مقدمه
از آنجا که کلمهی توحید در برگیرندهی هر دو شهادت میباشد، یعنی شهادت «لا إله إلا الله و محمد رسول الله» و هیچیک از دیگری جدا نمیباشد، بر من لازم بود پس از اینکه از شهادت بخش اول کلمهی توحید در دو فصل گذشته سخن گفتم، از شهادت بخش دوم نیز سخن بگویم تا اینکه آشکار و روشن و واضح گردد که آن نیز تنها کلمهای نیست که بر زبان جاری گردد، بلکه مقتضیات و الزاماتی در بردارد.
هرگز قدمهای بندگان در پیشگاه الله ﻷدر روز قیامت، از جا تکان نمیخورد، تا اینکه از دو مساله از وی سوال شود: چه چیزی را عبادت میکردید؟ و به پیامبران چه پاسخی دادید؟
که جواب سوال اول با محقق گرداندن شهادت لا إله إلا الله، با شناخت و معرفت و اقرار و عمل بدان میسر میباشد. و جواب سوال دوم: با محقق گرداندن شهادت محمد رسول الله جو شناخت و معرفت و اقرار و عمل بدان میسر میگردد.
کلمهی توحید اولین رکن اسلام و رکن اساسی و بزرگ آن و راه راست و پایداری میباشد که هرکس در مسیر آن حرکت کند، به باغهای پرنعمت بهشت میرسد و هرکس از آن منحرف گردد به قعر جهنم سقوط میکند و هرکس در دنیا بر آن ثابت نباشد، در روز قیامت بر پل روی جهنم، ثابت قدم نمیباشد؛ و بنده جز با این رکن عظیم، وارد اسلام نمیگردد و با انکار و تکبر ورزیدن در برابر آن، از اسلام خارج میگردد. بنده با بخش اول کلمهی توحید، معبود را میشناسد و با بخش دوم آن، به چگونگی عبادت معبودش جلجلاله، شناخت و معرفت پیدا میکند. دین اسلام همانطور که شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «بر دو اصل بنا شده است: یکی اینکه الله ﻷبه یگانگی و بدون هیچگونه شریکی عبادت شود و دیگر آنکه الله ﻷبر اساس آنچه بر زبان فرستادهاش تشریع کرده، عبادت شود. و این دو اصل در واقع حقیقت این سخنان میباشد که میگوییم: «اشهد ان لا إله إلا الله و اشهد ان محمدا رسول الله»
و این اصل دوم - شهادت محمد رسول الله - اصلی بزرگ میباشد و شهادتی جلیل و بزرگوار است؛ این شهادت مجرد کلمهای نیست که تنها بر زبان تکرار گشته و از آن بینیاز باشیم و تنها پیرامون آن قصائد و اشعاری بسراییم و مدیحهسرایی کنیم و یا به منظور آن همایش و سخنرانیهایی برپا کنیم و در مناجات و اعیاد، برای آن جشنهایی برپا کنیم و بدین مقدار بسنده کرده و پس از آن، مقتضیات این شهادت بزرگ نقشی در زندگیمان نداشته باشد و درواقع برنامه حیات و روش زندگی قرار نگیرد و نباشد. به الله ﻷسوگند که امت ذلیل نشده و تا این حد ضعیف نگشته مگر روزی که این مفهوم و اصل، از واقعیت زندگی و حیاتش پنهان شده و در اوراق و کتابها حبس شد. و بلکه برخی فخرفروشی کرده و بیباکانه جرات کرده و بر سنت رسول الله جبیاحترامی کرده و میگویند: ما سنت را دریافت نمیکنیم چرا که در آن [روایات] موضوع و ضعیف میباشد؛ و این سخنی ظریف و خبیثانه برخاسته از کفر باطنی و زندقه میباشد. چرا که اگر حدیث ساقط شده و سنت ضایع گردد، قرآن نیز ضایع گردیده و نیز تمامی دین ضایع میگردد.
برخی دیگر از مردم که مبتلای به حماقت و تنگنظری و قِلت ایمان میباشند، میگویند: این حدیث معقول نیست و عقل آنرا قبول نمیکند و آنچه غیر معقول باشد، قبول نمیکنیم؛ و فراموش کردهاند که فساد از عقلهای آنها میباشد که نمیتوانند حدیث را بفهمند.
زمزمهی این مساله از قدیم بوده و حال نیز میباشد؛ مثال آن در قدیم روایتی است که حسن ذکر کرده و میگوید: «درحالیکه عمران بن حصین از سنت پیامبرمان جسخن میگفت، مردی به او گفت: ای ابانجید، در مورد قرآن برای ما سخن بگو. عمران به وی گفت: تو و یارانت قرآن را تلاوت میکنید، آیا برایم از نماز و آنچه در آن است و نیز از حدود آن سخن میگویید؟ آیا برایم از زکات در طلا و شتر و گاو و اموال دیگر سخن میگویی؟؟ لیکن من پاسخ اینها را میدانم درحالیکه پاسخ آنها از تو پنهان میباشد. سپس گفت: رسول الله جدر زکات بر ما چنین و چنان فرض کردند. پس از این، آن مرد گفت: مرا زنده کردی، الله ﻷتو را زنده گرداند. حسن میگوید: آن مرد در حالتی فوت کرد که یکی از فقهای مسلمین شده بود» [۳۵۴].
