پروردگارا، همانا من از کاری که خالد بن ولید کرد بیزاری می‌جویم ... پروردگارا، همانا من از کاری که خالد بن ولید کرد بیزاری می‌جویم».

در احادیثی که ذکر نمودیم، تذکر (و پندی) برای غلاه تکفیری وجود دارد، آن‌هایی که دیگران را وادار می‌کنند که اصول و تقریرات و قواعد و مقررات آن‌ها را با (ارائه‌ی) دلایل برای آنان بیان کنند ... و اگر کسی نتواند به (پرسشهای) ایشان پاسخ گوید، وی دیگر در نزد آن‌ها مومن نیست مگر آن که در ابتدا به بیش از یکصد پرسش پاسخ گوید:

نظرت در مورد فلان (موضوع یا مسأله) چیست؟ ... حکم فلان (موضوع یا مسأله) چیست؟ ... معنی فلان (موضوع یا مسأله) چیست؟ و (پیش می‌آیند تا) در نهایت پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند که (گاهی) اهل علم و فقه هم از پاسخ دادن با دلیل به آن عاجز می‌مانند!!

ابن حجر در جلد ۱۳ «الفتح» صفحه‌ی ۴۳۹ به نقل از غزالی می‌گوید: «گروهی (از مسلمانان) زیادهروی کردند و عوام مسلمانان را تکفیر نمودند و ادعا می‌کنند که هرکس عقاید شرعی را با دلیلی که خود بر آن نهاده‌اند، نداند، (در نزد ایشان) کافر است و به این ترتیب رحمت فراگیر خداوند را بر مردم تنگ نمودند و بهشت را خاص عده‌ای اندک از متکلمین (که قادر به بیان استدلال شرعی و دینی هستند) می‌دانند!!!»

ابن حزم در جلد ۱ «المحلی» صفحه‌ی ۶۱ می‌گوید: «رسول الله جاز زمانی که خداوند عزیز و بزرگوار او را برای پیامبری برانگیخت تا هنگامی که (از دنیا) رحلت نمودند، پیوسته با مردم می‌جنگیدند تا به اسلام اقرار کنند و به آن پایبند باشند و آن‌ها را مکلف به آوردن دلیل نمی‌نمود و از آنان هم نمی‌پرسید که آیا اسلام را با دلیل و استدلال می‌پذیرید یا نه؛ و شیوه‌ی تمام (اهل) اسلام (از آغاز) تا به امروز اینگونه بوده است».

[۳۴۹] رواه مسلم (۵۳۷). [۳۵۰] صحیح سنن ابی داود، ۷۴۲. [۳۵۱] رواه البخاری (۴۳۳۹).