تقسیمبندی آیات
آیهی ۱ بیان آمدن قیامت با اشاره به اینکه یکی از بارزترین خصوصیات و ویژگیهایی که این روز دارد، فراگیر بودنش است و مقدمهی قیامت را همه میشناسیم که مرگ است و آن هم عمومیت دارد. شاید انسانها در خیلی از مسائل و رویدادهای دنیوی بتوانند از مشارکت سر باز زنند اما در حادثهی مهم مرگ قبل از قیامت، هیچکس نمیتواند مشارکتناپذیری خود را با دیگران نفی نماید. همه در مرگ شریک هستند و باید بمیرند. اما تقدم و تأخری در زمان آن وجود دارد، یکی زودتر میمیرد و یکی دیرتر میمیرد. پس غاشیه بودنِ قیامت به شکلی بر مرگ هم دلالت میکند، چرا که مرگ خود به نوعی غاشیه است، البته در مقیاس کوچکتر.
از آیهی ۲ تا آیهی ۷ بیان حال گروهی از مردم است که خواری و خفت در قیامت بر چهرهی آنها مینشیند، چون در دنیا با انجام معصیت و گناهان طالب این خفت و خواری بودهاند.
از آیهی ۸ تا آیهی ۱۶ بیان احوال گروهی دیگر است که از زحمات و تلاشهای دنیوی که متحمل گشتهاند سرافراز و شاد هستند.
از آیهی ۱۷ تا آیهی ۲۰ استدلال است به آیات آفاق برای اثبات عظمت هدایت خدایی.
آیهی ۲۱ و ۲۲ بیان وظایف داعی و مُبَلَّغ در رابطه با مردم است که چه تکلیفی را یک دعوتگر بر عهده دارد.
از آیهی ۲۳ تا آیهی ۲۶ بیان سرنوشت کسانی است که از هدایت رویگردان شدهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ ١﴾ [۲۸۶]. [الغاشیة: ۱].
«[ای پیامبر،] آیا خبرِ قیامت هولناکِ فراگیر به تو رسیده است؟»
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ﴾: «قطعا به تو رسیده است.»
﴿هَلۡ﴾: قَد، آیا، یک روز میآید. خداوند متعال سوره را با کلمۀ هل: «آیا» شروع میکند که استفهام تقریری است و هدف، سؤالکردن نیست بلکه جلب توجه است.
﴿ٱلۡغَٰشِيَةِ﴾: «پوشنده، فراگیر، قیامت، روزی که برای همه میآید و هیچکس استثناء نیست. و اینکه بدان غاشیه نام برده شده این است که احوال و سختی آن مردم را فرا میگیرد.
در اینجا خطاب خداوند متعال نسبت به پیامبرش ج میباشد که به ایشان میفرماید: آیا خبر «غاشیه» آن روزی که هول و هراس آن همهکس را دربر میگیرد به تو رسیده است؟! غاشیهای که تمام مخلوقات را دربر میگیرد و کسی توان گریز از آنرا ندارد. غاشیهای که به تعبیر وارد در سورهی حج، وقتی میآید همراه خودش زلزلهای و تکان شدیدی ایجاد میکند که همهکس را غافل و حیران و سرگردان خواهد کرد. ﴿يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ﴾ آن روز هر زن شیر دهندهای از بچهای که شیر میدهد غافل میشود و او را رها میکند ﴿وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا﴾ و هر زنی که حامله است، حملش را سقط میکند ﴿وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ﴾ و مردم را میبینی که مست و حیران این طرف و آن طرف میروند و معلوم نیست که مشغول چه کاری هستند ﴿وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ ٢﴾ درحالیکه مست هم نیستند. و غاشیه اینچنین وضعیتی را ایجاد میکند و هیچ کسی نمیتواند از آن بگریزد.
و اگر به تو نرسیده اکنون خبر آن بطور قطع به شما اعلام میگردد که آن واقعهی قیامت است که همه را با هول و هراس خود و سختی و مشقت موقف آن، همهکس را دربرگیرد.
اینک به اختصار بعضی از ماجرای آن اعلام میگردد. پیامبر ج وقتی این آیه را تلاوت میفرمودند، جواب میدادند: بَلَىْ، أَتَانِيْ
در آن روز مردم دو گروه میشوند یک گروه:
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢ عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ ٤ تُسۡقَىٰ مِنۡ عَيۡنٍ ءَانِيَةٖ ٥ لَّيۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٖ ٦ لَّا يُسۡمِنُ وَلَا يُغۡنِي مِن جُوعٖ ٧﴾ [الغاشیة:۲-۷].
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢﴾.
«در آن روز، چهرههایی خوار و ذلیل خواهند بود [شاوتمندان]».
﴿وُجُوهٞ﴾: چهره، صورت.
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ﴾: «چهرههایی در آن روز، روزی که قیامت به پاخیزد.»
﴿خَٰشِعَةٌ﴾: «ذلیل و زبوناند، نگران، خوار. وجوه را بیان داشته و منظور صاحبان وجوه است.»
