تقسیمبندی آیات
از آیهی ۱ تا آیهی ۵ اشارهای است به آن حادثهی عظیمی که روی میدهد و بساط دنیا برچیده میشود و وضعیتی که انسان در آن زمان پیدا میکند.
از آیهی ۶ تا آخر سوره، اشارهای است به تقسیمبندی انسانها به دو گروه و ملاحظهی نتیجهی اعمالی که در دنیا انجام دادهاند؛ کسانی که اهل ایمان به قیامت بودهاند به نتیجهای میرسند و کسانی که مؤمن به روز قیامت نبودهاند به نتیجهی دیگری خواهند رسید.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١ وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا ٢ وَقَالَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا لَهَا٣ يَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا ٤ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوۡحَىٰ لَهَا ٥﴾ [الزلزلة: ۱-۵].
﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١﴾ [۴۸۴]. [۴۸۵]
«هنگامیکه زمین با شدیدترین تکانهایش به لرزه درآید [نه بخشی از زمین، بلکه تمام زمین]». و آن زلزلهی شدید، قیامت است.
﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ﴾: «آنگاه که زمین برای بر پایی قیامت به لرزه درآید.»
شروع سوره با خبری از زلزلهی زمین است که با زلزلهی دنیا فرق دارد؛ زیرا زلزلهی دنیا موقت و کوتاهمدت است و خرابی که به بار میآورد نیز موضعی است؛ اما زلزلهی قیامت یکسره و با شدت زیاد و خرابی مطلق و یکپارچه است و انسانها در آن هنگام مانند انسانهای مست هستند درحالیکه مست نیستند و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ﴾ [۴۸۶]: [الحج: ۲].
﴿وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا ٢﴾ [۴۸۷].
«و زمین بارهای سنگینش [از مردگان و چیزهای دیگر] بیرون ریزد».
زمین تمام چیزهای سنگینی را که در دل و در درونش قرار دارد، بیرون میاندازد. بارهایش را از خزائن و اموات و ... بیرون ریزد. معادن گرانبها از ته زمین بیرون انداخته شوند، مردگان از قبر بیرون ریخته شوند، کوهها از هم پاشیده و زمینها از هم شکافته و دریاها به آتش سوزان تبدیل یافته، از آسمانها ستارهها از پی یکدیگر منفجر شوند و فرشتگان از بالا به زمین سرازیر شوند؛
نظر علما در مورد این آیه:
۱- هرچه معادن و گنجینه و ثروت است از درون زمین بیرون میآیند.
۲- هرچه مرده در زمین دفن شده است، بیرون میآیند.
﴿وَقَالَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا لَهَا ٣﴾ [۴۸۸].
«و انسان [با حیرت] میگوید: «آن [= زمین] را چه شده است»؟
﴿مَا لَهَا﴾: «انسان کافر در آن هنگام گوید: چرا زمین اینگونه به حرکت در میآید؟» چه خبر است؟ (زیرا شرایط سخت و سنگین است).
آن وقت انسان گوید: زمین را چه شده است؟ و برای آن چه اتفاقی افتاده است؟ شکی نیست که مراد از این انسانِ سائل، انسان کافر به قیامت است اما انسان مؤمن، بدان علم و آگاهی دارد؛ زیرا که آن جزئی از عقیدهی اوست.
دلیل اینکه پروردگار متعال از کلمهی ﴿ٱلۡإِنسَٰنُ﴾ استفاده فرموده و نفرموده است: «وَقَالَ النَاسُ» این است که در آن زمان، هرکس مشغول نفس خویش است و فقط از خودش میپرسد و متوجه کس دیگری نیست.
