فصل پنجم: فضل محقق کردن توحید
از خلال فهم کامل و صحیحی که از معنای توحید بیان داشتیم، که توحید تنها کلمهای نیست که بر زبان جاری گردد و بس، بلکه مجرد اقرار انسان به اینکه خالقی جز الله ﻷو پرورش دهندهای جز الله ﻷنیست، همانطور که بت پرستان و مشرکان بدین مساله اقرار داشتند، نمیباشد، بلکه توحید متضمن کفر به طاغوت و انداد و آلهه و ارباب و نیز ولاء و براء و فرمانبرداری و اطاعت و التزام به شریعت الله ﻷو توحید ربوبیت و الوهیت و اسماء و صفات و خالص گرداندن کامل عبادت تنها برای الله ﻷمیباشد، تا اینکه میان او و آتش حائل گردد.
تنها با این فهم از حقیقت توحید است که عدم فهم صحیح از حقیقت توحید، که ناشی از عدم فهم احادیثی است که فضیلت توحید را بیان میکند، زایل میگردد حتی که برخی گمان کردهاند که آن فهم صحیح از حقیقت توحید منسوخ میباشد.
بزودی برخی از این احادیث را به منظور توضیح مقصود و بیان فهم صحیح آنها ذکر میکنیم، آنطور که سلف صالح ما رضوان الله علیهم ما را تعلیم دادند.
حدیث اول
از عباده بن صامتسروایت است که رسول الله جفرمودند: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِیسَى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلَى مَا كَانَ مِنَ العَمَلِ» [۴۵۷]وفی روایة: «مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ الثَّمَانِیَةِ أَیَّهَا شَاءَ». و فی حدیث عتبان بن مالك: «فَإِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ، یَبْتَغِی بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ» [۴۵۸]. «هرکس گواهی دهد که معبود به حقی جز الله ﻷنیست، یکتاست و شریکی ندارد و محمد فرستادهی اوست و عیسی بندهی الله ﻷو فرستادهاش و کلمهی اوست که به مریم القا کرده و روحی از جانب اوست و بهشت و جهنم حق است، الله ﻷبر هر مقدار عملی که باشد او را وارد بهشت میکند». و در روایتی آمده است: «از هریک از درهای هشتگانه بهشت که بخواهد او را وارد بهشت میکند». و در حدیث عتبان بن مالکسآمده است که: «الله ﻷآتش را بر کسی که به خاطر خشنودی الله ﻷ، لا إله إلا الله بگوید، حرام کرده است».
به اختصار با استعانت از الله ﻷمیگوییم: این حدیث از جامعترین احادیثی است که مشمول عقاید میباشد. همانطور که امام نووی /بدان اشاره کردهاند [۴۵۹]. در حقیقت این حدیث به وضوح متضمن نفی الوهیت از غیرالله میباشد، که عبارت است از اختصاص دادن تمامی انواع عبادات برای الله ﻷ؛ چرا که عبادات برخاسته از میل قلبی به همراه حب و خضوع و خشوع و تذلل به همراه ترس و امید میباشد و جز الله ﻷهیچکس، مستحق این امور نیست. و این معنای این قسمت از احادیث میباشد که رسول الله جفرمودند: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ»«هرکس گواهی دهد که معبود به حقی جز الله ﻷوجود ندارد». و اینکه فرمودند: «وَحْدَهُ لاَ شَرِیكَ لَهُ»در واقع تاکیدی قاطع و بیانی واضح در مضمون کلمهی توحید میباشد، چرا که از بزرگترین انواع شرک که منافی با این کلمه میباشد، قرار دادن عبادتی از مجموع عبادات برای غیرالله میباشد؛ و شهادت و گواهی دادن به اینکه محمد جبنده و فرستادهی الله ﻷمیباشد، متضمن تصدیق رسول الله جدر هر آنچه خبر میدهد و اطاعت از او در آنچه امر میکند و دست کشیدن از هر آنچه از آن نهی کرده و باز میدارد، میباشد. بگونهای که هر آنچه او اثبات کرده، اثباتش واجب و آنچه نفی کرده، نفی آن نیز واجب میباشد و آنچه حلال کرده، همان حلال است و آنچه حرام گردانیده، همان حرام میباشد. بنابراین حرامی نیست جز آنچه الله و رسولش حرام کردهاند و دینی نیست مگر آنچه الله ﻷو رسولش جآن تشریع کردهاند [۴۶۰].
و معنای اینکه رسول الله جفرمودند: «و عیسی بندهی الله و فرستادهی اوست». برخلاف اعتقاد تثلیث است که صلیبپرستان در مورد عیسی ÷بدان معتقدند چنانکه برخی از آنها عیسی ÷را خدا و برخی او را فرزند خدا قرار دادهاند. هرگز توحید بندهای صحیح نمیباشد، مگر زمانیکه با یقین به عبودیت و بندگی عیسی ÷برای پروردگارش جلجلاله معتقد باشد. همانطور که الله ﻷمیفرماید: ﴿ لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا ١٧٢ ﴾[النساء: ۱۷۲] «هرگز مسیح ابائی از این ندارد که بندهای (از بندگان متواضع) برای الله باشد و فرشتگان مقرّب نیز (از بندگی او سر باز نمیزنند). و کسی که از عبادت الله سر باز زند و خویشتن را بزرگتر از آن شمرد (که به عبادت او پردازد، او را به عذاب سختی گرفتار میسازد، بدان گاه) که همگان را در پیشگاه خود گرد میآورد».
و اینکه فرمودند: «عیسی کلمهای است که الله ﻷاو را به مریم القا کردند و روحی از جانب الله ﻷمیباشد». امام احمد در کتاب «الرد علی الجهمیه» میگوید: «الله ﻷ، عیسی ÷را با کلمهای که به مریم القا کرد، بوجود آورد، هنگامیکه به او گفت: «کُن». سپس عیسی به وسیلهی گفتن «کُن» (باش) به وجود آمد و عیسی خود آن «کُن» نیست بلکه با گفتن «کُن» به وجود آمد و «کُن» کلامی است از جانب الله ﻷو مخلوق نیست و مسیحیت و جمهیه در خصوص عیسی ÷به الله ﻷدروغ میبندند» [۴۶۱].
و اینکه رسول الله جفرمودند: «روحی از جانب الله ﻷاست». بدین معناست که عیسی ÷روحی از ارواحی است که الله ﻷآنها را آفریده است و با این کلامشان ﴿ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ ﴾«آیا من پروردگارتان نیستم، آنها را به سخن آورده و گفتند: بلی». همانطور که ابی بن کعبسمیگوید [۴۶۲].
اما اینکه رسول الله جفرمودند: «و گواهی دهد که بهشت و دوزخ حق است». یعنی گواهی دهد که بهشتی را که الله ﻷاز آن در کتابش خبر داده و آنرا برای متقین آماده کرده است، حق است یعنی ثابت بوده و شکی در آن نیست و نیز گواهی دهد که آتشی را که الله ﻷاز آن در کتابش خبر داده و آنرا برای کافران آماده کرده است، حق میباشد. و هرکس به بهشت و دوزخ ایمان نداشته باشد، درحقیقت به قرآن و پیامبران کفر ورزیده است.