آری، ضایع شدن سنت، ضایع شدن دین میباشد و این حقیقتی است که جایگاه ویژه خود را دارد. براستی رسول الله جتنها واعظی نبود که سخنانش را ارائه داده و بگذرد، بلکه الله ﻷرسول الله جرا نفرستادند مگر به منظور محقق گرداندن برنامه الله ﻷدر زمین و متحول گرداندن دین الله ﻷبه صورت حقیقتی در زندگی مردم؛ و هرگز این مقصود کامل نشده و واقع نمیشود مگر با اطاعت کامل از رسول الله جو بلکه ایمان جز با این کامل نمیشود. الله ﻷمیفرماید: ﴿ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥ ﴾[النساء: ۶۵] «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».
آری، آن شرط اسلام و حد و مرز ایمان میباشد - بازگشت به سوی آن، بازگشت به سوی حکم رسول الله جو اطاعت از ایشان – امری نافله و مستحب نمیباشد بلکه مساله وجود ایمان و عدم ایمان است. میان این پراکندگیها و ویرانیهایی که امت در آن به چپ و راست متمایل است فریادهای خالصانه و صادقانهای در مورد بازگشت به سوی روش و هدایت رسول الله جو توقف در مقتضیات این شهادت بزرگ و جلیل «اشهد ان محمد رسول الله» به گوش میرسد. از اینرو امت نیازمند آن است که این مقتضیات و تکالیف را شناخته و آنها را حفظ کند، تا اینکه محبتش با رسول الله جمحبتی صادقانه باشد که مورد رضایت الله ﻷو رسولش میباشد.
براستی برای چنین امتی که قوانین آن در قرآن بوده و رهبری آنرا شخصی که بزرگترین فرستاده بوده و دنیا او را میشناسد، عار و ننگ است که حال و وضع آن این باشد. [که امروز میبینیم [۳۵۵]] و این حالت و اوضاع هرگز تغییر نمیکند تا اینکه امت بداند که این شهادت مقتضیاتی دارد که عبارتند از:
۱- ایمان به رسول الله ج
۲- تصدیق رسول الله جدر هر آنچه خبر داده است.
۳- اطاعت از او جدر هر آنچه بدان امر فرموده است.
۴- دست کشیدن از هر آنچه از آن نهی کرده و باز داشته است.
۵- محبت رسول الله جبدون غلو و زیادهروی.
[۳۵۴] أخرجه ابوداود، کتاب الزکاة، باب ما تجب فیه الزکاة (۱۵۶۱)، والطبرانی فی الکبیر (۱۸، ۱۶۵ و۲۱۹) والرویانی فی مسنده (۱۱۷)، والحاکم فی المستدرک (۱/۱۹۲) وابن حبان فی الثقات (۷/۲۴۷ و۵۴۸) والمزی فی تهذیب الکمال (۱۱/۱۶۴، ۱۶۵) والخطیب فی الفقیه والمتفقه (۲۳۴ و۲۳۵) وابن أبی عاصم فی السنة (ظلال الجنة، ۸۱۵) وأبوالفضل المقری فی أحادیث فی ذم الکلام وأهله (۲۴۱). [۳۵۵] به راستی چه شده که امتی با این ارج و مقام در میان امتهای دیگر و با داشتن چنان رهبری که پیامش دنیا را دگرگون ساخت، امروز به چنین حالتی گرفتار شود. چه شده که هر جا آه و فغانی است، آن آه و فغان مسلمان است؟ چه شده که هرجا خونی ریخته میشود آن خون مسلمان است؟ چه شده که مسلمان را مسلمان یاری نمیکند درحالیکه ریخته شدن خون و از بین رفتن آبرو و هتک حرمت ناموس وی را می بیند؟ چه شده که امروز علما و اندیشمندان از هر جنبهی دین سخن میگویند گویا دیگر مشکلی نیست اما برای جلوگیری از ریخته شدن خون مسلمان و هتک حرمت او فتوایی نمیدهند؟ چه شده که مسلمانی که از دین و ناموس و مالش دفاع میکند تروریست نام گرفته است؟ چه شده که بایستی بنشینیم و ریخته شدن خون مسلمانان را نظارهگر باشیم؟ آیا چنین خواری و ذلتی را دینمان به ما آموخته یا اینکه چون از آن دور شدیم چنین ذلیل و خوار شدهایم و هر کافری از هر جایی بلند شده و برای قتل عام مسلمانان اقدام میکند؟ براستی از تعالیم و اموزههای دینمان دوری گزیدیم و از اصل و اساس عقیدهمان فاصله گرفته و رویکردمان را تغیر داده و چشمها را به سوی دیگران دوختهایم و منتظر فداکاری دیگران برای ماندن خود ماندهایم. افسوس و صد افسوس!! کجاست عقیدهای که عزت و سربلندی را برایمان به ارمغان آورد؟ کجاست عقیدهای که ما را زنده گرداند؟ کجاست توحیدی که به خاطر آن فرشتگان از آسمان برای یاریمان نازل گشتند؟ کجاست توحیدی که به سبب آن از هر چیز با ارزشمان به خاطر آن میگذشتیم؟ کجاست یقینی که برای آن از هیچ چیز هراسی نداشتیم؟ کجاست... براستی بایستی خود را از نو بازسازی کنیم. بایستی صحابهوار حرکت کنیم. بایستی به دیگران نگاه نکنیم و خود را برای زندگی و حیات دیگران قربان کنیم. و دیگران را بر خود ترجیح دهیم ولو اینکه به ظاهر بر ما سخت و دشوار باشد. بایستی الله متعال را از خود راضی کنیم و در آخرت با افتخار با رسول الله جروبرو گردیم. آری باید تغییر کنیم. (مترجم)