مبحث پنجم: شرط صدق
صدق عبارت است از طریق راست و استوار و درستتری که هرکس بر مبنای آن حرکت نکند، از جمله هلاکشدگان و دور افتادگان از هدایت میباشد. با صدق است که اهل نفاق از اهل ایمان و ساکنان بهشت از اهل آتش متمایز میشوند. و آن شمشیر الله ﻷدر زمینش میباشد که بر هیچ چیزی قرار نمیگیرد مگر آنرا دو نیم میکند و با هیچ باطلی مواجه نمیشود مگر اینکه قصد آنرا کرده و بر او غلبه میکند؛ هرکس با آن یورش بَرد، یورش و حملهاش بازنمیگردد و هرکس با آن سخن گوید، سخن خصومش را علیل و عاجز میکند. صدق روح اعمال و آزمایش و محک احوال و مبارزی بر علیه هجوم ترس و وحشت میباشد. و دری است که کسانی که به سوی الله ﻷدر حرکتند، از آن بر حضرت ذوالجلال وارد میشوند. و آن اصل و اساس و بنای دین و ستون چادر و خیمهی یقین میباشد. و درجهی آن پس از درجهی نبوت که بالاترین درجه در میان عالمیان است، میباشد؛ و از منازل و جایگاههای پیامبران در بهشت، چشمهها و رودها به سوی منازل صدیقین جاری میشود. و الله ﻷاهل ایمان را امر فرموده تا همراه صدیقین باشند، الله متعال میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩ ﴾[التوبة: ۱۱۹] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید و با راستگویان باشید». و نیز الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩ ﴾[النساء: ۶۹] «و کسی که از الله و پیامبر (با تسلیم در برابر فرمان آنان و رضا به حکم ایشان) اطاعت کند، او (در روز رستاخیز به بهشت رود و همراه و) همنشین کسانی خواهد بود که (مقرّبان درگاهند و) خداوند بدیشان نعمت (هدایت) داده است (و مشمول الطاف خود نموده است و بزرگواری خویش را بر آنان تمام کرده است. آن مقرّبانی که او همدمشان خواهد بود، عبارتند) از پیامبران و راستروان (و راستگویانی که پیامبران را تصدیق کردند و بر راه آنان رفتند) و شهیدان (یعنی آنان که خود را در راه الله فدا کردند) و شایستگان (یعنی سایر بندگانی که درون و بیرونشان به زیور طاعت و عبادت آراسته شد) و آنان چه اندازه دوستان خوبی هستند!».
اساس ایمان صدق میباشد و اساس نفاق کذب و دروغ؛ چنانکه کذب و ایمان در یک جا جمع نمیشوند مگر اینکه هریک از آنها در جنگ با دیگری میباشد. صدق به سه قسمت تقسیم میشود:
صدق در اقوال: که عبارت است از راستی و استواری زبان بر اقوال، همچون استواری خوشه بر ساقهاش.
صدق در اعمال: که عبارت است از: استواری افعال بر امر و متابعت، همچون استواری سر بر بدن.
صدق در احوال: که عبارت است از استواری اعمال قلب و جوارح بر اخلاص.
بر این اساس است که مقام صدیقیت عبارت است از: کمال اخلاق و انقیاد و فرمانبرداری و پیروی در اوامر و نواهی در ظاهر و باطن [۲۷۸].
