مبحث اول: لا إله إلا الله.... نفی و اثبات
کلمهی توحید و اخلاص، اصل دین و اساس آن بوده و آن ستونی است که حامل فرض و سنت میباشد و «مَنْ كَانَ آخِرُ كَلَامِهِ لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ» [۱۱]. «و هر کس آخرین کلامش لا إله إلا الله باشد، وارد بهشت میشود».
و معنای لا إله إلا الله عبارت است از اینکه: هیچ معبود به حقی جز الله نیست؛ که مشتمل بر کفر به طاغوت و ایمان به الله ﻷ﴿ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ ﴾ [۱۲][البقرة: ۲۵۶] میباشد. پس اگر الوهیت را از غیرالله نفی کنی و آنرا تنها برای الله ﻷاثبات کنی، تو از کسانی خواهی بود که به طاغوت کفر ورزیده و به الله متعال ایمان آورده است. بر این اساس است که ابن قیم /میگوید: «نفی محض توحید نمیباشد و همچنین اثبات محض بدون نفی، توحید نیست. بدین ترتیب توحیدی نیست مگر اینکه متضمن نفی و اثبات باشد و این نیز حقیقت توحید میباشد».
از اینرو بایستی به شرح نفی و اثباتی که این کلمه مقتضی آن است، بپردازیم:
کلمهی طیبه، آلهه و انداد و طواغیت و ارباب را نفی میکند. و توحید خالص با اقسام سهگانهی آنرا تنها برای الله ﻷکه یکتاست و شریکی برای او نیست، ثابت میکند [۱۳].
اما تفصیل و بیان آن:
۱- آلهه: آلهه جمع اله میباشد و هر آنچه به عنوان معبودی به جای الله ﻷاتخاذ گردد، آن چیز در نزد کسی که آنرا به عنوان معبود گرفته و آنرا عبادت میکند، اله محسوب میگردد.
و «الإله» با علامت تعریف (الف و لام) همان الله میباشد که همزهی آن حذف شده و حرف لام در لام ادغام گردیده و تبدیل به یک لام مشدد شده است، همانطور که کسائی و فراء و دیگر اهل لغت میگویند و امام ابن قیم میگوید: «صحیح آن است که لفظ جلالهی الله مشتق بوده و اصل آن «الإله» میباشد [۱۴].
بنابراین «الإله» همان معبودی میباشد که مستحق عبادت است، چرا که الهی نمیباشد مگر اینکه عبادت شود و خالق و رازق و مدبرِ کسی که او را عبادت میکند، باشد و بر کسی که او را عبادت میکند قادر و توانا باشد، پس کسی که اینچنین نباشد قطعا اله نیست، گر چه ظالمانه پرستیده شود، بلکه او مخلوق و عبادتگزار میباشد.
«التَأَلُّه» به معنای تنسک و تعبد و «التَأْلِیْه» به معنای تعبید میباشد. [۱۵]
پس از این معنای مختصر برای ما تعریفات ذیل واضح میگردد تا اینکه پس از آن انشاءالله به مراد و مقصود برسیم. امام ابن قیم /میگوید: «الإله» همان معبود محبوبی است که قلبها با محبت او را عبادت میکنند و برای او خضوع و خشوع کرده و از او میترسند و بدو امید دارند و در سختیها به سوی او باز میگردند و او را در شرایط سخت و طاقت فرسا به فریاد میخوانند و در مصالح خویشتن بر او توکل کرده و بدو پناه میبرند و با ذکر آن آرامش مییابند و با حب آن آرام میگیرند. و اینها جز برای الله ﻷنمیباشد و بر این اساس است که «لا إله إلا الله» صادقترین و درستترین کلامهاست و اهل آن، اهل الله و حزب آن، حزب او میباشند و منکران آن دشمنان الله و از جمله مغضوبین و مورد خشم او میباشند. لذا این مساله، هستهای مرکزی است که دینی که محور و مدارش بر آن است، پیرامون آن میچرخد؛ بگونهای که اگر آن صحیح باشد، با آن هر مساله و حال و ذوقی صحیح میباشد و اگر بنده آنرا تصحیح نکند، فساد در علوم و اعمال و احوالش، ملازم وی میباشد [۱۶].
حافظ ابن رجب /میگوید: «الإله» اله کسی است که از روی تکریم، محبت، ترس، امید و توکل اطاعت میشود و از او خواسته شده و به درگاه او دعا میشود، نه اینکه در برابر او عصیان و نافرمانی صورت گیرد [۱۷]. و تمامی این حالات و اعمال شایسته کسی جز الله ﻷنیست.
بنابراین، کسی که مخلوق را در چیزی از این امور که ویژگیهای الوهیت میباشد، شریک الله ﻷگرداند، در واقع به میزان شراکتی که قائل شده، به اخلاص در «لا إله إلا الله» که به زبان آورده، خدشه وارد کرده و به همان اندازه به عبودیت مخلوق تن داده و در آن چیز عبودیت مخلوق را پذیرفته است [۱۸]. امام ابن قیم /میگوید [۱۹]: «الإله» کسی است که قلبها با محبت و انابت و تکریم و اجلال و تعظیم و خشوع و خضوع و ترس و امید و توکل او را عبادت میکنند». و در جای دیگر میگوید [۲۰]: «اسم الله بر این دلالت دارد که خداوند متعال مالوه و معبود است که همهی مخلوقات با محبت و تعظیم و خضوع و پناه بردن به او در نیازها و بلا و مصیبتها، او را عبادت میکنند. آن اسمی است که مسمای آن به طور مطلق تمام کمالات را در خود دارد و مسمای آن شایسته هر مدح و ستایش، هر مجد و ثنا بوده و تمام جلال و کمال از آن اوست و هر عزت و جمالی، هر خیر و احسان، هر نوع بخشش و فضل و نیکی از آن او و از سوی اوست. چرا که بر هر اندکی این اسم برده شود فراوان میگردد و هر ترس را میزداید و هر گرفتاری با آن به گشایشش منجر میشود؛ رهگشای هر هم و غمی است و هر تنگنایی به وسیلهی آن وسعت مییابد و هر ضعفی که خود را بدان آویخته، قوت گرفته و هر خواری به وسیله آن عزت یافته است و هر نیازمندی را بینیاز ساخته و هر سرگشتهای را پناه داده و هر شکست خوردهای را تایید و نصرت کرده و ضرر هر درماندهای را برطرف کرده است و هیچ آوارهای نبوده مگر آنکه پناهش داده است. پس آن اسمی است که گرفتاریها به وسیلهی آن از بین میروند و برکات به وسیلهی آن نازل میشوند و دعاها با آن اجابت مییابد و لغزشها راستی مییابند. گناهان کوچک دفع میشوند و نیکیها به وسیلهی آن جلب میگردند. آن اسمی است که زمین و آسمانها به وسیلهی آن پابرجا هستند. کتابها به وسیلهی آن نازل گشته و انبیاء فرستاده شدهاند. بدان وسیله قوانین الهی تشریع شده و حدود برپا گشتهاند. به سبب آن جهاد تشریع شده و انسانها به دو دستهی سعادتمند و شقاوتمند تقسیم گردیدهاند. روز حقیقی بزرگ و روز واقعه (روز قیامت) به وسیلهی آن تحقق مییابد. ترازوهای عدالت به وسیلهی آن وضع میشوند. پل صراط نصب میگردد و منظر بهشت و جهنم برپا میشود. به وسیلهی آن پروردگار عالمیان پرستش و ستایش میشود و به حقانیت آن فرستادگان مبعوث شدهاند. سوال در قبر و روز رستاخیر پیرامون آن است، دشمن به خاطر آن است و محاکمه نیز به سوی آن است. دوستی و دشمنی به سبب آن است و به وسیلهی آن هر کس که حقش را شناخت و آنرا برپا داشت سعادتمندی یافت و هرکس جهل ورزید و حق آنرا ترک گفت: شقاوتمند گردید» [۲۱].
