حقیقت توحید

فهرست کتاب

مبحث ششم: شرط اخلاص

مبحث ششم: شرط اخلاص

اخلاص عبارت است از: تصفیه کردن عمل با نیت صالح از تمامی شائبه‌های شرک [۲۸۴]. الله می‌فرماید: ﴿ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ [البینة: ۵] «و به ایشان دستور داده نشده است جز این که مخلصانه خدای را بپرستند». و می‎فرماید: ﴿ إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ ٢ أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ [الزمر: ۲-۳] «(ای پیامبر!) ما این کتاب را که در برگیرنده حق و حقیقت است، بر تو فرو فرستاده‌ایم. الله را پرستش کن و پرستش خود را سره و خاصّ او گردان. هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای الله است و بس».

و همچنین به پیامبرش جمی‌فرماید: ﴿ قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي ١٤ فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ [الزمر: ۱۴-۱۵] «بگو: تنها الله را می‌پرستم و بس؛ و عبادت و طاعتم را خاصّ او می‌کنم و (پرستش او را از هرگونه کفر و شرکی می‌زدایم و) می‎پالایم. امّا شما هر چه و هر که را جز او می‌خواهید، بپرستید».

و نیز به پیامبرش جمی‌فرماید: ﴿ قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳] «بگو: نماز من و قربانی من و زندگی من و مرگ من برای الله آن پروردگار جهانیان است. الله را هیچ شریکی نیست و به همین دستور داده شده‌ام و من اوّلین مسلمان (در میان امت خود و مخلص‌ترین فرد در میان همه انسان‌ها برای الله) هستم».

و نیز الله می‌فرماید: ﴿ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦ [النساء: ۱۴۵-۱۴۶] «بی‌گمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائین‌ترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به فریادشان رسد و آنان را برهاند). مگر کسانی (از ایشان) که توبه کنند و برگردند و به اصلاح (اعمال و نیات خود) بپردازند و به الله متوسّل شوند و آئین خویش را خالصانه از آن الله کنند (و فقط و فقط او را بپرستند و به فریاد خوانند و خالق و رازق دانند). پس آنان از زمره مؤمنان خواهند بود. و الله مؤمنان را اجرى بزرگ خواهد داد».

و الله می‌فرماید: ﴿ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ [الملك: ۲] «همان کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود».

فضیل بن عیاض /در مورد این آیه می‌گوید [۲۸۵]: ﴿ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ یعنی تا شما را بیازماید که چه کسی عمل خالص‌تر و درست‌تر را انجام می‌دهد. گفتند: ای ابا علی، عمل خالص و درستتر کدام است؟ گفت: اگر عمل خالصانه انجام شود و درست نباشد، پذیرفته نمی‌شود و اگر درست باشد و خالصانه انجام نشود (باز) پذیرفته نمی‌شود. مگر اینکه خالصانه و درست باشد. عمل خالص این است که (تنها) برای الله انجام شود و عمل درست یعنی عملی که بر اساس سنت رسول الله جباشد».

بر آنچه فضیل گفت، این کلام الله دلالت دارد که می‌فرماید: ﴿ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠ [الكهف: ۱۱۰] [۲۸۶]«پس هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است، باید که کار شایسته کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد».

بنابراین اخلاص شرطی از شروط قبولیت اعمال می‌باشد و چیزی سخت‎تر و دشوارتر از اخلاص برای نفس نمی‌باشد. و چه بسیار از اعمال و اقوال و حالاتی هستند که باد شرک با انواع آن بر آن‌ها می‌وزد، اما اخلاص آن‌ها را نابود و هلاک می‌کند.

براستی الله از اعمال، چیزی را قبول نمی‌کند مگر آنچه خالص برای رضای الله باشد. در حدیث صحیحی که امام مسلم از ابوهریره سروایت کرده است آمده که رسول الله جفرمودند: «قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلًا أَشْرَكَ فِیهِ مَعِی غَیْرِی، تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ» [۲۸۷]. «الله فرموده است: من از شریک بی‌نیازترینم، هرکس در عملی، شخص دیگری را با من شریک سازد، او را با شرکش رها می‌سازم - او را به حال خودش وامیگذارم-».