و اینکه رسول الله جفرمودند: «الله ﻷاو را بر هر عملی که باشد، وارد بهشت میکند».
حافظ ابن حجر میگوید [۴۶۳]: «معنای این رهنمود نبوی جآن است که: بر هر عمل صالح یا فاسدی که باشد. چرا که اهل توحید حتما وارد بهشت میشوند. و یا ممکن است معنایش این باشد که الله ﻷآنها را با توجه به اعمالشان در درجات مختلفی به بهشت وارد میکند».
قاضی عیاض /میگوید: [۴۶۴]«آنچه در حدیث عباده سآمده، ویژه کسانی است که همراه با به زبان آوردن آنچه رسول الله جفرمودند حقیقت ایمان و توحیدی را که در حدیث وارد شده نیز با شهادتین مقرون سازد. و این امر چنان پاداشی دارد که بر گناهان وی برتری مییابد و موجب بخشش، رحمت و در نخستین وهله موجب وارد شدن به بهشت میگردد.
و آنچه که در روایت عتبان بن مالک سآمده است: «مَنْ قَالَ: لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ، یَبْتَغِی بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ»بر حقیقت معنای کلمهی توحید، اخلاص و نفی شرک دلالت دارد. و صدق و اخلاص متلازم یکدیگر میباشند، لذا اگر مخلص نباشد، مشرک میباشد و شرک درجاتی دارد و اگر صادق نباشد، منافق میباشد.
این تنها یک حدیث از احادیثی است که در فضل توحید وارد شده است که برای ما به وضوح حقیقت توحیدی را که شایسته است انسان به مجرد تلفظ شهادتین بر آن باشد، واضح و روشن میگرداند.
و با این فهم کامل از این حدیث و تمامی احادیثی که در فضل توحید وارد شده است، هر اشکال و پوشیدگی در معانی و مقتضیات آن، برطرف میگردد.
بنابراین کسی که با این توحید خالص که بیان کردیم، پروردگارش را ملاقات کند، تردیدی نیست که وی از جملهی سعادتمندان رستگار میباشد و قطعاً این توحید ضامن آن است که انوارش تمامی گناهان و نافرمانیهایش را بسوزاند. همانطور که ابن قیم /در کتاب «مدارج السالکین» میگوید: «بر این اساس کسی که حسنات و نیکیهایش بر سیئات و گناهانش برتری یابد، رستگار شده و عذاب نمیشود و گناهانش به سبب نیکیهایش، بخشیده میشود. و بدین سبب برای اهل توحید، بخشیده میشود آنچه که برای اهل شرک بخشیده نمیشود. چرا که اهل توحید با اقرار به توحید، بدانچه الله ﻷآنرا دوست داشته و مقتضای عمل به آن بخشش و آسانگیری از جانب الله متعال است، عمل کردهاند، برخلاف مشرک. و هر چه توحید بنده بیشتر باشد، مغفرت و بخشش الله ﻷبرای او کاملتر میباشد؛ از اینرو کسی که الله ﻷرا در حالی ملاقات کند که بر او شرک نورزیده است، حتما گناهانش بر وی بخشوده میشود، هر چه که باشد و به سبب آنها عذاب نمیشود. و ما نمیگوییم: که هیچیک از اهل توحید وارد آتش نمیشود، بلکه بسیاری از آنها به سبب گناهانشان وارد آتش میشوند و به مقدار جرمشان عذاب میشوند و پس از آن از آتش خارج میگردند؛ و برای آنکه نسبت به آنچه گفتیم، احاطهی علمی داشته باشد، بین این دو امر منافاتی وجود ندارد.
بدان که پرتوی لا إله إلا الله مِه و تیرگیها و ابر گناهان را به اندازهی شدت و ضعفش پراکنده کرده و در نتیجه نورافشانی میکند؛ و تفاوت اهل لا إله إلا الله در این نور از نظر ضعف و قوت بگونهای است که جز الله ﻷکسی بدان احاطه ندارد؛ و هرگاه عظمت نور کلمهی توحید، شدیدتر گردد، بیشتر شبهات و شهوات را به حسب قوت و شدتش میسوزاند و هر گناه یا شهوت یا شبههای که بدین نور نزدیکتر شود، آن نور آنرا میسوزاند و بدین ترتیب آسمان ایمانش از شر هر سارقی که حسناتش را برباید به وسیلهی ستارگان در حفاظت میباشد. و هیچ دزدی مگر به سبب تکبر و غفلت وی که جزو خصوصیات بشری میباشد، بدان دست درازی نمیکند؛ و چون بیدار شده و از آنچه از وی دزیده شده، اطلاع یابد، آنرا از دزدش پس میگیرد، یا اینکه با تلاش در کسب آن، چندین برابر آنرا حاصل میکند؛ و اینچنین وی هرگز با وجود دزدهایی از جنها و انسانها، همچون کسی نیست که خزانهی خود را برای آنها باز گذارد و به در آن پشت کند.
و توحید مجرد اقرار بنده به اینکه خالقی جز الله ﻷنیست و نیز الله ﻷپروردگار هر چیزی و مالک آن است، نمیباشد، همانطور که بتپرستان بدین مساله اقرار داشتند درحالیکه مشرک بودند؛ بلکه توحید متضمن محبت الله ﻷو خضوع و ذل و فروتنی و کمال انقیاد و فرمانبرداری در اطاعت از الله ﻷو اخلاص در عبادت برای او و ارادهی ملاقات صورت بلندمرتبهاش با تمامی اقوال و اعمال و بازداشتنها و بخشیدنها و حب و بغضی که بین او و اسباب دعوت کننده به سوی گناه و اصرار بر آنها حائل شده، میباشد. و هرکس این مساله را بداند، سخن رسول الله جرا درک میکند که فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ، یَبْتَغِی بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ»و اینکه میفرماید: «لَا یَدْخُلُ النَّارَ مَنْ قَالَ لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ».