بنابراین، اصل الوهیت عبادت میباشد و تأله همان تعبد میباشد. و بدین ترتیب معنای کلمهی توحید لا إله إلا الله آن است که هیچ معبود به حقی جز الله ﻷنیست.
پس کلمهی توحید نفی الوهیت از هر چیزی جز الله ﻷمیباشد. بنابراین جایز نیست که هیچ عبادتی با همهی صورتهای ظاهری و باطنی آن برای کسی جز الله ﻷانجام شود. و البته جایز نیست که به سوی هیچ الهی از آلهههای دروغین و ادعا شده و باطل توجه شود.
بنابراین کسی که چیزی از عبادات مختلف را برای غیرالله انجام دهد، در حقیقت در شرک افتاده است. پس عبادت امری در حاشیهی زندگی نبوده و بلکه بانگ ابتدایی در هر رسالتی میباشد: ﴿ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ ﴾[النحل: ۳۶] «که الله را بپرستید و از طاغوت دوری کنید». و در صحیحین از انس بن مالک ساز رسول الله جروایت است که فرمودند: «یَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِأَهْوَنِ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا: لَوْ كَانَتْ لَكَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، أَكُنْتَ مُفْتَدِیًا بِهَا؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، فَیَقُولُ: قَدْ أَرَدْتُ مِنْكَ أَهْوَنَ مِنْ هَذَا وَأَنْتَ فِی صُلْبِ آدَمَ: أَنْ لَا تُشْرِكَ وَلَا أُدْخِلَكَ النَّارَ فَأَبَیْتَ إِلَّا الشِّرْكَ» [۲۲]. «الله ﻷاز میان دوزخیان به آنکه کمترین عذاب را دارد میفرماید: اگر برای تو دنیا و آنچه که در آن است میبود آیا برای نجات خود آنها را فدیه میدادی؟ پس میگوید: بله، پس الله ﻷمیفرماید: براستی زمانیکه در صلب آدم بودی از تو کمتر از این را میخواستم و آن اینکه شرک نورزی و من تو را وارد آتش نکنم، اما تو ابا کرده و شرک ورزیدی».
این مشرک با مقصود الله متعال از خلق وی، مخالفت کرده است، چرا که الله ﻷمخلوقات را خلق نکرده و کتب را نازل نکرده و رسولان را نفرستاده و بهشت و جهنم را نیافریده مگر به خاطر این اصل بزرگ تا او را عبادت کرده و چیزی را با او شریک قرار ندهند، همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ ﴾[الذاریات: ۵۶] «و من جن و انسان را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند». علی ابن ابیطالب سدر تفسیر این آیه میگوید: «یعنی جنها و انسانها را خلق نکردم مگر بدین سبب که آنها را امر کنم که مرا عبادت کنند و آنها را به سوی عبادتم بخوانم» [۲۳]. و این مطلب را این آیه قرآن نیز تایید میکند که الله متعال میفرماید: ﴿ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١ ﴾[التوبة: ۳۱] «بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبود بر حقی نیست و او پاک و منزّه از شرک ورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را شریک قرار میدهند». و آیاتی که بر این موضوع دلالت دارند، بسیار میباشند و همهی آنها بر این تاکید دارند که الله ﻷمخلوقات را خلق نکرده است مگر برای عبادتش به یگانگی و بدون اینکه شریک برای او قائل شوند. در آینده به طور مفصل در بحث توحید الوهیت به این مساله میپردازیم.
اما معنای عبادت: عبادت اسم جامعی است که در برگیرندهی تمامی اقوال و اعمال ظاهری و باطنی میباشد که الله ﻷآنها را دوست داشته و بدان راضی میباشند. بنا بر این تعریف، عبادت شامل نماز، زکات، روزه، حج، راستگویی، ادای امانت، نیکی به پدر و مادر، صلهی رحم، وفای به عهد، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد با کفار و منافقین، نیکی به همسایه و یتیم و مسکین و ابن سبیل و برده و حیوانات و دعا و ذکر و قرائت و امثال این عبادات ظاهری و همچنین محبت الله ﻷو رسولش و خشیت الله متعال و انابت، اخلاص داشتن در دین برای او و صبر در برابر حکمت و شکر نعمتش و راضی بودن به قضایش و توکل بر او و امید به رحمتش و ترس از عذابش و دیگر عبادات باطنی همچون اینها برای الله ﻷمیباشد [۲۴]. و لُب عبادت کمال حب به همراه کمال تواضع و فروتنی در برابر الله ﻷمیباشد [۲۵]. بدین ترتیب تمامی دین با انجام آنچه الله ﻷبدان امر نموده و ترک آنچه از آن نهی کرده، عبادت میباشد. امام ابن قیم /میگوید: [۲۶]
والأمر و النهی الذی هو دینه
و جــزاؤه یـــوم المعاد الثانی
«و امر و نهی دین اوست و پاداش او در روز قیامت میباشد».
بنابراین، مقصود از عبادتی که مخلوقات به منظور آن خلق شدهاند، عبادتی خالصانه و بدور از آغشته شدن آن با هرگونه شرک ورزیدنی با عبادت نمودن چیزی غیر از الله ﻷهر چه باشد و یا هر کس که باشد، میباشد. اعمال صرفاً صحیح نمیباشد مگر با برائت و بیزاری از عبادتِ هر آنچه به جای الله ﻷعبادت میشود همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا ﴾[النساء: ۳۶] «(تنها) الله را عبادت کنید و (بس. و هیچ کس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید». در این آیه الله ﻷامر به عبادتی را که آنرا فرض قرار داده مقرون به نهی از شرکی که آنرا حرام نموده و آن شرک در عبادت میباشد، ذکر کرده است. لذا آیهی کریمه بر آن دلالت دارد که اجتناب و پرهیز از شرک، در صحت عبادت شرط میباشد، الله متعال میفرماید: ﴿ وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٨٨ ﴾[الأنعام: ۸۸] «اگر شرک میورزیدند، هر آنچه میکردند هدر میرفت (و اعمال خیرشان ضائع میشد و خرمن طاعتشان به آتش شرک میسوخت)».
بنابراین، پس «الإله» همان معبود و «التَأَلُّه» همان پارسایی و پرهیزگاری و الوهیت اصل آن عبادت و لا إله إلا الله معنایش هیچ معبود به حقی جز الله نیست، میباشد. الله متعال میفرماید: ﴿ ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٦٢ ﴾[الحج: ۶۲] «این بدان علت است که خداوند حق میباشد و آنچه غیر از او مشرکان به فریاد میخوانند باطل و خداوند برتر و بزرگ است».
۲- انداد: «ند» عبارت است از مثل و مانند و همسان و نظیر و شبیه.
ابن قیم /میگوید [۲۷]: «الند» به معنای شبیه است، گفته میشود: «فلان ند فلان و نَدیده»، فلانی ند فلانی است یعنی شبیه و مانند اوست.
لذا قرار دادن ند و همانند برای الله ﻷبه معنای انجام دادن عبادت یا بخشی از آن برای غیرالله میباشد درحالیکه کلمهی توحید لا إله إلا الله نفی همانند گرفتن برای الله ﻷو خالص گردانیدن عبادت تنها برای الله ﻷمیباشد. الله متعال میفرماید: ﴿ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢ ﴾[البقرة: ۲۲] «پس برای الله ﻷهمتایانی قرار ندهید درحالیکه شما میدانید». امام ابنکثیر در تفسیر این آیه میگوید [۲۸]: «از ابن عباس روایت است که معنی آیه را چنین تفسیر میکند: یعنی همانندها و همتایانی را که نه نفع میرساند و نه ضرر، در عبادت با الله ﻷشریک قرار ندهید. درحالیکه میدانید پروردگاری که شما را روزی میدهد، غیر او نیست و توحیدی که رسول الله جشما را به سوی آن میخواند حق بوده و در آن شکی نیست» [۲۹].
