تفسیر سورهی ناس
سورهی ناس به نوعی تفسیر آیات ابتدایی سورهی حمد میباشد. وقتی که خداوند میفرماید: ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣﴾ رَبَّ الناس بیانی است از ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤﴾ در ابتدای قرآن، ﴿مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢﴾ در سورهی ناس. ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾ در سورهی حمد و در اینجا هم ﴿إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣﴾ لذا آیات اولیهی سورهی ناس همان آیات آغازین سورهی حمد هستند. در اینجا هم بیان میشود باید خدایی را بندگی کنیم که رحمان و رحیم، مالک و معبود و معین است.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ ٦﴾ [الناس: ۱-۶].
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾ [۶۰۹]. [۶۱۰]
«[ای پیامبر] بگو: به پروردگار مردم پناه میبرم».
﴿قُلۡ﴾: یا محمد: امت محمد منظور است و دلیلی است بر اینکه قرآن از نزد خداوند است.
﴿أَعُوذُ﴾: «پناه میبرم.» إعتصام والحمایة (طلب حمایت از خداوند).
﴿بِرَبِّ﴾: خالق.
﴿بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾: «به آفریننده و مالک جهان.»
رب الناس، خدای مردم، خدایی که در رابطه با ناس رحمت دارد و این رحمتش عبارت است از جلب همهی منافع برای بندگان و دفع همهی مضرات از آنها؛ و ما محتاج چنین خدایی هستیم. فرعون نمیگفت من خالق شما هستم، بلکه میگفت من آمر شما هستم؛ نمیگفت من رحمان و رحیم و مالک هستم، بلکه میگفت من فرمانروا و فریادرس هستم. و به موسی میگفت: ﴿قَالَ لَئِنِ ٱتَّخَذۡتَ إِلَٰهًا غَيۡرِي لَأَجۡعَلَنَّكَ مِنَ ٱلۡمَسۡجُونِينَ ٢٩﴾ [الشعراء: ۲۹] اگر غیر از من را به عنوان فریادرس و فرمانروا اتخاذ کنی، تو را زندانی خواهم کرد. در جامعهی کنونی هم همین طور است. هرجا که دینداران دچار مشکل شدهاند، علت این بوده که اقرار میکردند همان خدایی که رحمان و رحیم و مالک است، همان خدا فرمانروا و فریادرس هم است. پس علت این که چرا ناس در این سوره چند بار تکرار شده است، واضح است. ما باید جداگانه در مقابل خداوندی که رب است و رحمان و رحیم و در مقابل خدایی که مالک و مَلک است، همچنین خدایی که إله به معنی معبود و معین است، موضعگیری مناسب را اتخاذ نماییم، آن وقت است که بندهی او (الله) میشویم و جمع این موضعگیریها است که ما را بندهی خداوند میکند. در مقابل رحمان و رحیم بودن خداوند، موضعگیری ما باید طوری باشد که رحمت خداوند را شامل حال ما گرداند. وقتی که گفته میشود خداوند مالک و مَلک است، یعنی خود و هرچیزی را که داریم از آنِ خداوند بدانیم. و در مقابل خدایی که معبود است و معین، حق فرماندادن و فریادرس بودن را از خود و دیگران سلب نمائیم. آن زمان است که میشویم عَبد؛ و لذا جمع این موضعگیریها است که از ما یک بندهی عابد مخلص میسازد. در غیر این صورت مانند افرادی خواهیم بود که در حاشیه، خداوند را بندگی میکنند.
﴿مَلِكِ ٱلنَّاسِ ٢﴾ [۶۱۱].
«فرمانروای مردم [که در مورد آنها چنان که بخواهد تصرف میکند و فرمانروایی جز او برای آنها نیست]».
﴿مَلِكِ﴾: پادشاه: منظور کسی که تمام نیازهای خود را باید به سوی او ببریم و او اجابت میکند.
با رب الناس گفتن، انسان اهل رجاء میشود و با مَلک الناس گفتن انسان اهل خوف میشود. و با دو بال رجاء یعنی امید و خوف یعنی ترس است که انسان قادر به پرواز در آسمان عبودیت میشود و میتواند از جان و دل بگوید که: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾ که ای خدا! ما تنها تو را میپرستیم و تنها از تو کمک میجوییم، تویی معبود و معین ما. و با گفتن:
﴿إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ ٣﴾ [۶۱۲].