انسان بنا بر قول اکثر مفسرین عبارت است از آن انسانهایی که هول و هراس آن روز را درک میکنند و اهل ایمان نیستند. و نشانههای قیامت فقط برای بدترین انسانهای روی زمین پدیدار میشود (اَشرّ الناس). و اهل ایمان و حتی کسانی که ذرهای ایمان در قلب دارند با توجه به مفاد حدیث صحیح قبل از روز قیامت با نسیمی جانشان گرفته میشود و آن هول و هراس روز قیامت را احساس نمیکنند و وقتی هم که بیدار میشوند، بیدار شدنشان بسیار طبیعی و آرام میباشد و از وضعیت موجود هیچ تعجبی ندارند، چون به آنها (مؤمنین) در دنیا وعده داده شده بود که چنین اتفاقی خواهند افتاد. [۴۸۹]
زمانی که دین فراموش شد، الحمدلله از زبانها رفت، مسیح دجال با فتنههایش ظهور کرد، کعبه خراب شد، عیسی در آخر الزمان برای نبرد با دجال ظهور میکند و او را از بین خواهد برد؛ اینها نشانههای نزدیکشدن قیامت است.
هرکس ۱۰ آیهی اول سورهی کهف را حفظ کند و همیشه بخواند، از شر فتنهی مسیح دجال در امان خواهد ماند. [۴۹۰]
﴿يَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا ٤﴾ [۴۹۱]. [۴۹۲]
«در آن روز [زمین] تمام خبرهایش [در مورد خیر و شری که بر آن انجام شده] را بازگو میکند».
﴿تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا﴾: «آن روز زمین خبرهای خود را از خیر و شر برای صاحبانش بازگوید و گواهی دهد.»
در چنین روزی زمین رازهایش را باز گوید، شهادت داده و حرف میزند و آنچه بر روی آن جاری شده از خیر و شر با زبان قال و یا با زبان حال، خبر میدهد؛ زیرا در این اخبار مأمور است.
پیامبر ج فرمودند: «أَتَدْرُونَ مَا أَخْبَارُهَا؟». [۴۹۳]
در آن روز زمین گزارش خودش را میدهد و اخبارش را میگوید و گفتنیهای بسیار برای بازگو کردن دارد. یکی از شاهدها بر اعمال انسان زمین میباشد و در حدیث صحیح داریم: انسان هر حرکتی اعم از شر یا خیر بر روی زمین انجام دهد، یکی از شاهدانش زمین است، هر کاری که انجام داده باشد اعم از طاعت و یا معصیت. حالا بعضیها میگویند زمین چگونه سخن میگوید: در قرآن آمده است که در روز قیامت پوست بدن به سخن میآید و انسان تعجب میکند که علیه او شهادت میدهد: ﴿وَقَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَيۡنَا﴾ به پوستهایشان میگویند: چرا علیه ما شهادت میدهید. ﴿قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنطَقَ كُلَّ شَيۡءٖۚ﴾ [فصلت: ۲۱] میگویند: آن خدایی که همه چیز را به نطق آورده ما را هم به نطق آورده است، اما چگونگی آن در حیطه و قدرت خداوند میباشد. به تعبیر قرآن اگر ما کمی محبانه به افعال خدا بنگریم و به اخباری که خداوند در قرآنش برای ما بیان فرموده است، بیندیشیم بسیار آسانتر تسلیم خواهیم شد و با این تسلیمشدن بیشتر به آرامش خواهیم رسید تا اینکه مانند بسیاری از افرادی باشیم که سنگِ عقل را به سینه میزنند و عجیب هم این است که هنوز مضطرب هستند و اندر خَم یک کوچه و به جایی هم نرسیدهاند. به تعبیر مولوی:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
این است که انسانهای عاقل محتاط هم هستند و با این احتیاط هم به جایی نمیرسند. چون شهامت و جرأت کم میشود و ریسکپذیر نیستند، اما انسانهای عاشق اهل ریسککردن هستند و خطرپذیرند. و چون انسان تعجب میکند که زمین چگونه گزارش میدهد و اخبار را بازگو میکند که چه کسانی آمدند و چه طاعتهایی کردند و چه کسانی آمدند و چه مصیبتهایی را انجام دادند. زمین از کجا این قدرت را یافته است؟ در این آیه میفرماید که:
﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوۡحَىٰ لَهَا ٥﴾ [۴۹۴].