و نیز احادیثی را که در این مضمون وارد شدهاند و بر بسیاری از مردم فهم آنها پیچیده شده است، درک میکند. چنانکه برخی از مردم گمان میکنند، بعضی از این احادیث منسوخ میباشند. و برخی گمان میکنند که این احادیث قبل از ورود اوامر و نواهی و استقرار شریعت وارد شدهاند؛ و برخی آن احادیث را بر آتش مشرکان و کافران حمل کردهاند و برخی ورود به آتش را به خلود و جاودانگی در آن تاویل کرده و گفتند: معنای حدیث آن است که هرکس لا إله إلا الله بگوید: هرگز وارد آتش نمیشود؛ و دیگر تاویلات فاسد و نادرستی که در این مساله ذکر کردهاند. درحالیکه شریعت حکیم، حصول و ورود به بهشت را در مجرد نطق زبانی کلمهی توحید قرار نداده است، چرا که این مساله برخلاف آنچه در دین اسلام ضروری و بدیهی است میباشد. زیرا منافقان کلمهی توحید را به زبان میآوردند، درحالیکه جزء کسانی بودند که آنرا به دل انکار میکردند و از کسانی بودند که الله ﻷپایینترین مکان آتش را برای آنها قرار داد. بنابراین بایستی کلمهی توحید به همراه قول زبانی و قول قلب باشد و قول قلب، متضمن شناخت و معرفت و تصدیق کلمهی توحید و شناخت حقیقت نفی و اثباتی که متضمن آن است، میباشد. و نیز متضمن معرفت و شناخت حقیقت الوهیتی که از غیرالله منتفی میباشد و تنها به او جلجلاله اختصاص دارد و اثبات آن برای غیر او محال میباشد و برپا داشتن این معنا در قلب از روی علم و معرفت و یقین که موجب تحریم گویندهی آن بر آتش است، میباشد. سپس ابن قیم /میگوید: «برتری اعمال نسبت به یکدیگر بر اساس شکل و صورت ظاهری آن و مقدار آنها نمیباشد، بلکه برتری و تفاضل اعمال بر مبنای تفاضل و تفاوت آنچه در قلوب است میباشد. بگونهای که ممکن است شکل ظاهری در عمل یکی باشد، ولی تفاضل و تفاوتی که در بین آنها وجود دارد، همچون فاصلهی آسمانها و زمین باشد. و گاهی دو نفر در یک صف هستند درحالیکه تفاوت میان نمازهایشان همچون فاصلهی آسمانها و زمین میباشد. تا آنجا که میگوید: در حدیث بطاقه و صاحب کارت تامل کن [۴۶۵].
بدیهی است که برای هر موحدی همچون این کارت میباشد. و بسیاری از آنها به سبب گناهانشان وارد دوزخ میشوند، لیکن سِری که کارت آن مرد سنگین شده و دفترهایی از گناهان به خاطر آن سبک گشتند - چیزی که برای غیر او که صاحب کارتهایی بودند، حاصل نشد - یکتا و یگانه بودن کارت او در سنگینی و وقار بود [۴۶۶].
از خلال این فهم واضح و روشن در مورد حقیقت احادیثی که در باب توحید وارد شدهاند، اکنون برای ما میسر است که برخی از احادیثی را که در این مورد وارد شده، پس از اینکه قاعدهی اساسی در فهم آنها برایمان استوار گشت، ذکر کنیم بدون آن که نیازی به توقف در هر حدیثی به منظور شرح آن داشته باشیم، آنطور که در حدیث عباده سکه کمی پیشتر گذشت توقف کردیم.
[۴۵۷] رواه البخاری، کتاب الأنبیاء، باب قوله تعالى: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ﴾(۳۴۳۵) ومسلم:، کتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من مات على التوحید دخل الجنة قطعا (۲۸). [۴۵۸] هذا جزء من حدیث عتبان بن مالک الطویل الذی رواه البخاری فی کتاب الصلاة، باب المساجد فی البیوت (۴۲۵) ومسلم فی کتاب المساجد، باب الرخصة فی التخلف عن الجماعة بعذر (۲۶۳/۳۳)، وکتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من مات على التوحید دخل الجنة قطعاً، وفی آخر حدیث کما جاء فی روایة البخاری: «... فقال قائل منهم: أین مالك ابن الدخیشن او ابن الدخشن؟ فقال بعضهم: ذلك منافق لا یحب الله ورسوله، فقال رسول الله: «لا تقل ذلك، ألا تراه قد قال: لا إله إلا الله یرید بذلك وجه الله؟» قال: الله ورسوله أعلم. قال: فإنا نری وجهه ونصیحته إلى المنافقین. قال رسول الله: «فإن الله حرم علی النار من قال لا إله إلا الله یبتغی بذلك وجه الله». «یکی از حاضرین گفت: مالک ابن دُخَیشِن (یا مالک بن دُخْشُن) کجا است؟ دیگری گفت: او منافق است و خدا و رسولش را دوست ندارد. رسول الله جفرمود: «چنین مگو، زیرا او بخاطر خشنودی خدا، (لااله الا الله) گفته است». یکی گفت: خدا و رسولش بهتر میدانند ولی ما میبینیم که خیرخواه منافقین است و به آنان توجه بیشتری دارد. رسول الله جفرمود: «خداوند آتش دوزخ را بر کسی که (لااله الا الله) را بخاطر خوشنودی الله بگوید، حرام کرده است». [۴۵۹] مسلم بشرح النووی (۱/۲۲۷). [۴۶۰] بتصرف من اقتضاء الصراط المستقیم، لابن تیمیة /(۴۵۲). [۴۶۱] انظر فتح المجید (ص ۴۱) وما بعدها والرد علی الزنادقه والجهمیة لأحمد (۳۲). [۴۶۲] المرجع السابق (ص ۴۳) والأثر أخرجه الحاکم (۲/۳۵۳، ۴۰۵) والطبری فی تفسیره (۱۰۸۵۵) واللالکائی فی شرح أصول الاعتقاد (۹۹۱) وعبدالله بن أحمد فی زوائده على المسند (۵/۱۳۵) والفریابی فی القدر (۵۲). [۴۶۳] فتح الباری (۶/۴۷۵). [۴۶۴] شرح مسلم للنووی (۱/۲۲۰). [۴۶۵] أخرجه أحمد فی مسنده (۲/۲۱۳، ۲۲۱) والترمذی کتاب الإیمان، باب ما جاء فی من یموت وهو یشهد أن لا إله إلا الله (۲۶۳۹) وقال: حدیث حسن غریب وابن ماجه، کتاب الزهد، باب ما یرجی من رحمة الله یوم القیامة (۴۳۰۰) والحاکم (۱/۶) و(۲/۱۸۸، ۱۸۹) وصححه علی شرط مسلم، ووافقه الذهبی، وابن حبان (۲۲۵) والبغوی فی شرح السنة (۴۳۲۱)، وصححه الألبانی فی الصحیحة (۱۳۵) [۴۶۶] مدارج السالکین، طبعة دارالحدیث (۱/۳۵۸) وما بعدها.
حدیث دوم
از معاذ بن جبل سروایت است که میگوید: پشت سر رسول الله جبر الاغی که عفیر نام داش، سوار بودم، رسول الله جفرمودند: «یَا مُعَاذُ، هَلْ تَدْرِی حَقَّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَمَا حَقُّ العِبَادِ عَلَى اللَّهِ»«ای معاذ، آیا حق الله ﻷبر بندگانش و حق بندگان بر الله ﻷرا میدانی؟» معاذ میگوید: گفتم الله و رسولش بدان داناترند. رسول الله جفرمودند: «فَإِنَّ حَقَّ اللَّهِ عَلَى العِبَادِ أَنْ یَعْبُدُوهُ وَلاَ یُشْرِكُوا بِهِ شَیْئًا، وَحَقَّ العِبَادِ عَلَى اللَّهِ أَنْ لاَ یُعَذِّبَ مَنْ لاَ یُشْرِكُ بِهِ شَیْئًا»«حق الله ﻷبر بندگان آن است که او جلجلاله را عبادت کنند و چیزی را با او شریک قرار ندهند. و حق بندگان بر الله ﻷآن است که کسی را که با او چیزی شریک قرار نداده باشد، عذاب نکند». معاذ میگوید: پس گفتم: یا رسول الله، آیا مردم را بدان بشارت ندهم؟ رسول الله جفرمودند: «لاَ تُبَشِّرْهُمْ، فَیَتَّكِلُوا»«آنها را بشارت مده، چرا که بر آن اعتماد کرده و از عمل باز میمانند» [۴۶۷].