امام ابن رجب حنبلی /می‌گوید: [۲۸۸]«بدان که انجام عملی برای غیرالله، انواع مختلفی دارد: گاهی آن عمل ریای محض می‌باشد، بگونه‎ای که شخص با انجام آن، تنها مقصودش ریای در برابر مردم، به منظور هدفی دنیوی میباشد و این همچون حال منافقان در نمازشان می‌باشد؛ الله می‎فرماید: ﴿ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢ [النساء: ۱۴۲] «منافقان هنگامی که برای نماز برمی‌خیزند، سست و بی‌حال به نماز می‎ایستند و با مردم ریا می‌کنند (و نمازشان به خاطر مردم است؛ نه به خاطر الله) و خدای را کمتر یاد می‌کنند و جز اندکی به عبادت او نمی‌پردازند».

این نوع ریا (ریای محض) تقریبا از هیچ مومنی در نماز و روزه‌اش، سر نمی‌زند، ولی گاهی در مورد صدقه یا حج واجب و یا دیگر اعمال ظاهری و یا به طور کلی اعمالی که بیشتر به چشم آمده و قابل شمارش است، رخ می‎دهد. براستی اخلاص در چنین مواردی سخت است و گران. شخص مسلمان می‎داند که چنین عملی بیهوده است و انجام دهنده‌ی آن مستحق عذاب و عقوبت از جانب الله می‌باشد.

گاهی عمل به خاطر الله می‌باشد، ولی توام با ریا است، در این حالت اگر ریا در شاکله‌ی اصلی عمل، دخیل باشد، بنا بر دلالت نصوص صحیح، آن عمل باطل است. که ابن رجب از این نصوص به حدیث زیر اشاره می‌کند: احمد بن شداد بن اوس ساز رسول الله جروایت می‌کند که فرمودند: «مَنْ صَلَّى یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَكَ، وَمَنْ صَامَ یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَكَ، وَمَنْ تَصَدَّقَ یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَكَ. إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: أَنَا خَیْرُ قَسِیمٍ لِمَنْ أَشْرَكَ بِی، مَنْ أَشْرَكَ بی‌شَیْئًا فَإِنَّ جَسَدَهُ وَ عَمَلَهُ وَ قَلِیلَهُ وَكَثِیرَهُ لِشَرِیكِهِ الَّذِی أَشْرَكَ بِهِ، وَأَنَا عَنْهُ غَنِیٌّ» [۲۸۹]«هرکس از روی ریا نماز بخواند، شرک ورزیده است و هرکس از روی ریا، روزه گیرد، شرک ورزیده است و هرکس از روی ریا صدقه دهد، درحقیقت شرک ورزیده است، براستی که الله می‌فرماید: من بهترین شریک برای کسی هستم که با من شریک قرار داده شده است. (چرا که) هرکس چیزی را با من شریک قرار دهد، براستی که جسد و عمل و کم و زیادش برای شریکی می‌باشد که با آن شرک ورزیده است درحالیکه من از چنین شریکی بی‌نیاز هستم».

سپس می‌گوید: اگر اصل عمل برای الله باشد، سپس نیت ریا بر وی عارض شود، در صورتی که فقط در ذهن باشد و فرد بتواند بلافاصله آنرا از خودش دور کند، هیچ ضرر و آسیبی متوجه وی نمی‌باشد؛ اما اگر نیت ریا همچنان ادامه یابد، آیا منجر به بطلان عملش می‌شود یا نه؟ یا اینکه عملش بر مبنای اصل نیتش صحیح می‌باشد؟ در جواب این مساله بین علمای سلف اختلاف وجود دارد. امام احمد و ابن جریر معتقدند که عمل وی باطل نمی‎شود و اصل نیت او مورد توجه قرار می‌گیرد. که این مساله از حسن بصری و دیگران نیز روایت شده است و در این معنا حدیث ابوذرساز رسول الله جهم آمده است، که وی از رسول الله جدر مورد مردی سوال کرد که عملی را برای رضای الله انجام می‌دهد و مردم بر انجام آن او را مورد ستایش قرار می‌دهند؛ رسول الله جفرمودند: «تِلْكَ عَاجِلُ بُشْرَى الْمُؤْمِنِ» [۲۹۰]. «آن مژده‌ی زود هنگام مومن است».