آری، صدق طریق رستگاری و سعادتمندی در دنیا و آخرت میباشد. در حدیث صحیح که شیخان آنرا تخریج کردهاند، از عبدالله بن مسعود سروایت است که رسول الله جفرمودند: «عَلَیْكُمْ بِالصِّدْقِ، فَإِنَّ الصِّدْقَ یَهْدِی إِلَى الْبِرِّ، وَإِنَّ الْبِرَّ یَهْدِی إِلَى الْجَنَّةِ، وَمَا یَزَالُ الرَّجُلُ یَصْدُقُ وَیَتَحَرَّى الصِّدْقَ حَتَّى یُكْتَبَ عِنْدَ اللهِ صِدِّیقًا، وَإِیَّاكُمْ وَالْكَذِبَ، فَإِنَّ الْكَذِبَ یَهْدِی إِلَى الْفُجُورِ، وَإِنَّ الْفُجُورَ یَهْدِی إِلَى النَّارِ، وَمَا یَزَالُ الرَّجُلُ یَكْذِبُ وَیَتَحَرَّى الْكَذِبَ حَتَّى یُكْتَبَ عِنْدَ اللهِ كَذَّابًا» [۲۷۹]«بر شماست که صداقت و راستگویی پیشه کنید، چرا که راستگویی انسان را به سوی نیکی راهنمایی میکند و نیکی انسان را به سوی بهشت، هدایت میکند و شخص همواره راست میگوید و تلاش میکند راست بگوید تا اینکه نزد الله ﻷعنوان صدیق را میگیرد. و بر شماست که از دروغ گویی دوری کنید، چرا که دروغگویی انسان را به سوی فسق و فجور سوق میدهد. و فسق و فجور انسان را به جهنم میکشاند و شخص پیوسته دروغ میگوید و تلاش میکند که دروغ بگوید، تا اینکه نزد الله ﻷعنوان کذاب را میگیرد».
در اینجا مقصود آن نیست که از فضیلت صدق و صداقت سخن بگوییم، بلکه مقصود از آن در این باب، صدق در توحید میباشد و آن اینکه گویندهی کلمهی توحید، آنرا صادقانه از ته قلب بگوید و قلب و زبانش یکی باشد؛ زیرا کسی که کلمهی توحید را بر زبان جاری میکند و با قلب آنرا تکذیب میکند جزو منافقین میباشد و العیاذ بالله. براستی که منافقان کلمهی توحید را در حضور رسول الله جو نزد ایشان بر زبان تکرار میکردند، درحالیکه با قلوبشان آنرا تکذیب و انکار میکردند، همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ ٨ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ ٩ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ١٠ ﴾[البقرة: ۸-۱۰] «در میان مردم دستهای هستند که میگویند: ما به الله و روز رستاخیز باور داریم. در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمیآیند. (اینان به نظرشان) الله و کسانی را گول میزنند که ایمان آوردهاند، در صورتی که جز خود را نمیفریبند، ولی نمیفهمند. در دلهایشان بیماری (حسودی و کینه توزی با مؤمنان) است و خداوند (نیز با یاری دادن و پیروز گرداندن حق) بیماری ایشان را فزونی میبخشد و عذاب دردناکی (در دنیا و آخرت) به سبب دروغگوئی و انکارشان در انتظارشان میباشد».
و همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ ﴾[المنافقون: ۱] «هنگامی که منافقان نزد تو میآیند، سوگند میخورند و میگویند: ما گواهی میدهیم که تو حتماً فرستاده خدا هستی!»یعنی (ای پیامبر) منافقان فقط زمانی که نزد تو میآیند، این کلمات را میگویند. بر این اساس الله ﻷآنها را در شهادتشان و در این خبرشان تکذیب کرده و فرمودند: ﴿ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١ ﴾«ولی الله گواهی میدهد که منافقان در گفته خود دروغگو هستند»و نیز فرمودند: ﴿ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ ٨ ﴾«و جزو مؤمنان بشمار نمیآیند».
بنابراین شرط صدق، شرطی در راس شروط کلمهی توحید میباشد، که رسول الله جآنرا شرطی قاطع برای وارد شدن به بهشت و نجات از آتش قرار دادند، همانطور که در حدیث صحیح از معاذ بن جبل سروایت است که رسول الله جفرمودند: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَشْهَدُ أَنْ لا إله إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ، إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» [۲۸۰]. «هرکس صادقانه از صمیم قلب و از روی اخلاص گواهی دهد که جز الله متعال معبود به حقی وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست، الله ﻷاو را بر آتش جهنم حرام میگرداند».