این آیه توصیف آیۀ اول «الغاشیه» هست که چهرۀ گناهکاران را که ترجمه و بیانگر احساس قلبی و درونی آنهاست، بیان میکند که چگونه خاضع و سرافگنده هستند و نگرانی آنها بخاطر دربرگرفتن غاشیه از صورتهایشان پیدا و مشخص است و چهرههایی ذلیل و زبونند. در همین دنیا از این نوع اشخاص وجود دارد و تنها مختصِ آخرت نیست. کسی که اهل طاعت نبوده و دلش پیرو هدایت خداوند نباشد، کسی که اهل سجدهبردن بر درگاه عبودیت و بندگی خداوند نباشد، انسان خوار و ذلیلی است. در اوج تمکن مالی و مقام و منصب همیشه چشمانش حیران و سرگردان و ذلت و خواری بر وجودش حاکم است. حتی خانوادهی خودش هم در بعضی اوقات او را قبول ندارند و این بیانگر این است که طاعت و بندگی ما را عزیز دنیا و آخرت میگرداند و انحراف از بندگی و طاعت است که ما را هم در دنیا و هم در آخرت ذلیل و خوار میگرداند و البته این گروه در دنیا بسیار تلاش و کوشش کردهاند اما تلاششان بیفایده و بیثمر بوده است.
﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ ٣﴾.
«[در دنیا] پیوسته تلاش کرده [و] خسته شده [و چون در راه حق نبوده نتیجهای ندیدهاند]».
در اثر سلسلهها و زنجیرهایی که آنان را به سوی آتش میکشند، پیوسته در کار و زحمت بیپایانند و پیوسته در اعمال شاقّه به سر میبرند.
﴿عَامِلَةٞ﴾: کارهای سخت (کارهایی انجام میدهند که در آن خستگی زیاد است).
﴿نَّاصِبَةٞ﴾: خسته (کارهایی انجام میدهند که در آن خستگی زیاد است).
کافران در جهنم کارهایی میکنند که آنها را خسته میکند و خسته از کار عذاب هستند. آتش جهنم مانند باتلاق است که مرتب در آن فرو رفته و از آن بیرون میآیند.
اعمالی که جهنّمیان را خسته میکند:
۱- نگرانی و ناراحتی ذهنی در زمین محشر.
۲- غل و زنجیرهایی به دست و پاهایشان بسته که به آنها گفته میشود با آنها بروید و بیایید.
و به عبارتی: بسیار زحمتکش بودهاند اما کارهایشان هدفدار نبوده است. و معلوم نبوده که برای چه کسی تلاش میکردهاند؟ فشارها را تحمل کرده و دنبال مادیات بودهاند و... تعبیر زیبایی که در انتهای سورهی کهف در رابطه با توضیح آیهی ﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ ٣﴾ آمده این است که: ﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ [الکهف: ۱۰۴] اینها کسانی هستند که کارها و تلاشهایشان در دنیا گم شده، یعنی هرچه به این طرف و آن طرف میدوند بازهم به جایی نمیرسند. کمتر کسی است که صاحب مال و ثروت باشد و اگر این سؤال را بپرسی که به چه چیز میخواهی برسی و آیا رسیدهای؟ جوابشان مثبت باشد و این یعنی: ﴿ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ و عجیب هم این است که خودشان را مرتب گول میزنند ﴿وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ خودشان فکر میکنند که دارند بهترین کارها را انجام میدهند، درحالیکه چنین نیست.
﴿تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ ٤﴾.
«در آتش سوزان درآیند». از همه سو احاطه شده و حرارت آنرا میچشند.
﴿تَصۡلَىٰ﴾: داخل میشوند، درمیآیند.
﴿حَامِيَةٗ﴾:
۱- هیچ وقت خاموش نمیشود و همیشه سوزان است.
۲- مانند آتش دنیا نیست که سرد و گرم و کم و زیاد شود.
۳- آتش از همۀ جهات و اطراف فراگیر است.
۴- در قیامت گردنی از آتش بلند میشود و حرف میزند و کافران را میطلبد.
اگر کسی برای خدا کار نکرده، نباید منتظر گرفتن پاداش هم باشد. این فرد برای غیر خدا کار کرده است، برای آتش جهنم کار کرده است، پس جزایش را هم باید بچشد و قطعاً جزایش هم از جنس عملش میباشد و در پایان داخل آتش بسیار گرم و سوزاننده و غیر قابل تحمل خواهد شد.
﴿تُسۡقَىٰ مِنۡ عَيۡنٍ ءَانِيَةٖ ٥﴾ [۲۸۷].
«از چشمهی بسیار داغ به آنها نوشانده میشود».
هرگاه جهنمیان کمک یا آبی طلب کنند به آنها از چشمهای که آئینه است، آب داغ و جوشانی داده میشود که از حرارتش معدههایشان را میسوزاند. چشمهای که آبش به حداکثر دمای خودش رسیده است: ﴿وَسُقُواْ مَآءً حَمِيمٗا فَقَطَّعَ أَمۡعَآءَهُمۡ١٥﴾ [محمد:۱۵] [۲۸۸]
با این حال هیچکس نمیگوید من بیگناهم و همه به گناهانشان اعتراف میکنند و عذاب آنان به درجۀ کفر و گناهانشان بستگی دارد.
این نوشیدنی اوست و اما خوراکش:
﴿لَّيۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٖ ٦﴾ [۲۸۹].
«غذایی جز خارِ خشک و تلخ ندارند».
﴿إِلَّا مِن ضَرِيعٖ﴾: «جز از «ضریع»؛ ضریع گیاهی است که در صحرا میروید خوراک کثیف و گندیده و خار تلخ و بدبویی است. ضریع، گیاه خارداری است تهوعآور و بدبو که حیوان بخاطر بوی بدش آنرا نمیخورد. و وقتی این گیاه خشک شد شِبرِق نامیده میشود که گیاهی سمی است.
غذایی که به آنها داده میشود عبارت است از ضریع، یعنی آن گیاه بوگندویی که توضیحش گذشت. با خوردن هر غذایی دو چیز باید عاید انسان شود، یکی اینکه گرسنگی از بین برود و دوم اینکه قوت بگیرد. اما این غذاها:
﴿لَّا يُسۡمِنُ وَلَا يُغۡنِي مِن جُوعٖ ٧﴾ [۲۹۰].