«زیرا پروردگارت به او [چنین] وحی [و حکم] کرده است».
﴿أَوۡحَىٰ لَهَا﴾: «پروردگارت بدان وحی نموده است.»
یعنی زمین از خود کاری نمیکند و این لرزیدن، بیرون دادن اموات، انداختن گنجها و بازگفتن خبرها همه به فرمان پروردگار است. زمین در آن روز حرف میزند و میگوید: میدانید برای چه حرف میزنم؟ برای اینکه خداوند برای او حکم و وحی کرده است.
در حقیقت خداوند که زمین را آفریده در آن مقطع هم (قیامت) زمین را به سخن گفتن وادار میکند که از آنچه بر روی آن اتفاق افتاده، گزارش دهد. مقطع اول سوره در اینجا به پایان میرسد و اما مقطع دوم سوره که نتیجهگیری سوره را بیان میکند. در همان روز که این گزارشها از سوی زمین به اهل زمین منتقل میشود.
خداوند متعال در این آیه با بیان کلمۀ ﴿رَبَّكَ﴾ یعنی خدای تو، رسول ج را خطاب قرار میدهد که خدای تو محافظ و نگهدار توست و تو را تنها نخواهد گذاشت تا برای پیامبر قوت قلب و طمأنینه بوده و باعث خوشحالی او شود.
﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٦ فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨﴾ [الزلزلة: ۶-۸].
﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٦﴾ [۴۹۵].
«در آن روز، مردم گروهگروه باز میگردند تا [نتیجۀ] اعمالشان به آنان نشان داده شود».
﴿يَصۡدُرُ﴾: بیرونآمدن از قبر.
﴿أَشۡتَاتٗا﴾: متفرق و هریک در یک جهت، گروه گروه.
طبق نظر علما ﴿أَشۡتَاتٗا﴾ در سه معنی به کار رفته است:
۱- متفرق و تنها، بعضی به سمت چپ و بعضی به سمت راست میروند و هرکس خودش تنهاست.
۲- مسلمانان در جهتی و کافران در جهتی دیگر میروند.
۳- هر گروه و قومی با همسان خود و همراه با رئیسانشان؛ مشرک با مشرک، رباخوار با رباخوار.
﴿يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا﴾: «مردم برای موقف حساب، پراکنده برآیند.»
﴿لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾: «تا اعمالی را که در دنیا کردهاند و پاداش اعمال خود را ببینند که بهشتیاند یا جهنمی؟»
یعنی هنگام زلزله و به حرکت درآمدن زمین -که این در نفخهی دوم است- مردم از قبرهایشان بهسوی محشر، موقف حکم و قضاوت رهسپار میشوند. در آن روز افراد، گوناگوناند: بعضی که نامهی اعمالشان را به دست راستشان میدهند، نیکبختاند و سرافراز و بعضی که نامهی اعمالشان را به دست چپشان میدهند، بدبخت و تیره روزگارند؛ خلاصه بعضی سواره و دلآسوده، از بند آزاده و برخی بسته و به زنجیر کشیده میباشند.
اعمال فقط نوشته شده نیست بلکه دیده هم میشود. چه گناهانی کردهاند و یا چه اعمال نیکی انجام دادهاند؛ انسانها تمام اعمال و گناهان صغیره و کبیرهی خود را میبینند و آنرا تأیید میکنند؛ خداوند متعال اعمال مؤمنین را در خفا و خلوت محاسبه میکند و به او میگوید: همانطور که در دنیا تو را ستر کرده و پوشاندم، در آخرت نیز تو را سِتر میکنم و گناهانت را میپوشانم. ولی برای کافران در ملأ عام با آبروریزی و جلوی مردم، شخص گناهکار به گناهانش اعتراف میکند.