از این حدیث مبارک واضح میگردد که حق الله ﻷبر بندگانش آن است که تنها او را عبادت کرده و از تمامی شائبههای شرک، به دور باشند. امام ابن قیم به نیکوترین شیوه از عبادت تعریف جامعی را در قالب شعر ارائه داده و میگوید:
و عبادة الرحمن: غایة حبه
مـع ذل عابـده، همـا قطبان
و علیهما فَلَك العبادة دائــر
مـا دار حتی قامت القطبــان
و مداره بالأمـر أمر رسولـه
لا بالهوی والنفس والشیطان
[۴۶۸]
«عبادت خداوند رحمان یعنی نهایت دوست داشتن او همراه با نهایت فروتنی و خاکساری؛ که این دو، دو قطب عبادت میباشند. با این دو، چرخ عبادت میچرخد و مادامیکه این دو قطب در میان نباشند، چرخ عبادت نیز دائر نخواهد بود. مدار اصلی این چرخ، فرمان فرستادهی اوست نه هوا و نفس اماره و شیطان».
بنابراین عبادت عبارت است از: خضوع و محبت برای الله ﻷو این همان دین الله ﻷمیباشد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید: «هرکس با وجود بغض نسبت به انسانی، برای او خضوع و فروتنی کند، عبادت کنندهی او نمیباشد و نیز اگر چیزی را دوست داشته باشد و برای آن فروتنی و خضوع نکند، عبادت کنندهای برای او نمیباشد، همانطور که انسان فرزند و دوستش را دوست دارد. لذا یکی از این دو، در عبادت الله ﻷکفایت نمیکند، بلکه واجب است که الله ﻷنزد بنده از هر چیزی محبوبتر باشد و نیز الله ﻷدر نزد وی از هر چیزی بزرگتر باشد، بلکه محبت و فروتنی کامل را جز مستحق الله ﻷنداند» [۴۶۹].
و تردیدی نیست که هرکس الله ﻷرا با این توحید ملاقات کند، از اهل بهشت میباشد، ﴿ وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ ﴾[الروم: ۶] «این وعدّهای است که الله داده است و الله هرگز در وعدهاش خلاف نخواهد کرد».
از الله ﻷمیخواهیم که ما و شما را بر توحید بمیراند و خاتمهی ما را با سعادت و رستگاری همراه بگرداند و بر ما و شما بهشت و دیدار خویش را روزی بگرداند. براستی که او ولی این امر و عهدهدار آن است.
[۴۶۷] رواه البخاری، فی کتاب الجهاد والسیر باب اسم الفرس والحمار (۲۸۵۶) وفی کتاب الاستئذان، باب من أجابک بلبیک وسعدیک (۶۲۶۷) وفی کتاب الرقاق باب من جاهد نفسه فی طاعه الله (۶۵۰۰) وفی کتاب التوحید، باب ما جاء فی دعاء النبی جأمته إلى توحید الله تعالی (۷۳۷۳) وفی کتاب اللباس، باب إرداف الرجل خلف الرجل (۵۹۶۷) ومسلم فی کتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من مات على التوحید دخل الجنة قطعا (۳۰۹). [۴۶۸] القصیدة النونیة (۱/۲۵۳) ط المکتب الإسلامی. [۴۶۹] العبودیة، ص ۱۳.
حدیث سوم
(حدیث بطاقه یا صاحب کارت)
از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت است که رسول الله جفرمودند: «إِنَّ اللَّهَ سَیُخَلِّصُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِی عَلَى رُءُوسِ الخَلَائِقِ یَوْمَ القِیَامَةِ فَیَنْشُرُ عَلَیْهِ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ سِجِلًّا كُلُّ سِجِلٍّ مِثْلُ مَدِّ البَصَرِ، ثُمَّ یَقُولُ: أَتُنْكِرُ مِنْ هَذَا شَیْئًا؟ أَظَلَمَكَ كَتَبَتِی الحَافِظُونَ؟ فَیَقُولُ: لَا یَا رَبِّ، فَیَقُولُ: أَفَلَكَ عُذْرٌ؟ فَیَقُولُ: لَا یَا رَبِّ، فَیَقُولُ: بَلَى إِنَّ لَكَ عِنْدَنَا حَسَنَةً، فَإِنَّهُ لَا ظُلْمَ عَلَیْكَ الیَوْمَ، فَتَخْرُجُ بِطَاقَةٌ فِیهَا: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، فَیَقُولُ: احْضُرْ وَزْنَكَ، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ مَا هَذِهِ البِطَاقَةُ مَعَ هَذِهِ السِّجِلَّاتِ، فَقَالَ: إِنَّكَ لَا تُظْلَمُ»، قَالَ: «فَتُوضَعُ السِّجِلَّاتُ فِی كَفَّةٍ وَالبِطَاقَةُ فِی كَفَّةٍ، فَطَاشَتِ السِّجِلَّاتُ وَثَقُلَتِ البِطَاقَةُ، فَلَا یَثْقُلُ مَعَ اسْمِ اللَّهِ شَیْءٌ». «الله متعال در روز قیامت، در بین مردمان مردی از امت مرا نجات میدهد، نود و نه کارنامهی اعمال او را بر وی میگشایند که هر کارنامه به اندازه دید چشم وسیع است. سپس الله متعال میفرماید: آیا چیزی از محتوای این کارنامهها را انکار میکنی؟ آیا فرشتگان ما به تو ظلم کردهاند؟ وی پاسخ میدهد: خیر یا رب؛ سپس الله متعال میفرماید: آیا عذری داری؟ وی پاسخ میدهد: خیر یا رب. الله متعال میفرماید: تو یک کار نیک نزد ما داری و امروز به تو هیچگونه ظلمی نخواهد شد؛ پس از آن کارتی را بیرون میآورند که روی آن نوشته شده: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ»سپس میفرماید: برای وزن کردن آن آماده باش. وی میگوید: این کارت در مقابل آن کارنامهها چیزی نیست؟ الله متعال میفرماید: قطعا به تو ظلمی نمیشود». رسول الله جمیفرماید: «همه کارنامهها در یک کفه ترازو و آن کارت به تنهایی در کفه دیگر قرار داده میشود که همه کارنامهها بالا آمده و آن کارت بر آنها سنگینی میکند، براستی که هیچ چیز در مقایسه با اسم الله متعال سنگین نمیشود».
