تقسیمبندی آیات سوره
در این سوره خداوند در مورد دو موضوع آخرت و وحی بحث کرده است.
خداوند در این سوره ۱۲ خبر، ۶ خبر در مورد دنیا و ۶ خبر در مورد آخرت به ما میدهد.
کلمهی «إذا» در این سوره خیلی تکرار شده است؛ به گفتۀ علما، این تکرار، دارای معانی زیر است:
۱- برای تشویق شنونده به شنیدن اخبار (تشویق)
۲- برای ترس و عبرت و هشدار (تخویف)
۳- برای تثبیت یادگیری فرمایش خداوند (تثبت معانی)
خداوند در این سوره چیزهایی را مثال میزند که همیشه میبینیم؛ و برای تأثیر بیشتر، اول اسم اشیاء را آورده؛ سپس اتفاقی که برایش رخ میدهد را ذکر میکند.
و این هشدار برای این است که انسان به هوش باشد و خود را آماده کند.
از آیهی ۱ تا آیهی ۱۴ بیان این مطلب است که انسان در آینده بعد از حوادث بزرگی که روی خواهد داد، به نتیجهی محتومِ اعمال خود در دنیا خواهد رسید و مقدماتی را که در این آیات به آن اشاره شده باید روی دهند و سپری شوند تا به دنبال آن حجت بر انسانها تمام شود. تمام امکانات از لحاظ مادی و معنوی در اختیار انسانها گذاشته شده و زمینهی رشد برای آنها فراهم گردیده است لذا اگر آنها رشد نکردند و یا توفیق تحصیل رشد را پیدا نمودند، برحسبِ این توفیق و یا عدم توفیق مورد محاسبه قرار خواهند گرفت. از آیهی ۱۵ تا آیهی ۲۶ تأکیدی است بر آیات پیشین و دفع شبهاتی که در این رابطه موجود است. مجموعهای از شبهات، چه در رابطه با آمدن قیامت و چه در رابطه با رویدادن این حوادث وجود دارند که این مقطع خود به چند مقطع قابل تفکیک است. از آیهی ۱۵ تا ۱۹ استدلال میکند به بعضی از آیات آفاق برای اثبات حقانیت مطالبی که در آیات قبلی به آنها اشاره رفته و این که این حوادث رویدادنی است. از آیه ۲۰ تا ۲۱ رفع شبهه دیگری از همان شبهات است. از آیهی ۲۲ تا ۲۴ رد توهمی است که در ارتباط با مسئلهی وحی مطرح شده و این که آیا این پیامبر وحی را دریافت نموده یا این که دچار خیالات شده است؟ آیهی ۲۵ هم شبههی دیگری را رفع میکند و نهایتاً آیه ۲۶ بیان موضعگیری کسانی است که با این همه تحولاتی که شاهد آن هستند، کمترین تغییری در حرکت و سلوکشان ایجاد نشده است. از آیهی ۲۷ تا پایان سوره، یعنی آیهی ۲۹ بیان سنت الهی در ارتباط با هدایت و گمراهی انسانها و این که انسانها خود مقدمات گمراهی و هدایت را فراهم میکنند و اما نتیجه تابع مقدمهای است که فراهم شده است و لذا جبری در کار نیست که انسانها بخواهند پیشاپیش خداوند را متهم نمایند به این که آنها را مجبور آفریده و بعد مورد محاسبه قرار میدهد، بلکه واقعیت این است که انسانها مختار خلق شدهاند و برحسب اختیارشان از آنها بازخواست به عمل خواهد آمد.
خصوصیات سورههای مکی:
۱- قسمخوردن زیاد.
۲- موضوعیت ایمان به خدا و روز قیامت و وصف بهشت.
۳- آیات کوتاه.
۴- بحث و مجادله با مشرکین.
۵- قصه و داستان.
۶- آوردن عبارت یا أیها الناس.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ١ وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنكَدَرَتۡ ٢ وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُيِّرَتۡ ٣ وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ ٤ وَإِذَا ٱلۡوُحُوشُ حُشِرَتۡ ٥ وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ ٦ وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ ٧ وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ ٩ وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتۡ ١٠ وَإِذَا ٱلسَّمَآءُ كُشِطَتۡ ١١ وَإِذَا ٱلۡجَحِيمُ سُعِّرَتۡ ١٢ وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ ١٣ عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ ١٤﴾ [التکویر: ۱-۱۴].
﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ١﴾ [۱۳۲].
«آنگاه که خورشید درهم پیچیده [و تاریک] گردد».
﴿إِذَا﴾: ظرف است برای دوازده فعل آیاتی که بعداً میخوانید و جواب آنها عبارت ﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ﴾ میباشد.
﴿كُوِّرَتۡ﴾: «درپیچد و بیفروغ گردد. آنگاه که خورشید تاریک شود.»
۱- نور آن از بین میرود و تاریک میشود.
۲- به زمین میافتد.
۳- حرکت و طلوع آن متوقف میشود.
۴- به قول علما کورت یعنی درهم پیچیدهشدن و جمعشدن و افتادن.
رسول الله ج فرمودند: «خورشید و ماه در روز قیامت هردو در آتش هستند»: «الشَّمْس والْقَمَر يَكُوْرَان فِيْ النَّار» [۱۳۳]؛ دلیل آن برای عذاب بیشتر کافران است که در دنیا خورشید و ماه را میپرستیدند تا مایۀ عذاب و ناراحتی بیشتر آنها شود.
در حقیقت (اذا کورت الشمسُ) ترتیب طبیعی جمله اینچنین است، یعنی فعل و فاعل، اما چرا خداوند فرمود: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ١﴾؟ به خاطر این است که توجه ما را به یکی از بزرگترین و مهمترین آیات آفاق جلب کند که دچار تحولی شگفت و بزرگ خواهد شد و آن تکویر است. ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ١﴾ تصور کنید شب که خورشید نیست و روز هم این نور خورشید کم کم از بین برود و رو به سوی تاریکی گذارد، در آن صورت حیات مختل میشود و زمین جای حیات نخواهد بود. در آیهی دیگر آمده: ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١﴾. تمام زمین به لرزه درخواهد آمد. وقتی که خورشید تاریک شده و درهم پیچیده شود و نورش را از دست بدهد، این یکی از مهمترین رویدادهایی است که در آستانهی قیامت اتفاق میافتد و یکی از بارزترین آیات آفاقی است که دچار این حادثه میشود.
﴿وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنكَدَرَتۡ ٢﴾ [۱۳۴].
«و آنگاه که ستارگان [سقوط کرده و] بیفروغ شوند».
﴿ٱنكَدَرَتۡ﴾: تیره و کدر شدن:
۱- نور آن از بین میرود.
۲- از هم پاشیده میشود.
۳- پخش و از جایش جابجا میشود و از مدار اصلی حرکت خود خارج میشود.