و از ابن عباس بدر تفسیر این کلام الله ﻷ﴿ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا ﴾روایت است که فرمود: «الأنداد: عبارت است از شرکی که از راه رفتن مورچه بر سنگی صاف و سیاه در شب تاریک مخفیتر است. و مثال آن این است که بگوید: فلانی، به الله و زندگی تو یا زندگی من سوگند. یا اینکه بگوید: اگر این سگ نبود، دیشب دزدان به خانهی ما میآمدند. و اگر مرغابی در منزل نبود دزدان میآمدند. و مانند سخن شخصی به دوستش که میگوید: آنچه الله ﻷو تو بخواهی. و اینکه شخصی بگوید: اگر الله و فلانی نبود.
همراه الله ﻷ، فلان و فلان را قرار مده، چرا که تمامی اینها شرک به اوست [۳۰]و اینها همه از انواع شرک اصغر میباشند، چرا که همانند و همتا گرفتن برای الله ﻷبر دو قسم میباشد [۳۱]:
الف) اینکه کسی آن همانند و شبیه و نظیر را در انواع عبادات یا برخی از آنها شریک الله ﻷقرار دهد، که چنانکه پیشتر گذشت این نوع، شرک اکبر میباشد (که صاحبش را از دین خارج میکند).
ب) و نوعی که شرک اصغر میباشد، همچون اینکه شخصی بگوید: آنچه که الله و تو بخواهی؛ اگر الله نبود و تو نیز نبودی و همچون ریای اندک. چرا که از رسول الله جثابت است زمانیکه شخصی به ایشان گفت: آنچه که الله ﻷو تو بخواهی، فرمودند: «أَجَعَلتَنِی للهِ نِدًّا؟ بل قُل: ما شاء اللهُ وَحدَهُ». «آیا مرا همتایی برای الله ﻷقرار میدهی؟ بلکه بگو: آنچه که تنها الله ﻷبخواهد» [۳۲].
اما شرک اکبر یعنی همانند و شبیه و همتا گرفتن برای الله ﻷدر عبادت، که در این مورد حدیث عبدالله بن مسعود سمیباشد که روایت میکند رسول الله جفرمودند: «من مات و هو یدعو من دون الله نداً دخل النار». «هر کس بمیرد درحالیکه غیر از الله ﻷ، خداگونههایی را خوانده باشد، وارد آتش میشود» [۳۳].
امام ابن قیم /میگوید [۳۴]:
و الـشرك فاحذره: فشـرك ظاهر
ذا قسم لیس بقابل الغفران
و هــو اتخاذ الند للرحمــن أیا
كـان من حجر و من إنسان
یدعـوه أو یـرجـوه ثـم یخـافه
ویـحبـه كمـحبة الدیـان
«و از شرک پرهیز کن چرا که شرک آشکار بوده و تقسیماتی دارد و قابل بخشش نیست و عبارت است از همتا و همانند گرفتن برای پروردگار رحمن، هر چه که باشد، سنگی و یا انسانی که او را بخواند یا به وی امید داشته و سپس از او بترسد و بدو همچون محبتی که با الله ﻷدارد محبت داشته باشد».
مشرکان روزگار رسول الله جدر عبادت بتها تنها به همتا و همانند گرفتن برای الله ﻷتا این حد بسنده نکردند، - بنگر چگونه بوده است - بلکه صورتهای دیگری از انواع شرک را مرتکب میشدند، همچون طلب یاری از غیرالله و ترس از غیرالله و امید به غیر او؛ و بدین ترتیب همتاها و همانندها به شکلها و صورتهای متفاوتی علاوه بر صورتی که عموماً مشرکان بدان مشغول بودند، بوده است. آری چه بسیار از مردماناند - مگر کسانی که پروردگارت بر آنها رحم کند - که همتاها و همانندهایی برای الله ﻷاتخاذ کرده یا اینکه به جای الله ﻷخداگونههایی را برگزیدهاند که آنها را همچون الله ﻷیا بیشتر از او دوست دارند و این محبت بر دیوارهای قلوبشان نقش بسته است و در پیشگاه آن کمال خضوع و خشوع و فروتنی و انقیاد و التزام و تسلیم و فرمانبرداری و محبت و جلب رضایت تقدیم میکند، درحالیکه این اعمال را برای کسی که مستحق کمال خضوع و خشوع و کمال حب است یعنی الله ﻷکه یکتا و شریکی ندارد، تقدیم نمیکنند. و در حقیقت الله ﻷاز این صنف خبیث در کلامش یاد کرده و میفرماید: ﴿ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ ﴾[البقرة: ۱۶۵] «و دستهای از مردم هستند که همتایانی برای الله میگیرند و آنها را مانند الله دوست میدارند». یعنی، کسانی که ایمان آوردهاند، محبتشان نسبت به الله ﻷبسیار بیشتر از محبت صاحبان همتاها و خداگونهها نسبت به همتاها و خداگونههایی که برگزیدهاند میباشد، چرا که روشنایی چشم مومن و آرامش و خوشی آن در محبت الله و رسولش جبیشتر از هر آنچه که غیر آنهاست، میباشد. بلکه اگر در بین کفر و افتادن در آتش، مختار شود، حتما افتادن در آتش را اختیار کرده و به الله عزیز و غفار، کفر نمیورزد.
این محبتی است که نظیری برای آن وجود ندارد. چرا که مقتضای آن، مقدم داشتن محبوب بر نفس و مال و فرزند میباشد. در صحیحین از انس بن مالک سروایت است که رسول الله جفرمودند: «ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِیهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ: مَنْ كَانَ اللهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ یُحِبَّ الْمَرْءَ لَا یُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ، وَأَنْ یَكْرَهَ أَنْ یَعُودَ فِی الْكُفْرِ بَعْدَ أَنْ أَنْقَذَهُ اللهُ مِنْهُ، كَمَا یَكْرَهُ أَنْ یُقْذَفَ فِی النَّارِ» [۳۵]. «سه خصلت است که هرکس این سه خصلت را دارا باشد، به سبب آنها حلاوت و شیرینی ایمان را میچشد. کسیکه الله و رسولش نزد وی محبوبتر از هر چه غیر از آنها باشد. و اینکه شخصی را جز به خاطر الله ﻷدوست نداشته باشد (و محبتش با وی فقط به خاطر الله ﻷباشد) و اینکه پس از آنکه الله ﻷاو را از کفر نجات داده، برگشت به کفر چنان برایش ناگوار باشد که افتادن در آتش برایش ناگوار است».
شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید [۳۶]: «برای قلب شادی و سرور و لذتی کامل نمیباشد مگر در محبت الله و تقرب جستن به سوی او با آنچه که الله ﻷدوست دارد. و محبت او ممکن نیست مگر با اعراض از هر محبوبی غیر او. و این حقیقت لا إله إلا الله میباشد و این ملت ابراهیم خلیل علیه الصلاة والسلام و سایر انبیاء و مرسلین که سلام و درود الله ﻷبر همهی آنها باد، میباشد».
بنابراین، کلمهی توحید عبارت است از: نفی انداد و همانندها و خداگونههایی که همراه الله یا به جای الله ﻷعبادت میشود و یگانگی الله تبارک و تعالی با عبادت خالصانه با دو رکن کمال مطیع بودن همراه کمال محبت تنها برای الله ﻷ؛
۳- طواغیت: «الطاغوت» مشتق از طغیان به معنای از حد گذشتن میباشد. عمر بن خطاب سمیگوید: «الطاغوت: الشیطان» [۳۷]طاغوت شیطان است.
و مالک /میگوید: «الطاغوت: كل ما عبد من دون الله» [۳۸]«طاغوت عبارت است از هرآنچه که غیر از الله ﻷعبادت میشود».
امام طبری در تفسیرش میگوید [۳۹]: به نظر من دیدگاه درست و صحیح در مورد طاغوت آن است که طاغوت عبارت است از هر آنچه که بر الله ﻷطغیان و سرکشی کند و بدین ترتیب به جای الله ﻷعبادت میشود، چه این عبادت با اجبار و قدرت بر کسانی که او را عبادت میکنند، باشد و یا با اطاعت (اختیاری) کسانی که او را عبادت میکنند باشد. که این معبود میتواند انسان و یا شیطان و یا بارگاه و یا بتی و یا هر چیز دیگری باشد.