بنابراین، هیچ اختلافی نیست که اخلاص شرطی برای صحت هر قول و عمل و قبولیت آن می‌باشد. و اخلاص در توحید، عبارت است از محقق گرداندن توحید و خالص گرداندن عبادت برای الله و محقق گرداندن آن و تصفیه و خالص کردن آن از همه‌ی شائبه‌های شرک و بدعت، بگونه‎ای که تنها عبادت برای الله باشد و ترس از الله و خضوع برای الله و امید به الله و توکل بر الله و استقامت و طلب یاری و مدد از الله و نذر و ذبح برای الله و خواستن از الله و عمل برای الله باشد. و بدین ترتیب شخص برای الله ، متکی بر الله و با الله می‌باشد.

محقق کردن توحید در امت، امری سخت و دشوار می‌باشد، چرا که صفت محقق کردن توحید جز در اهل ایمان صادق و بی‌ریا، کسانی که الله آن‌ها را خاص قرار داده و از میان آفریدههایش برگزیده، یافت نمی‎شود، همانطور که الله در مورد یوسف ÷می‌فرماید: ﴿ كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٢٤ [یوسف: ۲۴] «ما این چنین کردیم تا بلا و زنا را از او دور سازیم. چرا که او از بندگان پاکیزه و گزیده ما بود».

در آیه، کلمه‌ی ﴿ ٱلۡمُخۡلَصِينَ به فتح لام آمده است و در قرائتی با کسره ذکر شده است (المخلِصین) [۲۹۱]. و چنین افرادی در ابتدای این امت بسیار بودند و در آخر این امت جزو غرباء می‌باشند و البته بسیار اندک و از اجر بسیار والایی نزد الله متعال برخوردار می‌باشند.

و الله از خلیلش ابراهیم علیهالصلاةوالسلام خبر داده و می‎فرماید: ﴿ قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ ٧٨ إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٧٩ [الأنعام: ۷۸-۷۹] «ای قوم من! بیگمان من از آنچه انباز الله می‎کنید، بیزارم. بیگمان من رو به سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمره مشرکان نیستم». یعنی دینم را خالص گردانیدم و عبادتم را تنها برای کسی که آسمان‌ها و زمین را آفریده قرار داده‌ام، یعنی کسی که آن‌ها را بدون مثال پیشین آفریده و ایجاد کرده است؛ ﴿ حَنِيفٗا یعنی روی‌گردان از شرک به سوی توحید؛ و براین اساس است که فرمود: ﴿ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ و نظیر این آیه در قرآن بسیار می‎باشد [۲۹۲].

از اینرو اخلاص کامل به طور مطلق در توحید نمی‌باشد مگر با برائت کامل از صورت‌های شرک و اهل آن و خالص گرداندن عبادت تنها برای الله و نیز اخلاص در اطاعت از رسول الله ج.

پس کسی که از همه انواع شرک، بزرگ و کوچک و خفی و پنهانش اجتناب ورزد و عبادتش را برای الله خالص گرداند، حقیقتاً موحد می‎باشد. در صحیح بخاری از ابوهریره سروایت شده که می‌گوید: عرض کردم، یا رسول الله، چه کسانی در روز قیامت برای شفاعت شما سعادت بیشتری دارند؟ رسول الله جفرمودند: «لَقَدْ ظَنَنْتُ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ، أَلَّا یَسْأَلَنِی عَنْ هَذَا الْحَدِیثِ أَحَدٌ أَوَّلَ مِنْكَ، لِمَا رَأَیْتُ مِنْ حِرْصِكَ عَلَى الْحَدِیثِ، أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ قَالَ: لاَ إله إلاَّ اللهُ خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ، أَوْ نَفْسِهِ» [۲۹۳]. «ای ابوهریره، چون عشق و علاقه‌ی تو را نسبت به حدیث دیدم، می‌دانستم که کسی قبل از تو این سوال را از من نخواهد پرسید. کسانی روز قیامت برای شفاعت من سعادت بیشتری دارند که با اخلاص و از صمیم قلب لا إله إلا الله بگویند».

