۱۵۴- آنچه را که شخص بدهکار میگوید
به یاری خدا در اینجا دربارهی دعایی که مستحب است فرد مسلمان بدهکار با آن خدا را به فریاد بخواند سخن گفته میشود. در سنن ترمذی از علی بن ابیطالب سروایت شده که: «مکاتبی [۲۴۷]نزد ایشان ÷آمد و گفت: از پرداخت وجه کتابتم ناتوان شدهام، پس مرا یاری کن، و علی سبه مکاتب گفت: آیا کلماتی را که پیامبر خدا جبه من آموخته است به تو تعلیم ندهم که اگر به اندازه کوه «ثبیر» نیز بدهی داشته باشی، با گفتن این کلمات، خداوند آن را برای تو أدا میکند؟ بگو: «اَللَّهُمَّ اکفِنِي بِحَلَالِك عَنْ حَرَامِک، وَأَغْنِنِي بِفَضْلِك عَمَّنْ سِوَاک»: خداوندا، مرا با حلالت از حرامت بینیاز فرما، و به فضل خویش مرا از غیر خودت بینیاز بگردان» [۲۴۸].
این دعایی عظیم است که شخص بدهکاری که از بازپرداخت بدهیاش ناتوان است آن را میگوید، هر گاه شخص این دعا را بگوید و بدان اهتمام ورزد بدهیاش هر اندازه هم که باشد خداوند آن را پرداخت میکند هر چند این بدهی به اندازهی کوهی باشد، هم چنان که در این حدیث این چنین آمده است؛ چرا که ممکن نمودن و میسر ساختن [بدهی این شخص] به دست خدا است، و گنجینههای خداوند سرشار از مال است و بخشش از آن نمیکاهد، هر کس که بدان پناه برد او را بسنده است و هر کس که از او طلب یاری کند او را یاری کرده و هدایت مینماید.
این مکاتب به نزد علی سآمد و از ناتوانی و عدم قدرتش بر ادای مالی که پرداختش را قبول کرده تا به آقایش بدهد او را آزاد کند شکایت میکند، علی ساو را به گفتن این دعای عظیم راهنمایی میکند دعایی که خود از رسول الله جشنیده است، و فایدهی عظیم و سود هنگفتی که نصیب گویندهاش میشود را برایش روشن ساخته است، و این که خداوند به عوض او بدهیاش را میپردازد هر اندازه هم که زیاد باشد، علی÷میگوید: «آیا من به تو آن کلماتی را یاد ندهم که رسول الله جبه من یاد داده بود؟ اگر بر تو به اندازه کوه ثبیر هم بدهی باشد خداوند آن را ادا میکند». این سخن در برگیرندهی تشویق و ترغیبی عظیم برای شنونده، و تحریک او بر مداومت ورزیدن بر این دعای مبارک است تا آدمی از قرض و بدهی که بر دوش دارد، و از غم و غصهای که خاطرش را تیره کرده و او را نگران نموده رهایی یابد.
این که میگوید: «اَللَّهُمَّ اکفِنِي بِحَلَالِك عَنْ حَرَامِک»کفاهالشیء کفایة، یعنی: آن چیز برای او بس و کافی و بسنده شد، گوینده ی دعا از خداوند میخواهد که او را نسبت به حلال راضی و خشنود ساخته و به واسطهی آن او را از حرام بینیاز گرداند.
این که میگوید: «وَأَغْنِنِي بِفَضْلِك عَمَّنْ سِوَاک»یعنی: با فضل و کرمت -که همان نعمت و خیر و رزق و روزی است و با آن بر من منت نهادهای- مرا از غیر خودت بینیاز گردان، تا نیازمند جز تو نگردم و به کسی جز تو پناه نبرم.
این مطلب بیانگر آن است که شایسته است تا آدمی کارش را به خدا تفویض کند و تنها بر او تکیه نماید و از او طلب یاری کند و در تمامی کارهایش به او توکل کند، برای آدمی همین کافی است که خداوند یاور و حامی او باشد.
باید به همراه دعا سبب را فراهم نموده، و برای باز پرداخت بدهی کوشش جدی به خرج داده، و ارادهای صادقانه در این راه داشته باشد و در نزدیکترین زمانی که برای باز پرداخت مهیا میگردد به سرعت بدان اقدام نماید، و از به تأخیر انداختن آن، و امروز و فردا کردن به طور جدی پرهیز نماید. کسی که این چنین باشد شایستهی اوست دلنگران نباشد، کسی که در قلبش غم و غصهی پرداخت بدهی داشته باشد و نیتی صادقانه در باز پرداخت آن داشته باشد خداوند او را یاری کرده و قرض و بدهیاش را میپردازد.