و امام ابن قیم /برای طاغوت حد و حدود جامعی را بیان کرده است، آنجا که میگوید [۴۰]: «طاغوت عبارت است از هر بندهای که از حد خود تجاوز کند، چه معبود باشد و یا از او پیروی شود و یا اینکه از او اطاعت شود؛ بنابراین طاغوت هر ملت، همان کسی است که به جای الله متعال و رسولش، حاکمیت و داوری امور خود را به نزد وی میبرند یا اینکه به جای الله ﻷاو را میپرستند یا بیآنکه دلیلی از سوی خداوند متعال داشته باشند از آن تبعیت میکنند و یا در چیزی که نمیدانند که اطاعت از خداست یا غیر خدا از او اطاعت میکنند (جاهلانه از او اطاعت میکنند) پس اینان طاغوتهای عالَم هستند که هرگاه در آنها و به همراه آنها در احوال مردم تامل کنی، درخواهی یافت که بیشتر آنها از عبادت الله متعال رویگردان و مشغول عبادت طاغوتیان هستند. از اطاعت فرستادهی الله متعال سربرتافته و به اطاعت طاغوت و تبعیت از آن درآمدهاند. و اینها بر روش نجات یافتگان رستگار این امت یعنی صحابه و پیروان آنها، حرکت نکرده و در مسیر هدف و مقصد و نیت آنها گام ننهادند. بلکه با آنها در روش و هدف مخالفت کردند.
درحالیکه هیچ نبی یا رسولی نبوده است مگر اینکه قومش را به سوی ایمان به الله ﻷو عبادت کردن الله ﻷبه یگانگی و کفر ورزیدن به طاغوت با همهی انواع و صورتهایی که حد و حدودی برای آنها نمیباشد، دعوت دادهاند. و برای طاغوت در هر زمانی، لغتی و در هر عصری منهج و اسلوبی و در هر دورهای زبان و بلکه هزاران هزار زبان میباشد.
شیخ محمد بن عبدالوهاب /میگوید [۴۱]: «الله ﻷبر تو رحم کند، بدان، اولین امری که الله ﻷبر فرزندان آدم فرض کرده، کفر به طاغوت و ایمان به الله ﻷمیباشد. و دلیل آن کلام الله متعال میفرماید: ﴿ وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ ﴾[النحل: ۳۶] «ما به میان هر ملّتی پیامبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پیامبران این بوده است) که الله ﻷرا بپرستید و از طاغوت دوری کنید».
اما صفت کفر به طاغوت آن است که معتقد به بطلان عبادت غیرالله باشی و آنرا ترک گفته و نسبت به آن بغض و عداوت و کینه و دشمنی داشته و به اهل آن کافر و با آنها مبارزه کنی.
اما معنای ایمان به الله متعال آن است که معتقد باشی تنها الله ﻷهمان اله معبود میباشد و نه غیر او؛ و همهی انواع عبادت را خالصانه برای او قرار دهی و تمامی عبادات را از هر معبودی غیر او نفی کنی و اهل اخلاص را دوست داشته و با آنها دوستی کنی و با اهل شرک بغض و عداوت داشته و با آنها دشمنی کنی. و این ملت ابراهیم علیه الصلاة والسلام است که هرکس از آن سر باز زده و رویگردان شود، خود را خوار و کوچک میدارد. و این الگو و اسوهای است که الله ﻷاز آن خبر داده است آنجا که میفرماید: ﴿ قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓۥٓ ﴾[الممتحنة: ۴] «(رفتار و کردار) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از الله میپرستید، بیزار و گریزانیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم و دشمنانگی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانیکه به خدای یگانه ایمان آورید». و طاغوت در مورد هر آنچه غیر از الله ﻷعبادت میشود، عام میباشد لذا هر آنچه غیر از الله ﻷعبادت میشود و راضی به این عبادت است، چه معبود یا کسی باشد که از وی پیروی شده و یا اطاعت شوندهای در مسیری غیر از اطاعت الله و رسولش باشد، طاغوت میباشد.
طواغیت بسیارند اما رأس آنها پنج گروه میباشند:
۱- شیطان که به سوی عبادت غیرالله دعوت میدهد و دلیل آن کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٦٠ ﴾[یس: ۶۰] «ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید زیرا دشمن آشکار شماست».
۲- حاکم مستبدی که احکام الله ﻷرا تغییر میدهد. و دلیل آن کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا ٦٠ ﴾[النساء: ۶۰] «(ای پیامبر!) آیا تعجّب نمیکنی از کسانیکه میگویند که آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی با وجود تصدیق کتابهای آسمانی، به هنگام اختلاف) میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حکم او را به جای حکم الله ﻷبپذیرند؟!). و حال آن که بدیشان فرمان داده شده است که (به الله ایمان داشته و) به طاغوت ایمان نداشته باشند. و اهریمن میخواهد که ایشان را بسی گمراه (و از راه حق و حقیقت بدر) کند».
۳- کسی که به غیر ما أنزل الله حکم میکند. و دلیل آن کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤ ﴾ [۴۲][المائدة: ۴۴] «و (بدانید که) هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است او و امثال او بیگمان کافرند».
۴- هرآنکه ادعای علم غیب میکند. و دلیل آن کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧ ﴾[الجن: ۲۶-۲۷] «داننده غیب الله است و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد. مگر پیامبری که از او خوشنود باشد. الله (برای حفظ آن مقدار غیبی که او را از آن مطّلع میکند، از میان فرشتگان) محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان میدارد». و نیز میفرماید: ﴿ وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ ٥٩ ﴾[الأنعام: ۵۹] «گنجینههای غیب و کلید آنها در دست الله است و کسی جز او از آنها آگاه نیست. و خداوند از آنچه در خشکی و دریا است آگاه است. و هیچ برگی (از گیاهی و درختی) فرو نمیافتد مگر این که از آن خبردار است. و هیچ دانهای در تاریکیهای (درون) زمین و هیچ چیز تر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر این که (الله از آن آگاه و در علم الله پیدا است و) در لوح محفوظ ضبط و ثبت است».
۵- کسی که غیر از الله ﻷعبادت میشود درحالیکه راضی به این عبادت میباشد. و دلیل آن کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ وَمَن يَقُلۡ مِنۡهُمۡ إِنِّيٓ إِلَٰهٞ مِّن دُونِهِۦ فَذَٰلِكَ نَجۡزِيهِ جَهَنَّمَۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٩ ﴾[الأنبیاء: ۲۹] «هرکس از ایشان (که فرشتگان و مأموران اجرا فرمان خداوند هستند، به فرض) بگوید غیر از الله من هم معبودی هستم، سزای وی را دوزخ میگردانیم. سزای ظالمان (دیگری را هم که با ادّعاء ربوبیت و شرک به خویشتن ستم کنند) همین خواهیم داد».
بدان که انسان، به الله ﻷمومن نمیشود مگر با کفر به طاغوت؛ و دلیل آن کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ٢٥٦ ﴾[البقرة: ۲۵۶] «در دین اجباری نیست، براستی که هدایت از گمراهی جدا شده است. پس هرکس که به طاغوت کفر ورزد و به الله ایمان بیاورد، براستی که به دستاویز محکمی چنگ زده است که گسستنی نیست و خداوند شنوای داناست».
و «رشد» دین محمد جو «غی» دین ابوجهل میباشد. و «عروة الوثقی» شهادت لاإله إلاالله که متضمن نفی و اثبات است، میباشد بگونهای که تمامی انواع عبادات را برای غیرالله نفی و همهی انواع عبادات را تنها برای الله ﻷکه یکتاست و شریکی ندارد، ثابت کند».
