حقیقت توحید

فهرست کتاب

مبحث چهارم: شرط انقیاد

مبحث چهارم: شرط انقیاد

انقیاد عبارت است از: خضوع [۲۶۷]و تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری و گردن نهادن به هر آنچه کلمه‌ی توحید اقتضای آنرا دارد. و این شرط مهمی است که در واقع محک عملی و حقیقی برای ایمان می‌باشد. امکان ندارد کسی ادعای انقیاد و التزام به لا إله إلا الله را داشته باشد، بدون اینکه در عرصه‌ی عمل وارد شده و مقتضیات توحید را محقق گردانیده باشد. چرا که انقیاد تنها کلمه‌ای نیست که بر زبان تکرار گردد، بلکه الله متعال می‌فرماید: ﴿ وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ [الزمر: ۵۴] «و به سوی پروردگار خود برگردید (و با ترک سیئات و انجام حسنات به سوی آفریدگارتان تغییر مسیر دهید) و تسلیم او شوید (و خاضعانه و خاشعانه از اوامرش فرمانبرداری کنید)». و نیز می‌فرماید: ﴿ وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ [لقمان: ۲۲] «کسی که مطیعانه رو به الله کند، درحالیکه نیکوکار باشد، به دستاویز بسیار محکمی چنگ زده است». و الله می‌فرماید: ﴿ وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ [النساء: ۱۲۵] «آئین چه کسی بهتر از آئین کسی است که خالصانه خود را تسلیم الله کند، درحالیکه نیکوکار باشد».

معنای ﴿ يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓۥٓ انقیاد و فرمانبرداری مطیعانه برای الله می‎باشد ﴿ وَهُوَ مُحۡسِنٞ یعنی درحالیکه موحد و یکتاپرست می‌باشد. و ﴿ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ همان لاإله إلاالله می‌باشد.

از مظاهر انقیاد: انجام عبادات ظاهری و باطنی تنها برای الله می‌باشد، بدین گونه که خضوع و رکوع و سجود جز برای او نباشد و نذر و ذبح تنها برای او باشد و جز به او سوگند یاد نشود و طواف تنها و تنها پیرامون بیت‎الله‎الحرام، صورت گیرد و محبت و ترس تنها برای او جلجلاله باشد و امید جز به الله متعال نباشد و جز از او طلب یاری و استقامت نشود. و جز بر او توکل نشود. و امور، جز بر الله تفویض و سپرده نشود. الله می‎فرماید: ﴿ قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳] «بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من برای الله است که پروردگار جهانیان است. الله را هیچ شریکی نیست، و به همین دستور داده شده‌ام و من اوّلین مسلمان (در میان امت خود و مخلص‌ترین فرد در میان همه انسان‌ها برای الله) هستم».

و از مظاهر انقیاد، اطاعت کردن از رسول الله جدر هرآنچه امر فرمودند و دست کشیدن از هر آنچه از آن نهی نمودند و اتباع و پیروی از سنت و راه و روش و تسلیم شدن در برابر حکمش و راضی بودن بدان می‎باشد. الله می‌فرماید: ﴿ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥ [النساء: ۱۶۵] «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیری‌های خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».

و الله می‌فرماید: ﴿ وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦ [الأحزاب: ۳۶] «هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که الله و پیامبرش داوری کرده باشند (و آنرا مقرّر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده ایشان باید تابع اراده الله و رسول باشد). هرکس هم از دستور الله و پیامبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری می‌گردد».

امام طبری / [۲۶۸]در مورد این کلام الله ﴿ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ می‌گوید: «ای محمد، امر اینگونه که آنان پنداشته‌اند، نمی‌باشد چنانکه گمان کرده‌اند به آنچه بر تو نازل شده ایمان دارند درحالیکه قضاوت و داوری را به سوی طاغوت می‎برند و زمانی که به قضاوت و داوری و حکمیت تو خوانده می‌شوند، از تو روی گردانده و اعراض می‌کنند. الله این آیه را با قسم آغاز کرده و می‌فرماید: ﴿ وَرَبِّكَ به پروردگارت سوگند ای محمد. ﴿ لَا يُؤۡمِنُونَ تصدیق کننده‌ی من و تو و آنچه برتو نازل گشته به شمار نمی‌آیند. ﴿ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ تا اینکه تو را در اموری که در آن اختلاف کرده‌اند و حکمش بر آنها پوشیده مانده، حَکم و داور و قاضی قرار ندهند.