۴- سیاه و کدر میشود و به زمین سقوط میکند.
وقتی خورشید که منبع فیاض نور و حرارت و انرژی است، نورش را از دست داد، خود به خود سایر ستارگان هم نورشان را از دست خواهند داد و دچار تیرگی میشوند.
﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُيِّرَتۡ ٣﴾.
«و آنگاه که کوهها [از جایشان] به حرکت درآید».
﴿ٱلۡجِبَالُ﴾: کوهها.
﴿سُيِّرَتۡ﴾: کوهها از جایشان کنده شوند و به این سو و آن سو رانده شوند.
روانشدن؛ مانند پنبه شده، از جای خود کنده میشوند و حرکت میکنند.
بعد از خورشید و ستارگان کم کم زمین دچار تحول میشود، اولین چیزی که در زمین دگرگون میشود کوهها هستند. ﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُيِّرَتۡ ٣﴾ که کوهها به حرکت مستمر و زیاد انداخته میشود. در آیهای دیگر از سورهی طه آمده که خداوند به پیامبر رحمت میفرماید: ﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ﴾ در رابطه با کوهها از تو میپرسند که چه اتفاقی برایشان میافتد؟ ﴿فَقُلۡ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسۡفٗا ١٠٥﴾ [طه: ۱۰۵]. بگو: خدای من آنها را پاره پاره و ذره، ذره خواهد کرد. ﴿فَيَذَرُهَا قَاعٗا صَفۡصَفٗا ١٠٦﴾ [طه: ۱۰۶] آنها را کاملاً مسطح خواهد کرد، مانند زمینی هموار ﴿لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجٗا وَلَآ أَمۡتٗا ١٠٧﴾ [طه:۱۰۷]. کوههایی که تکیهگاه زمین و زمینیان هستند، کوههایی که هرجا باشند، یکی از عوامل مهم استقرار و استحکام هستند، همین کوهها به حرکت درآورده میشوند و این صحنهها را اگر بتوانیم تصور کنیم، بسیار مهم و تأثیرگذار خواهد بود.
﴿وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ ٤﴾ [۱۳۵].
«و آنگاه که مادهشترانِ باردار [که ارزشمندترین اموال آنها هستند] رها شوند».
﴿ٱلۡعِشَارُ﴾: «شتران آبستن دهماهه» مفرد عشیره
﴿عُطِّلَتۡ﴾: رها شوند؛ یعنی بخاطر هراس و بیم و همچون شتران بیچوپان به دست فراموشی سپرده میشوند.
خداوند از شتر، نام میبرد؛ چرا که در زمان پیامبر، شتر بسیار با ارزش و مورد استفاده بوده و عرب بسیار در بند این حیوان بوده و اگر حامله بود این مراقبت و ارزش برای شتر بیشتر میشد اما در قیامت از ترس شتر ۱۰ ماه حامله را رها میکنند.
آن شترهای ارزشمند (منظور هر کالایی که ارزشمند باشد) عاطل و باطل رها میشوند، کسی توجهی به این کالاها و اموال ندارد، منابع و ذخایر زیرزمینی و معادن و نفت و... و بازارهای مهم جهانی که در گوشه و کنار دنیا وجود دارند و مورد توجه جهانیان هستند، روزی فرا خواهد رسید که معطل خواهند ماند.
﴿وَإِذَا ٱلۡوُحُوشُ حُشِرَتۡ ٥﴾ [۱۳۶].
«و آنگاه که حیوانات وحشی [در کنار انسان در زمینی وسیع] گرد آورده شوند».
﴿وُحُوشُ﴾: حیوانات وحشی در آخرت ۲ بار حشر میشوند.
﴿حُشِرَتۡ﴾: حیوانات از هرسو در روز حشر جمع شوند و سپس بمیرند. در روز قیامت همهی حیوانات وحشی یکجا جمع گشته و حساب و کتاب میشوند.
حیوانات وحشی همیشه از جامعه و انسانها گریزان بودهاند و در دل کوهها و جنگلها زندگی کردهاند، همه گرد آورده میشوند. در قیامت ابتدا حساب حیوانات تصفیه میشود و اگر حیوانی به حیوان دیگر آزاری رسانده باشد، آنجا باید تلافی شود و سپس به فرمان خداوند: «كونى ترابا» تبدیل به خاک میشوند. و این هم به خاطر حسرت بیشتر کافران است که از ترس و وحشت و حسرت، دستان خود را گاز میگیرند.
﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ ٦﴾ [۱۳۷].
«و آنگاه که دریاها [جوشان و] بر افروخته [چون آتش] شود».
﴿ٱلۡبِحَارُ﴾: دریاها.
﴿سُجِّرَتۡ﴾: دریاها همه یکجا جمع میشوند.
و وقتی که دریاها برافروخته میشوند و چون هرچه به اعماق زمین فرو برویم، گرمای زمین بیشتر میشود. و بنابراین، همهی دریاها و آبها برافروخته و آتشین خواهد شد.
۶ آیۀ اول ۶ خبر از دنیا در روز قیامت بود.
﴿وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ ٧﴾.
«و آنگاه که هرکس با همسانِ خود قرین گردد [فاجر با فاجر و متقی با متقی]».
﴿ٱلنُّفُوسُ﴾: نفسها.
﴿زُوِّجَتۡ﴾:
۱) هرکس با شبیه و همنشین خود محشور میشود.
۲) روحها به بدن برمیگردند و مردهها زنده میشود.
۳) هرکس با حور العین محشور میشود و ازدواج میکند.
بنا بر آراء مختلفی که در تفاسیر آمده است و تقریباً نزدیکترین آنها به واقعیت جمع شدن روحها است که بعد از مدتی از جسم جدا میشود و به عالم برزخ میروند و جسمها به خاک سپرده میشود و در آستانهی قیامت این روحها دوباره با اجسام جمع میشوند و آمادهی محاسبه و دریافت جزا و یا پاداش اعمالی که انجام دادهاند میشوند.
﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ ٨﴾ [۱۳۸].
«و آنگاه که از دختر زندهبهگورشده پرسیده شود».
﴿سُئِلَتۡ﴾: از حق خود و از خونش که به ناحق ریخته شده میپرسد و بازخواست میکند.
اعراب جاهلیت فرزندان دختر را به هنگام تولد در چاه میانداختند و یا ششساله او را زنده به گور میکردند.
مثال: حرمت دین اسلام به زن است؛ ولی در کشورهای غربی و آمریکا زنهای پیر کار میکنند؛ درحالیکه در میان مسلمانان، مادران پیر احترام زیادی در خانواده و در جامعه دارند.
دختران زنده به گور شده مورد سؤال و بازخواست قرار میگیرند که:
﴿بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ ٩﴾ [۱۳۹].