همچنین حافظ ابن کثیر /در تفسیر این آیه میگوید [۴۳]: این کلام الله ﻷ﴿ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ ﴾بدین معناست که هر کس از خداگونهها و بتها و آنچه که شیطان به سوی آن میخواند و نیز از عبادت هر آنچه که غیر از الله ﻷعبادت میشود، دست کشیده و توحید را پذیرفته و الله ﻷرا به یگانگی عبادت کند و شهادت دهد که هیچ معبود به حقی جز الله نیست، ﴿ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ ﴾«به محکمترین دستاویز چنگ زده است». یعنی: در امرش ثابت گشته و بر راه راست و حقیقت و صراط مستقیم استوار شده است. بنابراین، کلمهی توحید لا إله إلا الله عبارت است از نفی همهی طواغیت و کفر ورزیدن به همهی آنها با انواع اشکال و صورتهای آن و برائت و بیزاری جستن از همهی آنها و ایمان آوردن به یکتایی الله ﻷو بازگرداندن کامل عبادت برای او بدون قائل شدن هیچگونه شریکی.
لذا هرکس چیزی غیر از الله ﻷرا عبادت کند، براستی که طاغوت را عبادت کرده است. پس اگر معبودش فردی صالح باشد، در واقع عبادت آن عبادت کننده، برای شیطان میباشد که او را به سوی عبادت آن فرد صالح دعوت داده و این عمل را برای وی مزین ساخته است، همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ ٤١ ﴾[سبأ: ۴۰-۴۱] «(یادآور شو) روزی را که خداوند جملگی آنان را گرد میآورد و سپس به فرشتگان (رو در روی فرشتهپرستان) میگوید: آیا اینان شما را (به جای من) پرستش میکردهاند؟! میگویند: تو منزّهی (از این نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدّست دادهاند، ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشتهایم) و تنها تو یار و یاور ما بودهای نه آنان. بلکه ایشان جنّیان را میپرستیدهاند و اکثر آنان بدیشان ایمان داشتهاند». و نیز الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ مَكَانَكُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَكَآؤُكُمۡۚ فَزَيَّلۡنَا بَيۡنَهُمۡۖ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمۡ إِيَّانَا تَعۡبُدُونَ ٢٨ فَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ إِن كُنَّا عَنۡ عِبَادَتِكُمۡ لَغَٰفِلِينَ ٢٩ ﴾[یونس: ۲۸-۲۹] «روزی(برای رسیدگی به حساب و کتاب مردم) جملگی (کافران و مؤمنان) را گرد میآوریم و سپس به کافران میگوئیم: شما و معبودهایتان در جای خود بایستید. بعد آنها را از هم جدا میسازیم (و ایشان را مقابل معبودهایشان نگاه میداریم و در میان طرفین به داوری میپردازیم) و معبودهایشان میگویند: شما ما را نپرستیدهاید (بلکه به وسوسه شیطان و به سخن دل گوش فرا دادهاید و مجسّمه ما را به خاطر منافع خود پرستش نمودهاید. معبود حق ذات پاک پروردگار است و بس). همین بس که الله میان ما و شما گواه است که ما بدون شک از عبادت شما بیخبر بودهایم».
و اگر آن معبود از کسانی باشد که به سوی عبادت کردن خویش فرا میخواند، همچون طواغیت، یا اینکه آن معبود درخت یا سنگ یا قبری باشد همچون لات و عزی و منات و دیگر بتهایی که مشرکان از صالحان و نیکان و فرشتگان میسازند و آنها را عبادت میکنند، همگی اینها از جمله طواغیتی میباشند که الله ﻷبندگانش را امر کرده که به عبادت آنها کفر بورزند و از آنها و از عبادت هر آنچه غیر از الله ﻷعبادت میشود، هرکس که باشد، برائت و بیزاری جویند، همانطور که الله متعال میفرماید: ﴿ وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي ﴾[الزخرف: ۲۶-۲۷] «(ای پیامبر!) برای تکذیب کنندگان معاصر بیان کن گوشهای از داستان ابراهیم را. وقتی ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: من از معبودهائی که میپرستید بیزارم. بجز آن معبودی که مرا آفریده است». در این آیه ابراهیم علیه الصلاة والسلام از میان همهی معبودان جز کسی که او را خلق کرده، استثنا نکرد و این معنای لا إله إلا الله میباشد [۴۴].
۴- الأرباب: «ربُّ و ربُّ كل شیء» به معنای مالک و صاحب آن چیز میباشد. و «الرب» با الف و لام تعریف اسمی از اسماء الله ﻷمیباشد. و همانطور که علامه ابن قیم /میگوید [۴۵]: «اسم «الرب» برای الله ﻷدر برگیرنده همهی مخلوقات میباشد، چرا که او پروردگار هر چیزی و خالق آن است و بر آن قادر است، هیچ چیزی از ربوبیت او خارج نمیشود و هر آنچه که در آسمانها و زمین است، بندهی او و در قبضهی او و تحت فرمانروایی اوست».
و واسطی میگوید: «الرب» همان ذاتی است که در ابتدا خالق و سپس به ذریعه غذا پرورش دهنده و در انتها نیز مغفرت کننده میباشد» [۴۶].
لیکن افرادی از بشر هستند که اربابها و خداگونههایی به غیر از الله ﻷاتخاذ میکنند. همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ ﴾[التوبة: ۳۱] «یهودیان و نصاری علاوه از الله، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفتهاند». علامه رازی /میگوید [۴۷]: «اکثر مفسرین گفتند: مقصود از ارباب این نیست که آنها معتقد بودند که احبار و رهبان پروردگار جهان هستند، بلکه مقصود آن است که مردم از آنها در آنچه بدان امر کرده و از آن نهی میکردند، اطاعت میکردند. احبار علما و رهبان عبادتگزاران میباشند» [۴۸].
این آیه را رسول الله جبرای عدی بن حاتم ستفسیر کردند. عدی سمیگوید: زمانیکه مسلمان شده و بر رسول الله جوارد شدم و این آیه بر من خوانده شد، گفتم: آنها علما و عبادتگزارانشان را عبادت نمیکردند. پس رسول الله جفرمودند: «بَلَى، إِنَّهُمْ حَرَّمُوا عَلَیْهِمُ الْحَلَالَ وَحَلَّلوا لَهُمُ الْحَرَامَ، فَاتَّبَعُوهُمْ، فَذَلِكَ عِبَادَتُهُمْ إِیَّاهُمْ» [۴۹]. «بلکه آنها را میپرستیدند، آنها برای مردم حلال را حرام و حرام را حلال میکردند و مردم از آنها تبعیت و پیروی میکردند، که این عبادت مردم برای آنها میباشد».
ابوالعالیه میگوید: «از احبار و رهبان، درخواست نصیحت و راهنمایی میکنند درحالیکه کتاب الله ﻷرا پشت سر قرار دادهاند» [۵۰]. بر این اساس است که الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١ ﴾[التوبة: ۳۱] «بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز الله معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرکورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند».
قطعاً حلال آن چیزی است که الله متعال آنرا حلال کرده و حرام نیز آن چیزی است که الله ﻷآنرا حرام قرار داده و دین آنچیزی است که الله ﻷآنرا تشریع کرده است.
شیخ الاسلام در معنای این کلام الله ﻷ: ﴿ ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ ﴾میگوید: و آنانی که علما و عبادتگزاران و عابدانشان را خداگونههایی به جز الله ﻷگرفتند بدینگونه که در حلال کردن آنچه الله ﻷحرام کرده و حرام کردن آنچه حلال قرار داده از آنها اطاعت میکنند، بر دو وجه میباشند:
الف) وجه اول آن است که میدانند آنها دین الله ﻷرا تبدیل کرده و با وجود این از آنها تبیعت نموده و پیروی میکنند و معتقد به تحریم آنچه الله ﻷحلال کرده و تحلیل آنچه حرام کرده میباشد. و در این امر از روسای خود اتباع نموده و پیروی میکنند با اینکه میدانند آنها با دین انبیاء مخالفت کردهاند؛ در اینصورت چنین افرادی کفر ورزیده و برای الله و رسولش در تشریع دین، شریک قائل شدهاند، گرچه برای روسا و اربابانشان نماز نگزارده و برای آنها سجده نکردهاند. بنابراین هرآنکه دیگری را در آنچه مخالف با دین است، با اینکه میداند او بر خلاف دین است، تبعیت کند و به آنچه وی برخلاف رهنمودهای الله و رسولش میگوید، اعتقاد داشته باشد، همچون کسانیکه از آنها تبعیت میکند، مشرک میباشد.