بحث جزای عمل نیست، نفرموده است: «لیروا جزاءهم» بلکه اعمالشان به صورت دقیق و کامل و بدون کم و کاست به آنها نشان داده میشود؛ در سورهی آل عمران خداوند صحنهی قیامت و اعمال انسانها را به تصویر کشیده است که شاید اشارهای به صنعت سینما هم باشد: ﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا﴾ [آلعمران:۳۰] روزی میرسد هر نفسی هر کار خیری که انجام داده است، به صورت فیلمی برایش نمایش داده میشود؛ کلمهی مُحضر همین معنی را القا میکند، محضر یعنی دقیقاً زندهکردن چیزهایی که انسان فکر میکند انجام داده و به عبارتی از بین رفته و به تعبیر قرآن پرواز کرده است. همچنان که در آیهی دیگری از قرآن آمده است: ﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِ﴾ [الإسراء: ۱۳] هر عملی را که انسان انجام داده است (طائر یعنی پرنده و منظور نامهی اعمال است) همه را جمع میکنیم و به او ملحق میکنیم کلمهی ﴿أَلۡزَمۡنَٰهُ﴾ یعنی به او ملحق ساختیم. ﴿فِي عُنُقِهِ﴾ آن کارهایی را که انجام داده و فکر میکند که تمام شده است. چنین نیست، بلکه همهی گفتهها و کردهها ثبت و ضبط میشوند. به قول سنایی غزنوی:
هرچهگویی بشنوی و هرچه کاری بدروی
اینسخنحقاستاگرنزدسخن گستر برند
و چقدر قرآن زیبا بیان فرموده است: هرکار خیری که انسان انجام میدهد دوست دارد نمایش آن تمام نشود: ﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا﴾ [آل عمران:۳۰] در مورد کارهای بدی که انجام داده، دوست دارد فاصله زیادی میان او و میان آنها ایجاد شود. در دنیا مردم این کارهای بد را خیلی هم با افتخار انجام میدهند و از آن صحنههای معصیت و گناه خودشان فیلمبرداری میکنند و این طرف و آن طرف نمایش داده میشود و به این کارشان هم افتخار میکنند، پس وقتی که چنین است:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧﴾ [۴۹۶].
«پس هر کس به اندازۀ ذرهای کار نیک انجام داده باشد، [پاداشِ] آنرا میبیند».
﴿مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ﴾: «ذرّه، به اندازهی مورچۀ کوچکی.»
اسباب نزول آیه ۷- ۸:
ابن ابیحاتم از سعید بن جبیر روایت کرده است: چون خداوند متعال آیۀ: ﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا ٨﴾ [الانسان: ۸] [۴۹۷] را نازل کرد، گروهی از مسلمانان فکر کردند که اگر در راه خدا چیز کم و اندک ببخشند پاداش داده نمیشوند و عدهای دیگر چنان میپنداشتند که به سبب ارتکاب گناهان کوچک مانند: دروغ، چشمچرانی، غیبت و ... توبیخ و سرزنش نمیشوند و مدعی بودند خدا تنها به سبب گناهان کبیره آنها را به دوزخ میاندازد سپس آیۀ: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ نازل گردید.
نظر علما در مورد کلمۀ ﴿ذَرَّةٍ﴾:
۱- مورچههای کوچک قهوهایرنگ.
۲- ذرههای شن.
۳- گرد و غباری که به همراه نور آفتاب در نور روز دیده میشود.
۴- منظور از ذره هرچیز کم است و حسنهی خیلی کم، حتی لبخندی هم، در میزان اعمال حساب میشود و جزا داده میشود.