«که نه [آنان را] فربه کند و نه دفع گرسنگی نماید».
جهنمیان هیچ وقت از خوردن این غذای بدبو و زشت و بدمزه نه سیر میشوند و نه برای بدنشان فایدهای دارد که آنها را چاق کند و همیشه گرسنه و تشنهاند. و این از ویژگیهای ضریع است. این وضعیت کسانی است که کافر و فاجر باشند، به خدا و به آیات او و به دیدار او در دنیا کافر شده باشند و از اطاعت خدا و فرستادهاش نافرمان شده به این صورت واجبات را ترک و مرتکب محرمات شده باشند.
نظر علما در مورد ﴿لَّا يُسۡمِنُ﴾:
۱- همیشه از درون، درد گرسنگی دارند.
۲- غذایشان فایدهای ندارد و مفید نیست و هیچ وقت چاق نمیشوند.
۳- شِبرِق یا عذای آنها، بدبو، گندیده، بدمزه و تلخ و پر از خار است.
و اما گروه دوم، کسانی که مؤمن به آخرت هستند و دنیا را دارند اما در واقع در این دنیا برای آخرتشان تلاش میکنند. به عبارتی دنیا را مانند پلی میبینند که از روی این پل باید عبور کنند تا به آخرت برسند. و پل را نیز باید محکم ساخت تا فوراً فرو نریزد و بتوانیم هم خود از آن عبور کنیم و هم دیگران از آن عبور کنند. پس:
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ ٨ لِّسَعۡيِهَا رَاضِيَةٞ ٩ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ ١٠ لَّا تَسۡمَعُ فِيهَا لَٰغِيَةٗ ١١ فِيهَا عَيۡنٞ جَارِيَةٞ ١٢ فِيهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ ١٣ وَأَكۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ١٤ وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ ١٥ وَزَرَابِيُّ مَبۡثُوثَةٌ ١٦﴾ [الغاشیة: ۸-۱۶].
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ ٨﴾ [۲۹۱].
«[و] چهرههایی در آن روز شاداب و تازه باشند [و این به خاطر رویارویی با نعمتهاست]».
﴿نَّاعِمَةٞ﴾: تر و تازه، در نعیم و نعمت.
صورتهایی که خرّمی و تازگی نعمت از آنها مشخص است و چهرههای آنها هم در قبر و هم در زمین محشر، نورانی و شادمان و مسرور است.
دستهی دوم کسانی هستند که از دنیا بهترین استفاده را کردند تا اینکه رضایت خداوند را در آن روز یعنی آخرت به دست آورند. و این گروه ناعم هستند، یعنی بسیار خوشحال و در اوج فرح و کامروایی قرار دارند و نکتهی اساسی این است که دستهی اول فکر میکردند که مشغول انجامدادن کار خوب هستند، درحالیکه این طور نبود، بلکه گروه دوم است که:
﴿لِّسَعۡيِهَا رَاضِيَةٞ ٩﴾.
«و از سعی [و تلاش] خود [در دنیا با عمل صالح] خوشنودند [چرا که پاداشی مضاعف دریافت میکنند]».
وقتی پاداش کردار خود را در بهشت میبینند از سعی و کوششی که در دنیا در راستای ایمان، صبر، جهاد، تقوا و اعمال صالح انجام دادند، خشنود و راضیاند. زیرا خداوند پاداش آنان را چندین برابر میدهد.
﴿رَاضِيَةٞ﴾: راضی و خشنود از اجر مضاعف میباشند و اجرشان در برابر حسناتی که انجام دادهاند، تا ۷۰۰ برابر و بیشتر نیز میشود البته به شرطی که اعمال آنها دو ویژگی داشته باشد:
۱- اخلاص: فقط برای خدا باشد.
۲- متابعت: مطابق سنت رسول الله ج باشد.
عمرشان را آباد کردند و از ساعات و لحظه لحظهی عمرشان بهترین استفاده را بردند. چرا که بهترین کار را در بهترین وقت انجام دادند و بهترین احوال را پیدا کردند که بودن در بهشتهای رفیع است.
﴿فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ ١٠﴾.
«در بهشت برین هستند [که از جایگاه والایی برخوردار است]».
﴿عَالِيَةٖ﴾:
۱- حسی و مکانی: بهشت در مکانی مرتفع در بالای هفت آسمان واقع شده است.
۲- معنوی: بالامرتبه و پرمنزلت و نزد خداوند است.
۳- درجات: بهشت درجه درجه و دارای منازل است.
در باغ و بهشتی که عالی و بلندمرتبه است، باغی است که دست همهکس به آن نمیرسد، مگر کسی که اهل ایمان و عمل صالح باشد.
﴿لَّا تَسۡمَعُ فِيهَا لَٰغِيَةٗ ١١﴾ [۲۹۲].
«در آنجا هیچ سخن بیهودهای نمیشنوند [چه رسد که کلمهی حرامی بشنوند]».
﴿لَّا تَسۡمَعُ﴾: «نمیشنوی.» چه چیزی را؟:
۱- حرف زشت و ناپسند، فحش.
۲- حرف غیر مفید و بیهوده.
﴿لَٰغِيَةٗ﴾: «لغو و باطل»
برخلاف مجالس دنیا نیکوکاران در بهشت سخن لغو و بیهودهای که خوشبختی آنان را ناگوار کند و سخن باطلی که آسایش آنان را برهم زند، نمیشنوند و همه فقط حمد و سپاس و شکر خدا میکنند.