«به کدامین گناه کشته شده است»؟
و در عین حال این آیه اشاره میکند به مورد سؤال واقعشدن تمام کسانی که به شکلی مظلومانه به دست ظالمینی در هر عصر و نسلی جانشان گرفته شد و ظالمین پنداشتند و میپندارند که خداوند از اعمال آنها غافل است و خدا میفرماید که: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ﴾ [ابراهیم: ۴۲] مپندار که خداوند از اعمال ستمکاران غافل است. ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّكُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۖ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ رَبُّهُمۡ لَنُهۡلِكَنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٣﴾ [إبراهیم: ۱۳]. ما بیگمان ظالمین را در این دنیا و قبل از آمدن آخرت از بین خواهیم برد. ﴿وَلَنُسۡكِنَنَّكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ ١٤﴾ [إبراهیم:۱۴] و شما را جایگزین آنها خواهیم ساخت، این را هم باید یادآور شویم که مبادا بسیاری از افراد این تصور و تفکر را پیدا کنند که خداوند همهی بازخواستها و محاسبهها را به قیامت موکول خواهد کرد، چنین نیست. زیرا خود به اهل ایمان وعده داده است که در دنیا ما ناصر شما هستیم. و به وسیلهی فرشتگان به پشتیبانی شما خواهیم آمد.
﴿وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتۡ ١٠﴾.
«و آنگاه که نامههای [اعمال] گشوده شود» تا هرکس نامه عملش را بخواند. و پرده از اعمال بندگان برداشته میشود.
﴿صُّحُفُ﴾: نامه اعمال.
﴿نُشِرَتۡ﴾: پخشکردن و به قول علما باز پخش میشود (مفتوح) یعنی: کتاب اعمال انسان به صورت باز (نه بسته) به دست انسان داده میشود و ما اعمالمان را میبینیم.
آن جا است که نامههای اعمال، توزیع و پراکنده میشوند. ﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِ﴾ [الإسراء: ۱۳] هر چیزی را که انسان در دنیا کسب کرده است، ما آنرا به گردن او میآویزیم. ﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبٗا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا ١٣﴾ [الإسراء: ۱۳] و در روز قیامت به شکل کتاب و نامهای باز شده و واضح برای او انتشار خواهیم داد: ﴿ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبٗا١٤﴾ [الإسراء: ۱۴] از انسانها میخواهیم که نامه اعمالشان را برای ما بازخوانی کنند. و البته چیزی قابل انکار نخواهد بود.
﴿وَإِذَا ٱلسَّمَآءُ كُشِطَتۡ ١١﴾ [۱۴۰].
«و آنگاه که پرده از روی آسمان برگرفته شود [چنانکه پوست از گوسفند جدا شود]».
و وقتی که پوست آسمان گرفته میشود، منظور این است که لایهای که روی سر ما است، کنار خواهد رفت و چهرهی اصلی آسمان نمودار خواهد گشت. خداوند متعال میفرماید: این آسمان و زمین دگرگون خواهد شد: ﴿يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ٤٨﴾ [ابراهیم: ۴۸] و این که آسمان چهره دیگری پیدا خواهد کرد، اشاره به همان تحولی است که به دنبال تکویر خورشید روی میدهد و بعد از این تحولات واضح و روشن دو مطلب دیگر باقی است، یکی مسئلهی جهنم و دیگری مسئلهی بهشت.
﴿وَإِذَا ٱلۡجَحِيمُ سُعِّرَتۡ ١٢﴾.
«و آنگاه که [آتش] دوزخ، افروخته [و شعلهور] گردد».
﴿سُعِّرَتۡ﴾: «شعلهور شدن نهاد آتش»
﴿وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ ١٣﴾ [۱۴۱].
«و آنگاه که بهشت [برای متقیان] نزدیک آورده شود».
و هنگامی که بهشت نزدیک کرده میشود و در دسترس اهل بهشت قرار داده میشود. جهنمیها را به سوی جهنم میبرند اما بهشت را برای اهل بهشت میآورند که خود دال بر تکریم اهل بهشت از سوی خداوند است.
عمرس فرمود: «تمام آیات بالا برای بیان این آیه نازل شده است».
﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ ١٤﴾ [۱۴۲].
«[در آن روز] هرکس خواهد دانست که چه چیزی [برای آخرت خود] آماده کرده است».
﴿أَحۡضَرَتۡ﴾: «از پیش فرستاده»، یعنی: هرکس مسئول اعمال خویش است و هر عمل خیری در دنیا انجام داده، در آخرت آنرا خواهد یافت و چشمها و هوشها به یاد خواهند آورد.
جهنم و بهشت در انتهای این حوادث است و عملکرد امروز انسانها، ایمان و اعتقاد و بینش آنها میتواند سرنوشت آنجا را رقم بزند. ﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ﴾ هرکس میداند که چه چیزی را آماده کرده است. ﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا﴾ کلمهی محضراً که در آیهی ۳۰ سورهی آل عمران آمده است، اشاره صریح و شفاف هم به صنعتی که حدوداً صد سال از عمر آن میگذرد، یعنی صنعت سینما دارد، بعضی از حقایق نمایش داده میشود: ﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا﴾ روزی فرا میرسد که هرکس کار خیری که انجام داده، به تصور کشیده شده و پیش چشمانش ظاهر میشود. کلمهی محضر به زندهکردن اعمال اشاره دارد و هرکار بدی که انجام داده، آرزو میکند که میان او و آن کار بد فاصلهی زیاد بیفتد و خدا شما را از خود و عذابش برحذر میدارد و خدا نسبت به بندگان مهربان است. ﴿وَمَا عَمِلَتۡ مِن سُوٓءٖ تَوَدُّ لَوۡ أَنَّ بَيۡنَهَا وَبَيۡنَهُۥٓ أَمَدَۢا بَعِيدٗاۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٣٠﴾ [آل عمران: ۳۰].
اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ...﴾ تا آیۀ: ﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ﴾ شامل دوازده حادثۀ روشن و واضح است؛ شش مورد از آن حوادث در ارتباط با این دنیاست و شش واقعۀ دیگر مربوط به قیامت است؛ تمام آن موارد، شرط برای یک جواب است و آن ﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ﴾ از خسی و از شر تا بدان پاداش داده شود تمام سیاق این آیات برای اثبات عقیدهی رستاخیز و جزا میباشد که مشرکان عرب، به شدّت مخالف و منکر آن بودند و به دلیل اینکه مدار اصلاح فرد و جامعه به دور آن میچرخد و بدون اعتقاد بدان، اصلاح، تهذیب و تطهیری صورت نمیگیرد، قرآن، اهتمام و توجه خاصی بدان مبذول داشت. برای اثبات این مدعا کافی است که توجه کنیم آغاز سورههای صافات، ذاریات، طور، مرسلات، نازعات، تکویر، انفطار، انشقاق، بروج و فجر، محتوای تمام اینها و سوگندهای عظیمی که در بردارند همه و همه برای تثبیت عقیدۀ معاد و روز رستاخیز است.
