استثنائاتی که اصل براء را نقض نمیکند
دوست دارم با ذکر برخی از استثنائاتی که اصل براء را نقض نمیکند، سخن از ولاء و براء را زودتر به پایان برسانم، تا اینکه دوستانمان فهمِ اشتباه و برداشت نادرستی از نصوصی که پیشتر گذشت، نداشته باشند و نحوه تعامل آنان با این نصوص درست و صحیح باشد.
۱- نرمی و لطافت به هنگام ابلاغ دعوت [۱۴۸]:
برائت و بیزاری جستن از کافران به معنای پنهان کردن دعوت اسلام از آنها و رها کردن ایشان در گمراهی که در آن هستند، نمیباشد. بلکه اسلام بر اهلش واجب کرده که مردم را به سوی خیر دعوت داده و آنها را به معروف، امر و از منکر نهی کنند و نیز بر هدایتشان حریص باشند. و نیز نسبت به بازگشت آنان به سوی اسلام، تمایل و رغبت موکدی داشته باشند. و این امر میسر نمیگردد مگر با وارد شدن به قلبها از راه آن و جلب رضایت آن؛ چرا که اسلام راه دعوت دادن کفار و غیر آنها را حکمت و فراستی جامع و عمیق و اندرز نیکو و زیبائی که دلچسب و گیرا و قانع کننده بوده و در آن ترهیب و تشویق و بیم و امید باشد و نیز مناظره و مباحثه به شیوهای نیکو قرار داده است، چنانکه الله ﻷمیفرماید: ﴿ ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ١٢٥ ﴾[النحل: ۱۲۵] «(ای پیامبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا؛ و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزاست.) بیگمان پروردگارت آگاهتر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا این که رهنمود و راهیاب میگردند».
و این بدان سبب است که نفسهای غافل و ناآگاه و قلبهای سخت و سنگین، به سوی اسلام بازنگشته و نیز نرم و لطیف نمیگردند مگر با لطافت و اظهار محبت و شفقت و حرص بر هدایت آنها؛ بر این اساس بود که الله ﻷزمانیکه موسی و هارون را به سوی فرعون فرستاد، به آنها فرمود: ﴿ فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّيِّنٗا لَّعَلَّهُۥ يَتَذَكَّرُ أَوۡ يَخۡشَىٰ ٤٤ ﴾[طه: ۴۴] «سپس به نرمی با او (درباره ایمان) سخن بگوئید، شاید (غفلت خود و عظمت خدا را) یاد کند و (از عاقبت کفر و طغیان خویش و عذاب دوزخ) بهراسد». و موسی با فرعون چنین برخورد نمود و به نیکویی با وی گفتگو کرد و پس از اینکه فرعون دشمنیاش را با وی اعلان کرد، امرش را به الله ﻷسپرد.
و نیز رسول الله ج در ابلاغ دعوت به مشرکان و کافران و معاندان، اینگونه عمل میکرد. و نحوه برخورد رسول الله جبا آنها یکسان بود، چه آنها از مشرکان عرب بودند و یا اینکه یهودی و نصرانی بودند. و دراین روش از الله ﻷاطاعت کردند.
و نیز الله متعال فرمودند: ﴿ وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ ﴾[العنكبوت: ۴۶] «با اهل کتاب! (یعنی با یهودیان و مسیحیان) جز به روشی که نیکوتر (و نرمتر و آرامتر و به قبول نزدیکتر) باشد، بحث و گفتگو مکن، مگر با کسانی از ایشان که ستم کنند (و متوسّل به زور یا گستاخی شوند و از حدّ اعتدال در جدال، خارج گردند. در این صورت شدّت و حدّت در مقابله با آنان بلامانع است)».
و نیز فرمودند: ﴿ ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ ﴾[النحل: ۱۲۵] «(ای پیامبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان».
و نیز فرمودند: ﴿ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِيلٗا ١٠ ﴾[المزمل: ۱۰] «در برابر چیزهائی که میگویند، شکیبائی کن و به گونه پسندیده از ایشان دوری کن».