زمانی گفته می‌شود: شَجَرَ، یَشجُرُ، شجوراً و شجراً و تشاجر القوم، که گروهی در سخنی یا امری با هم اختلاف کرده و در آن مشاجره کنند ﴿ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ و از آنچه بدان قضاوت کردی، ناخوشایندی و ناراحتی در دل نداشته باشند. معنای این سخن آن است که دل‌هایشان از آنچه قضاوت کردی، ناراحت و دلتنگ نشود. (کاملا راضی باشند).

یعنی دلهایشان به سبب آنچه در میانشان قضاوت کردی، از پذیرفتن آن، با انکار یا شک در اطاعت از تو و حقی که با آن در میانشان قضاوت کردی و برای آن‌ها قضاوتی بر خلاف آن جایز نیست، خودداری نکنند.

و حافظ ابن کثیر /می‌گوید [۲۶۹]: «الله به ذات بزرگوار و مقدسشان سوگند یاد کرده‌اند که کسی جزء مومنین به شمار نمی‌آید تا اینکه رسول الله جرا در همه‌ی امور حاکم، داور و قاضی قرار دهد. بدین ترتیب هر آنچه رسول الله جبدان حکم فرمودند، درواقع همان حقی است که انقیاد و التزام به آن در ظاهر و باطن بر وی واجب می‌باشد و بر این اساس است که الله فرمودند: ﴿ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥ یعنی: هرگاه تو را (ای محمد) حاکم و داور قرار دادند، و در باطن از تو اطاعت کردند و در دل‌هایشان نسبت به آنچه حکم کردی، ناراحتی و دلتنگی نداشته باشند و از آن حکم، در ظاهر و باطن اطاعت و فرمانبرداری کردند و در برابر آن کاملاً و بدون هیچگونه ممانعت و نزاع و ایستادگی تسلیم شدند، آنگاه جزء مومنین به شمار می‌آیند.

و در مورد آیه‌ی سوره‌ی احزاب [۲۷۰]﴿ وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ [الأحزاب: ۳۶] می‌گوید: «این آیه عام بوده و تمام امور را دربرمیگیرد. به این معنا که هرگاه الله و رسولش در مورد چیزی حکم کردند، برای هیچکس مخالفت با آن جایز نیست و گنجایش هیچگونه اختیار و رای و نظری در این مقام وجود ندارد».

شیخ الاسلام ابن تیمیه /می‌گوید [۲۷۱]: «هرکس از سنت رسول الله جو شریعتش خارج گردد، الله به ذات مقدسشان سوگند یاد کرده‎اند، جزء مومنین به شمار نمی‌آید، تا اینکه در امور دین و دنیا به حکم رسول الله جدر تمامی کشمکش‌ها و اختلافاتشان راضی باشد و در قلوبشان هیچگونه ملالی نسبت به حکم رسول الله جاحساس نکنند».

و شاگرد ایشان ابن قیم /می‌گوید [۲۷۲]: «الله به ذات پاک خویش سوگند یاد کرده و برای تاکید قبل از آن «لای» نفی آورده است که مردمان ایمان نخواهند داشت تا اینکه رسول الله جرا در همه‌ی منازعات و اختلافات خود در زمینه‌های اصول و فروع و احکام شریعت و معاد و سایر صفات و... داور قرار دهند و حتی با وجود پذیرش حکم رسول الله جایمانشان ثابت نمی‌شود تا اینکه هرگونه ملال و دلتنگی را از (وجود) خویش بزدایند و سینههایشان را برای (پذیرش) قضاوت او (و برنامه و حکم الله ) گشاده دارند و به تمام معنا آنرا قبول نمایند و باز ایمان برای آن‌ها ثابت نمی‌شود تا اینکه در مقابل حکم رسول الله جراضی و تسلیم شوند و هرگونه نزاع و مخالفت و اعتراض را از خود دور کنند».

سید قطب [۲۷۳]/در «فی ظلال القرآن» در ذیل آیه‌ی ﴿ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ می‎فرماید: «بار دیگر در پیش روی خود، شرط ایمان و تعریف اسلام را می‌یابیم، خداوند پاک و منزه خودش آنرا بیان و مقرر می‌فرماید و بر آن به ذات خویش سوگند یاد می‌کند و پس از این سوگند، دیگر کسی گفتاری در تعیین شرط ایمان و تعریف اسلام نخواهد داشت و جای هیچ تاویلی برای شخص تأویل کننده نخواهد ماند؛ مگر کسی که سر ستیز بی‌سود و بی‌ارزشی داشته باشد. و برای اثبات «اسلام» کافی و بسنده است که مردمان از شریعت الله و دستور پیامبرش قضاوت و داوری بخواهند ... اما در مساله‌ی ایمان چنین کاری کافی نیست و بلکه علاوه بر آن باید خشنودی درونی و پذیرش قلبی در میان باشد و دل با اطمینان کامل تسلیم گردد..»..