«من یعمل» صیغهی فعل در اینجا مضارع است. معنایش این است که اگر کسی کار بدی را یک بار، دوبار و یا چند بار در گذشته انجام داده است، اما الآن تصمیم گرفته انجام ندهد و توبه کرده است، خداوند هم آن کارهای بد گذشته را به انسان نشان نمیدهد و ستار و غفار است. هم پوشانندهی گناه میباشد و هم بخشاینده گناه. فمن یعمل یعنی کسی که الآن و در آینده به صورت مستمر کاری را انجام دهد، حتی کار خیر اندکی باشد ﴿مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا﴾ ولی همیشه باشد، «یَرَه» آنرا میبیند. به این معنا که اگر کار خیر انجام دهد، اما یک بار و چند بار باشد هیچ فایدهای ندارد و ضایع شده است، زیرا خیر هرچند کم اما باید مستمر باشد و در رابطه با شر هم دوباره فضل خداوند است که:
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾.
«و هرکس به اندازۀ ذرهای کار بد کرده باشد [کیفرِ] آنرا میبیند».
و گناهان هرچند به چشم ما اندک باشد ولی دقیق نوشته شده و جزا داده میشود.
و هرکس به صورت مستمر یعنی در حال و آینده آنطور که یعمل این مفهوم را میرساند، مثقال ذرهای کار شری انجام دهد، دوباره آنرا خواهد دید، البته نباید برای ما توهم ایجاد شود که خداوند میفرماید: من همه گناهان شما را میبخشم، من غفار الذنوب و ستار العیوب هستم اما این مثال ذرهها را چرا به رخ ما میکشد؟ باید دقت داشته باشیم که فرمود: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ﴾ نفرمود: «فمن عَمِلَ». نفرمود: «فمن عمل مثقال». اگر عَمِلَ میفرمود، آن وقت اعتراض وارد بود. یعنی هر کاری را که ما در گذشته انجام دادیم و کارهایی را که الآن انجام میدهیم، همه را میبینیم. بسیاری از مسلمانان مانند خالد بن ولید عامل پیروزی مشرکین بر مسلمانان در اُحُد بود و تعدادی از اصحاب را شهید کرد، آن هم با دست خودش اما بعد از آنکه توبه کرد، همهی آن گناهانی را که انجام داده بود، بخشیده شد و سیف الله ألمسلول گردید، یعنی شمشیر از نیام بیرون آمدهای خدا. پیامبر فرمود: خالد سیف الله المسلول است. شمشیری که از غلاف کشیده شد و هرگز تا مرگش به غلاف نرفت. همیشه آماده بود و قسم خورد در همان لحظهای که گفت: آیا توبهای برای من وجود دارد؟ و بلال گفت: یا خالد الاسلام یَجبُّ مَا قَبلَهُ: مسلمانشدنت همهی گناهان گذشتهات را پاک میکند و خالد گفت: من در همین جا به خدا سوگند میخورم هر جایی که مخالف اسلام شمشیر زدهام، بایستی در همان جا حضور پیدا کنم و به نفع اسلام شمشیر بزنم و همین کار را هم کرد تا اینکه از دنیا رفت و هیچ نقطهای از بدنش نبود که جای زخم پینه بستهی شمشیر و نیزه در آن نباشد که اینها همه شهادتها و شفاعتهایی برای روز قیامتش هستند. پس «فمن یعمل» بیانگر این نکته بود که هرکس به صورت مستمر در حال و آینده به اندازهی مثقالی و ذرهای خیر و یا شر انجام دهد آنرا دوباره خواهد دید.
از خداوند متعال میطلبیم که ایمان ما را در رابطه با روز قیامت و حقایق و حوادثی که در این راستا است، محکمتر از گذشته بگرداند. زیرا با ایمان به قیامت است که حیات دنیا معنی واقعیاش را پیدا خواهد کرد. در ضمن راه بهتر استفاده کردن از امکانات دنیایی و همچنین لذت بیشتر بردن از لذایذ، همانا ایمان به قیامت میباشد. استاد یوسف قرضاوی در انتهای کتاب الایمان والحیاه که به فارسی هم ترجمه شده است، معتقد است ایمان کیمیایی است که اگر انسان آن کیمیا را به دست آورد، از سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت بهرهمند و برخوردار خواهد گشت. به تعبیر ایشان اگر خوشی و لذت دنیا را میخواهیم، راه رسیدن به آن همان ایمان است و اگر آخرت خوبی را میخواهیم بازهم راه رسیدن به آن ایمان میباشد و اگر دنیا و آخرت هردو را با همدیگر میخواهیم، باز هم راه رسیدن به آن ایمان میباشد. خداوند این ایمان را نصیب همهی ما بگرداند.