آنجا دیگر خبری از حرفهای بیارزش نیست. لذا اگر یک مجلس طوری اداره شود که هیچ صحبت لغو و بیهودهای در آن مطرح نشود، آن مجلس یک مجلس بهشتی خواهد بود. اگر در این دنیا لغو نداشتیم، یعنی در آن دنیا هم از فعل و قول لغو خبری نخواهد بود. سورهی صاد احوال جهنمیها را بسیار دقیق توصیف کرده است و هنگامی که در آن شرایط قرار میگیرند، میگویند: ﴿وَقَالُواْ مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالٗا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ ٱلۡأَشۡرَارِ ٦٢﴾ چه شد؟ کسانی را که ما میگفتیم انسانهای بدی هستند، در این جهنم میبینیم. ﴿أَتَّخَذۡنَٰهُمۡ سِخۡرِيًّا أَمۡ زَاغَتۡ عَنۡهُمُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٦٣﴾ [ص: ۶۲- ۶۳]. آیا آنها را مسخره میکردیم یا اینکه چشمان، آنها را نمیبینند.
﴿فِيهَا عَيۡنٞ جَارِيَةٞ ١٢﴾.
«در آن، چشمه[های آب] روان باشد».
در بهشت رودهایی با طعمهای متنوع جاری و روان است «آب، شیر، عسل، شراب، سَلسَبیل». و صدای آب به آنها آرامش میدهد و دیدن آب نیز لذت آنرا دو چندان میکند.
منبع آن فردوس اعلی است و از کوههایی که از مسک هستند، سرازیر میشوند و:
۱- در همه جا جاری هستند.
۲- احتیاج به حفر کردن ندارند.
روی زمین پخش نمیشوند و فقط در مسیر خاص خود جاری هستند.
﴿فِيهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ ١٣﴾ [۲۹۳].
«در آن، تختهای [زیبای] بلند [پایه] است».
در آن بهشت تختهای بلند است و با نشستن بر روی آنها احساس سرور و لذت و آرامش میکنند که هم در قدر و قیمت گران سنگ و هم در جاده و مکان بالامرتبه به کارگذاشته شده است.
﴿سُرُرٞ﴾: تخت و جایگاههای بلند که روی آن فرشهای نرم انداخته شده است.
﴿سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ﴾:
۱- حسی: بالا قرار گرفته است.
۲- معنوی:
۱) نرم و لطیف است.
۲) حورالعین هم روی آن نشسته است.
۳) فرشهای زیاد و لحاف و پتوها روی هم قرار گرفتهاند.
﴿وَأَكۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ ١٤﴾ [۲۹۴].
«و جامهایی [که در کنار چشمهها برای نوشیدن شراب] نهاده شده».
﴿وَأَكۡوَابٞ﴾: «جامهای آماده برای نوشیدن ساغرها که بر حاشیۀ چشمه نهاده شده باشد.»
﴿أَكۡوَابٞ﴾: «لیوانهای برای شراب.» ویژگیهای شراب آخرت:
۱- بدبو نیست.
۲- مست نمیکند.
۳- به میزانی در لیوانها شراب هست که انسان را سیر کند.
۴- خالص و صاف است.
﴿مَّوۡضُوعَةٞ﴾: آماده، نهاده شده.
جامها و ساغرهایی از طلا و نقره جهت پر شدن از شراب بهشتی که ﴿لَّا يُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا يُنزِفُونَ ١٩﴾ [الواقعة: ۱۹]. با نوشیدن آن نه دچار سردرد میشوند و نه مست میگردند برای آنان نهاده شده تا اگر بخواهند مشروبی بنوشند با دستان خود از آن مینوشند و یا غلامان با آن، آنان را پذیرایی میکنند، این نوعی از نوشیدنی بهشتیان است و اما فرش آنان.
﴿وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ ١٥﴾ [۲۹۵].
«و بالشهای [منظم] چیدهشده».
پشتیهایی از ابریشم کلفت و نازک که به صف گذاشته و چیده شده است که بهشتیان بر آنها تکیه دهند و خستگیهایی که به خاطر خداوند و دین او تحمل کردند، را از تن خارج کنند. و دارای زیبایی و جمال:
۱- حسی: شکل زیبا.
۲- لمسی: نرم و لطیف.
﴿وَزَرَابِيُّ مَبۡثُوثَةٌ ١٦﴾ [۲۹۶].
«و [نیز] فرشهای گرانبها گسترده شده است».
﴿زَرَابِيُّ﴾: این کلمه ریشۀ عربی ندارد و در میان اعراب نیست.
﴿زَرَابِيُّ﴾: أزربیه: آزربایجان (تبریز) نزدیک ایران.
فرشهای فاخر و گرانبها مانند فرش ابریشم تبریز که نرم و لطیف است.
﴿مَبۡثُوثَةٌ﴾: همهجا پهن و گسترده شدهاند.
و فرشهای زربافتی که بر زمین پهن شده و با نگاهکردن به این فرشها چشمانشان به آرامش میرسند. این خلاصهای گذرا و مجمل از یک صحنۀ بهشتیان بود که تذکر و یادآوری ذاکرین و اندرز پرهیزگاران قرار گیرد.
رهنمود آیات فوق
۱- تثبیت عقیدۀ رستاخیز و معاد با بیانی سریع از وضعیت آن.
۲- یکی از نامهای قیامت «غاشیه» است که هول و هراس آن مردم را دربر خواهد گرفت.