و الله می‌فرماید: ﴿ وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٧ وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ ٤٨ [النور: ۴۷-۴۸] «(از جمله کسانی که الله توفیق هدایت قرینشان نفرموده است، منافقانی هستند که پرتو ایمان به دل‌هایشان نتابیده است، ولی دم از ایمان می‎زنند) و می‌گویند: به الله و پیامبر او ایمان داریم و (از اوامرشان) اطاعت می‎کنیم؛ اما پس از این ادعا، گروهی از ایشان (از شرکت در اعمال خیر همچون جهاد و از حکم قضاوت شرعی) روی گردان می‌شوند و آنان در حقیقت مومن نیستند. هنگامی که آن‌ها به سوی الله و پیامبرش فراخوانده شوند تا (پیامبر مطابق چیزی که الله نازل فرموده است) در میانشان داوری کند، برخی از آنان (نقابشان ظاهر می‌شود و از قضاوت او) رویگردان می‌شوند (زیرا می‌دانند حق به جانب ایشان است و پیامبر هم دادگرانه عمل می‌فرماید و حق را به صاحب حق می‌دهد».

این دسته‌ای که به زبان، ادعای ایمان می‌کنند و اگر از ایشان (درباره ایمانشان) بپرسید با قاطعیت خواهند گفت: به الله و رسول او ایمان داریم و (از اوامرشان) اطاعت می‌کنیم ... اما در حقیقت عمل، این ادعا و گفته‌ی خود را تکذیب می‌کنند و آن هم این است که هرگاه به سوی طاعت عملی و حکم الله و رسولش جفراخوانده شوند، سرباز می‌زنند و پشت می‌کنند و روی بر می‎گرداند ... و این کار (طاعت عملی و حکم بردن به نزد الله و رسولش) در نظر آن‌ها هیچ معنی (و ارزشی) ندارد. و اینان طبق نص قرآن: ﴿ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ «در حقیقت مومن نیستند».

امام طبری در جلد ۱۸ تفسیرش صفحه‌ی ۱۵۶ (در شرح) آیه‌ی ﴿ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ می‌فرماید: «گویندگان این سخن: ﴿ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا به سبب ترکِ بردن داوری و قضاوت نزد رسول الله جو رویگرداندن (از قضاوت و حکم ایشان) هنگامی که به سوی وی خوانده می‌شدند، مومن و ایماندار نیستند.

و اگر حکم نمودن به غیر آنچه خدای بلندمرتبه نازل فرموده است بر حسب چگونگی حکم و قرائنی که بر آن احاطه دارد و ( نیز) بر اساس تفصیلی که در نزد علما معروف است برخی «کفر اکبر» و بعضی «کفر اصغر» محسوب می‎شود ... اما حکم نمودن به غیر ما انزل الله در توحید، یک وجه بیشتر ندارد و آن هم العیاذ بالله «کفر اکبر» است که انسان را از دین خارج می‌سازد.

شیخ سلیمان آل شیخ /میفرماید: «مفهوم و برداشت معنی آیه این است که حکم نمودن «بغیر ما انزل الله» اگر در اصل توحید و ترک شرک باشد (انسان را کافر می‌کند) و یا اگر در فروع باشد، اما به زبان (به حکم الله متعال) اقرار ننماید و قلب نیز به آن مقید نباشد، (آن هم) کفری حقیقی است که ایمانی به همراه ندارد.

الله متعال می‌فرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ١ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢ [الحجرات: ۱-۲] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر الله و رسولش پیشی نگیرید و از الله بترسید؛ چرا که الله شنوای (گفتارتان) و آگاه (از کردارتان) می‌باشد. ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را از صدای پیامبر بلندتر مکنید و همچنان که با یکدیگر سخن می‌گویید، با ایشان به آواز بلند سخن مگویید، تا ندانسته اعمالتان بی‌اجر و ضایع نگردد».