اینک آن شش حادثهای که در دنیا واقع میشوند و به عنوان سرآغاز قیامت به شمار میآیند عبارت اند از:
۱- تکویر [۱۴۳] خورشید: درپیچیدن و بیفروغی آن.
۲- تیره [۱۴۴] شدن ستارگان بخاطر ریزش و سقوط آنها.
۳- رانده شدن کوهها بخاطر کنده شدن از جای خود و تبدیل آنها به غبار که در فضا پراکنده شوند.
۴- تعطیل و رها شدن شتران [۱۴۵] آبستن؛ نه دوشیده شوند و نه کسی بر آنها سوار شود و نه به چرا برده شوند بخاطر هول و هراس آن روز. که انسان از بهترین و خوشایندترین مال خود میگذرد.
۵- حشر و نشر حیوانات وحشی و مردن آنها در آن روز.
۶- برافروخته شدن دریاها و تبدیل آنها به آتش فروزان [۱۴۶].
اما وقایع ششگانهای که در قیامت روی میدهد:
۱- جفت شدن نفسها هنگامی که جانها به پیکرها درآورده شود پس از خلق دوبارهی پیکرها.
۲- سؤال از دختربچۀ زنده به گور شده که به کدامین گناه کشته شده است.
۳- هنگام پخش و گشوده شدن نامههای اعمال.
۴- برکندن آسمان از مکان خود؛ همانگونه که پوست حیوان کنده شود.
۵- برافروختهشدن و شعلهور گشتن آتش دوزخ.
۶- تقریب و نزدیک گرداندن بهشت برای مؤمنان و پرهیزگاران.
جواب تمام این شرطها که با حرف «اذا» آمدهاند، آیهی: ﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ﴾ است که آن اعمال انجام شده یا حسنات است که انسان را به بهشت میکشاند و یا سیئات است که او را به دوزخ میراند. «اللهم انا نسألك الجّنه وما قرب اليها من قول وعمل ونعوذبك من النّار وما قرب اليها من قول وعمل».
رهنمودهای آیات فوق:
۱- اثبات واقعهی معاد و رستاخیز.
۲- بیان مفصّلی در رابطه با مقدمات روز قیامت و پایان آن. در حدیثی با درجه حسن که ترمذی روایت کرده است، پیامبر خدا ج میفرماید: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلْيَقْرَأْ: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ﴾ و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ﴾ و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١﴾» «هرکس دوست دارد روز قیامت را مشاهده کند، سورههای تکویر، انفطار و انشقاق را بخواند».
۳- تشویق به ایمان و عمل صالح که آن دو مصیر انسان را در بهشت تعیین میکند.
۴- اجتناب و دوری از شرک و معاصی که با آن، انسان وارد دوزخ میشود.
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦ وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ ١٧ وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ١٨ إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ ١٩ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖ ٢٠ مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِينٖ ٢١ وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجۡنُونٖ ٢٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ ٢٣ وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ بِضَنِينٖ٢٤ وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَيۡطَٰنٖ رَّجِيمٖ ٢٥ فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ ٢٦﴾[التکویر: ۱۵-۲۶].
هنگامی که خداوند متعال عقیدهی معاد و رستاخیز و حوادث و وقایع آنرا بطور واضح توصیف نمود و این توصیف ایشان از طریق وحی بود، این موضوع نیاز به اثبات صحت وحی و اعتقاد به آن پیدا میکرد بنابراین، وقتی که وحی ثابت شد و انسان بدان باور داشت، در آن صورت نسبت به معاد و رستاخیز باور یقینی به او دست خواهد داد. اینک خداوند متعال برای اثبات آن، عظیمترین سوگند را یاد میکند مبنی بر اینکه این قرآن را جبرئیل امین بر محمد امین نازل کرده و آنچه محمد ج بر زبان میآورد، کلام و وحی خداوند متعال است؛ محمد ج دیوانه نیست تا اینکه نداند چه میگوید و یا گفتار عبث و بیهوده از زبان او بیرون آید و همچنین قرآن از گفتار شیطان رانده شده نیست، آن شیاطینی که استراق سمع میکنند و اخبار آسمانی را برای کاهنان و جادوگران القا مینمایند!! بلکه آن کلام حق و صادق خداست و اخبار خدا جز راست و حق نخواهد بود. آنجا که میفرماید: ﴿کلّا﴾ قضیه آنچنان نیست که آنان ادعا میکنند و میگویند: آنچه محمد بر زبان میآورد از جنس همان گفتارهایی است که بر زبان کاهنان جاری میگردد و کلام ایشان از جنس کلام شاعران و یا کلام دیوانگان و یا سحر ساحران است!
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ١٥﴾ [۱۴۷].
«پس سوگند به ستارگانی که [به جایگاه خود] بازمیگردند».
خداوند متعال در این آیه به ستاره قبل از اینکه در شب برآید سوگند یاد میکند.
﴿بِٱلۡخُنَّسِ﴾: «ستارگانی که در روز حرکت میکنند و پنهان هستند و در شب ظاهر میشوند.»
دلایل قسمخوردن:
۱- اعراب در کلام خود زیاد قسم میخورند و قرآن کلام خدا به زبان عربی است.
۲- خداوند در سخن با کافران برای تأکید بیشتر، قسم یاد میکند تا باور کنند (تشویق).
۳- تأکید کلام.
قسمخوردن فقط باید برای خدا باشد و انسان نباید به غیر از خدا قسم بخورد؛ ولی خداوند میتواند به تمام مخلوقاتش و هرچه که اراده کند، قسم بخورد.
1- لا أقسم |
|
2-وألفی |
الله متعال در کتابش از این کلمات برای قسمخوردن استفاده کرده است. |
3- فلا أقسم |
|
خداوند متعال برای تأکید قسم خود، از اصطلاح: ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ﴾ استفاده کرده و دلیل آن، آیۀ: ﴿۞فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥ وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ٧٦﴾ میباشد.
﴿خُنَّسِ﴾:
الظبی: آهو
لنجوم: ستارگان که در شب بیرون میآیند و در روز مخفی میشوند.
الخنوس: الاختفاء، پنهانشدن، چیزهایی که مخفی میشوند.
با توجه به آیات بعدی، معنای ستارگان، بیشتر به کلمهی ﴿خُنَّسِ١٥﴾ میآید؛ زیرا:
۱- همه آنرا میبینند.
۲- با توجه به آیات بعدی دربارهی
لیل
صبح
۳- خداوند به چیزهای بزرگ قسم میخورد.
خداوند در قرآن به صور فلکی خورشید، ماه و ستاره زیاد قسم خورده است.