۳- بیان اینکه در آتش و دوزخ سختی و مشقت حکم فرماست برعکس بهشت که هیچ سختی و مشقتی به ساحت آن راه ندارد.
۴- از چیزهایی که نفس بشریت را به درد میآورد کلام بیهوده و دروغ و باطل است که خود مؤمنان از آن مبرّا هستند.
﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَيۡفَ خُلِقَتۡ ١٧ وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ ١٨ وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ كَيۡفَ نُصِبَتۡ ١٩ وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠﴾ [الغاشیة: ۱۷-۲۰].
چون خداوند متعال تفاوت شقاوتمندان و سعادتمندان را در آخرت بیان داشت، توجه کفار را به اموری جلب میکند که بر قدرت خالق و خلقت نیکوی او دلالت میکند تا با استدلال در این موراد ایمان آورند و وارد بهشت شده و از سعادتمندان شوند لذا میفرماید:
﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَيۡفَ خُلِقَتۡ ١٧﴾ [۲۹۷]. [۲۹۸]
«آیا [کافران] به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است [و مسخر بنی ادم شده است]»؟!
﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ﴾ [۲۹۹]: کسانی که واقعهی رستاخیز و جزا و آن نعمتهای جاویدانی را که خداوند برای دوستان خود آماده کرده و عذاب دوزخی را که برای دشمنانش تهیه نموده، منکر میشوند، چرا با نگاه عبرتآمیز به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است.
این آیه سرزنش و استفهام است برای کسانی که به قیامت ایمان ندارند و پیامبر ج را تصدیق نمیکنند و همچنین مردم را تشویق میکند تا در آفرینشهای شگفتانگیز خداوند دقت کنند.
به شتران نگاه کن که چگونه خلق شده و چه فوایدی برای انسان دارند:
۱- سواری.
۲- حمل و نقل بار.
۳- استفاده از شیر پرخاصیت آن.
۴- استفاده از گوشت آن.
۵- دقّت در خلق شکم آن که مانند مخزن یخچال و پر از آب است.
۶- دقّت در خلق کوهان شتر که دارای ذخیرهی چربی است.
خلق شتر با این همه منفعت: دیدن خالق آن که خداوند است.
آیا نمینگرند (نگرشی که بر مبنای تأمل و عمق و دقت باشد) شتران را که چگونه آفریده شدهاند؟ یکی دو مورد از کیفیت خلقت شتران را بازگو میکنیم که جای تامل است. یکی اینکه برخلاف دیگر حیوانات شتر دو پلک دارد تا در گرد و غبارها و طوفانهای صحرایی دیدش مختل نشود و بتواند به حرکت خودش در طوفان هم ادامه دهد. دوم اینکه خداوند متعال پاهایش را بلند آفریده تا اینکه مشکلی جهت حرکت سریع و روان در صحراها نداشته باشد و از آن چربیهایی که در بدنش ذخیره میکند، میتواند بدون نیاز به غذا چندین شبانه روز در صحرا استفاده نماید. شتر را ابتدا مثال میزند چون شتر تنها حیوانی است که در دسترس عربها قرار داشت و خداوند افق دید را کم کم بالا میبرد.
﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ ١٨﴾.
«و به آسمان [نمینگرند] که چگونه [برای آنها سقفی محفوظ] برافراشته شده است [و بر آنها سقوط نمیکند]»؟!
خداوند متعال در این آیه، انسان را به دقّت و تفکر در خلقت آسمان تشویق میکند که بدون هیچ ستون و هیچ ناصافی و خللی افراشته شده است.
سماء جایی است که در آن زمان وقتی که عربها چشمان خود را از شتر برمیداشتند، آسمان پهناور و بزرگ را میدیدند و این آسمان محل رِزقشان بود ﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ ٢٢﴾ [الذاریات: ۲۲] آسمان برای مردم منشأ رزق و روزی بود. ﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ ١٨﴾ و آیا به آسمان نمینگرند که چگونه رفعت بخشیده شده است؟ چگونه بدون ستون و پایهای برافراشته شده است؟ به قول سید قطب و اقبال که معتقدند یکی از راههای درک عظمت خداوند و پیبردن به قدرت خداوند و تقویت ایمان، نگاهکردن به آسمان مخصوصاً در شب است، برای اینکه انسان بتواند از این تنگنظریها زمینی فاصله بگیرد. اقبال در شب به ماه و سید به ستارگان نگاه میکند و هرکدام به شکلی تحت تأثر عقلی و ایمانی قرار میگیرند.
﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ كَيۡفَ نُصِبَتۡ ١٩﴾.
«و به کوهها [نمینگرند] که چگونه [محکم بر زمین] نصب شده است [و زمین را نگه داشته و از لرزش آن جلوگیری میکنند]»؟!
و به کوهها با تدبر و تأمل و تعمیق نگاه کنند که چگونه بر زمین استوار قرار داده شدهاند.
و چگونه زیبا و شگفتانگیز نصب شدهاند و:
۱- مانند میخ، زمین را پابرجا نگه داشتهاند.
۲- جلوی باد و طوفان و گردباد را گرفته و از طغیان آب دریاها جلوگیری میکنند.
﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠﴾ [۳۰۰].
«و به زمین [نمینگرند] که چگونه گسترده شده است [و برای استقرار انسانها مهیا شده است]»؟!
آیا به زمین نگاه نمیکنند که چگونه پهن و صاف و گسترده و در عین حال کروی و در حال چرخش هست و تسطیح شده است. تسطیح به معنی اینکه محلِ استقرار گشته است.
۱- راست و مسطح که همه روی آن راه رفته و زندگی میکنند.
۲- میتوان آنرا شخم زده و کشت و کار کرد.