امام ابن حجر در «الفتح» در شرح این حدیث مبارک می‌گوید: «رسول الله جدر راستای آرامش و راحتی مردم از هول و هراس موقعیت و مکانی که در آن هستند، برای آنان شفاعت می‌کنند و نیز برای برخی از کفار، در راستای تخفیف در عذاب، شفاعت می‌کنند، همانطور که در احادیث صحیح این مساله در حق ابوطالب ثابت می‌باشد. و نیز در حق برخی از مومنان، برای خروج از آتش بعد از اینکه وارد آن شده‌اند، شفاعت می‌کنند و نیز در حق برخی از مومنان برای ورودشان به بهشت بدون حساب، شفاعت می‌کنند. و برای برخی به منظور رفع درجاتشان شفاعت می‌کنند. و بدین ترتیب نقش شفاعت در سعادت و اینکه سعادتمندترین آن‌ها به بهرهمندی از شفاعتِ رسول الله جمومن مخلص است، ظاهر و آشکار می‌گردد.

ابن قیم /در معنای حدیث ابوهریره سمی‌گوید: «در این حدیث تامل کن که چگونه بزرگ‌ترین اسبابی که به سبب آن شفاعت حاصل می‌گردد، خالص گرداندن توحید معرفی شده است؛ برعکس آنچه مشرکین انجام می‌دهند و گمان می‌کنند حاصل شدن شفاعت برای آن‌ها با شفیع گرفتن و عبادت کردن آن‌ها و موالاتشان صورت می‌گیرد، درحالیکه رسول الله جآنچه در گمانشان بود، دگرگون ساخته و خبر دادند که سبب شفاعت، اخلاص در توحید می‌باشد» [۲۹۴].

بنابراین حقیقت توحید جذب و کشش همه جانبه روح به سوی الله می‌باشد که هرکس خالصانه از ته دل، گواهی دهد که هیچ معبود به حقی جز الله وجود ندارد، وارد بهشت می‌شود. چرا که اخلاص همان کشش قلب به سوی الله و توبه خالصانه از گناهان و بازگشت به سوی خداوند متعال می‌باشد. که هرگاه در این حالت بمیرد، بدان دست یافته است. بسیاری از کسانی که آنرا بر زبان آورده‌اند، اخلاص را نمی‎شناسند و بسیاری نیز از روی عادت و تقلید آنرا می‌گویند. و شیرینی ایمان را با درخشندگی قلب درهم نیامیخته‌اند. و از این دسته، افراد بسیاری می‌باشند که در هنگام مرگ و یا قبر دچار سختی می‌شوند. همانطور که در حدیث آمده است (این افراد می‌گویند:) از مردم چیزی را شنیدم، من هم همان را به زبان آوردم [۲۹۵]. و غالب اعمال این افراد بر اساس تقلید و اقتدا و پیروی از امثال خودشان بوده و در واقع نزدیک‌ترین افراد به مصداق این کلام الله می‌باشد که می‌فرماید: ﴿ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣ [الزخرف: ۲۳] «ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافته‌ایم و ما هم قطعاً (بر شیوه ایشان ماندگار می‌شویم و) به دنبال آنان می‌رویم».