«معبود [به حق] مردم».
﴿إِلَٰهِ﴾: معبودی که با محبت عبادتش میکنی.
خداوند متعال به پیامبرش و به تبع آن به امتش دستور میدهد که به پروردگار، مالک و معبود خود از شرّ وسوسهگران پناه برند.
انسان به مقام عبودیت میرسد. در آسمان عبودیت به پرواز درمیآید. نکتهی زیبا در اینجا این است که ممکن است سؤال شود، چرا کلمهی ناس تکرار شده است؟ و آیا به جای ناس ضمیر میآورد بهتر نبود؟ پاسخ این است که اگر ضمیر میآورد، در آن صورت آن معنایی را که خداوند مدنظر داشت، تطبیق نمیشد. برای اینکه موضعگیری بندگان خدا در مقابل خداوند رحمان و رحیم با موضعگیری بندگان در مقابل خداوند مالک و یا مَلَک تفاوت دارد. و موضعگیری بنده در مقابل خداوند مَلِک با موضعگیری او در مقابل خداوند معبود و معین متفاوت است. در طول تاریخ تا به امروز هیچ طاغوتی نیامده است که به مردم بگوید من رحمان و رحیم و مالک هستم. بلکه گفتهاند: رحمان و رحیم و مالک خداوند است و فرمانروا و فریادرس هم ما هستیم. نمونهی بارز آن گفتن ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى﴾ از جانب فرعون است. فرعون نمیگفت که من خالق شما هستم، بلکه میگفت من آمر شما هستم. و خداوند از ما این نوع بندگی را نمیخواهد، بلکه باید سرمایهگذاری کنیم ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ ٩٢﴾ [آل عمران: ۹۲] به خوبیها و برها نخواهید رسید مگر اینکه مقداری از محبوبها دست بردارید و اگر قرار باشد که همهی خوبیها و لذتهای دنیا و آخرت را باهم داشته باشیم، ممکن نمیشود و خداوند در قرآن میفرماید که در رابطه با آخرت تمام آغوشت را باز کن، برای اینکه به آخرت برسی و در دنیا هم سهم و نصیبت را فراموش نکن و نگفته است که آغوشت را کاملاً برای به دستآوردن دنیا باز کن ﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٧٧﴾ [القصص: ۷۷].
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ ٤﴾ [۶۱۳]. [۶۱۴]
«از شرِ [شیطانِ] وسوسهگر که [چون انسان از ذکر خدا غافل گردد او را وسوسه میکند و به هنگام ذکر الله] پنهان میگردد».
﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ﴾: «از شر شیطان که کارش وسوسه انداختن است.»
﴿ٱلۡخَنَّاسِ﴾: «متواری و پنهان، مستور و مخفی از دید آدمیان، هنگام یاد خدا به عقب رانده میشود.» کوچک و حقیرشده، پنهانکار. یَخْنُس عِنْدَ ذِکْرِ اللَّه: شیطان بعد از ذکر خدا کوچک میشود.
پناه میبرم به خدا از شر شیطان وسوسهگر در دلهای مردم که هرگاه به غفلت شوند، وسوسه نماید و چون یاد خدا کنند خود را پس کشند. این شیطان وسوسهگر در دلها شبههها، ترسها و خوفها ایجاد میکند و گمانهای بد را به انسان القا میکند، قبیح را در نظرش خوب و خوب را قبیح مینمایاند و این هنگامی است که انسان از خدا غافل ماند.