۳- میتوان در آن ساخت و ساز کرد.
و به زمین نمینگرند که چگونه گسترده شده است؟ آیا آفرینش شتر بر این شکل و خصوصیات عجیب و منافع شگفتی که در آن است آنجا که شیرش نوشیده میشود و مورد استفادهی سواری قرار میگیرد و از گوشتش تغذیه میشود، آیا تمام اینها دلالت بر قدرت خالق بر احیای دوبارهی مردگان ندارند؟ آیا آفرینش آسمان با این خورشید و ماه و ستارگان و سپس برافراشتن آن بدون ستون و پایهای که بر آن تکیه دهد تمام اینها بر قدرت خداوندی که مردگان را دوباره برای محاسبه و پاداش زنده گرداند، دلالت ندارد؟ و آیا نهادن کوهها پس از آفرینش خاکها و صخرهها بر قدرتنمایی پروردگار بر احیا و زندهگرداندن خاک ریزههای اجسام پوسیده و غبار شده، دلالت ندارد؟ که هرگونه بخواهد و هر وقت اراده کند به ایجاد دوبارهی آن اقدام مینماید. آیا آفریدن زمین با آنچه در آن است پس از گستردن و تسطیح آن برای ادامۀ حیات و سیر و سیاحت بر روی آن و تعمیر عمرانات بر بستر آن، تمام اینها بر قدرت پروردگار بر رستاخیز مخلوقات، دلالت ندارد؟ چرا این قوم تبهکار نمینگرند [۳۰۱] و نمیاندیشند؟
﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢﴾ [الغاشیة: ۲۱-۲۲].
﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ ٢١﴾.
«پس [ای پیامبر] پند بده، که تو تنها پند دهندهای».
﴿مُذَكِّرٞ﴾: «پس آنان را با نعمتها و دلایل توحیدش، یادآوری کن.»
اگر مشرکان به این راز آفرینش مینگریستند و بدان نظر اعتبار میافکندند و در آن میاندیشیدند، بهسوی حق و واقعیت راه مییافتند و میدانستند آنکه خالق و آفرینندهی همه چیز است، هیچ چیزی مانع رستاخیز و احیای دوبارهی مردگان جهت محاسبه و جزا، نخواهد بود. پس از بیان این وقایع، خداوند متعال به پیامبرش دستور داد که به وظایف مهم خود بپردازد که همان تذکر و یادآوری است نه هدایت، که مخصوص خود ذات پروردگار است، لذا به پیامبرش فرمود: امت را به مظاهر قدرت و نشانیهای ما در آفاق و نعمتهای ما بر بندگان یادآوری فرما که تو تنها متذکر و یادآوری دهندهای لاغیر و وظیفهی تو (پیامبر و تمام داعیان) تنها غفلتستیزی است اگر ایمان آوردند که از نصیحت فایده بردهاند و وظیفۀ تو فقط پند و یادآوری است و اگر اهل تفکر و اندیشه نباشند، به جایی نخواهند رسید.
﴿لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢﴾ [۳۰۲].
«تو بر آنان مسلط [و چیره] نیستی [که بر ایمان وادارشان کنی]».
﴿بِمُصَيۡطِرٍ﴾: «مسلّط، چیره»
بر آنان تسلّطی نداری تا آنان را به ایمان و استقامت واداری و مجبورسازی و وظیفۀ تو فقط ابلاغ است. و وظیفه نداری که آنها را اجبار و اکراه کنی که حتماً اهل ایمان شوند و البته در قبول هدایت هیچ اجباری نیست و اگر اجباری باشد، دیگر ایمان معنی نخواهد داشت. چون ایمان یعنی به آرامشرسیدن و این با اکراه و اجبار حاصل نمیشود.
﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ ٢٣ فَيُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَكۡبَرَ ٢٤ إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم ٢٦﴾ [الغاشیة: ۲۳-۲۶].
﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ ٢٣﴾ [۳۰۳].
«اما کسی که [از ایمان] روی بگردانَد و [به الله و رسولش] کافر شود».
و تو بر کسی سیطره نداری مگر کسی که: پشت گرداند و کفر ورزید، نه تنها هدایت را نپذیرفت، بلکه شروع به انکار حقایق نمود، پوشاندن حقایق و البته سیطرهی تو در این مورد به وسیلهی خداوند است. و سیطره اینچنین است:
﴿فَيُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَكۡبَرَ ٢٤﴾ [۳۰۴].
«پس الله او را [در روز قیامت] با بزرگترین عذاب، مجازات میکند [چنانکه او را برای همیشه وارد دوزخ میکند]».
﴿ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَكۡبَرَ﴾:
۱- عذاب جسمی.
۲- عذاب روحی و نفسی.
خداوند ایشان را به بزرگترین عذاب که همان عذاب قیامت است عذاب خواهد داد. در روز قیامت با مشقّت و سختی و توهین عذاب خواهد دید. و آرامش را از آنها میستاند و عذاب اکبر را به آنها میرساند. چرا عذاب اکبر؟ چون موضعگیریشان بر مبنای تکبر و کبر و استکبار بوده و لذا جزا هم باید دقیقاً از جنس عملشان باشد. تکبر انسان را از حق دور میکند و کاری میکند که انسان حق را نپذیرد. این در دنیا و اما در آخرت هم:
﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ ٢٥﴾ [۳۰۵].
«همانا بازگشت آنها [پس از مرگ، تنها] به سوی ماست» نه بهسوی دیگران.
هرجا که بروند پیش ما خواهند آمد. هر تلاشی که انجام دهند در نهایت به محضر خدا خواهند رفت.
﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم ٢٦﴾.
«سپس بیگمان، حسابشان [نیز] با ماست [نه با تو و غیر تو]».
در آن روز از آنان به خاطر کارهای خوب و بدی که در دنیا کردهاند حساب میگیریم و محاسبهی آنها وظیفهی ما است و قرار نیست کس دیگری محاسبه کند. و حساب مسلمان نیکوکار با سِتر گناهان و آسانی و حساب کافران با سختی و توهین و عذاب خواهد بود. واقعیت هم همین است که ما نباید به حسابرسی از دیگران بپردازیم و دیگران را مورد تفتیش و بازرسی قرار دهیم، بلکه تنها وظیفهی دعوتگران تبلیغ است و محاسبه و قضاوت نهایی در انحصار خداوند است.
بنابراین، ای رسول خدا! سرباز زدن و اعراض نمودن آنان از برنامهی شریعت، تو را زیانی نرساند، فقط تذکر و نصیحت شما به آنان کافی است که هرکس هدایت را پذیرد رستگار میشود و رستگاریش برای خود میباشد و هر که گمراهی را بخواهد سرانجام گمراهی و ضلاّلتش بخود برمیگردد که آن زیان و خسران عظیمی است.
رهنمود آیات:
۱- تثبیت رستاخیز و معاد به وسیلهی دعوت به نظر و اندیشه در آفاق و اطراف خود.
۲- بیان اینکه وظیفۀ مهم و اصلی یک دعوتگر اسلامی، دعوت به سوی شریعت الهی است نه هدایت بهسوی دلها که آن در حیطۀ قدرت و ارادۀ خداوند است.
۳- بیان اینکه مصیر و سرانجام کاروان بشریت بهسوی خداوند متعال است و این حالتی است که ایمان بدان و طاعت پروردگار اقتضای نجات از عذاب دوزخ و رستگاری از رحمت خدا را دارد و این خواستهی هر عاقل و اندیشمندی است.
[۲۸۶] غاشیه: از مادهی غشاء است و به معنی پردهای است که چیزی را کاملاً بپوشاند. در قرآن غطاء هم آمده که همان معنی غشاء را دارد اما با اندکی تفاوت. غشاء یعنی پردهای نازک و غطاء یعنی پردهای ضخیم. پس غاشیه، یعنی دربرگیرنده، فراگیرنده و پوشاننده. [۲۸۷] تسقی: از مادهی سَقیَ است. و اگر از باب افعال به کار برود، إسقاء به معنای نوشاندن چیزی به کسی است. أنیه: از مادهی إنا است. اصل إنا به زمانی گفته میشود که انسان باید منتظر بماند تا غذا پخته شود و در اینجا به معنی جوشاندن است. عین آنیه یعنی چشمهی جوشان و گرم. [۲۸۸] و از آب جوشان نوشانده شوند که رودههایشان را پاره پاره (و متلاشی) کند. [۲۸۹] ضریع: از مادهی ضرع است و به معنی پستان. کلمهی ضرع به معنی ضعیفشدن است. زمانی هم که پستان از شیر خالی میشود کلمهی ضرع بر آن اطلاق میشود و تضرع هم از همین ماده است. یعنی ضعیفشدن و حالت خواری و ذلت به خود گرفتن که در رابطه با خداوند عزت است و در رابطه با غیر خداوند ذلت است. [۲۹۰] یسمن: از مادهی سَمن است. به معنی چاقی و مقابل آن هُزال است، یعنی لاغری. به روغن هم سَمن گفته میشود و شاید هم به این خاطر باشد که یکی از عوامل چاقشدن انسان استفاده از روغن است. [۲۹۱] ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ ٨﴾ این جمله معطوف برجمله اولی نیست؛ زیرا منظور از جملهی اولی بیان قیامت و عذاب و آتشی است که نصیب تکذیب کنندگان دین میگردد. وقتی که بحث آنان تمام شد، شنونده در انتظار میماند که وضعیت مؤمنان را بداند لذا به جملۀ: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ٨﴾ پاسخ آنان داده میشود. [۲۹۲] نافع ﴿لَّا تُسۡمَعُ﴾ با فعل مجهول خوانده و ﴿لَٰغِيَةٗ﴾ نایب فاعل آن است و حفص ﴿لَّا تَسۡمَعُ﴾ با فعل معلوم خوانده و ﴿لَٰغِيَةٗ﴾ مفعولبه آن است. [۲۹۳] مرفوع: از مادهی رفع است و به معنی بلندکردن چیزی از لحاظ مادی یا از نظر معنوی. رافعه یکی از نامهای قیامت است که در سورهی واقعه آمده است. [۲۹۴] أکواب: از مادهی کوب است، به ظرفی گفته میشود که خالی از آب باشد اما به ظرف یا لیوانی که پُر از آب است کأس گفته میشود. موضوعه: از کلمهی وضع است. وضیع یعنی کسی یا چیزی که در مقام پست و بیارزش قرار گرفته است و موضوع یعنی وضع شده و قرار داده شده. [۲۹۵] نمارق: از مادهی نمریق است. نمریق به معنی مُتکا و یا بالشهایی که در پشت قرار داده میشوند و به آن تکیه میدهند (پشتیها و یا چیزی که زیر سر هنگام خواب قرار داده میشود). [۲۹۶] زرابی: به معنی فرش است و جمع زربیه است. مبثوثه: از مادهی بَث است، به معنی پراکندهکردن چیزی در جایی. به حُزن و اندوه هم کلمهی بث اطلاق شده است. [۲۹۷] إبل: به معنی گلهی شتران است و اسم جمع میباشد إباله هم که به معنی یک پشته از هیزم است و نیز به مجموعهای