سخن در مورد این حدیث در کلام امام ابن قیم /گذشت و تردیدی نیست که سِری که به سبب آن کارت سنگین شده و به خاطر آن کارنامههای وی سبک میشوند، کمال توحید و محقق گرداندن آن میباشد. چرا که برای توحید نوری میباشد که تیرگی و ابرهای گناه را به اندازهی قوتش پراکنده میکند؛ و الله ﻷخبر داده که هر گناهی را با وجود توحید میبخشد و هیچ گناهی را به همراه شرک نمیبخشد، الله ﻷمیفرماید: ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦ ﴾[النساء: ۱۱۶] «بیگمان الله شرک ورزیدن به خود را (از کسی) نمیآمرزد و بلکه پائینتر از آنرا از هرکس که بخواهد (و صلاح بداند) میبخشد. هر که برای الله انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است (و خیلی از حق پرت شده است)».
پس هرگاه فردی با اخلاص و یقین کامل «لا إله إلا الله» را بر زبان آورد و در این حال به هیچ وجه بر گناهی مصر نباشد، کمال اخلاص و یقین وی موجب میشود که الله ﻷاز همه چیز برای او محبوبتر باشد. بنابراین در دل وی هیچگونه ارادهای برای انجام آنچه الله ﻷحرام کرده است، باقی نمیماند و هیچگونه کراهتی نسبت به آنچه الله ﻷبدان فرمان داده ندارد؛ چنین کسی است که آتش بر وی حرام شده است گرچه قبل از آن گناهانی داشته باشد، ولی پس از چنین ایمان و اخلاص و توبه و محبت و یقین کامل، گناهان وی محو و نابود میگردد، همانگونه که شب توسط روز محو میگردد. پس هرگاه لا إله إلا الله را با کاملترین وجه که مانع شرک اکبر و شرک اصغر باشد، بگوید و بر هیچ نوع گناهی مصر نباشد، بر او بخشیده خواهد شد و بر آتش حرام میگردد. و اگر بگونهای آنرا بر زبان آورد که از شرک اکبر و نه شرک اصغر رهایی یابد و پس از آن چیزی که مناقض آن باشد از وی صادر نشود، در این حالت در مقابل این حسنه و عمل نیکویش، چیزی از گناهان نیست که مقاومت کند، پس به سبب آن میزان حسناتش ترجیح و برتری مییابد - آن طور که در حدیث بطاقه و صاحب کارت گذشت - و بر آتش حرام میگردد، ولی درجهاش در بهشت به میزان گناهی که مرتکب شده کاهش مییابد و این برخلاف کسی میباشد که سیئات وی بر حسناتش برتری یافته و در حالی مرده که مصر بر آنها بوده است، که چنین شخصی مستحق آتش میباشد. و اگر شخصی لا إله إلا الله بگوید و به وسیلهی آن خود را از شرک اکبر خالص گرداند، لیکن بر این حالت از دنیا نرود، بلکه پس از رهایی از شرک اکبر گناهانی را مرتکب شود که بر حسنهی توحیدش برتری یابد، در چنین حالتی کلمهی توحید را به زبان آورده و با اخلاص بوده است، لیکن پس از آن مرتکب گناهانی شده است که توحید و اخلاصش را سست و ضعیف کرده است و آتش گناهان وی قوت گرفته تا جایی که نیکی توحیدش را سوزانده است. این برخلاف فردی است که مخلص و اهل یقین بوده و نیکیهایش بر گناهانش ترجیح و برتری دارد و بر گناهان اصرار نمیورزد که اگر با این حال بمیرد وارد بهشت میشود. تنها ترسی که متوجه فرد مخلص میباشد، این است که گناهانی را انجام دهد که در پی آن ایمانش ضعیف شده و لا إله إلا الله را با اخلاص و یقینی که مانع تمام گناهان وی میشود به زبان نیاورد و این ترس بر او هست که دچار شرک اکبر و اصغر شود اگر هم از شرک اکبر سالم بماند، ترس باقی ماندن شرک اصغر با وی میباشد و نیز ترس اینکه بدان نیز گناهان اضافه شود و بدین ترتیب جانب گناهانش بر حسناتش ترجیح یابد؛ چرا که سیئات، ایمان و یقین را ضعیف میکند و همچنین قول لا إله إلا الله را ضعیف کرده و مانع اخلاص در قلب میگردند و اندک اندک گویندهی کلمهی توحید همچون شخصی میگردد که هذیان میگوید یا در خواب سخن میگوید یا همانند کسی است که صدایش را با آیهای از قرآن بیآنکه طعم و شیرینی معنایش را بچشد، نیکو میگرداند؛ چنین افرادی این عبارات را با کمال صدق و یقین نگفتهاند، چرا که پس از گفتن آن دچار گناهانی شدهاند که ناقض گفتهی آنان است، بلکه بدون صدق و یقین گفتهاند و بدون صدق و یقین میمیرند. زیرا گناهان فراوانی دارند که مانع ورود آنان به بهشت میشوند؛ پس هرگاه گناهان فزونی یافتند، گفتن لا إله إلا الله بر زبان سنگینی میکند و قلب از گفتن آن دچار قساوت میگردد، از عمل صالح کراهت پیدا میکند، گوش فرا دادن به قرآن برایش دشوار میگردد و با یاد غیرالله خرسند گشته و به باطل اطمینان حاصل میکند. سخن زشت و همنشینی با اهل غفلت را شیرین میپندارد و از همنشینی با اهل حق کراهت دارد. لذا چنین فردی اگر لا إله إلا الله را به زبان آورد، درحقیقت چیزی را به زبان آورده که در قلبش نیست و عمل وی گفتهاش را تصدیق نمیکند. حسن بصری میگوید: «ایمان به ادعا و آرزو نیست، بلکه چیزی است که در دلها مینشیند و اعمال آنرا تصدیق میکند؛ پس هر کسی سخنانی نیکو و صالح بگوید و بدانها عمل کند، از او پذیرفته میشود و هرآنکه سخن نیکو بگوید و عملش شر باشد، گفتهاش پذیرفته نمیشود» [۴۷۰]. بکر بن عبدالله مزنی /میگوید: «ابوبکر با فزونی روزه و نماز از آنان (صحابه) پیشی نگرفت، بلکه با آن چیزی پیشی گرفت که در قلبش جای گرفته بود» [۴۷۱].
از سوء خاتمه به الله ﻷپناه میبریم و از الله ﻷمیخواهم که خاتمهی ما و شما را همراه با سعادت و رستگاری بگرداند، همانطور که به او امیدواریم که ما را از نظر به وجه متعالش محروم نگرداند.
[۴۷۰] أخرجه الخطیب فی اقتضاء العلم والعمل (۵۶) وابن أبی شیبة فی مصنفه (۱۱/۲۲) و(۱۳/۵۰۴) وابن المبارک فی الزهد (۱۵۶۵) وعبدالله بن أحمد فی زوائد الزهد (۳۲۲) والآجری فی الشریعة (۲۵۵،۲۶۰) وابن بطة فی الإبانة الکبری (۱۰۹۴). [۴۷۱] أخرجه الحکیم الترمذی فی نوادر الأصول کما فی الضعیفة (۹۶۲) وقد ورد کذلک عن أبی بکر بن عیاش کما فی المنار المنیف لابن القیم (۱۱۵) وقد ورد مرفوعاً، ولکن لا أصل له وانظر الضعیفة/ فتح المجید ص ۴۶ وما بعدها.