ب) وجه دوم آن است که آنها به حرام بودن حرام و حلال بودن حلال اعتقاد و ایمان دارند، لیکن روسایشان را در معصیت و نافرمانی از الله ﻷاطاعت میکنند، همانطور که مسلمانی با اینکه معتقد است که فلان عمل گناه و معصیت است ولی باز آن را انجام میدهد، حکم چنین شخصی همچون حکم کسانی است که با این اعتقاد مرتکب گناه میشوند، همانطور که در صحیح بخاری از رسول الله جروایت است که فرمودند: «إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِی المَعْرُوفِ»«اطاعت فقط در معروف و نیکی است».
اما اگر شخصی بر اساس اجتهاد و به قصد اتباع و پیروی شریعت و با وجود به کار بردن تمام تلاش و رعایت نهایت تقوا، امر بر وی در مسالهای پنهان مانده و مرتکب خطا و اشتباه شده و بدین ترتیب حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کرده باشد، الله ﻷچنین شخصی را به سبب خطا و اشتباهش مواخذه نمیکند بلکه به سبب سعی و تلاش و اجتهادش که مقصودش از آن اطاعت از الله ﻷبوده، به وی اجر و ثواب میدهد. اما کسی که بداند این اجتهاد بر اساس آنچه از رسول الله وارد شده، اشتباه و نادرست است و با این همه از خطا و اشتباه آن شخص پیروی کرده و از رهنمود رسول الله جروی برگرداند، در اینصورت برای وی بهره و نصیبی از شرکی که الله ﻷآنرا مذموم دانسته، میباشد. به ویژه زمانیکه در این مساله از هوی و هوسش پیروی کرده و آنرا با دست و زبان یاری کند، با اینکه میداند اتباع و پیروی از چنین امری مخالفت با رسول الله جمیباشد. که در اینصورت این عمل شرک بوده و صاحب آن مستحق عقوبت و مجازات میباشد. بر این اساس است که علما اتفاق کردهاند: زمانیکه انسان حق را بشناسد، بر او جایز نیست که از کسی بر خلاف آن تقلید کند و تنها اختلاف نظر در مورد جواز تقلید بر کسانی که قادر به استدلال هستند میباشد و اگر از اظهار حقی که آنرا میداند، عاجز و ناتوان است، همچون کسی که حق بودن دین اسلام را شناخته و در بین مسیحیان است، اگر به مقدار تواناییاش حق را اظهار کند، به سبب آنچه از حق که توانایی اظهارش را ندارد، مواخذه نمیشود و چنین اشخاصی همچون نجاشی و غیر او میباشند. و الله ﻷدر مورد این اشخاص آیاتی را در کتابش نازل کرده است، همچون اینکه میفرماید: ﴿ وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَمَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِمۡ ﴾[آل عمران: ۱۹۹] «برخی از اهل کتاب هستند که به الله و بدانچه بر شما نازل شده و بدانچه بر خود آنان نازل گردیده است، ایمان دارند». و نیز میفرماید: ﴿ وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ ﴾«و آنان هر زمان بشنوند چیزهائی را که بر پیامبر نازل شده است (از شنیدن آیات قرآنی متأثّر میشوند و) بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت، چشمانشان را میبینی که پر از اشک (شوق) میگردد». و نیز میفرماید: ﴿ وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ ١٥٩ ﴾[الأعراف: ۱۵۹] «در میان قوم موسی (یعنی بنیاسرائیل) گروه زیادی (بر دین صحیح ماندگار) بودند که (مردم را) به سوی حق رهنمود میکردند و (به سبب تمسّک) به حق (به هنگام داوری) دادگری مینمودند».
اما اگر کسی که از مجتهد پیروی میکند و ناتوان از شناخت و معرفت مفصل حق میباشد و در تقلید همچون آن مجتهد بر اجتهادی که در تواناییاش است عمل کند، اگر دچار خطا و اشتباه شود، مواخذه نمیشود همانطور که اگر در تعیین قبله بر اساس اجتهاد خود عمل کرده و دچار اشتباه شود مواخذه نمیشود. و کسی که از شخصی که همچون وی اشخاصی دیگر نیز میباشند، بر اساس هوی و هوس تقلید میکند و با دست و زبان و بدون علم و آگاهی، از وی حمایت میکند که حق همراه اوست، چنین شخصی از اهل جاهلیت میباشد. اگرچه کسی که از او پیروی میکند بر صواب باشد، اما عمل چنین شخصی نیک و صالح نمیباشد و اگر کسی که از او تبعیت نموده و پیروی میکند، بر خطا باشد، وی گنهکار میشود. همانند کسی که در مورد قرآن بر اساس رأی و نظر خود سخن میگوید، چرا که اگر درست گفته باشد خطا کرده که چنین بدون علم سخن گفته و اگر به غلط چیزی در مورد آن گفته باشد، جایگاه خود را در آتش آماده کرده است. اینها از جنس مانعین زکات میباشند که وعید در مورد آنها گذشت. و نیز از جنس بندگان دینار و درهم و لباسهای مخملی و ابریشمی میباشند. چرا که اینگونه اشخاص از آنجا که بسیار حب مال دارند، این حب مال آنها را از عبادت الله ﻷو اطاعت از او بازداشته و بدینوسیله بندهی مال شدهاند و چنین است که در آنها شرک اصغر بوده و برایشان بر حسب آن وعید میباشد. در حدیث آمده است که: «إِنَّ یَسِیرَ الرِّیَاءِ شِرْكٌ» [۵۱]. «ریای اندک شرک است». و این نوع شرک در بررسی نصوصی که در آنها بر بسیاری از گناهان اطلاق کفر و شرک شده است، به تفصیل بیان شده است. [۵۲]
از این واضح میگردد که آیه بر این دلالت دارد که هرکس از غیر الله متعال و رسولش اطاعت کرده و از رویآوردن به کتاب و سنت با تحلیل آنچه الله ﻷحرام کرده یا تحریم آنچه آنرا حلال قرار داده، اعراض نموده و روی گرداند و غیرالله را در معصیت و نافرمانی الله ﻷاطاعت کرده و در آنچه الله متعال بدان اجازه نداده، از وی پیروی کند، درحقیقت وی را رب و معبودی برای خود و او را شریکی برای الله ﻷقرار داده است. و این منافی توحیدی است که کلمهی اخلاص لا إله إلا الله بر آن دلالت دارد چرا که اله همان معبود است و الله ﻷاطاعت از آنها را (احبار و رهبان) عبادت برای آنها نامیده و کسانی را که اینگونه تبعیت میشوند ارباب نامیده است، چنانکه میفرماید: ﴿ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ ﴾[آل عمران: ۸۰] «و (هیچ کسی از پیامبران) به شما فرمان نمیدهد که فرشتگان و پیامبران را به پروردگاری خود بگیرید. یعنی آنها را به عنوان شریکانی برای الله متعال در عبادت قرار دهید».
﴿ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ﴾«مگر معقول است که شما را به کفر فرمان دهد، بعد از آنکه (مخلصانه رو به الله ﻷکردهاید و) مسلمان شدهاید؟»و این همان شرک است. بنابراین هر معبودی رب است و هر اطاعت شونده و تبعیت شوندهای که در غیر از آنچه الله ﻷو رسولش تشریع کردهاند، اطاعت شود، درحقیقت این اطاعت کننده و پیروی کننده، کسی را که از وی اطاعت کرده و از او پیروی میکند به عنوان رب و معبود خود گرفته است، همانطور که الله ﻷدر سورهی انعام میفرماید: ﴿ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ ١٢١ ﴾[الأنعام: ۱۲۱] «اگر از آنان اطاعت کنید بیگمان شما (مثل ایشان) مشرک خواهید بود». و شبیه این آیه، این کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ ﴾[الشورى: ۲۱] «شاید آنان انبازها و معبودانی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند که الله بدان اجازه نداده است (و از آن بیخبر است؟)». و الله اعلم [۵۳].