اینچنین خدایی را وقتی بندگی کردیم قطعاً ما را از شر وسوسهها و محرکهای خناس حفظ میکند. وسواس یعنی هر چیزی که ما را تحریک میکند، چه صوتی یا تصویری و... و محرکهایی که یک لحظه خودشان را به ما نشان میدهند، ما را تطمیع و تحریک میکنند و بعد از مدتی میروند و پنهان میشوند. اما هر آنچه دیده بیند، دل کند یاد. با دیدن و نگاه کردن محبت در دل ایجاد میشود و وسوسه و اضطراب در درون آغاز میشود. بسیاری از افراد، فرآوردههای فکری غرب، آنها را به خود مجذوب نموده و میگویند نباید انسان خود را محدود کند، باید چشمش را باز کند، باید محدودیتها را از بین ببرد، همه چیز را ببیند و بشنود و... در نتیجه از لحاظ شخصیتی آنچنان دچار سرگردانی و حیرت میشود که راه به جایی نمیبرد، چه رسد به اینکه بخواهد گرفتاریهای دیگران را حل کند، لذا ما باید به چیزهایی گوش فرا دهیم و به چیزهایی نگاه کنیم که درون ما را مضطرب و نگران نگرداند. و اگر قرار باشد هر چیزی را که به ما عرضه میکنند، بشنویم و یا ببینیم، مانند این است که هر غذایی را به ما بدهند، بدون توجه به مفید و مضر بودنش استفاده کنیم. بنابراین، باید در این رابطه تقوی داشته باشیم. باید از وسوسههایی که درون را مضطرب و نگران و پریشان میکند، پرهیز کنیم. آن وسوسههایی که آهسته، آهسته و کمکم درون ما را مضطرب میکند. مانند میکروبی که در ابتدا بسیار ضعیف است، وارد بدن میشود، اگر در همان مراحل اولیه که مرحلهی تنش است، به متخصص مراجعه کنیم، زودتر و راحتتر درمان میشویم و اگر کمی دیر بجنبیم، تبدیل به تشنج در بدن میشود و خواب و استراحت و آرامش را از ما سلب میکند. در این مرحله درمان کمی طول میکشد و همراه با سختیهایی خواهد بود که میتواند به بستری شدن منجر شود و اگر در این مرحله هم موفق عمل نکردیم، تبدیل به بحران خواهد شد که در آن صورت معلوم نیست، آیا سلامتی را دوباره به دست خواهیم آورد یا نه؟ پس در همان مراحل ابتدایی باید پیشگیری کنیم تا کار به مداوا نکشد.
﴿ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ ٥﴾.
«همان که در دلهای مردم وسوسه میکند».
﴿فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ﴾: «در دلهای مردمان هنگامی که از یاد خدا غافل مانند.»
وسوسهگری شیطان که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد و ایشان را بهسوی زشتی و گناه و ترک خوبیها و واجبات میخواند.
اما افرادی که میزبان خوبی برای این وسوسهها میشوند چه کسانی هستند؟ آنها کسانی هستند که خداوند مالک، ملک و رحمان و رحیم و معبود و معین آنها نیست. الله، ربّ آنها نیست، زیرا اگر الله رب و صاحب انسان باشد، با این معانی پنجگانه که در سورهی حمد گفتیم، دیگر نمیتواند میزبان خوبی برای وسوسهها باشد و از شر وسوسهها در امان خواهد بود.
﴿مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ ٦﴾.
«از جنیان [باشد] و [یا از] آدمیان».
حال دو گروه را معرفی میکند، یک گروهشان از جنیها هستند که خودشان پنهان هستند و به طور پنهانی انسان را دچار اضطراب و تشویش میکنند و یک گروه هم همین انسانهای اطراف خودمان هستند که به شکل اهل حسد در میان ما زندگی میکنند و نمیتوان آنها را شناخت. وسوسهی انسان به این معناست که کار زشت و بد را در انظار دیگران نیکو جلوه دهد. شبهههای عقیدتی، درونی و شیطانی را در روان آنان القا کند و با عبارات گمراه کننده و تفسیرهای نیرنگی، ایمان و باورهای دیگران را سست و تخریب کند که خطر چنین انسانهایی از خطر شیطان کمتر نیست و اینگونه افراد بخصوص در این عصر کم نیستند -خدا مسلمانان را از آنان پناه دهد- شیطان با یک استعاذه و پناه بردن به خدا، رانده میشود ولی شیطان انس با چنان عملی رانده نمیشود، ایمان محکم و شریعت قرآنی را میطلبد که با آن در جنگ و نبرد باشد. کار شیطان انس، خرافهسازی و خرافهپروری و مادیگرایی است. عقل ناچیز خود را شریعت قرار داده و میخواهد احکام را از خدا بگیرد و به دست انسان فانی، ناقص و کم خرد دهد و با نام دموکراسی، سکولاریسم، روشنفکری، جهانی شدن، عقلانیت، کمکم گزارههای قرآن و شریعت را کمرنگ نموده و چهبسا به مخالفت ایستاده و با کلمات عوام فریبانه و فاجرپسندانه فضای معنویات و جهان غیب را در خرد و اندیشهی انسان امروزی، تنگ و شبههساز نمایند. دشمنان راه خدا و دین هر کاری را برای گمراه کردن بندگان مخلص خدا و داعیان دین خدا انجام میدهند اما داعیان دین خدا با پناهبردن به خداوند از شرّ تمام این پلیدیها در امان هستند که به تعبیر وارد در قرآن: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦﴾ [فصلت: ۳۶] اگر روزی افکار شیطانی و باطل به تو روی آورد، به خدا پناه ببر، چون او سمیع است و وسوسهها را میشنود و علیم است و از احوال کسانی که اهل وسوسهکردن هستند، آگاه است.
