تفسیر سورهی بروج
سوره بروج: بروج به معنای برجهاست و این سوره مکی است.
این سوره دارای نامهای: «البروج و والسماء ذات البروج» میباشد.
محور آیات این سوره هم پیرامون اثبات حیات بعد از مرگ است و با تنوع بیشتری مطلب را ترسیم میکند و استدلال به آیات آفاق که مورد مشاهدهی ما است، به اثبات قیامت و محاسبهی کسانی که از مسیر بندگی به خاطر ایمان به آخرت خارج شدهاند و نه تنها خود منحرف گشته، بلکه دیگران را هم وادار و تشویق به شراکت در این انحراف کردهاند و نهایتاً اینکه ظالمین در نهایت ظلم و ستمشان به هلاکت میرسند، همچنان که در سورهی کهف آمده است: ﴿وَتِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِكِهِم مَّوۡعِدٗا ٥٩﴾ [الکهف: ۵۹]. برای هلاکت ظالمین ما موعدی را قرار دادهایم. و الزامی ندارد که این موعد به بعد از مرگ و آخرت موکول شود، چون در سورهی ابراهیم هم آمده است که: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [إبراهیم: ۴۷] هرگز گمان نکنید که خداوند از عملکرد ظالمین غافل است. جزای اصلی و نهایی آنها در آخرت است، اما در این دنیا نیز به سزا و جزای اعمال خود که همانا خواری و خفت و ذلت است، خواهند رسید. مؤمنین هم به حسب ایمانشان به قیامت و محاسبهی روز آخرت به جزای متناسب با همان موضعگیریشان خواهند رسید. لازم به یادآوری است که بخشی از جزای مؤمنین و سزای کافرین بنا بر حکمت خداوند در دنیا خواهد بود و بخش عمدهاش هم در آخرت است. خداوند نسبت به اهل ایمان میفرماید: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾ [غافر: ۵۱] وقتی که فرموده ما رسولان خود و مؤمنین را در دنیا نصرت میدهیم، معنایش این است که ظالمین را به جزای اعمالشان که همانا ذلت و خواری است میرسانیم؛ چون عزت مؤمنین در همان حال ذلت ظالمین را نیز در پی دارد و در آخرت هم خود فرموده که: ﴿وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ٥١﴾ [غافر: ۵۱] و این جزا و سزا برای اهل ایمان و اهل کفر در آخرت نیز ادامه پیدا میکند.
در این سوره، داستان اصحاب اُخدود نقل شده که در نجران و سرزمین یمن که مردمی یهودی مذهب زندگی میکردند رخ داده است. خداوند متعال این داستان را برای کفار قریش و همهی ظالمین بیان میکند تا بشنوند و بدانند که ظلم آنها به ضرر آنان است و توبه کنند.
در گذشتههای دور در سرزمین یمن، پادشاهی ظالم به نام ذونواس حکومت میکرد؛ او برای بقای تاج و تخت پادشاهیاش به دنبال پسربچهای باهوش میگشت که علم سحر و جادوگری را به او بیاموزد و در آینده از او استفاده کند. او پسربچه را پیدا کرد و برای تعلیم ساحری او را نزد کاهنان و ساحران برد. پسربچه ضمن یادگیری سحر از کهنان، با راهبی راستین آشنا شد که در مسیر حق بود و به او ایمان به خداوند را آموزش داد.
در میان این آموزشهای متضاد، نوجوان دچار شک و تردید بود تا اینکه یک روز در راهی، حیوانی نشسته و تکان نمیخورد؛ به خود گفت: باید صحت عقیدهی خود را امتحان کنم؛ گفت: خدایا اگر تو راهبه را دوست داری و آنچه او به من یاد داده است درست است، پس این حیوان را بکش. سپس سنگی برداشت و با گفتن «بسم الله الراهب» بسوی حیوان پرتاب کرد و حیوان در جا مُرد و او فهمید که این عقیده برحق و درست است. علاوه بر این، این نوجوان کسانی را که مریض بودند و یا درد چشم داشتند با خواندن دعا و بردن نام الله، شفا میداد. تا اینکه یکی از وزیران دربار نیز به چشمدرد مبتلا شد و او به همین روش او را مداوا کرد. وزیر به او گفت: هرچه بخواهی به تو میدهم که شافی من هستی ولی او گفت: من شافی نیستم و الله شافی است.
خبر به گوش پادشاه رسید و تحقیق آنان به راهب رسید که دستور دادند سرش را از بدن جدا کنند. نوجوان از ایمان خود دست نکشید و پادشاه دستور داد او را از بالای کوهی به پائین پرتاب کرده و بکشند، اما پسر دعا کرد و کوه تکانی خورد و همۀ سربازان پادشاه سقوط کرده و او سالم ماند. دوباره او را سوار کشتی کرده به دریا بردند تا غرقش کنند اما باز او دعا کرد و همه غرق شدند و خود سالم ماند. و او هر بار دعای «اللهُمَّ اكْفِنَاهُ بِمَا شِئْتَ» را میخواند.
در آخر پسر به پادشاه گفت: چیزی را به تو یاد میدهم که با گفتن آن بتوانی مرا بکشی؛ پادشاه مردم شهر را جمع کرد و تیر در ترکش نهاد و به پیشنهاد پسر با گفتن جملهی «بِسْمِ اللهِ رَبِّ الْغُلَامِ أُقْتُلِ الْغُلاَم» تیر را به سوی او پرتاب کرد و او را کشت.
با این اتفاق تمام مردم شهر ایمان آوردند و از دین پادشاه برگشتند.
به دستور پادشاه، گودالی بسیار عظیم درست کردند و در آن پر از هیزم و چوب ریخته و آتشی شعلهور و سوزان آماده کرده و مؤمنین را از زن و مرد و کودک، به درون گودال انداختند و خود نظارهگر بودند.
هدف خداوند متعال از بیان این داستان:
۱) تعبیر مؤمنین که در مقابل عذاب و آزار و شکنجهی دیگران صبر پیشه کنند.
۲) تخفیف و تهدید کافران که بدانند بعد از ظلم خود چه عذابی پیش رو خواهند داشت.