رهنمون آیات:
۱- تأیید عقیدهی رستاخیز و جزا.
۲- اعلام یک انقلاب در هستی که زمین غیر این زمین و آسمانها غیر این آسمانها خواهد بود.
۳- به سخن آمدن جمادات نشانی از نشانیهای خداوند متعال است که بر قدرت، علم و حکمت او دلالت میکند و از موجبات الوهیت اوست که فقط الله مورد عبادت قرار گیرد.
۴- تأیید حدیث صحیح «اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقَّ تَمْرَةٍ»: «از آتش دوزخ بپرهیزید هرچند با بخشش نصف خرمایی باشد».
۵- عمل خیر کافر در دنیا به او سود میرساند، ولی در قیامت هیچ نفعی عاید او نخواهد بود.
۶- عمل بد انسان در دنیا مجازات میشود ولی پاداش اعمال صالح و نیکویش را در قیامت میبیند.
[۴۸۴] زُلزِلَ: که فعل مجهول است اصلش زَلزَلَ بوده است. زلزل از دو فعل تشکیل شده که با همدیگر ترکیب شدهاند و یک فعل را ساختهاند. در ادبیات عرب به معنی لغزیدن؛ کسی که پایش در جایی لیز میخورد و میافتد؛ وقتی میگویند «زل فلان» یعنی فلانی پایش لیز خورد و افتاد. زل یعنی لغزید. حالا هرچه این لغزشها بیشتر تکرار شوند، به همان اندازه لرزههای زیادتری خواهیم داشت و نهایتاً میشود زلزله. تزلزل هم مصدر است و آن هم از رباعی مزید میباشد. وقتی میگویند فلانی فردی است که دچار تزلزل شده است، یعنی شخصیت لرزانی دارد و مرتب شخصیتش میلرزد، ثبات و استقامت ندارد. متزلزل هم همین معنی را دارد. آن وضعیت، وضعیت مطلوبی برای هیچکس نیست. میگویند انسان متزلزلی است، حالا ممکن است از لحاظ فکری یا از لحاظ اخلاقی باشد. نتیجهی عدم ثبات و عدم استقرار میشود عدم آرامش. اینها همه برمیگردد به ریشهی زلزله که اسم سوره هم زلزال است. در سورهی حج هم دوباره همین ماده به کار رفته است، اینجا به شکل فعلی و آنجا به شکل اسمی: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١﴾ [الحج: ۱] ای مردم تقوای خدایتان را رعایت کنید، از حدشکنیها و حرمتشکنیهای خدایی دست بردارید، چرا که این زلزله الساعه یعنی آن زلزلهای که در ابتدای روز قیامت میآید، چیز بسیار بزرگی است، عظمت خاصی دارد و در آیهی دوم از سورهی حج توصیفش میکند که: ﴿يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ﴾ روزی که آنرا میبینید هر مادری از شیردادن به بچهاش غافل میشود. «وَتَضع کُل ذَاتِ حَملٍ حَملَهَا» و هر مادر حاملهای بچهاش را میاندازد و سقط میکند. ﴿وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ﴾ و مردم را میبینید که مست و بیهوش و غافل این طرف و آن طرف میروند و میدوند «وَمَاهُم بِسُکَارَی» درحالیکه مست هم نیستند و چیزی هم نخوردهاند که مست شوند. ﴿وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ ٢﴾ اما عذاب خداوند بسیار سخت است که آنان را اینچنین مضطرب و نگران کرده است. این پیامدهای آن زلزلهی قیامت است که اینجا هم به شکلی به آن اشاره دارد. «زلزالها» در اینجا به شکل مصدری آن است که دو مصدر دارد، یکی زلزله و دومی زلزال و هردو به یک معنی هستند. [۴۸۵] اضافهی زلزال به ارض برای اشاره به هولناکی و سختی آن روز است. زلزال