این آیات که به سوی حکمت و نرمی و لطافت و گذشت بزرگوارانه و بدون سرزنش، دعوت میدهند، درحقیقت با آیاتی که به شدت عمل و غلظت با کفار و مشرکین و منافقین فرامیخوانند، در تناقض نیست. چرا که این شدت و غلظت در برخورد با آنها، فقط در زمان جنگ میباشد. همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ٩ ﴾[التحریم:۹] «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن (تا ایشان را از کفر و نفاق به دور داری) و بر آنان سخت بگیر و (با ایشان خشن باش. این مجازات کنونی ایشان است، و در آخرت) جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است!».
و نیز میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ وَلۡيَجِدُواْ فِيكُمۡ غِلۡظَةٗۚ ﴾[التوبة: ۱۲۳] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! با کافرانی بجنگید که به شما نزدیکترند و باید که (در جنگ) از شما شدّت و حدّت (و جرأت و شهامت) ببینند».
و بدین ترتیب، برای ما تفاوت میدان دعوت و میدان جهاد و قتال آشکار میشود. چنانکه در مقام دعوت، نرمی و ملاطفت و اختیار کردن سخنان زیبا و نیکو در راستای رغبت در متمایل شدن قلبها به سوی اسلام میباشد و در مقام جهاد و قتال، شدت و غلظت میباشد. بایستی که فهمی دقیق و عقل و خردی عمیق برای این امر وجود داشته باشد تا اینکه در تعاملی خاص با نصوص قرار نگیریم همچون قرار دادن نصوص در جایگاه نادرست یا استشهاد به آنها در محلی غیر از جایگاه خودشان.
۲- حلال بودن ازدواج با زنان اهل کتاب و خوردن ذبیحهی اهل کتاب:
تردیدی نیست که اهل کتاب چه یهودیان و یا نصرانیها، از جمله کسانی هستند که چون دعوت اسلام را شنیده و بدان گردن ننهادند، الله ﻷبر آنها حکم کفر و جاودانگی در آتش کرده است، چنانکه الله ﻷمیفرماید: ﴿ لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢ لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٣ ﴾[المائدة: ۷۲-۷۳] «بیگمان کسانی کافرند که میگویند: (خدا در عیسی حلول کرده است و) خدا همان مسیح پسر مریم است. (در صورتی که خود) عیسی گفته است: ای بنیاسرائیل! خدای یگانهای را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است. بیگمان هرکس انبازی برای الله قرار دهد، الله بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت گام نمینهد) و جایگاه او آتش (دوزخ) است. و ستمکاران یار و یاوری ندارند (تا ایشان را از عذاب جهنّم برهاند). بیگمان کسانی کافرند که میگویند: خداوند یکی از سه خدا است! (در صورتی که) معبودی جز معبود یگانه وجود ندارد (و خدا یکی بیش نیست) و اگر از آنچه میگویند دست نکشند (و از معتقدات باطل خود برنگردند) به کافران آنان (که بر این اعتقاد باطل ماندگار میمانند) عذاب دردناکی خواهد رسید».
و این نص صریح و واضحی در کفر آنها به سبب سخنان زشت و ناروایشان در مورد الله ﻷمیباشد. همچنین شکی نیست که آنها با این سخنان از مسمای اهل کتاب خارج نمیشوند، چرا که الله ﻷپیوسته آنها را با این اسم، با وجود آن اعتقادشان، مخاطب قرار داده است. همچون اینکه میفرماید: ﴿ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١ ﴾[النساء: ۱۷۱] «ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ مکنید (و درباره عیسی راه افراط و تفریط نپوئید) و درباره الله جز حق مگوئید (و او را به اوصاف ناشایستی همچون حلول و اتّحاد و اتّخاذ همسر و انتخاب فرزند، نستائید). بیگمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستاده الله است (و او یکی از پیامبران است و پسر خدا نیست آن گونه که شما میپندارید) و او کلمه الله (یعنی پدیده فرمانِ: کنْ) است که الله آنرا به مریم رساند (و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند) و او دارای روحی است (که) از سوی الله (به کالبدش دمیده شده است) پس به الله و پیامبرانش ایمان بیاورید (و الوهیت را خاصّ الله بدانید و هیچ یک از انبیاء را در الوهیت انباز الله نسازید) و مگوئید که (خدا) سه تا است (بلکه خدا یکتاست و جز الله، خدای دیگری وجود ندارد. از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شما است. خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد. (چگونه به انباز و زن و فرزند نیازی خواهد داشت) و حال آن که از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافی است (که تنها) الله مدبّر (مخلوقات خود) باشد».