حدیث چهارم
از انس بن مالک سروایت است که میگوید از رسول الله جشنیدم که فرمودند: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّكَ مَا دَعَوْتَنِی وَرَجَوْتَنِی غَفَرْتُ لَكَ عَلَى مَا كَانَ فِیكَ وَلاَ أُبَالِی، یَا ابْنَ آدَمَ لَوْ بَلَغَتْ ذُنُوبُكَ عَنَانَ السَّمَاءِ ثُمَّ اسْتَغْفَرْتَنِی غَفَرْتُ لَكَ، وَلاَ أُبَالِی، یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّكَ لَوْ أَتَیْتَنِی بِقُرَابِ الأَرْضِ خَطَایَا ثُمَّ لَقِیتَنِی لاَ تُشْرِكُ بیشَیْئًا لأَتَیْتُكَ بِقُرَابِهَا مَغْفِرَةً» [۴۷۲]. «الله تبارک و تعالی فرمودند: «ای بنیآدم، شما تا زمانیکه مرا بخوانید و به من امیدوار باشید، آنچه از شما سرزده میبخشم و قلم عفو بر آن میکشم و به چیزی اهمیت نمیدهم. ای بنیآدم اگر بزرگی گناهانتان به اندازهی آسمان هم برسد، اما از من طلب مغفرت کنید بدون توجه به چیزی آنرا میبخشم. ای بنیآدم اگر با اشتباه و گناهی به اندازهی زمین و پری آن پیش من بیایید ولی آنگاه که مرا ملاقات میکنید چیزی را شریک من قرار نداده باشید، من نیز به همان اندازه مغفرت را برای شما میآورم».
این حدیث شریف فضل توحیدی را که بزرگترین سبب از اسباب مغفرت میباشد، بیان میکند. همانطور که امام ابن رجب حنبلی /در شرح این حدیث در کتاب ارزشمندش «جامع العلوم و الحکم» در حدیث شمارهی ۴۲ میگوید: «و از اسباب مغفرت و بخشش گناهان، توحید میباشد. و در واقع توحید بزرگترینِ اسباب میباشد که هرکس عاری از آن باشد، مغفرتی برای وی نیست و هرکس به همراه آن الله ﻷرا ملاقات کند، در واقع با بزرگترین اسباب مغفرت حاضر شده است. الله ﻷمیفرماید: ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ ﴾[النساء: ۱۱۶] «بیگمان الله (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهانِ جز آنرا از هرکس که خود بخواهد، میبخشد».
هرکس همراه توحید، به اندازهی تمام زمین خطا و گناه همراه داشته باشد و الله ﻷرا ملاقات کند، الله متعال به همان میزان مغفرت شامل حال او خواهد کرد. اگر توحید شخص و اخلاصش برای الله ﻷکامل شود و شروط توحید را با قلب، زبان و اعضا و جوارح و یا با قلب و زبان در هنگام مرگ به پا دارد، این امر موجب مغفرت و بخشش تمام گناهانی که قبل از آن مرتکب شده، میشود و به طور کلی مانع داخل شدن وی به آتش جهنم میگردد.
هرکس کلمهی توحید را در قلبش محقق گرداند، محبت و تعظیم و اجلال و ترس و خشیت و توکل بر هر چیزی غیر از الله ﻷرا از آن بیرون گردانده است و در این هنگام است که گناهان و خطاها و لغزشهایش، گرچه همچون کف روی آب باشد، میسوزد و چه بسا که همگی آنها به نیکیها و حسنات تبدیل گردند.
براستی که این توحید، اکسیر بزرگی است بگونهای که اگر بر کوههایی از گناهان و خطاها و لغزشها، ذرهای از آن واقع گردد، آنها را تبدیل به حسنات و نیکیها میکند [۴۷۳].
آری، توحید خالصی که شرکی با آن آمیخته نشده باشد، به اذن الله ﻷ، همراه آن گناهی باقی نمیماند.
[۴۷۲] أخرجه الترمذی، کتاب الدعوات، باب فضل التوبة والاستغفار وما ذکر من رحمة الله لعباده (۳۵۴۰)، وقال الترمذی: حدیث حسن غریب لا نعرفة الا من هذا الوجه. وأخرجه مسلم، کتاب الذکر والدعاء (۲۶۸۷) باب فضل الذکر والدعاء والتقرب الی الله تعالی من حدیث أبی ذر عن النبی جقال: «یَقُولُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: مَنْ تَقَرَّبَ مِنِّی شِبْرًا تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِرَاعًا، وَمَنْ تَقَرَّبَ مِنِّی ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ مِنْهُ بَاعًا، وَمَنْ أَتَانِی یَمْشِی أَتَیْتُهُ هَرْوَلَةً، وَمَنْ لَقِیَنِی بِقُرَابِ الْأَرْضِ خَطِیئَةً لَا یُشْرِكُ بِی شَیْئًا لَقِیتُهُ بِمِثْلِهَا مَغْفِرَةً» و أخرجه الطبرانی من حدیث ابن عباس فی الکبیر (۱۲۳۴۶)، والصغیر (۲/۲۰، ۲۱) وقال الهیثمی فی المجمع (۱۰/۳۶۳): وفیه ابراهیم بن اسحاق، وقیس بن الربیع وکلاهما مختلف فی توثیقه وبقیة رجاله رجال الصحیح وحسنه بشواهده الألبانی فی الصحیحة (۱۲۷) وصحیح الجامع (۴۳۳۸). [۴۷۳] جامع العلوم والحکم الحدیث الثانی والأربعون (ص ۳۴۱۹) دارالفکر.
حدیث پنجم
از جابر بن عبدالله سروایت است که گفت: رسول الله جفرمودند: «مَنْ لَقِیَ اللهَ لَا یُشْرِكُ بِهِ شَیْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَمَنْ لَقِیَهُ یُشْرِكُ بِهِ دَخَلَ النَّارَ» [۴۷۴]. «هرکس الله ﻷرا در حالی ملاقات کند که چیزی را با او شریک نکرده باشد، وارد بهشت میشود. و هرکس درحالیکه برای الله ﻷشریکی قائل شده باشد، الله ﻷرا ملاقات کند وارد آتش میشود».
همچنین این حدیث مبارک تاکید میکند که نفی شرک مقتضی وجود توحید میباشد. بنابراین کسی که الله ﻷرا در حالی ملاقات کند که به او شرک نورزیده باشد، به اجماع، از اهل بهشت میباشد. و هرآنکه الله ﻷرا در حالی ملاقات کند که به او شرک ورزیده است، وارد آتش میشود.
الله ﻷما و شما را از آن در پناه خود محفوظ بگرداند.