و در نص روایات امام بخاری، از انس بن مالک سروایت است که میگوید: معاذ پشت سر رسول الله جبر شتری سوار بود، که رسول الله جخطاب به وی فرمود: ای معاذ، معاذ گفت: بله یا رسول الله، بفرمایید؛ باز فرمود: ای معاذ، معاذ پاسخ داد لبیک یا رسول الله، در خدمتم. رسول الله جسه بار آنرا تکرار کرده، آنگاه فرمودند: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَشْهَدُ أَنْ لا إله إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ، إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ»معاذ گفت: یا رسول الله، آیا مردم را از این سخن با خبر سازم تا خوشحال شوند؟ رسولالله جفرمودند: «إِذًا یَتَّكِلُوا»بیم آن میرود که بر این سخن تکیه کرده و عمل را ترک نمایند. معاذ در پایان عمر، به این دلیل که مبادا به خاطر کتمان این حدیث گنهکار شود، آنرا برای مردم روایت کرد.
بنابراین رسول الله جدر این حدیث، شرط نجات یافتن از آتش را برای کسی که این کلمه را بر زبان جاری میکند، صادقانه و از صمیم قلب بر زبان جاری کردن کلمهی توحید قرار دادند. لذا تنها تلفظ با زبان بدون تصدیق قلب، شخص را در آخرت سودی نمیرساند، گرچه به زبان آوردن آن، عصمت خون و مالش را در دنیا به همراه داشته و برای وی در دنیا سودمند میباشد.
و در قصهی اعرابی فقیه، ضمام بن ثعلبه فرستادهی سعد بن ابی بکر که در احادیث صحیح ذکر آن آمده است، رسول الله جدر فلاح و رستگاری و ورود وی به بهشت، صادق بودن او را شرط قرار دادند که داستان وی از این قرار است، چنانکه در روایت امام مسلم در صحیحش [۲۸۱]از انس بن مالک سروایت است که میگوید: از اینکه از رسول الله جدر مورد چیزی سوال کنیم، نهی شده بودیم، که آمدن مردی از اهل صحراء که بسیار عاقل و متین و مزین به آداب سوال کردن و چگونگی سوال پرسیدن بود، ما را به شگفتی واداشت، که از رسول الله جسوال کرده و ما میشنیدیم. آن شخص که از اهل صحراء بود، آمده و گفت: ای محمد، فرستادهات نزد ما آمده و اظهار داشته که ادعا کردی الله تو را فرستاده است؟ رسول الله جفرمودند: «صَدَقَ» راست گفته است؛ وی گفت: چه کسی آسمان را آفریده است؟ رسول الله جفرمودند: الله؛ گفت: چه کسی زمین را آفریده است؟ فرمودند: الله؛ گفت: چه کسی کوهها را نصب و پابرجا کرده است و در آنها قرار داده آنچه که قرار داده؟ فرمودند: الله؛ گفت: به کسی که آسمان و زمین را آفریده و این کوهها را نصب و پابرجا کرده است، تو را سوگند میدهم، آیا الله تو را فرستاده است؟ فرمودند: آری؛ وی گفت: فرستادهات اظهار داشته که بر ما پنج نماز در شبانه روز واجب است؟ فرمود: «صَدَقَ» راست گفته است؛ وی گفت: به کسی که تو را فرستاده، سوگندت میدهم آیا الله تو را به این امر کرده است؟ فرمودند: آری؛ وی گفت: فرستادهات اظهار داشته که بر ما واجب است که در اموالمان، زکات بپردازیم. فرمودند: «صَدَقَ» راست گفته است؛ وی گفت: به کسی که تو را فرستاده، سوگندت میدهم، آیا الله تو را بدان امر کرده است؟ فرمودند: آری؛ وی گفت: فرستادهات اظهار داشته که روزهی ماه رمضان، سالانه بر ما واجب است؟ فرمودند: «صَدَقَ» راست گفته است. وی گفت: به کسی که تو را فرستاده سوگندت میدهم، آیا الله تو را بدان امر کرده است؟ فرمودند: آری، وی گفت: فرستادهات اظهار داشته که حج بیت الله الحرام، بر هریک از ما که توان آنرا دارد، واجب است؟ فرمودند: «صَدَقَ» راست گفته است؛ راوی میگوید: سپس وی در حالی بازگشت که گفت: به کسی که تو را به حق فرستاده نه چیزی بر آن (چه فرستادهات به ما اظهار داشته) اضافه میکنم و نه چیزی از آن کم میکنم. پس رسولالله جفرمودند: «لَئِنْ صَدَقَ لَیَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ»«اگر راست گفته باشد، قطعاً وارد بهشت میشود».