براستی الله ﻷآنان را با اینکه چنین سخنانی را بر زبان میآوردند، با مسمای اهل کتاب، مخاطب قرار داده است و علاوه بر این الله ﻷبرای مسلمانان، خوردن گوشت حیوان (حلال گوشتی) را که اهل کتاب ذبح کردهاند و نیز ازدواج با زنان اهل کتاب را حلال قرار داده است و این امری است که در بین مسلمانان بر آن اجماع میباشد و شاهد بر آن کلام الله ﻷمیباشد که میفرمایند: ﴿ ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡۖ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِيٓ أَخۡدَانٖۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٥ ﴾«امروزه (با نزول این آیه) برای شما همه چیزهای پاکیزه حلال گردید و (ذبائح و) خوراک اهل کتاب (جز آنچه با آیات دیگر تحریم شده است) برای شما حلال است و خوراک شما برای آنان حلال است و (ازدواج با) زنان پاکدامن مؤمن و زنان پاکدامن اهل کتاب پیش از شما، حلال است، هرگاه که مهریه آنان را بپردازید و قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد. هرکس که انکار کند آنچه را که باید بدان ایمان داشته باشد (از جمله ایمان به احکام حلال و حرام برخی از خوراکیها و ازدواجهای مذکور در اینجا) اعمال او باطل و بیفایده میگردد و در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود».
از این آیه فهمیده میشود که خوردن از ذبیحهی یهود و نصاری با برائت و بیزاری جستن از آنها، در تعارض نمیباشد، اگرچه این ذبیحه هدیه آورده شود، چرا که رسول الله جاز گوسفندی که زنی یهودی به ایشان هدیه کردند میل فرمودند. [۱۴۹]و همچنین ازدواج با زنان یهودی و نصرانی با برائت جستن و بیزاری از آنها در تعارض نمیباشد. و شکی نیست که مودت و محبتی که در قلب شوهر نسبت به همسرش میباشد، مودتی فطری است که از نهی از آن مودت و محبتی با کفار که در مورد آن نصوص قرآن و سنت وارد شده است استثنا میباشد؛ همچون اینکه الله ﻷمیفرماید: ﴿ لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ ﴾[المجادلة: ۲۲] «مردمانی را نخواهی یافت که به الله و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با الله و پیامبرش دشمنی ورزیده باشند».
۳- رفتار زیبا و پسندیده و نیکی کردن به آنها:
همچنین این مساله، اصل براء و بیزاری جستن از کفار و مشرکین را نقض نمیکند. و اصل و اساس در این مساله، کلام الله ﻷاست که میفرماید: ﴿ لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨ ﴾[الممتحنة: ۸] «خداوند شما را باز نمیدارد از اینکه نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند. خداوند نیکوکاران را دوست میدارد».
و نیز عیادت بیمارانشان و قبول کردن هدیههایشان و هدیه دادن به آنها و دعای هدایت کردن برای آنها، در نیکی کردن به آنها داخل میباشد. چرا که رسول الله جبرای گروهها و اقوام زیادی از کفار و مشرکین دعا کردند تا الله ﻷآنها را هدایت کند، همانطور که در صحیح مسلم از ابوهریره سروایت شده که رسول الله جفرمودند: «اللهُمَّ اهْدِ أُمَّ أَبِی هُرَیْرَةَ» [۱۵۰]. «پروردگارا مادر ابوهریره را هدایت فرما».
و این زمانی بود که ابوهریره ساز رسول الله جتقاضا کرد تا برای مادر کافرش دعای هدایت کند تا اینکه مسلمان شود.