سوگند نمیخوردم به آن ستارگانی که با آمدن روز، غروب میکنند، برای چه سوگند نمیخورد؟ برای این که واضح و روشن است و این صیغه خود تأکیدی را در ضمن دارد و آن این که میخواهد بگوید، چون آن مطلب بسیار واضح و روشن است، پس نیازی به سوگند خوردن ندارد، لذا من هم سوگند نمیخورم.
﴿ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦﴾ [۱۴۸].
«[شتابان] حرکت میکنند [و هنگام برآمدن روز چون آهو که به خانهاش میرود از نظر] پنهان میشوند».
الجواری: تجری: دویدن، جاریشدن.
کُنَّس: خانه حیوان در زمان پنهانشدن (بیت الحیوان عند الاختفاء).
﴿ٱلۡجَوَارِ﴾: مسیر
خنس که جاری و در حال حرکت است و مخفی شونده. معمولاً ستاره وقتی مخفی میشود که روز بیاید و تا وقتی که شب است، ستاره هم وجود دارد.
﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ ١٧﴾ [۱۴۹].
«و سوگند به اول شب چون روی آورد و به آخر شب چون پشت کند».
﴿إِذَا عَسۡعَسَ﴾: «آنگاه که به تاریکی روی آورد و یا پشت کند؛ زیرا عَسْعَس از اسامی اضداد است. هم به معنی روی آوردن است و هم به معنی پشت کردن است، لفظ مشترکی میان اقبال و ادبار است.
پس وقتی که زمینه برای غروب ستاره فراهم میشود، شب هم باید رو به پایان باشد، یعنی تاریکی دارد کمرنگ میشود و جای خود را به نور میدهد.
﴿وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ ١٨﴾ [۱۵۰].
«و سوگند به صبح، هنگامیکه نورش برآید».
﴿تَنَفَّسَ﴾: «پرده از روی خود برگرفت تا روز روشن گشت.»
پس وقتی که تاریکی در حال از بینرفتن است، زمینه برای صبح فراهم شده است ﴿وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ ١٨﴾ و صبح کمکم بیرون میآید و آرام آرام به مانند انسانی نفس میکشد، اما سوگند به تمام آنچه بیان شد برای چه بود؟
﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ ١٩﴾ [۱۵۱].
«بیگمان، این [قرآن نازل شده بر محمد] سخن فرستادۀ بزرگوار [= جبرئیل] است».
﴿إِنَّهُۥ﴾: «قرآن»
﴿لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ﴾: «گفتار فرستادۀ بزرگوار - جبرئیل÷- است. قرآن به آن فرشته نسبت داده شده؛ زیرا اوست که آنرا به سوی رسول خدا آورده است.»
یعنی آن قرآنی که برای شما به توصیف و اثبات معاد میپردازد، حقیقت و واقعیت دارد، گفتار جبرئیل امین است. و به عبارتی آیات قبلی و تمام قرآن، قول یک رسول کریم و بزرگوار است. یعنی کسی که از روی کَرَم این کار را انجام میدهد و کسی که کریمانه کاری را انجام میدهد، بسیار دقیق و کامل انجام میدهد، این قرآن قول و فرمودهی پیامآوری کریم است که در این جا منظور جبرئیل امین است. این رسول کریم پیام را میآورد و به رسول کریم دیگری منتقل میکند و او را هم کرامت میبخشد، از همین جا این نکته را باید مدنظر داشته باشیم، انسانی که سخن کریمانهای را با خود دارد، خودش هم صاحب کرامت میشود. ممکن است سؤال شود که: ﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ ١٩﴾ که در جواب این سوگندها آمده است، ارتباطش با سوگندها چیست؟ میگویند: در روز و صبحِ روشن این کلام به پیامبر نازل شده است و چیزی نیست که نتیجه اوهام و تصورات و خیالات باشد. در سورهی طه همین موضوع را در رابطه با حضرت موسی بیان میکند، آن جا که به موسی میفرماید که ای موسی! این چه چیزی است که در دست تو است؟ با این که خداوند میداند که این عصا است، ولی چون زمینه وجود دارد که موسی زمانی که عصایش به مار تبدیل شد، دچار اوهام و خیال شود، زیرا هم شب است و هم هوا سرد است و اگر قرار باشد که این رسول خودش نسبت به رسالتش مطمئن نباشد، نمیتواند این موضوع را با قوت به دیگران ابلاغ نماید و این جا هم همین طور است که در صبح روشن این کلام بر پیامبر نازل شده است و چیزی نیست که نتیجهی اوهام و خیالات باشد.
﴿ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖ ٢٠﴾ [۱۵۲].
«که [مقتدر و] نیرومند است و نزد [الله] صاحبعرش، مقام و منزلت والایی دارد».
﴿ذِي قُوَّةٍ﴾: «صاحب نیروی بس شگرفی است».
صفات جبرئیل:
۱- رسول: فرستاده از طرف خدا.
۲- کریم: دارای منزلت عظیم، بزرگوار.
۳- ذی قوة: قوی و قدرتمند و دارای ۷۰۰ بال [۱۵۳]: قوم لوط را با یک بال به آسمان برد و به زمین کوبید.
۴- مَکین: صاحب جایگاه و منزلت نزد خدا، منزلت والا.
مُطاع: رئیس و سایر فرشتگان از او اطاعت میکنند، فرمانبرداریشده.
آن فرشته که خود کریم و صاحب قول کریمانه است در ادای مأموریت خود توانا و نیرومند است و با قوت این پیام را ابلاغ میکند و نزد خداوند صاحب عرش دارای منزلت و مکانت والایی است. توانایی است که هیچ انس و جنی توان انتزاع وحی و یا کم و کاست آنرا هیچگاه نخواهند داشت.
﴿مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِينٖ ٢١﴾ [۱۵۴].
«[در آسمانها که ملکوت اعلی و عالم فرشتگان است] از او فرمان میبرند و امین [وحی] است».
﴿أَمِينٖ﴾: وحی و فرمان خداوند را کامل میرساند و امانتدار وحی است.
از طرف بقیهی فرشتگان مورد فرمانبرداری و اطاعت است و گذشته از این، امین هم است و هرکس که پیامش را پذیرفت، به امنیت و آرامش میرسد و در او تحول ایجاد میشود. پس کسی که پیامی را به ما رساند، زمانی که پیامش محتوای خدائی و توحیدی داشته باشد، قطعاً در ما امنیت و آرامش ایجاد خواهد کرد.
﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجۡنُونٖ ٢٢﴾ [۱۵۵].
«[ای مردم] همنشین شما [محمد که عقل و امانت و صداقت او را میشناسید چنانکه ادعا دارید] دیوانه نیست».
﴿صَاحِبُكُم﴾: دوست و همراه (محمد ج): طعنه بر قریش که این پیامبر از بین خود شما بوده است.