پس هرگاه فردی با اخلاص و یقین کامل «لا إله إلا الله» را بر زبان آورد و در این حال به هیچ وجه بر گناهی مصر نباشد، کمال و یقین موجب می‌شود که الله از هر چیزی برای او محبوب‌تر باشد، بنابراین در دل او هیچگونه اراده‌ای نسبت به آنچه الله متعال حرام کرده است، باقی نمی‌ماند. و هیچگونه کراهتی نسبت به آنچه الله متعال بدان فرمان داده، ندارد و چنین کسی است که آتش بر وی حرام شده است، اگرچه قبل از آن گناهانی داشته باشد، ولی پس از چنین ایمان و اخلاص و توبه و محبت و یقین کامل، گناهان او محو و نابود می‌گردد همانگونه که شب توسط روز محو می‌گردد. تنها ترسی که متوجه فرد مخلص است این است که مرتکب گناهان شود که در پی آن ایمانش ضعیف شده و لا إله إلا الله را با اخلاص و یقینی که مانع تمام گناهان وی می‌شود، به زبان نیاورد و خوف اینکه دچار شرک اکبر و اصغر شود. اگر هم از شرک اکبر سالم بماند اندکی شرک اصغر با او باقی است که گناهانی به آن اضافه می‌شوند و در نتیجه جانب گناهان وی بر جانب حسنات برتری می‌یابد و گناهان ایمان و یقین را ضعیف می‌کنند، در نتیجه کلمه‌ی لا إله إلا الله نزد او ضعیف شده و مانع اخلاص در قلب می‌گردد. و چنین شخصی همانند کسی است که هذیان می‌گوید و یا در خواب سخن می‌گوید، یا همانند کسی است که صدایش را با آیه‌ای از قرآن بی‌آنکه طعم و شیرینی و معنایش را بچشد، نیکو می‌گرداند. چنین افرادی این عبارات را با کمال صدق و یقین نگفته‌اند، چرا که پس از آن دچار گناهانی شده‌اند که ناقض گفته‌ی آنان است. پس هرگاه گناهان فزونی یافتند، گفتن لا إله إلا الله بر زبان سنگینی کرده و قلب از گفتن آن دچار قساوت می‌گردد. از عمل صالح کراهت پیدا کرده و گوش فرا دادن به قرآن، برایش سخت می‌شود و یا با غیرالله خرسند می‌گردد و به باطل اطمینان حاصل می‌کند؛ و سخن زشت و همچنین همراهی اهل غفلت و باطل را برای خود شیرین می‌پندارد و از همنشینی با اهل حق کراهت دارد. چنین فردی اگر لا إله إلا الله را بر زبان آورد، در واقع چیزی را به زبان آورده که در قلبش نیست و عمل وی گفته‌اش را تصدیق نمی‌کند. و در حدیث عثمان بن مالک آمده است که رسول الله جفرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إله إلا الله، یَبْتَغِی بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ» [۲۹۶]. «یقیناً الله متعال آتش جهنم را بر کسی که بگوید: هیچ معبود به حقی جز الله نیست و با گفتن آن خواهان (ملاقات) وجه الله می‌باشد، حرام کرده است».

بنابراین اخلاص متضاد شرک ورزیدن می‌باشد. پس کسی که مخلص نباشد، مشرک است. و شرک درجاتی دارد که برخی شرک اکبر، برخی شرک اصغر و برخی شرک خفی و پنهان می‌باشد.

برای انسان به ندرت پیش می‌آید که عملی از اعمالش و یا عبادتی از عباداتش، منفک از این امور باشد، بر این اساس است که گفته شده: هرکس در عمرش لحظه‌ای، خالصانه به منظور لقای وجه الله تعالی سالم بگذرد، نجات می‌یابد. و این به سبب عزت و بزرگی اخلاص و دشواری پاک و لطیف کردن قلب از این امور می‌باشد، چرا که عمل خالص آن است که انگیزه‌ای برای آن جز طلب تقرب به الله نباشد» [۲۹۷].

آری، اخلاص در توحید امری بسیار بزرگ است که عبارت است از خالص گردانیدن توحید و محقق کردن آن و تنقیه و تصفیه آن از تمامی شائبه‌های شرک و بدعت و اختصاص دادن عبادت تنها برای الله و کمال اتباع و پیروی از فرستاده‌اش جو حاکم قرار دادن او در هر چیزی در کنار رضای کامل به حکم الله و رسولش ج.