آری، اگر در آنچه گفت، با زبان و قلب و عمل صادق باشد، هیچگونه تردیدی نیست که وی از اهل بهشت میباشد؛ و این همان ایمان بوده و این صفت مومن میباشد. اما منافق والعیاذ بالله، کسی است که سخنش مخالف با عملش و پنهانش با آشکارش و ظاهرش با باطنش مخالف میباشد. کلمهی توحید را با زبانش میگوید و آنرا با قلبش انکار میکند. و در عمل با آن مخالفت میکند بگونهای که در صبح بگونهای و شب بگونهای دیگر است و چنین نفسی همطراز و همسنگ کشتی است که در تلاطم امواج و بادها میباشد.
بنابراین [۲۸۲]الله متعال به بندگانش فرمان داده که او را عبادت کنند و او را به تنهایی و از روی صدق و اخلاص پرستش نمایند و اگر کسی الله را عبادت کند و به تنهایی او را پرستش نماید، اما از روی صدق و اخلاص نباشد، از او پذیرفته نمیشود و به توحید خالص عمل نکرده است.
از دلایل صحیح بودن این شرط آن است که اگر لوازم تحقق آن از بین برود و نفی شود، نفاق اکبر جای آنرا میگیرد که صاحبش را در پایینترین مکان جهنم قرار میدهد. همچنان که خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ ﴾[النساء: ۱۴۵] «بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و پایینترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت (که به فریادشان رسد و آنان را برهاند)».
و الله متعال میفرماید: ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ هِيَ حَسۡبُهُمۡۚ وَلَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ ٦٨ ﴾[التوبة: ۶۸] «خداوند به مردان و زنان منافق و همهی کافران، وعدهی آتش دوزخ داده است که جاودانه در آن میماند و جهنم برای (عذاب) ایشان کافی است. (علاوه بر آن) خداوند آنان را نفرین کرده و از رحمت خود به دور داشته است و دارای عذاب همیشگی خواهند بود».
از این شرط بطلان و پوچی مذهب مرجئهی کرامیه به دست میآید که میگویند: هرکس تنها به صورت لفظی به «لا إله إلا الله» اقرار کند مومن است، اگر چه تصدیق یا اعتقاد قلبی هم به آن نداشته باشد.
مذهب مرجئهی کرامیه، مذهبی کفری و باطل است، چرا که مفهوم و مفاد مذهب آنها این است که اگر منافقی زندیق به صورت لفظی شهادت توحید را «لا إله إلا الله» بر زبان راند درحالیکه در دلش هم تکذیب و کینهتوزی خود را نسبت به دین اسلام پنهان کرده باشد، مومن و از اهل بهشت میباشد؛ و این تکذیبی آشکار بر ضد نصوص شرعی زیادی است که بیان میکنند منافقین داخل بهشت نمیشوند، بلکه در پایینترین مکان دوزخ قرار میگیرند.
همچنین از این شرط، نامومن و غیر مسلمان بودن کسانی که «لا إله إلا الله» را صرفاً از روی شوخی، بازیچه، تمثیل و نمایش، راضی و ساکت نمودن مردم و نه با جدیت، بر زبان میآورند استنباط میشود؛ چون اینان این کلمه را با صدق و اخلاص تکلم نمیکنند. و همچنین از طرف دیگر بطلان ادعای کسانی که با کید و مکر و حیله و گمراه نمودن میخواهند حقیقت کفر و طغیان خود را از دیگران پنهان کنند، برای ما روشن میگردد. همچنین اقرار نمودن زندیقان روزگار و داعیان افکار کمونیستی به «لا إله إلا الله» هیچ سودی به آنها نمیرساند؛ چون در دلشان کفر و نفاقی پنهان نمودهاند که نفی کنندهی (اقرار آنان) به «لا إله إلا الله محمد رسول الله» است [۲۸۳].