در صحیح بخاری از ابوهریره سروایت شده که رسول الله جفرمودند: «هر کس از مردم [بهطور] قرض مال بگیرد و نیت اداکردن داشته باشد پس خداوند از طرف او ادا میفرمایند. و هر کس از کسی [قرض] بگیرد و نیت ادا کردن نداشته باشد پس خداوند مال او را ضایع خواهد کرد» [۲۴۹].
امام احمد از عائشه لروایت کرده که رسول الله جفرمودند: «هر بندهای که نیت ادای بدهی خود را داشته باشد، از طرف خداوند برای او یاری ای هست» [۲۵۰].
نسائی از میمونه لروایت کرده که رسول الله جفرمودند: «هر کس بدهکار باشد و خداوند بداند که او میخواهد آن را ادا کند، خداوند به جای او در دنیا آن را ادا میکند» [۲۵۱]. اگر آدمی در عزم و تصمیمش صادق بوده و نیتش صحیح باشد کارهایش آسان میگردد و از جایی که تصورش را نمیکند خداوند گشایش و آسانی را به او ارزانی میدارد، و کسی که توکلش بر خدا درست و صحیح باشد خداوند یاریش را تضمین کرده، و کارو بارش را سرو سامان داده و بدهیاش را میپردازد.
در صحیح بخاری از ابو هریره سروایت شده که رسول الله ج: «دربارهی مردی از بنیاسرائیل فرمود که از دیگری هزار دینار قرض خواست. گفت: برای من شاهدانی بیاور که آنان را گواه بگیرم. گفت: شهادت خدا کافی است. گفت: برای من ضامن بیاور.گفت ضمانت خدا کافی است. گفت: راست گفتی و پول را تا زمان مشخص به او داد. بدهی گیرنده به دریا رفت و حاجتش را برآورد و سپس در جستجوی کشتی برآمد تا سفر کند و با وعدهی مشخص قرض خود را ادا کند. او کشتی نیافت، سپس چوبی را گرفت و درون آن را کاوید وهزار دینار و نامهای برای دوست خود در آن جای داد و موضع تو خالی چوب را پر کرد و بعد آن را به ساحل دریا آورد و گفت: خدایا! تو خود میدانی که من هزار دینار از فلان کس قرض گرفتهام و از من ضامن طلبید و من گفتم: ضمانت خداوند کافی است، و او به ضمانت تو راضی شد، و از من شاهد طلبید و من گفتم: شهادت خداوند کافی است، و او به شهادت تو راضی شد. من تلاش کردم که کشتیای بیابم تا بدان وسیله طلب او را برسانم؛ ولی نتوانستم، اینک طلب او را به تو میسپارم و سپس چوب را به دریا افکند و چوب در دریا رفت و سپس آن شخص برگشت و تلاش کرد تا وسیله سواری پیدا کند تا خود را به شهر برساند. مردی که قرض داده بود، آمد تا کشتیای را ببیند که شاید پول طلب او را آورده باشد، ناگهان با همان چوبی مواجه شد که در آن پول او نهاده شده بود، او چوب را گرفت تا به عنوان هیزم خانه خود از آن استفاده کند وقتی چوب را شکست پول و نامه را دریافت. سپس مرد بدهکار آمده و با خود هزار دینار آورد و گفت به خدا سوگند پیوسته در جستجوی آن بودم که وسیلهای سواری بیابم تا مالت را به تو برسانم؛ ولی میسر نشد که پیش تو بیابم. مردی که قرض داده بود.گفت: آیا برایم چیزی فرستاده بودی؟ گفت: به تو گفتم که پیش از این سواری نیافتم که به نزد تو بیایم طلب کار گفت: همانا خداوند از جانب تو ادا کرد و آن چه راکه در درون چوب فرستاده بودی رسید، پس با این هزار دینار خود برگرد و راه راست پیشگیر» [۲۵۲].
این داستانی شگفت است که رسول الله جآن را از این مرد بنیاسرائیلی نقل میکند تا از آن پند و اندرز بگیریم، و کمال قدرت خداوند و یاری کامل او و کفایت زیبایش برای آدمی را دریابیم، اینها وقتی روی میدهند که پناه بردن به او به زیبایی هرچه تمامتر باشد و در اعتماد و توکل بر او صداقت داشته باشد، در این موفقیت کامل بیندیش که این تکه چوب که پول را در درون خود دارد فقط در دست صاحبش قرار میگیرد، با برکت و بلند مرتبه است خداوند دانا و توانا.