[۲۸۴] انظر: المدارج (۲/۹۳) والإحیاء (۴/۳۸۲) والتعریفات للجرجانی ص ۲۱. [۲۸۵] أخرجه ابونعیم فی الحلیة (۸/۹۵) عن الفضیل به وقال: هذه المقالة کذلک إبراهیم عن الأشعث، أخرجه ابن أبی الدنیا فی کتابه «الإخلاص والنیة» (۱۹). [۲۸۶] جامع العلوم والحکم (الحدیث الاول/۷۲ ط الرسالة) ومدارج السالکین (۲/۸۹). [۲۸۷] أخرجه مسلم، فی کتاب الزهد، باب من أشرک فی عمله غیر الله (۲۹۸۵). [۲۸۸] جامع العلوم والحکم لابن رجب، الحدیث الأول (ص ۷۹) ط الرسالة. [۲۸۹] أخرجه أحمد (۴/۱۲۵ و۱۲۶) والطیالسی فی مسنده (۱۱۲۰) والطبرانی فی الکبیر (۷۱۳۹)، والبزار فی مسنده (۳۴۸۲) والبیهقی فی الشعب (۶۸۴۴) والشجری فی الأمالی (۴۳۴) وابن عدی فی الکامل (۴/۳۹)، والحاکم فی المستدرک (۴/۳۲۹) وابن عساکر فی تاریخه (۲۶/۱۷۸) وغیرهم من طریق: شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن شداد بن أوس مرفوعاً. قال الهیثمی فی المجمع (۱۰/۲۲۱): فیه شهر بن حوشب وثقه أحمد وغیره وضعفه غیر واحد. وضعفه الألبانی فی ضعیف الترغیب (۱۹). [۲۹۰] أخرجه مسلم، کتاب البر والصلة والآداب، باب إذا اثنی على الصالح فهی بشری ولا تضره (۲۶۴۲) (۱۶۶). [۲۹۱] ابن مجاهد /می‌گوید: علما در فتح لام و کسر آن، در این کلام الله ﴿مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَاختلاف کرده‌اند، بگونه‌ای که ابن کثیر و ابوعمرو و ابن عامر آنرا با کسر (المخلِصین) و در سوره‌ی مریم (آیه ۵۱) نیز با کسر (مخلِصا) قرائت کرده‌اند. و نیز نافع همچون آن‌ها در سوره‌ی مریم، با کسر قرائت کرده است و سایر قراء با فتح لام (المخلَصین) قرائت کرده‌اند و حمزه و عاصم و کسائی لام را با فتحه (المخلَصین) و (مخلَصاً) در سوره‌ی مریم قرائت کرده‌اند. السبعة فی القرآت ص (۳۴۸). قرطبی /می‌گوید: معنای آن با کسر لام عبارت است از کسانی که طاعت الله را خالصانه انجام می‌دهند. و معنای آن با فتح لام، عبارت است از کسانی که الله آن‌ها را برای رسالتش برگزیده است. و قطعاً یوسف ÷، دارای این دو صفت بود، چرا که وی در طاعت الله مخلص و از جانب الله برای رسالت حق جلجلاله، برگزیده شده بود. تفسیر القرطبی لسورة یوسف: ۲۴ (۹/۱۱۲) به تصرف. [۲۹۲] قرة عیون الموحدین، للشیخ عبدالرحمن بن حسن (ص۳۵) ط الثالثة نشر مکتبه ابن الجوزی. [۲۹۳] أخرجه البخاری فی کتاب العلم، باب الحرص علی الحدیث (۹۹، ۶۵۷۰). [۲۹۴] مدارج السالکین، (۱/۳۴۱) بتصرف. [۲۹۵] سمعت الناس یقولون شیئا فقلته، أخرجه أحمد (۴/۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۵، ۲۹۷) وأبوداود، کتاب السنة، باب المسألة فی القبر وعذاب القبر (۴۷۵۳، ۴۷۵۴) وبرقم (۳۲۱۲ مختصراً) والنسائی، کتاب الجنائز، باب الوقوف للجنائز (۴/۷۸ مختصرا) وابن ماجه، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی الجلوس علی المقابر (۱۵۴۸، ۱۵۴۹ مختصرا) والحاکم فی المستدرک (۱/۳۷- ۴۰) وقال: «صحیح علی شرط الشیخین» ووافقه الذهبی من طریق المنهال بن عمرو عن زادان عن البراء- وتهذیب السنن (۴/۳۳۷)، ونقل ابن القیم فیه تصحیحه عن الحافظ أبی نعیم وغیره، وصححه الألبانی کما فی أحکام الجنائز (ص ۱۵۹) ط المکتب الإسلامی. [۲۹۶] هذا طرف من حدیث طویل أخرجه البخاری فی کتاب الصلاة باب المساجد فی البیوت (۴۲۵) ومسلم فی کتاب المساجد، باب الرخصة فی التخلف عن الجماعة بعذر (۲۶۳) (۲۳). [۲۹۷] مختصر منهاج القاصدین لأبی قدامة المقدسی، تحقیق: علی حسن عبدالحمید الطبعة الأولى ص ۴۶۲.