۱- میان خود شما به دنیا آمده است.
۲- اصل و نسب او را میشناسید.
۳- لازم به معرفی نیست و همه او را میشناسند.
و در این جا میفرماید: کسی که میخواهد به شما کمال و آرامش بدهد و رفیق و همصحبت شماست آنطور که میگویید مجنون نیست، دیوانه نشده است و کاملاً سنجیده دیده، سنجیده شنیده و سنجیده سخن میگوید و سنجیده با شما برخورد میکند.
﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ ٢٣﴾.
«و به راستی او [= جبرئیل] را در افق روشن دیده است».
پیامبر ج جبرئیل را به شکل صحابی (دحیة الکلبی) میدیدند و یا در داخل غار حرا به هنگام بعثت (به شکل انسان)
ملائک: ۷۰۰ بال – جمیل – خلقشده از نور – دیده نمیشوند و ما آنها را نمیبینیم.
جبرئیل در غار حرا بر رسول الله ج نازل شد و باعث وحشت رسول ج شد، سپس با راهنمایی ورقة بن نوفل، فهمید که او فرشتهای از طرف خداوند بوده (جبرئیل به صورت بشری نازل شد) سپس تا ۴۰ روز جبرئیل را ندید تا اینکه شبی از غار حرا برمیگشت که جبرئیل را در آسمان به صورت فرشته دید و بار دوم هم در اسراء و معراج جبرئیل را به صورت فرشته دید (۲ بار) ولی در موارد دیگر جبرئیل را به صورت انسان میدید.
این آیه هم تأیید میکند که پیامبر اوهام نمیگوید و خیالاتی نشده است، زیرا جبرئیل را در افقِ مبین دیده است، یعنی در بلندی بسیار روشن و بدون هیچگونه ابهامی؛ پس شب نبود تا دچار خطای دید و دچار توهمات و خیالات گردد، بلکه روز روشن بود.
﴿وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ بِضَنِينٖ ٢٤﴾ [۱۵۶].
«و او بر [ابلاغِ آنچه از طریق] غیب [به او وحی شده] بخیل نیست [چنانکه کاهنان مالی را در برابر گفتههایشان از شما میگیرند]».
﴿وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ﴾: «محمد ج در رابطه با وحی و اخبار آسمانی و آنچه بر شما پنهان است».
﴿بِضَنِينٖ﴾: بخیل نیست بلکه امین است و کلام وحی را کامل به انسانها میرساند و در قرائتی «بظنین» با ظاد خوانده شده یعنی متهم نیست در اینکه بعضی آیات را بگوید و بعضی را کتمان کند.
محمد ج نسبت به شما دربارۀ وحی و سخنانی که از غیب آمده است بخیل و متهم نیست به اینکه در آن بکاهد و یا بیفزاید و یا تغییر و تبدیلی در آن دهد. بلکه میخواهد که همهی انسانها به کمال لایق خود برسند و به بهشت بروند.
﴿وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَيۡطَٰنٖ رَّجِيمٖ ٢٥﴾ [۱۵۷].
«و این قرآن، گفتار شیطان رانده شده [از رحمت خدا] نیست».
قرآن از کلمات و سخنان شیطان رانده شده و دور از خیر و رحمت نیست. از شیاطینی که در آسمانها استراق السمع میکنند تا به کاهنان و دوستانشان اخبار آمیخته با دروغ را برایشان القا نمایند و آنان را گمراه کرده و باعث تباهی همکیشانشان شوند.
﴿فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ ٢٦﴾.
«پس [بعد از این همه دلایل، در انکار کلام خدا بودن قرآن] به کدامین راه میروید؟» و تا کی از این قرآن پشت کنید و منکر آن باشید. بدون این که هدفی والا و مشخص داشته باشید.
در اینجا خداوند متعال مسلک و راه و روش ناشایست آنان را در تکذیب رسول خدا و متهم ساختن ایشان به ساحری و قرآنش را به شعر، کهانت و اسطوره، مورد انکار قرار میدهد و میفرماید: کجا میروید؟ عقلتان کجاست؟ چرا بیراهه میروید؟ و هشدار به انسان است که عقلها را به کار بیندازید.
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٢٧ لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٩﴾ [التکویر: ۲۷-۲۹].
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ٢٧﴾.
«این [قرآن] چیزی جز پند و اندرز برای جهانیان [جن و انس] نیست».
﴿ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ﴾: کتاب هدایت برای همه کس.
این قرآن کریم جز پند و اندرز برای جنّ و انس نیست مردم را به حقایق یادآوری میکند تا به غفلت نیفتند و آنان را به فضل و نعمتهای خداوند متعال یادآوری مینماید تا به کفر و گمراهی دچار نشوند، مردم را به روز قیامت یادآوری میکند تا عمر خود را به معاصی تباه نکنند و به وسیلۀ ترک واجبات و ارتکاب محرماتش، عصیان و نافرمانی نکنند.
﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ ٢٨﴾.
«برای هرکس از شما که بخواهد راه راست [حق را] در پیش گیرد».
﴿أَن يَسۡتَقِيمَ﴾: «جویای حق و بدان باور داشته باشند و به مقتضای آن عمل کنند.»
برای کسانی از شما که خواستار راستی و راه مستقیم باشند میتواند اولاً حقیقت و واقعیت را دریابند و بدان باور داشته باشند. ثانیاً به مقتضای آن عمل کنند. هنگامی که ابوجهل این آیه را شنید، گفت: پس اختیار در دست خودمان است اگر بخواهیم به راه راست میرویم و اگر نخواستیم نمیرویم، به دنبال آن این آیه نازل گردید.
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٩﴾.
«و شما [راه راست و... را] نمیخواهید، مگر آنکه پروردگار جهانیان [اراده کند و] بخواهد».
«هدایة الإنسان تابعة لمشيئة رب العالمين»: «هدایت انسان تابع خواست پروردگار جهانیان است.» انسان برای اعمال خود، صاحب اختیار است؛ ولی خداوند به واسطهی علم ازلی خود میداند که انسان چه خواهد کرد و به چه راهی خواهد رفت. [۱۵۸]
و البته شما نمیتوانید چیزی را بخواهید (مشیت کنید) مگر این که خداوند آنرا مشیت کرده باشد که رب العالمین است، یعنی صاحب و پرورشدهندهی تمام جهانیان است و اوست که حق دخل و تصرف در امور مخلوقات را دارد و شایسته است که او خود آمر باشد و کسی که خلق کرده بهتر میتواند امور مخلوقات را تدبیر کند. و برای کسانی از شما که خواستار راستی و راه مستقیم باشند میتواند اولاً حقیقت و واقعیت را دریابند و بدان باور داشته باشند. ثانیاً به مقتضای آن عمل کنند. هنگامی که ابوجهل این آیه را شنید، گفت: پس اختیار در دست خودمان است اگر بخواهیم به راه راست میرویم و اگر نخواستیم نمیرویم، به دنبال آن این آیه نازل گردید. در این هنگام آن ملعون دهنکوب شد.