مفهوم آیه‌ی مذکور، تسلیم کاملی است که منافی مقدم نمودن کوچک‌ترین فهم، رای، برداشت و یا قول (هر انسانی) بر حکم الله و رسول او جمی‎باشد ... رسالت و برنامه از سوی خداوند است و وظیفه‌ی پیامبر هم ابلاغ این رسالت (به مردم) است و بر ما است که (این برنامه‌ی الهی را) بدون هیچگونه بهانه و اعتراضی و مقدم نکردن آرای خود (بر حکم و برنامه‌ی الله و رسول او) بپذیریم و به آن راضی شویم و گردن نهیم.

و اگر صرفاً با بلند کردن صدا بر صدای رسول الله جبیم از بین رفتن اعمال (نیک) صاحب آن برود و حال آن که جز شرک و کفر، هیچ چیز عمل کسی را نابود نمی‌کند، پس حال کسی که حکم و سخن و برنامه‌اش را بر حکم و برنامه‌ی رسول الله جبرتری و ترجیح دهد چگونه است؟ آنگونه که نمایندگان در پارلمان‌های قانونگذاری انجام می‌دهند. بدون تردید چنین فردی به کفر و شرک و نابودی عمل (نیکش) سزاوارتر است.

ابن قیم در جلد ۱ «الإعلام» صفحه‌ی ۵۱ می‌فرماید: «اگر بلندکردن صدای آن‌ها بر صدای رسول الله جسبب نابودی اعمال نیک آنان می‌شد، پس حال و وضع کسانی که اندیشه‌ها، خردها، ذوق‌ها، سیاست‌ها و معارف خود را بر برنامه‌ها و رسالت رسول الله جبرتری و ترجیح می‌دهند، چگونه است؟ آیا (انجام) چنین کاری به نابود کردن اعمالشان سزاوارتر نیست؟

الله می‌فرماید: ﴿ وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ [الأحزاب: ۳۶] «هیچ مرد و زن مومنی، در کاری که الله و رسولش داوری کرده باشند و (آنرا مقرر نموده باشند) اختیاری از خود ندارند (و اراده‌ی ایشان باید تابع اراده‌ی الله و رسول او باشد)».

پس یکی از لوازم و شروط ایمان (انسان مسلمان)، نداشتن اختیار در برابر حکم خدای بلندمرتبه و رسولش جاست؛ و اگر حکم الله متعال (در موضوعی) نازل شود، آن‌ها (جز انتخاب حکم الله) از خود اختیاری ندارند و اجازه نخواهند داشت حکم غیرالله را برگزینند (و پیروی نمایند) و سپس ادعای مسلمانی کنند؛ و تنها در صورتی می‌توانند این کار را انجام دهند (و حکم غیر الله را بپذیرند) که کفر را بر ایمان ترجیح دهند و راضی شوند که حکم و اسم کافران مشرک بر ایشان نهاده شود.

الله متعال می‌فرماید: ﴿ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣ [النور: ۶۳] «آنان که با فرمان او مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلایی (در برابر عصیانی که می‌ورزند) گریبان آن‌ها را بگیرد، یا این که عذاب دردناکی دچارشان شود».

و مقصود از فتنه در اینجا شرک و کفر است.

امام احمد می‌گوید: «به قرآن نگاه کردم، اطاعت (از) رسول الله جرا در سی و سه جای آن یافتم. سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ و پیوسته آنرا تکرار می‌کرد و می‌گفت: مقصود از فتنه چیست؟ شرک؛ چرا که اگر کسی برخی از اقوال رسول الله جرا رد نماید، ممکن است انحرافی در دلش به وجود بیاید و قلبش را منحرف کند و (درنتیجه) باعث نابودی وی شود. و به او گفته شد: همانا گروهی (از مردم) حدیث رسول الله جرا ترک می‌کنند و به آرای سفیان و غیره مراجعه می‎کنند! در پاسخ فرمود: از گروهی از مردم تعجب می‌کنم که حدیث رسول الله جرا می‌شنوند و به اسناد و صحیح بودن آن پی می‌برند، اما در همان حال به آرای سفیان و غیره مراجعه می‌کنند! چون الله می‌فرماید: ﴿ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ و چه می‌دانی که فتنه چیست؟ کفر(اکبر) است.

الله می‌فرماید: ﴿ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ [البقرة: ۲۱۷] «و فتنه‌ی شرک و کفر، از قتل بزرگتر است». حدیث رسول الله جرا ترک می‌کنند و هوی و هوسهایشان بر ایشان چیره می‌شود و آنان را به سوی «رای» می‌کشاند» [۲۷۴].