و در صحیحین از ابوهریره سروایت است که میگوید: طفیل بن عمرو دوسی نزد پیامبر اکرم جآمده و گفت: یا رسول الله، طایفهی دوس ابا کرده و کفر ورزیده است، آنان را نفرین کن. مردم گمان کردند که (با نفرین رسول الله) دوس نابود خواهد شد. اما رسول الله ج(برخلاف انتظار آنها) دعای خیر کرده و فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ دَوْسًا وَأْتِ بِهِمْ». «پروردگارا دوس را هدایت کن و مشرف به اسلام بگردان» [۱۵۱]. و پس از اینکه صحابه نزد رسول الله جآمده و گفتند: یا رسول الله، تیرهای ثقیف ما را پاره پاره کرد، رسول الله جبرای آنها دعا فرمودند: «اللَّهُمَّ اهْدِ ثَقِیفًا» [۱۵۲]. «پروردگارا، طایفه ثقیف را هدایت فرما».
اما در مورد قبول کردن هدیههای آنها به نیت انس و الفت گرفتن آنان با اسلام، ثابت شده که رسول الله جهدایای مشرکین را قبول میکردند. امام بخاری /در صحیحش بابی با این عنوان قرار داده است: «بَابُ قَبُولِ الهَدِیَّةِ مِنَ المُشْرِكِینَ»«باب قبول کردن هدیه از مشرکان» سپس میگوید: از ابوهریره ساز رسول الله جروایت است که فرمودند: «هَاجَرَ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِسَارَةَ، فَدَخَلَ قَرْیَةً فِیهَا مَلِكٌ أَوْ جَبَّارٌ، فَقَالَ: أَعْطُوهَا آجَرَ».«ابراهیم ÷همراه ساره همسرش هجرت کرد و به شهری وارد شد که در آن پادشاهی یا ستمکاری فرمان میراند، آن پادشاه گفت: هاجر را که کنیزش بود به ساره بدهید». و نیز برای رسول الله جگوسفندی بریان هدیه داده شد که آمیخته به زهر بود. و ابوحمید گفته: پادشاه ایله برای رسول الله قاطری سفید و چادری بخشید که رسول الله جنامهای به وی نوشته و او را بر سرزمینش حاکم قرار داد [۱۵۳].
سپس حدیث انس را روایت میکند که میگوید: عبایی ابریشمی به رسول الله جهدیه دادند، با اینکه رسول الله جاز پوشیدن لباسهای ابریشمی منع میفرمود. آن عبا مورد پسند مردم قرار گرفت. رسول الله جفرمودند: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَمَنَادِیلُ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ فِی الجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْ هَذَا». «سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، دستمالهای سعد بن معاذ در بهشت زیباتر از این است».
اما در مورد هدیه دادن به کفار و مشرکین، امام بخاری /در صحیحش پس از بابی که ذکر آن گذشت، بابی تحت عنوان «بَابُ الهَدِیةِ لِلْمُشْرِکینَ» «باب هدیه دادن به مشرکین» آورده است. سپس میگوید: و الله ﻷمیفرماید: ﴿ لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨ ﴾[الممتحنة: ۸] «خداوند شما را باز نمیدارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند. خداوند نیکوکاران را دوست میدارد». و در این باب حدیث ابن عمربرا روایت میکند که میگوید: عمر سدید که مردی پارچهی ابریشمی میفروشد. وی به رسول الله جگفت: این پارچه را خریده و روز جمعه و زمانیکه نمایندگان (اقوام مختلف) نزدتان میآیند، بپوشید؛ رسول الله جفرمودند: «إِنَّمَا یَلْبَسُ هَذَا مَنْ لاَ خَلاَقَ لَهُ فِی الآخِرَةِ». «کسی چنین لباسی را میپوشد که او را در آخرت نصیبی نباشد». سپس از آن پارچهها برای رسول الله جآورده شد و رسول الله جیکی از آنها را برای عمر فرستاد، عمر سگفت: چگونه آنرا بپوشم درحالیکه در مورد آن فرمودی آن چرا که فرمودی؟ رسول الله جفرمودند: «إِنِّی لَمْ أَكْسُكَهَا لِتَلْبَسَهَا تَبِیعُهَا، أَوْ تَكْسُوهَا».«من آنرا ندادهام که تو آنرا بپوشی، آنرا بفروش یا به کسی بده». عمرسآن را برای برادر خود که از اهل مکه بود، پیش از آنکه وی اسلام بیاورد، فرستاد [۱۵۴].