[۴۷۴] أخرجه مسلم کتاب الإیمان، باب من مات لا یشرک بالله شیئا دخل الجنة ومن مات مشرکا دخل النار (۹۳) (۱۵۲).
حدیث ششم
ابن ماجه و حاکم [۴۷۵]و دیگران از حذیفه سروایت کردهاند که رسول الله جفرمودند: «یَدْرُسُ الْإِسْلَامُ كَمَا یَدْرُسُ وَشْیُ الثَّوْبِ، حَتَّى لَا یُدْرَى مَا صِیَامٌ، وَلَا صَلَاةٌ، وَلَا نُسُكٌ، وَلَا صَدَقَةٌ، وَلَیُسْرَى عَلَى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی لَیْلَةٍ، فَلَا یَبْقَى فِی الْأَرْضِ مِنْهُ آیَةٌ، وَتَبْقَى طَوَائِفُ مِنَ النَّاسِ الشَّیْخُ الْكَبِیرُ وَالْعَجُوزُ، یَقُولُونَ: أَدْرَكْنَا آبَاءَنَا عَلَى هَذِهِ الْكَلِمَةِ، لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ، فَنَحْنُ نَقُولُهَا». «اسلام همچون نقش و نگار روی پارچه کهنه (و کم رنگ) میشود. تا اینکه مردم نمیدانند نماز و روزه و قربانی و صدقه چیست؟ و شبی از شبها، قرآن از میان مردم برداشته میشود. و بروی زمین حتی یک آیه از آن باقی نمیماند، تا آنجا که گروهی از پیرمردان و پیرزنان میگویند: ما میشنیدیم که پدر و مادرمان کلمهی لاإله إلاالله را میگفتند: ما نیز آنها را بر زبان میآوریم». صله بن زفر به حذیفه سگفت: چون آنان نمیدانند نماز و روزه و قربانی و صدقه چیست، پس لا إله إلا الله به آنان نفعی نمیرساند. حذیفه ساز او روی گرداند. صله این سوال را سه بار تکرار کرد و هر بار حذیفه از وی روی بر میگرداند تا اینکه در بار سوم سه بار فرمود: ای صله، لا إله إلا الله آنان را از آتش دوزخ نجات میدهد.
[۴۷۵] أخرجه ابن ماجه کتاب الفتن، باب ذهاب القرآن والعلم (۴۰۴۹) وقال البوصیری فی الزوائد: إسناده صحیح ورجاله ثقات والحاکم (۳/۴۷۸، ۵۰۵، ۵۴۵) وصححه علی شرط مسلم وصححه الحافظ فی الفتح (۱۳/۲۷۸) وصححه الشیخ الألبانی فی الصحیحة (۸۷) وصحیح الجامع (۸۰۷۷).
حدیث هفتم
بزار و بیهقی و ابن حبان [۴۷۶]از ابوهریره سروایت کردهاند که رسول الله جفرمودند: «مَنْ قَالَ لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ نَفَعَتْهُ یَوْمًا مِنْ دَهْرِهِ أَصَابَهُ قَبْلَ ذَلِكَ مَا أَصَابَهُ». «کسی که لاإله إلاالله را (با رعایت شروط و مقتضیات آن) گفته باشد، روزی از روزها (این گفتهی او) به او نفع خواهد رساند، هرچند که قبل از آن (روز) به مصایب و عذابهایی گرفتار آمده باشد».
[۴۷۶] أخرجه ابن حبان (۳۰۰۴) وابن الأعرابی فی معجمه (۹۰۵، ۹۰۶، ۹۰۷، ۱۱۶۳) والطبرانی فی الأوسط (۶۳۹۲) والبزار (۳) کما فی کشف الأستار، والبیهقی فی الشعب (۹۹-۹۷) وفی الأسماء والصفات (۱۹۰) وأبونعیم فی الحلیة (۵/۴۶) والخطیب البغدادی فی موضح أوهام الجمع والتفریق (۲/۲۰۵) وصححه الألبانی فی الصحیحة (۱۹۳۲) وصحیح الجامع (۶۴۳۴).
حدیث هشتم
و در صحیحین [۴۷۷]از انس سروایت است که رسول الله جفرمودند: «یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ وَكَانَ فِی قَلْبِهِ مِنَ الخَیْرِ مَا یَزِنُ شَعِیرَةً، ثُمَّ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ وَكَانَ فِی قَلْبِهِ مِنَ الخَیْرِ مَا یَزِنُ بُرَّةً، ثُمَّ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إلهَ إِلَّا اللهُ وَكَانَ فِی قَلْبِهِ مَا یَزِنُ مِنَ الخَیْرِ ذَرَّةً». «هرکس که لا إله إلا الله بگوید و به اندازهی یک دانه جو، ایمان در دل او باشد، از آتش دوزخ بیرون آورده میشود. و هرکس لا إله إلا الله را بر زبان آورد و به اندازهی یک دانه گندم در قلبش ایمان باشد، از دوزخ بیرون آورده میشود. و هرکس که لا إله إلا الله بگوید و به اندازهی ذرهای ایمان در دل او باشد، از دوزخ بیرون آورده میشود».
[۴۷۷] أخرجه البخاری، کتاب الإیمان، باب زیادة الإیمان ونقصانه (۴۴) ومسلم کتاب الإیمان، باب أدنى أهل الجنة منزلة فیها (۱۹۳).
حدیث نهم
در صحیحین [۴۷۸]از ابوسعید خدری سروایت شده که رسول الله جفرمودند: «یَدْخُلُ أَهْلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ، ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ» [۴۷۹]. «پس از اینکه اهل بهشت وارد بهشت و اهل دوزخ وارد دوزخ میشوند، الله ﻷمیفرماید: هرکس را به اندازهی دانهای ارزن در قلبش ایمان وجود دارد، از آتش بیرون آورید».
[۴۷۸] أخرجه البخاری، کتاب الإیمان، باب تفاضل أهل الإیمان فی الأعمال (۲۲) ومسلم، کتاب الإیمان، باب إثبات الشفاعة وإخراج الموحدین من النار (۱۸۴) وانظر (۱۸۳، ۱۸۵). [۴۷۹] أخرجه البخاری، کتاب الإیمان، باب تفاضل أهل الإیمان فی الأعمال (۲۲) ومسلم، کتاب الإیمان، باب إثبات الشفاعة وإخراج الموحدین من النار (۱۸۴،) وانظر (۱۸۳، ۱۸۵).