میگویم: این حکم امام احمد در مورد کسی است که حدیث رسول الله جرا رها می‌کند و به قول سفیان یا علمایی دیگر روی می‌آورد، پس حال (و حکم) کسی که حدیث و حکم رسول الله جرا ترک می‌کند و به گفته و حکم پیشوایان مذهبی و راهبان (یهودی و مسیحی) روی می‌آورند که در پارلمان‌ها و... قانونگذاری می‌کنند، چگونه است؟ بدون هیچ شک و تردیدی، این یکی به فتنه و لغزش و انحراف و کفر سزاوارتر (و نزدیکتر) است [۲۷۵].

و در صحیح بخاری از ابوهریره ساز رسول الله جروایت است که فرمودند: «كُلُّ أُمَّتِی یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَبَى». «تمامی امتم وارد بهشت می‌شوند، مگر آنکه ابا ورزد». صحابه گفتند یا رسول الله، چه کسی (از ورود به بهشت) ابا می‌ورزد؟ فرمودند: «مَنْ أَطَاعَنِی دَخَلَ الجَنَّةَ ، وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ أَبَى». «هرکس از من اطاعت کند وارد بهشت می‌شود و هرکس از من نافرمانی و سرپیچی کند، درحقیقت از وارد شدن به بهشت ابا ورزیده است» [۲۷۶].

بنابراین بر هر مومنی واجب است که آنچه الله دوست دارد، دوست داشته باشد، آنهم محبت و دوستی که موجب شود تا آنچه را که بر او واجب شده، انجام دهد. پس اگر بر این محبت افزوده، تا اینکه آنچه را که بر وی مستحب قرار داده شده، انجام دهد، این محبت فضیلتی اضافه بر آن می‌باشد. و نیز بر هر مومنی واجب است، هر آنچه را که الله آنرا ناخوشایند می‎داند، نسبت به آن کراهت داشته و آنرا ناخوشایند بداند، کراهتی که موجب شود تا از آنچه بر او حرام گردیده خودداری کند، پس اگر بر این کراهت افزوده چنانکه موجب شود تا از آنچه بر وی مکروه تنزیهی قرار داده شده، دست کشیده و از آن نیز خودداری کند، این فضیلتی اضافه بر آن می‌باشد. بنابراین کسی که از ته قلب، محبتی صادق با الله و رسولش جداشته باشد، این محبت موجب می‌شود تا از ته قلب آنچه را که الله و رسولش جدوست دارند، دوست داشته باشد و آنچه را که الله و رسولش نسبت به آن کراهت دارند، او نیز نسبت به آن کراهت داشته باشد و آنچه را که الله و رسولش بدان راضی هستند، او نیز بدانها راضی باشد و آنچه که الله و رسولش نسبت بدان ناراضی هستند او نیز نسبت بدانها ناراضی می‌باشد. و با اعضا و جوارح به مقتضای این حب و بغض عمل می‌کند [۲۷۷].

همچنین تردیدی نیست که از مظاهر انقیاد، قبول شریعت الله و رد کردن آنچه غیر آن است، می‌باشد. بنابراین حلال آن چیزی است که الله آنرا حلال کرده و حرام آن چیزی است که الله آنرا حرام کرده است و دین آن چیزی است که الله بر زبان رسولش جتشریع کرده است. بنابراین انقیاد، عبارت است از محکی عملی و حقیقی برای ایمان.

[۲۶۷] کما فی اللسان، ماده قود (۷/۵۳۱) ط الحدیث. [۲۶۸] تفسیر الطبری (۳/۲۴۰۰، ۲۴۰۱) ط السلام. [۲۶۹] تفسیر ابن کثیر (۴/۴۱۴۰، ۱۴۱) ط أولاد الشیخ. [۲۷۰] المصدر السابق (۱۱/۱۷۰). [۲۷۱] مجموع الفتاوی (۲۸/۴۷۱). [۲۷۲] التبیان فی أقسام القرآن (۲۷۰) ط الفکر. [۲۷۳] به نقل از کتاب شروط ص ۱۳۴-۱۳۹. (مترجم) [۲۷۴] به نقل از الصارم المسلول ابن تیمیه، ص ۵۶. [۲۷۵] پایان نقل از کتاب شروط (مترجم). [۲۷۶] أخرجه البخاری، کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة، باب الاقتداء بسنن رسول الله (۷۲۸۰). [۲۷۷] جامع العلوم والحکم لابن رجب (۲/۳۹۵- ۳۹۷) حدیث رقم ۴۱.