با کسر زاء مصدر است و با فتح زاء اسم مصدر است. [۴۸۶] و مردم را مست میبینی درحالیکه مست نیستند. [۴۸۷] اخرجت: از مادهی خروج است، اینجا باب افعال است، یعنی خارج گردانید یا خارج کرد. اثقال: جمع ثقل است. به معنی سنگینی و هرچیز که وزن داشته باشد، به طوری که برای منتقل کردنش از جایی به جای دیگر بایستی نیرویی مصرف شود و جمع ثقل میشود أثقال یعنی سنگینیها. [۴۸۸] استفهام ﴿مَا لَهَا﴾ ناشی از دهشت و حیرت ناگهانی است. یعنی چرا زمین اینگونه به زلزله افتاد؟ [۴۸۹] مطابق با عموم آیات و احادیث وارده در این باب، همهی انسانها آنرا میبینند. والله اعلم (مصحح) [۴۹۰] مسلم (۱۳۴۲) [۴۹۱] یومئذ: یعنی در آن هنگام و در آن روز؛ از دو اسم تشکیل شده: یکی یوم و دیگری اذ. اذ به معنی زمان است. روی هم و باهم یعنی آن روز و آن هنگام؛ و تنوین آن تنوین عوض است. تحدث: از مادهی حَدَثَ است. وقتی که به باب تفعیل میرود میشود حدث- یحدث- تحدیث. اصل تحدیث یعنی ساختن، به وجود آوردن و پدید آوردن. حدیث هم یعنی قبلاً وجود نداشته و بعداً به وجود آمده است. مطلق سخن گفتن را هم حدیث گفتهاند. اخبارها: جمع خبر است. خبر یعنی گزارشی که از کسی یا چیزی به کس دیگری منتقل میشود و نوع خاصی از خبر را که صادق و مهم است، نباء میگویند که در قرآن هم به کار رفته است. پیامبران نبی هستند، یعنی اخباری را که به ما میدهند، اخبار یقینی و قطعی است. لذا معنی نبا از معنی خبر بیشتر است. هر خبر یقینی را نبا میگویند. [۴۹۲] ترمذی از ابوهریره روایت کرده: پیامبر خدا ج این آیه را خواند: ﴿يَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا﴾ و فرمود: میدانید اخبار زمین چیست؟ گفتند: خدا و پیامبرش میدانند. اخبار زمین به این صورت است که برای هر بنده و کنیزی (هر مرد و زن) به آنچه بر روی آن انجام داده، گواهی میدهد و میگوید: فلان روز فلان کار را انجام داد و فلان روز فلان کار؛ جملهی ﴿يَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ﴾ جواب شرط ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ﴾ است. این روایت را علامه آلبانی تضعیف کرده است. (مصحح). [۴۹۳. - ترمذی (۲۳۵۳)، مسند احمد (۸۵۱۲)، ترمذی این حدیث را حسن غریب دانسته اما علامه آلبانی در سلسلة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة (۴۸۳۴)، این حدیث را ضعیف دانسته است. (مصحح) [۴۹۴] أوحی لَهَا: کلمهای اوحی از وحی است. وحی یعنی اشارهای سریع و مخفی؛ و خداوند برای پیامبر وحی فرستاد، درحقیقت به همین ترتیب بوده است. وقتی جبرئیل امین بر پیامبر نازل میشد، پیامبر متوجه میشد. [۴۹۵] اشتات: جمع شتیت به معنی پراکنده است. اشتات در اینجا، یعنی گروههای پراکنده، یعنی گروههای که به اصطلاح وضعیتی نابسامان دارند. هر کسی و گروهی به یک سمت میرود. لیُروا: از مادهی رؤیت میباشد، یعنی دیدن، منتهی وقتی که به باب افعال برود، ماضی آن میشود «اَری» و مضارعش میشود «یُری» و وقتی که «یُری» را طبق قواعد خاص خودش صرف کنیم میشود یُرونَ و بعداً که مجهول بشود میشود