از هر چیز گفته شده است. أبابیل هم از همین ریشه است و به معنی گروه پرندگان. کیف: لفظی است که برای سؤالکردن و پرسش از کیفیت چیزی به کار میرود. [۲۹۸] ﴿كَيۡفَ خُلِقَتۡ﴾ بدان اشتمال از ابل است و ﴿كَيۡفَ﴾ در محل نصب حال است، عامل آن چیزی است که بعداً میآید. و ﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾ و ما بعد آن معطوف بر جملهی: ﴿إِلَى ٱلۡإِبِلِ﴾ است و اعراب ﴿كَيۡفَ﴾ در همه یکی است: ﴿ٱلۡإِبِلِ﴾ اسم جمع برای شتران است و از لفظ خود مفرد ندارد. [۲۹۹] این کلام متفرق از بیابانی گذشته است آنجا که مشرکان در رابطه با معاد و رستاخیز و توحید در اثر جهل و غفلت و عدم تفکرشان، به تکذیب و انکار پرداختند در اینجا خداوند متعال آنان را به دقت و تفکر وا میدارد و مردمان را به ترک آن توبیخ میکند. [۳۰۰] سطحت: از مادهی سطح است، به معنی پشت بامِ خانه و وقتی گفته میشود سطحت البیت، یعنی برای خانه سقفی قرار دادم. و تسطیح هم که از همین ریشه است، به معنی مسطح ساختن و یکسانکردن چیزی است. [۳۰۱] از مظاهر لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش این است که آنان را متوجه هدایتشان میگرداند، با یک توجه و نظری بدور از تکلْف و مشقت به شخص عربی بر روی شترش سوار میشود و در راهی بسوی نیازمندیش راه میافتد در حالت سواری به آسمان مینگرد که بر بالای سرش برافراشته شده و به کوههای اطرافش مینگرد و به زمینی که زیرپایش قرار دارد مینگرد، از خود میپرسد، آیا کسی که بر آفرینش اینها توانایی و قدرت دارد، برآفرینش دوباره آنان –رستاخیز- توانایی ندارد؟ در جواب جز بلی نمیگوید. [۳۰۲] مصیطر: که هم با سین و هم با صاد خوانده میشود و هردو یک معنی دارد. اگر با صاد بخوانیم حرف بعدی به صورت طا خوانده میشود و اگر به سین خوانده شود، حرف بعدی نیز تا تلفظ میشود و به معنی سیطره و قدرت پیداکردن است و از مادهی سَطر است، به معنی خط روی کاغذ است. تسطیر یعنی کتابت و نوشتن و کسی که قلم را به دست میگیرد و بر روی کاغذ مینویسد، در حقیقت برای این کار تسلطی پیدا کرده است و هر کسی هم این قدرت را ندارد. [۳۰۳] تولی: از مادهی ولی است و توالی یعنی دو چیز که پشت سر هم قرار میگیرند، به طوری که فاصلهای میان آنها نباشد و برای بیان نزدیکی میان دو یا چند چیز از حیث زمان و مکان، دین و اعتقادات به کار میرود. دو کس نسبت به هم ولایت دارند، هرگاه که اخلاق و عایدشان مانند هم باشد. به همین خاطر خداوند در قرآن میفرماید: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٧١﴾ [التوبة: ۷۱] معنی ولایت این نیست که یکی بالادست و دیگری پاییندست باشد. ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِكُم مَّعۡرُوفٗاۚ كَانَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَسۡطُورٗا ٦﴾ [الأحزاب: ۶] أولی هم از همین ریشه است که پیامبر از همهی مؤمنین نسبت به خودشان دلسوزتر است. وَلیَ یعنی نزدیک شد. ولی یعنی قریب و نزدیک. ولی الله یعنی کسی که نزدیک خدا است و مقام قُرب را پیدا کرده است. با ایمان و تقوی انسان میتواند ولی خدا شود و هرچه ایمان و تقوی بیشتر، قرب بیشتر و این اکتسابی است، یعنی باید تلاش کنیم که آنرا به دست آوریم. مولا هم از همین ریشه است و از الفاظ مشترک میباشد، یعنی ولایتکننده و ولایتپذیر. تولی که در اینجا به صورت فعل به کار رفته است، اگر بدون حرف جر متعدی شود، معنی ولایت در آن وجود دارد. اما اگر به وسیلهی حرف جرِ مِن متعدی شود، معنی اعراض دارد، یعنی پشتکردن و دور شدن. [۳۰۴] یعذب: از کلمهی عذب به معنی آب شیرین و گوارا و خنک است. وقتی گفته میشود عذب الرجل یعنی آن مرد خوردن و خوابیدن را ترک کرد. عَزَب داریم که با املای عذب هم به کار میرود، یعنی کسانی که مجردند و اما ارتباط میان آب شیرین و گوارا با کلمهی عذاب این است که عذاب کردن و تعذیب یعنی وادار کردن کسی به نخوردن و نخوابیدن و ننوشیدن. [۳۰۵] إلینا: حرفی است که نهایت چیزی را در امری که انسان میخواهد به آن برسد و بالاتر از آن وجود ندارد، بیان میکند. إیاب: از مادهی أوب است به معنی نوعی از بازگشت میباشد. فرق آن با رجوع در این است که رجوع میتواند برای کسانی باشد که هم علم و اراده دارند و هم علم و اراده ندارند، مانند حیوان. اما إیاب تنها برای صاحبان علم و اراده است.