و الله ﻷمیفرماید: ﴿ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ ﴾[النساء: ۶۰] «(ای پیامبر!) آیا تعجّب نمیکنی از کسانی که میگویند: آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی با وجود تصدیق کتابهای آسمانی، به هنگام اختلاف) میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حکم او را به جای حکم الله بپذیرند؟!). و حال آن که بدیشان فرمان داده شده است که (به الله ایمان داشته و) به طاغوت کفر بورزند».
حافظ ابن کثیر در مورد این آیه میگوید: «این آیه سرزنش کنندهی کسی است که از کتاب الله و سنت رسول الله جروی گردانده و دادخواهی و تحکیم را به سوی غیر آنها از باطل برده است» [۵۴].
بر ما لازم است که در مورد این امر بزرگ به طور مفصل سخن گفته و دوباره به آن رجوع کنیم، بر این اساس انشاءاللهتعالی در مبحث سوم در مورد انقیاد و فرمانبرداری به عنوان شرطی از شروط لا إله إلا الله و نیز از تحکیم شریعت سخن میگوییم.
ابن قیم /در مورد این کلام الله ﻷ: ﴿ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا ﴾میگوید [۵۵]: «اکثر مفسرین میگویند: معنای آیه از این قرار است که: در زمین با انجام گناهان و معاصی و دعوت به اطاعت از غیرالله بعد از اینکه الله ﻷآنرا با بعثت پیامبران و بیان شریعت و دعوت به سوی الله متعال اصلاح گردانید، فساد نکنید، چرا که عبادت غیرالله و دعوت به سوی غیر او و شرک ورزیدن به او، بزرگترین فساد در زمین میباشد، بلکه فساد در زمین در حقیقت تنها با شرک و دعوت به سوی غیرالله و برپا کردن و اقامه معبودی جز او و اطاعت شونده و تبعیت شوندهای غیر از رسول الله جمیباشد که این مساله بزرگترین فساد در زمین است و صلاحی برای زمین و اهل آن نیست مگر اینکه تنها الله ﻷمعبود بوده و دعوت تنها به سوی او و نه غیر او باشد و نیز اطاعت و اتباع تنها از رسولش جباشد. و تنها زمانی اطاعت از غیر رسول الله جواجب است که غیر رسول الله جبه اطاعت از رسول الله جامر کند. و زمانیکه به معصیت و نافرمانی الله ﻷو بر خلاف شریعتش امر کند، سمع و طاعتی برای او نمیباشد. چرا که الله ﻷبه وسیلهی فرستاده و دینش و نیز امر به توحید و نهی از فساد در زمین با شرک ورزیدن به او و مخالفت کردن با پیامبرش، زمین را اصلاح گردانیده است. و هرکس در احوال عالم تدبر کند، مییابد که سبب هر صلاحی در زمین توحید الله ﻷو عبادت او و اطاعت از رسولش جمیباشد و نیز سبب هر شر و فتنه و بلا و قحطی و مسلط شدن دشمن و ... در عالم، مخالفت با رسول الله جو دعوت به سوی غیر الله ﻷو رسولش جمیباشد.
از خلال این عرض سریع در مورد آنچه کلمهی توحید (لا إله إلا الله) آنرا نفی میکند، برای ما آشکار میشود که تمامی دین مبنی بر محقق شدن توحید میباشد، همانطور که این کلمهی مبارک آنرا مقرر کرده است. اینگونه است که ممکن نیست در یک زمان، در قلبی ایمان به طاغوت و ایمان به الله ﻷجمع شود و نیز ممکن نیست در یک زمان در قلبی ایمان به ارباب و آلهه و انداد و خداگونهها و ایمان به الله ﻷجمع گردد و هرکس بین مخلوق و خالق در هر چیزی که باشد، قائل به مساوات باشد، در حقیقت آن مخلوق را با الله ﻷمساوی و برابر دانسته است و از کسانی است که برای پروردگارشان انباز و همتا قرار میدهند. و در حقیقت همراه الله ﻷاله دیگری قائل شدهاند، گرچه چنین شخصی در همان وقت، بر این اعتقاد باشد که الله ﻷخالق آسمانها و زمین است؛ چرا که کلمهی توحید تمامی صورتهای شرک را نفی میکند و توحید و عبودیت را تنها برای الله ﻷاثبات میکند.
بنابراین کلمهی توحید «لا إله إلا الله» نفی کنندهی تمامی آلهه، ارباب، انداد و طواغیت میباشد و این آن چیزی است که در صفحات گذشته بر آن اطلاع یافتیم؛ اما کلمهی توحید، علاوه بر نفی آنچه گذشت، اقسام سهگانهی توحید را نیز ثابت میکند و این موضوعی است که اگر الله ﻷبخواهد آنرا در صفحات آینده توضیح میدهیم.
[۱۱] أخرجه أبوداود، کتاب الجنائز، باب التلقین (۳۱۱۶) وأحمد فی المسند (۵/۲۳۳) والحاکم فی المستدرک (۱/۵۰۳، ۶۷۸) والبیهقی فی الشعب (۱/۱۰۸) (۶/۵۴۵) والشاشی فی المسند (۴/۰۹، ۱۰۰) ومحمد بن فضیل فی الدعاء (۱۴۷۱) والبزار فی مسنده (البحر الزخار ۲۲۸۳) الطبرانی فی الکبیر (۲۲۱) من حدیث معاذ بن جبل مرفوعا وأخرجه الطبرانی فی الأوسط (۵۷۴) ولفظه: «من کان آخر کلامه لا إله إلا الله لم یدخل النار» والحدیث صححه العلامة الألبانی فی صحیح الجامع برقم (۵۱۵۰) و(۶۴۷۹) وحسنه فی أحکام الجنائز (۳۴) والارواء (۶۸۷) والحدیث له عدة شواهد بألفاظ مقاربة. [۱۲] پس هر کس که به طاغوت کفر ورزیده و به الله ﻷایمان آورد. [۱۳] این تقسیم نظری به منظور تعلیم میباشد و گرنه توحید تجزیه پذیر نیست. [۱۴] البدائع، ۲/۴۷۳ [۱۵] انظر: «لسان العرب» لابن منظور (۱۳/۴۶۷ وما بعدها) حرف الهاء، طبعه دارالفکر والقاموس المحیط، للفیروز آبادی (۱۶۰۳). [۱۶] طریق الهجرتین (۴۷۳)، دار ابن القیم. [۱۷] جامع العلوم والحکم، حدیث ۲۱، ص ۳۶۳، ط دار ابن رجب. [۱۸] فتح المجید، ص ۳۸. [۱۹] إغاثة اللهفان، ۱/۲۷، دارالمعرفة. [۲۰] مدارج السالکین، ج ۱/۲۳ ط الکتاب العربی. [۲۱] فتح المجید ص ۱۵. [۲۲] أخرجه البخاری، کتاب الرقاق، باب من نوقش الحساب عذب (۶۵۳۸) وفیه أیضاً (۶۵۵۷) باب صفة الجنة والنار، ومسلم فی کتاب