یُرَونَ چون لام بر سرش بیاید، نون آن ساقط میشود، تبدیل میشود به لِیُرَوا و معنی آن میشود: تا به آنها نشان داده شود. اعمالهم: اعمال جمع عمل است. عمل، خاص کسانی است که صاحب علم و اراده هستند و گفتیم که فعل و عمل باهم تفاوت دارند. فعل مشترک است میان انسان و حیوان اما وقتی که عمل شد، مخصوص انسان و همهی موجودات میشود که صاحب علم و اراده هستند. [۴۹۶] مثقال: از مادهی ثقل است و میتواند واحد وزن باشد که همان اسم آلت، بر وزنِ مفعال میباشد یعنی چیزی که ثقل دارد و سنگینی اگرچه اندک باشد. در میزان خدا هرچیزی جایگاه خودش را دارد و انسانهایی که خدا را بندگی میکنند برای هرچیزی در جای خودش ارزش قائل هستند، هیچ چیزی را بیارزش و بیبها نمینگرند، چه گناه باشد و چه طاعت، چه کوچک باشد و چه بزرگ. لذا اینها وزن دارند و در سورهی انبیا آمده است که: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ ما ترازوهای عدالت را در روز قیامت قرار میدهیم. ﴿فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗا﴾ به هیچ کسی کمترین ظلم و ستمی نمیشود: ﴿وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤٧﴾ [الأنبیاء: ۴۷] هر عملی را که انسانها انجام داده باشند، خیر باشد یا شر ولو به اندازهی یک دانهی خردل باشد که بسیار ناچیز است ما آنرا حاضر میکنیم و برای اندازهگیری آن، ما خود کافی هستیم. ذَرِّه: کوچکترین واحد از هر چیزی است. خیر: در حقیقت تمام چیزهای را میگویند که مقبول انسان است و انسان مشتاق آن است و به صورت فطری بدان میل دارد و ممکن است مال، جاه و سایر امکانات مادی و دنیوی باشد، برای تمام اینها میتوان کلمهی خیر را به کار گرفت. اما اینکه عاقبت خوبی هم داشته باشد یا نه، جای بحث دارد، ظاهرش که خیر است، چون نعمات خداوند است که در اختیار انسان میباشد. اما در حدیثی که از زبان پیامبر ج روایت شده آمده: «حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ، وَحُفَّتْ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ» جهنم به وسیله خوشیها و تبعیت از شهوتها احاطه گردیده و بهشت به وسیلهی ناخوشیها و تحمل سختیها احاطه شده است. (رواه احمد) دور و اطراف جهنم را خوشیها و لذتها فرا گرفته است و دور بهشت را مصائب و بلایا و ناخوشیها. یعنی کسی که میخواهد به بهشت برود، باید همهی این ناخوشیها و بلایا و مصیبتها را به جان بخرد. انسانهای عاقل هرگز فریفته و وابسته به دنیا نمیشوند، از لذایذ استفاده میکنند اما گول دنیا را نمیخورند. این دنیا همانند عروس بیوفایی میباشد و هر لحظهای شوهری دارد و او را تا مسیری میبرد و بعداً راحت از او طلاق میگیرد و جدا میشود. به قول سعدی:
پس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
پس خیر یعنی تمام چیزهایی که انسان به آنها میل و تمایل دارد و مشتاق آن است، اما خیلی از اوقات انسان در تشخیص خیر و شر دچار اشتباه میشود و برخی از شرها را خیر و بعضی از خیرها را شر میداند. [۴۹۷] و طعام را، على رغم دوست داشتن آن، به مسکین، یتیم و اسیر مىخورانند.