حدیث دهم
از ابن عباس بروایت شده است که میگوید: رسول الله جنزد ما تشریف آورده و فرمودند: «عُرِضَتْ عَلَیَّ الأُمَمُ، فَجَعَلَ یَمُرُّ النَّبِیُّ مَعَهُ الرَّجُلُ، وَالنَّبِیُّ مَعَهُ الرَّجُلاَنِ، وَالنَّبِیُّ مَعَهُ الرَّهْطُ، وَالنَّبِیُّ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ، وَرَأَیْتُ سَوَادًا كَثِیرًا سَدَّ الأُفُقَ، فَرَجَوْتُ أَنْ تَكُونَ أُمَّتِی، فَقِیلَ: هَذَا مُوسَى وَقَوْمُهُ، ثُمَّ قِیلَ لِی: انْظُرْ، فَرَأَیْتُ سَوَادًا كَثِیرًا سَدَّ الأُفُقَ، فَقِیلَ لِی: انْظُرْ هَكَذَا وَهَكَذَا، فَرَأَیْتُ سَوَادًا كَثِیرًا سَدَّ الأُفُقَ، فَقِیلَ: هَؤُلاَءِ أُمَّتُكَ، وَمَعَ هَؤُلاَءِ سَبْعُونَ أَلْفًا یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ»«امتها بر من عرضه شدند، پیامبری میگذشت که با وی یک مرد (از پیروان او) بود و پیامبری میگذشت که با وی دو مرد بود و پیامبری میگذشت که با وی گروهی بود و پیامبری میگذشت که با وی هیچکس نبود. و گروههای زیادی را دیدم که افق را در بر گرفته بودند. امیدوار بودم که آنها امت من باشند، که گفته شد: آنها موسی و قوم وی هستند. سپس به من گفته شد: ببین؛ پس گروههای زیادی را که افق را در بر گرفته بودند، دیدم و به من گفته شده اینجا و آنجا را ببین، گروههای زیادی که افق را در بر گرفته بودند، مشاهده کردم. سپس گفته شد: اینها امت تو میباشند و با اینها هفتاد هزار نفر هستند که بدون حساب وارد بهشت میشوند». سپس مردم پراکنده شدند و رسول الله جبیان نکردند که ایشان چه کسانی هستند، سپس اصحاب رسول الله با یکدیگر گفتگو کردند و گفتند: اما ما کسانی هستیم که در شرک (دورهی جاهلیت) زاده شدیم، ولی به الله ﻷو رسول او ایمان آوردیم، و لیکن آن گروه (که بدون حساب وارد بهشت میشوند) فرزندان ما خواهند بود. چون این خبر به رسول الله جرسید، فرمودند: «هُمُ الَّذِینَ لاَ یَتَطَیَّرُونَ، وَلاَ یَسْتَرْقُونَ، وَلاَ یَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ»«آنها کسانی هستند که پرندگان را به فال بد نمیگیرند و طلب رقیه نمیکنند و داغ نمیکنند و بر پروردگار خویش توکل میکنند». عکاشه بن محسن سبرخاست و گفت: یا رسول الله، آیا من جزو آنها هستم؟ فرمودند: آری، سپس شخصی دیگر برخاست و گفت: آیا من از آنها هستم؟ رسول الله جفرمودند: «سَبَقَكَ بِهَا عُكَّاشَةُ».«در این مورد عکاشه از تو سبقت گرفت» [۴۸۰].
همچنین این حدیث فضل محقق گرداندن توحید را بیان میکند. بگونهای که آنهایی که بدون حساب و هیچگونه عذابی وارد بهشت میشوند در واقع کسانیاند که شرک را به طور کلی ترک کرده و حوائج و نیازهایشان را فقط از الله ﻷطلب کردهاند. و آنچه موجب شده تا اینگونه عمل کنند، قوت توکلشان بر الله ﻷو سپردن امورشان به الله ﻷبوده است و بدین ترتیب جز به سوی او رغبت نداشته و جز از او نمیترسیدند.
و این نهایت محقق گرداندن توحید میباشد، چرا که توکل انسان، راست و درست نمیباشد تا اینکه توحیدش صحیح باشد؛ بلکه حقیقت توکل، توحید قلب میباشد. لذا مادامیکه در قلب، رابطهای با شرک وجود داشته باشد، توکلش ناقص و معیوب و بیفایده میباشد. و صحت توکل به اندازه خالص گرداندن توحید میباشد. چرا که هر زمان بنده توجهش به سوی غیرالله باشد، این توجه شعبهای از شعبههای قلبش را تسخیر میکند و بدین ترتیب توکلش به الله ﻷرا به قدر و اندازهی از بین رفتن آن شعبه، ناقص میگرداند. و از اینجاست که برخی گمان میکنند، که توکل جز با روبرتافتن از اسباب صحیح نمیباشد؛ درحالیکه این روی برتافتن از اسباب حق است لیکن رویگردانی قلب از اسباب نه اعضا و جوارح» [۴۸۱].
بنابراین توحید اصل و اساس و اولین و آخرین واجب میباشد و آن اول و آخر امر میباشد. و اولین چیزی است که با آن ورود به اسلام صورت میگیرد. و آخرین چیزی است که واجب است انسان با آن از دنیا رخت سفر بندد.
از الله ﻷمیخواهیم که خاتمهی ما را با توحید بگرداند، براستی که او ولی این امر و عهدهدار آن است.
این باب را با ابیاتی زیبا و دلنشین از حافظ ابن رجب /به پایان میرسانم، آنجا که میسراید: [۴۸۲]
تـبـارك ذوالـجلال والإكــرام
ومن شهد أن لا إله إلا هـو
من یغفر الذنوب من یمحصها
غیـرك یا مـن لا إله إلا هـو
جـنـان خلـده لـمن یـوحده
أشـهـد أن لا إلــه إلا هـو
نــاره لا تـــحـــرق مـــن
یـشـهد أن لا إلـه إلا هــو
أقـولـها مـخلــصا بـلا بخل
أشـهـد أن لا إلـه إلا هـو
«بزرگوار و دارای برکات بسیار است، ذاتی که صاحب جلال و عظمت و ارجمند و گرامی است و نیز کسی که گواهی دهد هیچ معبود به حقی جز او نیست. چه کسی جز تو گناهان را میبخشد و آنها را محو و نابود میسازد، ای کسی که جز او معبود بر حقی نیست. باغهای جاویدانش برای کسی است که تنها او را پرستش کند، شهادت میدهم که معبود بر حقی جز او نیست. آتش دوزخ کسی را که گواهی دهد که معبود به حقی جز او نیست، نمیسوزاند. آنرا خالصانه و بدون هیچگونه بخلی میگویم، گواهی میدهم که هیچ معبود بر حقی جز او نیست».
و به این مقدار از احادیث در این باب کفایت میکنم، حال اینکه احادیث در این مورد بسیار میباشند.
از الله ﻷمیخواهم که ما را با توحید بمیراند و ما را در زمرهی موحدین در باغهای پر از نعمت بهشتی حشر بفرماید.
وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه أجمعین.
[۴۸۰] رواه البخاری، فی کتاب الطب، باب من اکتوی أو کوی غیره وفضل من لم یکتو (۵۷۰۵) ورواه کذلک فی کتاب الرقاق، باب یدخل الجنة سبعون ألفا بغیر حساب (۶۵۴۱) وباب من لم یرق (۵۷۵۲) ومسلم، کتاب الإیمان، باب الدلیل على دخول طوائف من المسلمین الجنة بغیر حساب (۲۲۰). [۴۸۱] مدارج السالکین، (۲/۱۲۵، ۱۲۶). [۴۸۲] تحقیق کلمة الإخلاص (۱۰۵، ۱۰۶) ط ابن رجب.