متأسفانه امروز نه غزالی در حیات است تا صدای «قِف مکانک» دهد و فلسفههای شکاکیون و ارسطاطالیس را به نسخهی «تهافت الفلاسفه» به باد محاکمه کشد و نه صدّیقی هست تا جهت جنگ ارتداد، سپاه علم و شریعت را سان دهد. تا جاهلیت معاصر و سکولار بیمنطق را برای همیشه به بایگانی تاریخ بسپارد؛ چارهای نیست جز اینکه بگوییم: «اللهم انا نعوذبك من شرّ كل ذي شرّ ومن شر الانس والجنّ فأعِذنا ربّنا فأنّة لا يعيذُنا إلاّ أنت ربنا ولك الحمد والشكر».
رهنمون آیات:
۱- وجوب پناه بردن به خداوند متعال از شیاطین انس و جّن.
۲- اثبات ربوبیت و الوهیت خداوند متعال.
۳- بیان اینکه لفظ «استعاذه» پناه خواستن با عبارت «أعوذ بالله من الشيطان الرّجيم» است. همانگونه که سنت صحیح نبوی بیانگر آن است که دو نفر در روضهی نبوی بگو مگو ایجاد کردند. پیامبر خدا ج فرمود: «إنّي اعلمُ كلمه لو قالها هذا لذهب عنه أي الغضب»: «من عبارتی را میدانم که اگر این مرد آنرا بگوید، خشمش فروکش خواهد کرد». و آن عبارت: «أعوذ بالله من الشيطان الرّجيم» است.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين
[۶۰۹] ناس: به معنی مردم. [۶۱۰] وقتی که در میان مردم شاهانی هستند که خود را مالک مردم میدانند و در میان مردم کسانی هستند که غیر خدا را عبادت میکنند، خداوند تصریح قاطع نمود که او خود، پروردگار، مالک و معبود به حق مردم است و جز ذات او کسی را شایان پرستش نیست لذا باید به پیشگاهش پناه برد. [۶۱۱] مَلِک: به معنی صاحب و دارا که معنیاش از مالک بیشتر است، مالک یعنی دارنده و مَلِک معنایش از آن بیشتر و به معنی دارا میباشد. [۶۱۲] إلَه: به معنی فرمانروا و فریادرس است. اصل آن از مادهی إلَهَ یعنی بندگی کرد و به فریاد خواست. و حاصل معنی إلَه دو کلمه است: یکی معبود، یعنی فرمانروا و معنی دومش معین است، یعنی فریادرس و کسی که به داد بندگانش میرسد. [۶۱۳] وَسوَاس: از مادهی وَسّوَسَ است. وسوس به صدایی گفته میشود که از به هم خوردن زیور آلات به گوش میرسد و این صداها به نوعی انسان را وسوسه میکند، علی الخصوص خانمها را بیشتر تحریک میکند. و وسواس یعنی صداهایی که انسان را تحریک میکنند و معمولاً چون اضطراب ایجاد میکنند، صداهای خوبی نیستند. خَنَّاس: از مادهی خَنَسَ به معنی پنهان شد. خُنَّس جمع خَانِس است. [۶۱۴] در حدیث صحیح از رسول خدا ج روایت شده: وسوسهای که خلجان درونی و از گفتار و کردار خالی باشد، معفو عنه است و انسان در برابر آنها مواخذه نمیشود. آنجا که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَﻷ تَجَاوَزَ لِأُمَّتِي مَا وَسْوَسَتْ بِهِ وَحَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا مَا لَمْ تَعْمَلْ أَوْ تَتَكَلَّمْ بِهِ».