برازندهی فرد مسلمان نیست که نسبت به موضوع بدهی بیاعتنا باشد یا از جایگاه آن بکاهد یا در پرداختش سهل انگاری نماید، در سنت نبوی احادیث بسیاری نقل شده که خطر چنین چیزی را گوشزد میکند، این احادیث گواه برآنند که جان و روح شخص مؤمن به خاطر بدهی معلق میماند و مرده به خاطر بدهیاش محبوس است تا آن که بدهیاش پرداخت شود.
امام احمد از سعد بن أطول سروایت کرده که گفت: برادرم مرد و سیصد دینار به جا گذاشت. پسری کوچک هم از او بر جای ماند، خواستم که این مقدار پول را برای او خرج کنم، پیامبر جبه من فرمودند: «همانا برادرت به سبب بدهکاریش در آن دنیا در حبس است و در گرو بدهیش میباشد پس هر چه زودتر برو و بدهی او را باز پرداخت کن». سعد گوید: رفتم و بدهیاش را پرداختم سپس برگشتم و گفتم: یا رسول الله جهمهی بدهیاش را پرداختم فقط زنی مانده که ادعا میکند دو دینار از او میخواهد اما گواهی بر آن ندارد، پیامبر جفرمود: «آن دو دینار را به او بده که او راستگوست» [۲۵۳].
هم چنین امام احمد از ابوهریره سروایت کرده که رسول الله جفرمودند: «روح مؤمن به سبب قرض خود معلق میماند تا زمانی که بر او بدهی باقی بماند» [۲۵۴].
به همین خاطر وقتی که فرد مسلمان بدهکار باشد بر او واجب است که پیش از آن که به طور ناگهان مرگش فرا رسد به سرعت اقدام به پرداخت آن نماید. مرگی که سبب میشود روحش به خاطر بدهیاش محبوس گردد ودر گرو آن بماند، و وقتی هم بدهکار نباشد خدا را به خاطر این نعمت سپاس و ستایش کند، اگر فرد مسلمان نیازی شدید یا ضرورتی حاد و اورژانسی او را وادار به قرض آوردن نکند باید به طور جدی از قرض گرفتن بپرهیزد تا از غم و اندوه بدهی در امان بماند و جان و روحش از عاقبت آن در آرامش باشد و از فرجامش ایمن بماند. در مسند از عقبه بن عامر روایت شده که رسول الله جفرمودند: «جانها را پس از ایمن بودن آنها نترسانید.» گفتند: ای رسول خدا! آن ترس چیست؟ فرمود: «بدهی» [۲۵۵]. یعنی: به سوی قرض گرفتن نشتابید که در نتیجهی این کار جانهایتان از نتایج و تبعات و عواقب آن میترسد. از خداوند برای خودم و شما عافیت و سلامت و هدایت به سوی هر خیری را میطلبم.
[۲۴۷] مکاتب بردهای است که خودش را با پرداخت مال معینی که در قرار داد فیمابین ذکر میشود، از ارباب خود میخرد و متعهد میگردد که این مال را از کسب خود به اربابش پرداخت نماید تا آزاد شود. [۲۴۸] سنن ترمذی شماره [۳۵۶۳]، آلبانی/در «صحیح الترغیب» شماره [۱۸۲۰] آن را حسن دانسته است. [۲۴۹] صحیح بخاری شماره [۲۳۸۷]. [۲۵۰] المسند [۶/۷۲] و آلبانی/در «صحیح الترغیب» شماره [۱۸۰۱] آن را صحیح دانسته است. [۲۵۱] سنن نسائی [۷/۳۱۵] و آلبانی/در «صحیح الجامع» شماره [۵۶۷۷] آن را صحیح دانسته است. [۲۵۲] صحیح بخاری شماره [۲۲۹۱]. [۲۵۳] مسند احمد [۴/۱۳۶]، و آلبانی/در «صحیح الترغیب» شماره [۱۵۵۰] آن را صحیح دانسته است. [۲۵۴] مسند احمد [۲/۴۴۰]، و آلبانی/در «صحیح الترغیب» شماره [۱۸۱۱] آن را صحیح دانسته است. [۲۵۵] مسند احمد [۴/۱۴۶]، آلبانی/در «السلسله الصحیحه» شماره [۲۴۲۰] آن را حسن دانسته است.