المنافقین، باب طلب الکافر الفداء بملء الأرض ذهبا (۲۸۰۵) (۵۱) واللفظ لمسلم. [۲۳] تفسیر البغوی، (۷/۳۸۰) ط دارالطیبة. [۲۴] انظر «رسالة العبودیة» لشیخ الإسلام ابن تیمیة /فی مجموع الفتاوی (۱۰/۱۴۹) وما بعدها. [۲۵] العبودیة، مجموع الفتاوی (۱۰/۲۰۳، ۲۵۱) و«درء تعارض العقل والنقل (۳/۱۲۳) ط دارالکنوز الأدبیة. [۲۶] القصیدة النونیة (۲/۲۶۳). [۲۷] إغاثة اللهفان، ۲/۲۲۹ ط المعرفة بیروت. [۲۸] تفسیر القرآن العظیم للحافظ ابن کثیر، تفسیر سورة البقرة آیه ۲۲، الجزء الأول. [۲۹] أخرجه الطبری، فی تفسیره (۴۸۶) وابن أبی حاتم (۲۲۹) وفی سنده محمد بن أبی محمد وفیه جهالة. [۳۰] أخرجه ابن أبی حاتم فی تفسیره رقم (۲۲۷) من طریق أبی عاصم عن شبیب بن بشر عن عکرمة عن ابن عباس موقوفاً. قلت: وسنده حسن وقد أخرجه الطبری فی تفسیره (۴۸۵) من طریق: ابن عاصم عن شبیب عن عکرمة قوله. قال العلامة أحمد شاکر فی تعلیقه علی الطبری: ولعل الطبری قصر بهذا الإسناد لأنه یروی مثل هذه الروایات بهذا الإسناد إلى عکرمة عن ابن عباس. [۳۱] فتح المجید، ص ۷۷ [۳۲] أخرجه البخاری فی الأدب المفرد (۷۸۳) وأحمد فی مسنده (۱/۲۱۴، ۲۲۴، ۲۸۳، ۳۴۷) وابن ماجه فی السنن کتاب الکفارات، باب النهی أن یقال: ما شاء الله وشئت (۲۱۱۷) والنسائی فی الکبری (۱۰۸۲۵) من حدیث الأجلح عن یزید بن الأصم عن ابن عباس وأخرجه النسائی فی الکبری أیضاً برقم (۱۰۸۲۴) من حدیث الأجلح عن أبی الزبیر عن جابر والحدیث حسنه العلامة الألبانی فی الصحیحة برقم ۱۳۹. [۳۳] أخرجه البخاری، کتاب تفسیر القرآن، باب قوله: ﴿ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا ﴾أندادًا واحدها: ند (۴۴۹۷). [۳۴] القصیدة النونیة، ۲/۲۱۷. [۳۵] أخرجه البخاری، کتاب الإیمان، باب حلاوة الإیمان (۱۶) ومسلم کتاب الإیمان باب بیان خصال من اتصف بها وجد حلاوة الإیمان (۴۳). [۳۶] مجموع الفتاوی، شیخ الإسلام (۲۸/۳۲). [۳۷] أخرجه الطبری فی تفسیره (۵۸۱۲، ۵۸۱۳) وابن أبی حاتم فی تفسیره کما فی تفسیر ابن کثیر (لسورة البقرة: ۲۵۶) وقد عزاه أیضاً للبغوی. [۳۸] تفسیر البحر المحیط لسورة النساء: ۵۱، وتفسیر الآلوسی لسورة البقرة: ۲۵۶ وتیسیر العزیز الحمید (۳۳) والمحرر الوجیز، تفسیر النساء: ۵۱ لابن عطیة. [۳۹] تفسیر الطبری (۲/۱۵۰۰) ط دارالسلام. [۴۰] أعلام الموقعین (۱/۸۵) ط مکتبه ابن تیمیه. نووی در شرح صحیح مسلم (۳/۱۸) میگوید: طواغیت جمع طاغوت میباشد. لیث و کسائی و ابوعبیده و جمهور اهل لغت گفتند: طاغوت عبارت است از هر آنچه که غیر از الله ﻷعبادت میشود و ابن عباس و مقاتل و کلبی و دیگران گفتند: طاغوت، شیطان است. و گفته شده که طاغوت همان بتها و اصنام میباشند. و ابن کثیر قول اخیر را در تفسیرش (سوره بقره ۲۵۶) ترجیح داده است. [۴۱] الدرر السنیة (۱/۱۰۹، ۱۱۰). [۴۲] تفصیل این مسئله إن شاء الله در مبحث سوم میآید. [۴۳] تفسیر ابن کثیر (الجزء الأول، سورة البقرة، الآیه: ۲۵۶). [۴۴] بتصرف من «قرة عیون الموحدین» ص ۱۹۲ وما بعدها. [۴۵] مدارج السالکین، ۱/۳۴. [۴۶] تفسیر النسفی (۱/۳، ۷). [۴۷] تفسیر الرازی المسمی (مفاتیح الغیب) سورة التوبة ۳۱. [۴۸] قال فی «اللسان» مادة حبر۲/۲۹۰. الحِبر و الحَبر به معنای عالم میباشد؛ و فرقی نمیکند که ذمی باشد یا از اهل کتاب که مسلمان شده؛ و الراهب کسی است که در صومعه عبادت میکند و یکی از عبادتگزاران مسیحی میباشد. و مصدر آن «الرهبة والرهبانیة» و جمع آن «الرهبان» میباشد و «الرهابنة» به عنوان جمع آن اشتباه است. (اللسان، ماده رهب). [۴۹] أخرجه الترمذی، کتاب تفسیر القرآن، باب ومن سورة التوبة (۳۰۹۵) وقال: حدیث غریب، لانعرفه إلا من حدیث عبدالسلام بن حرب وقطیف بن أعین لیس بمعروف فی الحدیث، والطبری فی تفسیره (۱۶۶۸۶) (۱۶۶۸۸) وابن أبی حاتم (۱۰۲۹۵) والطبرانی فی الکبیر (۲۱۸) (۱۷/۹۲) والبیهقی فی الکبیر (۱۰/۱۱۶) والسِّلفی فی الطیوریات (۱۶۷) والمزی فی تهذیب الکمال (۲۳/۱۱۸، ۱۱۹) من حدیث عدی بن حاتم مرفوعاً وحسنه الألبانی فی صحیح الترمذی وغایة المرام (۶) وروی موقوفاً علی حذیفه کما عند الطبری (۱۶۶۸۹) وابن أبی حاتم فی تفسیره (لسورة التوبة: ۳۱). [۵۰] أخرجه الطبری فی تفسیره (۱۶۶۹۷) واورده الحافظ ابن کثیر فی تفسیره (۴/۱۳۵ ط طیبه) عن السدی. [۵۱] أخرجه ابن ماجه فی السنن، کتاب الفتن، باب من ترجی له السلامة من الفتن (۳۹۸۹) وقال فی الزوائد: فی إسناده عبدالله بن أبی لهیعة وهو ضعیف ولکنه توبع فقد أخرجه الطبرانی فی الکبیر (۲۰/۱۵۳) والحاکم (۱/۴۴) و(۴/۳۶۴) والبیهقی فی الشعب (۶۸۱۲) من طریق زید بن اسلم عن ابیه عن عمر عن معاذ مرفوعاً وأخرجه الحاکم (۳/۳۰۳) والشاشی فی مسنده (۱۲۶۱) والطبرانی فی الکبیر (۲۰/۳۶) والقضائی فی مسند الشهاب (۱۲۹۸) من طریق أبی قحذم عن أبی قلابة عن ابن عمر قال: مر عمر بمعاذ فذکره. قال البوصیری فی إتحاف الخیرة (۷/۱۵۴): رواه أحمد بن منیع بسند ضعیف لضعف أبی قحذم. وقد توبع أبوقلابة من مجاهد: کما عند الطبرانی فی الأوسط (۷۱۱۲) والحدیث قد أعله قوم ولکنه صحیح لغیره کما صححه الدویش فی تنبیه القاری علی تقویة ما ضعفه الألبانی (۱/۱۷۴) وراجع الضعیفة (۱۸۵۰). [۵۲] مجموع الفتاوی (۷/۷۲- ۷۰). [۵۳] انظر فتح المجید ص ۱۰۶. [۵۴] تفسیر ابن کثیر، (۴/۱۳۸) ط أولاد الشیخ. [۵۵] بدائع الفوائد (۳/۵۲۵، ۵۲۶).