بنابراین موحدی که در توحید با پروردگارش صادق باشد، درحقیقت کسی است که جز الله ﻷرا عبادت نمیکند و جز از الله ﻷنمیترسد و از غیرالله چیزی نمیخواهد و جز از الله ﻷیاری نمیگیرد و جز بر الله ﻷتوکل نمیکند. و جز به او جلجلاله پناه نمیبرد و امرش را جز به او نمیسپارد و جز برای او ذبح نمیکند و جز برای او نذر نمیکند و جز از اوامر الله و رسولش جفرمانبرداری و اطاعت نمیکند، و هر آنچه غیر از شریعت الله و رسولش باشد، رد میکند و جز برای الله ﻷدوست نمیدارد و جز برای الله متعال دشمنی نمیکند و جز برای الله متعال نمیبخشد و جز برای الله ﻷباز نمیدارد.
چنین شخصی در همهی احوال و زمانها و اقوال و اعمالش با پروردگارش صادق میباشد. و در آنها تناقض و اضطراب نمیباشد؛
از توحید سخن نمیگوید، درحالیکه عاری از آن باشد.
از توحید سخن نمیگوید درحالیکه نسبت بدان کراهت داشته باشد.
از توحید سخن نمیگوید درحالیکه خود در وادی و توحید در وادی دیگری باشد.
از توحید صادقانه سخن نمیگوید درحالیکه پس از آن با آرامش و رضایت خاطر و اختیار کامل و بدون اضطرار، با نظام و قوانینی زندگی کند که با آنچه بدان ایمان آورده و بر آن اعتقاد دارد، در تناقض باشد.
از توحید سخن نمیگوید، درحالیکه تنها بر این قانع باشد که اسمش در دفتر ثبت آمار مسلمانی باشد بدون اینکه با توحید زندگی کند.
از توحید سخن نمیگوید، درحالیکه بپذیرد معاملهی ربوی انجام دهد.
از توحید سخن نمیگوید درحالیکه همسر و دخترانش را آرایش کرده، رها کند.
آری در توحید چنین نیست که انسان اوامر الله ﻷرا در برخی جوانب رعایت نموده و از آنها پیروی کند و در جوانب دیگر از حدود الله ﻷتجاوز کند. چرا که از مقتضیات توحید آن است که انسان خود را کاملاً تسلیم الله ﻷکند و با تمام جوانب زندگیاش، درحالیکه تسلیم امر الله ﻷو راضی به حکم رسول الله جمیباشد، به این دین درآید؛ و این موحد صادق در توحیدش میباشد.
الله ﻷما و شما را از صادقان قرار دهد.
[۲۷۸] مدارج السالکین (۲/۲۶۸) وما بعدها. [۲۷۹] أخرجه البخاری، کتاب الأدب باب قوله تعالی: ﴿وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩﴾(۶۰۹۴) ومسلم، کتاب البر والصلة والآداب، باب قبح الکذب وحسن الصدق وفضله (۲۶۰۷). [۲۸۰] أخرجه البخاری، کتاب العلم، باب من خص بالعلم قوما دون قوم (۱۲۸، ۱۲۹) ومسلم کتاب الإیمان باب الدلیل علی أن من مات علی التوحید دخل الجنة قطعا (۳۲). [۲۸۱] أخرجه مسلم، کتاب الإیمان وباب السئوال عن أرکان الإسلام (۱۲) وهو من صحیح البخاری (۶۳). [۲۸۲] به نقل از کتاب شروط ص۹۲-۹۴ (مترجم) [۲۸۳] پایان نقل از کتاب شروط لا إله إلا الله (مترجم).