و نیز در این باب حدیث اسماء بنت ابوبکر لرا روایت میکند که میگوید: در زمان رسول الله جمادرم درحالیکه مشرک بود، به دیدنم آمد. من از رسول الله جسوال کردم و گفتم: مادرم به خانه من آمده و از من انتظار هدیه و نیکی دارد، آیا با وی صله رحم کنم؟ رسول الله جفرمودند: «نَعَمْ صِلِی أُمَّكِ». «آری با مادرت صلهی رحم کن (حق خویشاوندی را رعایت کن)» [۱۵۵].
تاکید میکنم که نیکی و پیوند خویشاوندی و احسان کردن، مستلزم محبت و مودت داشتنی که از آن در کلام الله ﻷنهی شده، نمیباشد، آنجا که الله ﻷمیفرماید: ﴿ لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۥ ﴾[المجادلة: ۲۲].
و در مورد هدیه دادن به مشرک این عبارت حافظ ابن حجر مرا شگفت زده کرده که میگوید: هدیه دادن به مشرک چه نفی آن و چه اثبات آن مطلق نمیباشد.
[۱۴۸] مستفاد من دراسة فی الولاء والبراء للشیخ عبدالرحمن عبدالخالق، طبعة دارالعلم، بنها ص ۱۳۳-۱۴۳. [۱۴۹] کما عند البخاری، کتاب الهبة، باب قبول الهدیة من المشرکین (۲۶۱۷) ومسلم، کتاب الإسلام، (۲۱۹۰). [۱۵۰] أخرجه مسلم فی فضائل الصحابة، باب من فضائل أبی هریرة الدوسیس(۲۴۹۱). [۱۵۱] أخرجه البخاری فی کتاب المغازی، باب قصة دوس والطفیل بن عمرو الدوسی (۴۳۹۲) وفی الجهاد والسیر باب الدعاء للمشرکین بالهدی لیتألفهم (۲۹۳۷) وفی الدعوات باب الدعاء للمشرکین (۶۳۹۷) ومسلم فی فضائل الصحابة باب من فضائل غفار (۲۵۲۴). [۱۵۲] أخرجه أحمد (۳/۳۴۳)، والترمذی، کتاب المناقب، باب مناقب فی ثقیف وبنی حنیفة (۳۹۴۲) وقال: «هذا حدیث حسن صحیح غریب» وابن أبی شیبة فی المصنف (۶/۴۱۳) و(۷/۴۱۱)، وابن ابی عاصم فی الاحاد (۱۵۱۵) والدقاق فی معجمه (۸۶) وابن عدی فی الکامل (۱/۳۱۸) وأعله العلامة الألبانی فی ضعیف الترمذی ودفاع عن الحدیث النبوی (۳۴) وتخریج فقه السیرة (۳۹۸) ودفع هذا الاعلال الشیخ الدویش فی تنبیه القاریء (۲۵۱) ولعله الصواب، وللحدیث وجه آخر، أخرجه ابن شیبة فی تاریخ المدینة (۲/۴۹۹) من حدیث غطیف بن أبی سفیان قال: فذکره وسنده واه، والحدیث صححه کذلک الشیخ الأرناؤوط فی تحقیق المسند. [۱۵۳] صحیح البخاری کتاب الهبة، باب قبول الهدیة من المشرکین رقم (۲۸) حدیث (۲۶۱۵، ۲۶۱۶، ۲۶۱۷) وهو فی صحیح مسلم (۲۴۶۹). [۱۵۴] انظر: صحیح البخاری مع الفتح (۵/۲۷۵) کتاب الهبة، باب الهدیة للمشرکین حدیث (۲۶۱۹). [۱۵۵] صحیح البخاری، (۲۶۲۰).