و باید به یاد داشت که مشیت خداوند متعال سابق بر مشیت بنده است به دلیل اینکه انسان بنده است و خداوند پروردگار است و هیچ مشیتی سابق بر مشیت او نیست.
جواب قسم المقسم به:
جبرئیل با صفاتش
محمد رسول الله با صفاتش
قرآن
در ۶ آیهی اول این سوره، خداوند متعال نشانههای قیامت در دنیا و در ۶ آیهی بعد، نشانههای قیامت در آخرت را برای ما بیان میفرماید. در ادامه به ستارگان و شب و صبح سوگند یاد میکند و سپس در مورد جبرئیل فرشته وحی و صفات وی صحبت مینماید و در آخر از پیامبر ج و قرآن، کتاب آسمانی برای ما میگوید که تنها راه نجات و رستگاری در گرو عملکردن به آن است و در حقیقت اینها جواب قسمهایی هستند که در آیات بالا به آن اشاره شده است.
قسم:
ستارگان
لیل
صبح
بعضی از رهنمودهای آیات فوق:
۱- مشورعیت سوگند خوردن به خداوند متعال و اسماء و صفات ایشان.
۲- اثبات وحی و اثبات نبوت محمد ج در پرتو آیات فوق.
۳- بیان صفات جبرئیل از کمال امانتداری، توانمندی، جایگاه عالی، اطاعت و کرامت در مضمون آیات.
۴- برائت پیامبر خدا در رابطه با اتهامات جعلی که مشرکان به ایشان نسبت میدادند.
۵- بیان اینکه مشیت و خواست خداوند متعال سابق بر مشیت و خواست بندگان است و در مملکت پروردگار جهان، هیچ چیزی جز به اراده و مشیت ایشان واقع نمیشود.
[۱۳۲] شمس: به معنی خورشید نورافشان است و نورافشان بودن از توصیف خورشید در سورهی نبأ آیهی ۱۳ گرفته شده است. کورت: از مصدر تکویر و ریشهی کَور است. کور به معنی پیچاندن چیزی به دور چیز دیگر است. وقتی انسان عمامهای یا دستاری را دور سر میپیچد، گفته میشود کورت العمامه، یعنی عمامه را دور سرم پیچیدم. تکویر در حقیقت یعنی پیچیدهشدن چیزی به دور چیزی و یا به دور خودش. زمین دو نوع حرکت دارد، یکی به دور خودش و دومی به دور خورشید. پیچیدهشدن خورشید به دور خودش کنایه از جمعشدن و کمشدن نورش است. [۱۳۳] مشکل الآثار طحاوی (۱۶۰)، الابانة الکبری، ابن بطه (۷۱)، [۱۳۴] نجوم: جمع نجم به معنی ستارهی طلوع کرده و همچنین گیاهی که تازه از خاک سر برآورده باشد و دارای تنبه نباشد، به شاخ حیوان هم که تازه از سرش بیرون آمده نجم میگویند. انکدرت: از مادهی کدر است و کدورت ضد کلمهی صفا است و انکدار، یعنی تغییر تدریجی در چیزی، به طوری که حالت روشنیاش از دست برود و مکدره و تیره گردد. [۱۳۵] عشار: از مادهی عَشر که به معنی ده است. معشار هم در قرآن آمده، یعنی یک دهم چیزی؛ و اصل عشر صفت است برای شترهایی که ده ماهه حامله هستند و یکی از ارزشمندترین کالاها در آن زمان میان عربها بوده است. و جمع عشر میشود: عِشَار. و عشیره هم از همین ریشه گرفته شده است، یعنی افراد و قوم و خویشهایی که به وسیلهی آنها عدد انسان زیاد میشود و معمولاً دلالت بر تکثیر میکند. عطلت: از مادهی عَطَلَ است و عطل به معنی از دستدادن زینت و شغل است. مُعَطَّله نام فرقهای است که معتقدند دنیا بیصاحب است. [۱۳۶] وُحُوش: از مادهی وَحّش است و ضد انس است و حیواناتی را میگویند که هیچ انسی در رابطه با اجتماع ندارند و از اجتماع دور هستند. حُشِرَت: از مادهی حشر و در مقابل نشر است و حشر به معنی جمعکردن. حشر یعنی بیرونکردن و ترساندن جمعی از مکانی که دارند. [۱۳۷] بِحار: از مادهی بحر است، هر مکان وسیعی را میگویند که در آن جا آب زیادی جمع شده باشد، بُحیره به معنی دریاچه است، یعنی بحر کوچک؛ در قرآن بحیره به معنی شتری است که ده بار وضع حمل کرده است و بعد از دهمین وضع حمل گوشش را میشکافتند و از حمل بار یا سواری معاف میشد. سُجِّرَت: از مادهی سَجّر است و تسجیر مصدرِ آن است، به معنی برافروختهکردن آتش همراه با حرارت و گرما. [۱۳۸] موؤده: از مادهی وَأد است، یعنی زنده به گور کردن دختر. [۱۳۹] ذنب: اصل آن از مادهی ذَنَب است، به معنی دنبالچه. دُم حیوان را هم ذَنَب میگویند و به معنی دلو نیز به کار رفته است. اما ارتباط ذَنَب یعنی دنبالچه و ذنب یعنی گناه چیست؟ هر فعلی که عاقبت وخیمی داشته باشد، به آن ذنب گفته میشود. [۱۴۰] کشطت: از مادهی کشط الناقه است. یعنی پوست شتر را از گوشت آن جدا کرد. جابهجاشدن و کندهشدن از جای خود، بازشدن. [۱۴۱] ازلفت: از مادهی زلف است، یعنی منزلت و مقام و در بسیاری از آیات قرآن کلمهی زلفی به معنی منزلت و مقام به کار رفته است. [۱۴۲] احضرت: از مادهی حضر در مقابل بدو است، بدو یعنی بیابان و روستا و حَضَر یعنی شهر و کلمهی حضر و حاضر که از همین ریشه است، به معنی نقد کردن چیزی است که موجود نبوده اما موجود شده است. [۱۴۳] ابوعبیده گوید: کورت: مانند تکویر عمامه: گرداندن و پیچاندن چیزی که قسمتهایش به یکدیگر پیوسته شود؛ مثل پیچیدن دستار یا عمامه. [۱۴۴] انکدار: افتادن و متلاشی شدن: دگرگونی درنتیجه انتشار و پخش شدن چیزی است. [۱۴۵] به چنین شتری «عشار گویند؛ یعنی ده ماه برحمل آن گذشته و تا وضع حمل آن نام را دارد.» [۱۴۶] و این هنگامی است که گدازهها و گازهای درون زمین، طوفانهای آتشین و انفجارهای هولناکی پدید میآورند. [۱۴۷] خُنس: خناس کسی است که دلها را پرآشوب و پریشان میکند، دلها را پر از وسوسه میکند. همچنین در سوره ناس به آن اشاره شده است. خناس که جمع خانس است، به شیطان اطلاق میشود، وقتی که نام خدا برده شده و یادی از خدا کرده میشود، شیطان میرود و به لانهاش میخزد و نیز به ستارههایی گفته میشود که به هنگام روز غروب میکنند و این جا همین معنی کوکب و ستاره مدنظر است که با آمدن روز غروب میکند. [۱۴۸] جوار: جمع جاریه است، به معنی هر چیزی که در حال حرکت باشد، به دخترِ کوچک هم گفته میشود، جاریه چون در حرکت و جنبش است، به کشتی هم گفته شده، جاریه به شرطی که در دریا شناور باشد به هر ماشینی که سریع حرکت کند، جاریه گویند و در قرآن هم به معنی کشتی و هم به معنی گردشی که ستارگان در مسیر طلوع و غروبشان دارند، اطلاق شده است. کنس: مانند خنس است و جمع کانس میباشد؛ و کناس یعنی کسی که زبالهها را میزداید، به کارگر شهرداری کناس گفته میشود. مکنسه یعنی جارو اما در این جا معنی کنس به معنی همان استتار و پنهانشدن است و تأکید و توضیحی است بر معنی خنس. [۱۴۹] عسعس: به معنی عقب و جلو آمدن، شروع شب و انتهایش. وقتی که روزها طولانی میشوند، شروع شبها دیرتر میشود و انتهایشان هم زود است، یعنی شبها کوتاهتر میشود. تعبیر عسعس یعنی کسی که در تاریکی شب فرو رفت، طوری که تا انتهای تاریکی این فرو رفتن ادامه داشت و نزدیک بود وارد روشنایی و صبح شود. تعبیر «والیل اذا عسعس» اشاره به حالتی از شب است که دلالت بر پایان و تمام شدن شب دارد. [۱۵۰] صبح: اول روز را میگویند و از مادهی صَبُحَ گرفته شده است به معنی روشن و نورانی شد و صبیح الوجه یعنی کسی که چهرهی نورانی و روشن دارد و مصباح هم به چراغی گفته میشود که به اندازهای روشنایی دارد که همه کس قادر به رؤیت همه کس و همه چیز باشد. تنفس: از مادهی نَفَس است و نفس هم به هوایی گفته میشود که به بدن داخل و یا از بدن خارج میشود، البته از لحاظ علمی آن چیزی که وارد میشود، هوا است و آن چیزی که خارج میشود، دی اکسید کربن است و مادهای سمی که اگر خارج نشود منجر به مرگ میشود. وقتی که گفته میشود: تنفس الریح: یعنی باد وزید، نه این که باد نفس کشید و لذا کلمهی تنفس برای دم و بازدم به کار رفته است. [۱۵۱] رسول: از مادهی رِسّل است، یعنی روانکردن چیزی یا کسی به آرامی و هرنوع رساندن چیزی از جایی به جایی را رسل گفتهاند و رسول کسی است که این کار را انجام میدهد، یعنی رساننده پیام به آرامی به کسی یا کسانی. پس هر کسی نمیتواند رسول باشد، مگر این که آن نرمی و لطافت را در رساندن پیام داشته باشد، به طوری که جذابیت را از پیام نگیرد، خیلی از اوقات اخبار تلخ را میشود به شیرینترین شکل ابلاغ کرد و در قرآن کلمهی رسول هم برای پیامبران و هم برای فرشتگان به کار برده شده است. [۱۵۲] قوه: به معنی قدرت است و به آمادگی گفته میشود که در فرد برای انجام کار وجود دارد و در همهی مخلوقات این قوه موجود است. عَرش: به هرچیزی که دارای سقف باشد، عرش گفته میشود و معمولاً به چیزی گفته میشود که به درخت انگور میبندند تا انگورها بیشتر رشد کنند. [۱۵۳] با توجه به روایات صحیح موجود در کتب حدیث و خصوصا روایت مربوط به اسراء و معراج، جبرئیل دارای ۶۰۰ بال بوده است (مصحح) [۱۵۴] مطاع: از مادهی طوع است، به معنی میلی که انسان برای انجام کاری دارد، مقابلش کره است، یعنی بیمیلی، نطوع به معنی خود را به زحمتانداختن در مسیر طاعت است، زحمتی که الزام و اجباری در آن نیست، بلکه استحباب است و اما اقرار نیست که هر استحبابی را به صِرف مستحب بودنش رها کرد. چون مجموعهای از فضایل و ارزشها و درجات در گروِ انجام مستحبات است و مقام محبوبیتِ انسان در نزد خداوند، وقتی تحصیل میشود که انسان اهل انجام مستحبات و نوافل شود. امین: از مادهی امن به معنی آرامش نفسی است. [۱۵۵] مجنون: از مادهی جِن است، اصل کلمهی جن از فعل جُن گرفته شده است، یعنی پوشاندن چیزی و مصدر جن یعنی پوشاندن و مجنون، یعنی کسی که پردهای روی عقلش را گرفته و حایل و مانع میان او و عقلش شده است، به طوری که عقلش نمیتواند هیچ تاثیری در حیات او داشته باشد و سنجیده حرکت کند. [۱۵۶] غیب: هرچیزی که از حواس انسانها پوشیده باشد. ضنین: از مادهی ضن به معنی بخلورزیدن است. اما معنی آن از بخیل بیشتر است. فرق آن با بخیل این است که انسان بخیل کسی است که هرچیزی را که هرچند بیارزش باشد، برای آن ارزش قائل است و حاضر نیست به هیچ قیمتی آنرا به دیگری بدهد، اما ضنین به کسی گفته میشود که در رابطه با اشیا نفیس و ارزشمند بخیل است. [۱۵۷] شیطان: از مادهی شَطَنَ به معنی دور شد. بعضی گفتهاند از مادهی شَاطَ است، به معنی کسی که آنچنان عصبانی شود که بخواهد آتش بگیرد؛ و معمولاً شیطان، یعنی کسی که کارش بر همزدن تعادل و آرامش و به پا کردن آشوب است، پس میتوان از حسد، شهوت، غضب و... به عنوان یک شیطان نام برد. رجیم: از مادهی رَجم است، رجم هم به معنی سنگسار کردن چیزی یا کسی است. [۱۵۸] گمراهی و هدایت انسان تابع خواست و مشیئت پروردگار است و هیچ راهی برای خروج از علم پروردگار نیست و فعل و ارادهی انسان، بر خواست خدا غلبه نمییابد. (مصحح)